محسن آرمین: محکوم به مبارزه مسالمتآمیز برای نجات کشور هستیم
رویداد۲۴ ایلنا نوشت: یک فعال سیاسی اصلاحطلب گفت: چه خوشمان بیاید چه بدمان بیاید ما محکوم به مبارزه مسالمتآمیز و کم هزینه برای نجات کشور هستیم. اگر این حقیقت را بپذیریم آن گاه فضای ذهنی برای کشف و ابداع راهکارهای تازه و مؤثر فراهم میشود.
محسن آرمین نایب رئیس جبهه اصلاحات میگوید: مبانی گفتمان اصلاحی این ظرفیت را دارد که متناسب با تحولات جامعه، نوسازی شود به گونهای که پاسخگوی مطالبات و انتظارات جامعه تحول یافته کنونی باشد، اما درچگونگی و چند و، چون این نوسازی اختلاف نظرها و اختلاف سلایقی وجود دارد که راهحلش نامه نگاری و اتخاذ مواضع آوانگارد یا نوشتن مقالات ژورنالیستی کم مایه نیست.
بنا بر این گزارش بخشهایی از گفت و گوی آرمین را در ادامه میخوانید:
*پانزده ماده پیشنهادی آقای خاتمی میتواند موضوع توافق اصلاح طلبان و مبنای گفتمان جدید اصلاحی در شرایط کنونی قرار گیرد.
*پس از این مرحله، گام بعدی گفتوگوی اصلاح طلبان با جامعه براساس این گفتمان جدید و ایجاد وفاقی در سطح جامعه و یا دستکم در سطح نیروهای اجتماعی بدنه اصلاحات است که اگر این دو گام به درستی برداشته شود گام سوم یعنی راهکارها و برنامهها برای قانع کردن یا وادار کردن حکومت به اصلاح به دست خواهد آمد.
بیشتر بخوانید: حاکمیت تلاش کرده از «جمهوری اسلامی» به «حکومت اسلامی» عبور کند/ نسل جدید هیچ سنخیتی با ایدئولوژی مطلوب نظام ندارد
*رویکرد اصلاح طلبی از عدم شرکت در انتخابات استقبال نمیکند، مگر آن که عدم شرکت به اصلاح طلبان تحمیل شود.
*هیچ فعال و آگاه سیاسی معتدلی نمیتواند فرصت حضور مؤثر در قدرت به منظور بهبود نسبی وضعیت جامعه و تأمین هرچه بیشتر مصالح ملی را فدای شعارهای احساسی و پوپولیستی و مطلق گرایانه کند.
*اصلاحطلبان در مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی اعم از برانداز و غیر برانداز کارنامه بهتری دارند و اکنون جامعه نه امیدی به صاحبان و حاملان گفتمان رادیکال و آوانگارد دارد و نه قدرتهای خارجی را دلسوز و حامی خود میداند. از این رو گوش جامعه به گفتمان اصلاح طلبی شنواتر شده است.
*راهکارهای رادیکال بسیار پرهزینه و ناموفق است و در صورت توفیق نتیجهای جز هرج و مرج و بی ثباتی و خونریزی و احتمالاً تجزیه نخواهد داشت.
*باید عرض کنم جریانهای سیاسی اعم از احزاب یا اتحادها و ائتلافهای سیاسی همواره حول مهمترین مسایل مطرح در عرصه سیاسی اجتماعی شکل میگیرند. با تغییر آن مسایل یا پیدایی چالشها و مسایل جدید، طبعاً این جریانها دستخوش تحول میشوند یا خود را متناسب با شرایط جدید نوسازی میکنند، یا قوه هاضمه خود را برای پذیرش و گنجایش گرایشهای مختلف آماده میکنند یا دست به انشعاب میزنند.
*کشور ما طی چند سال اخیر شاهد تحولی مهم و بی سابقه در عرصههای اجتماع و قدرت شده است. یا بهتر است بگویم در این دو عرصه شاهد گذار و زایمان است. تردیدی نیست که این تحول آثار محتوم خود را بر احزاب و اتحادها و ائتلافهای سیاسی برجای خواهد گذاشت. آنها ناگزیر از بازسازی و نوسازی گفتمان خود متناسب با شرایط تحول یافته جدید هستند. اصلاح طلبان نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
*در حال حاضر نشانههای چنین تلاش و تحولی در مواضع رهبری اصلاحات و برخی احزاب اصلاح طلب مشاهده میشود. اما این که این روند به کجا ختم خواهد شد فعلاً نمیتوان با قطعیت در باره آن سخن گفت.
*به گمان من مبانی گفتمان اصلاحی این ظرفیت را دارد که متناسب با تحولات مذکور، نوسازی شود به گونهای که پاسخگوی مطالبات و انتظارات جامعه تحول یافته کنونی باشد.
*طبعاً ممکن است درچگونگی و چند و، چون این نوسازی اختلاف نظرها و اختلاف سلایقی در درون جبهه اصلاحات وجود داشته باشد که دارد، اما راه حل و فصل آنها نامه نگاری و اتخاذ مواضع آوانگارد یا نوشتن مقالات ژورنالیستی کم مایه نیست.
*اصلاح طلبان نیازمند گفت و گوی سازنده در فضایی دموکراتیک در درون جبهه هستند تا اختلاف نظرها را به حداقل برسانند. ایجاد چنین فضایی در گرو چند مسئله است: اول تلاش برای تولید «کلمه» و «معنا» به جای «صدا» و «جنجال»، به قول مرحوم عابد الجابری در کتاب دموکراسی و حقوق بشر «ما نه تنها از کلمه محروم هستیم بلکه ازحق مطالبه کلمه نیز محرومیم...».
دوم افزایش ظرفیت و بلوغ سیاسی لازم، و سوم آگاهی و هشیاری نسبت به عملیات روانی و اجتناب از ایفای نقش در سناریوهایی که به منظور دامن زدن به اختلاف نظرها میان اصلاح طلبان طراحی میشود.
*آن چه از مواضع اعلامی جبهه اصلاحات میتوان دریافت این است که اصلاح قانون انتخابات و پیش ثبت نام کاندیداها را نشانه عدم عزم حاکمیت بر برگزاری انتخاباتی رقابتی ارزیابی میکند و معتقد است این اقدام در جهت برگزاری انتخاباتی با نتایج مطمئن در چارچوب راهبرد کنونی در اداره کشور است. ظاهراً اکثر قریب به اتفاق اصلاح طلبان در این نظر مشترکند.
*در عین حال جبهه اصلاحات در باره انتخابات فعلاً به «عدم توصیه در باره ثبت نام کاندیداها» اکتفا کرده است. به این ترتیب موضع نهایی را به آیندهای که وضعیت روشنتر خواهد شد واگذاشته است. به نظرم این موضعی هوشمندانه و متناسب با رویکرد اصلاحی است. زیرا رویکرد اصلاح طلبی از عدم شرکت در انتخابات استقبال نمیکند، مگر آن که عدم شرکت به اصلاح طلبان تحمیل شود.
به نظرمن انتخابات پیش رو بیش از آن که مسئله مردم و جریانهای سیاسی باشد مسئله حاکمیت است. علت هم این است که حاکمیت نسبت به این انتخابات موضعی پارادوکسیکال دارد. از یک سو در پی بحران سال ۱۴۰۱ و نیز مشکلات مختلف اقتصادی و سیاست خارجی و ... نیازمند انتخاباتی با مشارکت بالا است و از سوی دیگر به سبب حوادث مذکور و نیز تجربه انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ بخشی از جامعه با صندوق رأی قهر کردهاند و اصرار بر ادامه خط مشی آغاز شده در جهت یکپارچه سازی و ویژه گزینی اجازه نمیدهد برای جلب نظر جامعه و امیدوار کردن آن به حل مشکلات کشور از طریق شرکت در انتخابات اقدام مؤثری انجام دهد.
*دست کم بخشهایی از حاکمیت برگزاری انتخاباتی رقابتی و با شرکت بالا را یک ریسک ارزیابی میکنند و با آن مخالفند.
*طبیعتاً اگر حاکمیت در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی چهرهای کارآمد از خود نشان دهد و نیز در سیاست خارجی تغییر رویکرد دهد و مصالح کشور را بر مصالح یک تفکرخاص ایدئولوژیک مقدم بدارد، و جامعه را قانع کند که شرکت در انتخابات به تشکیل مجلسی خواهد انجامید که در اداره امور کشور مؤثر است، در این صورت نباید نسبت به انتخابات آینده نگرانی داشته باشد. اما در شرایط کنونی نه هیچ نشانی از وجود چنین عزمی مشاهده میشود و نه دولت و مجلس از ظرفیت و توان لازم برای چنین تحولی برخوردارند.
*این همان پارادوکسی است که عرض کردم و راه حل خروج از این پارادوکس را هم هشدار دادن و خط و نشان کشیدن برای اصلاح طلبان میدانند. تهدید امثال آقای باهنر مبنی بر این که اگر در انتخابات شرکت نکنید باید عواقب آن را بپذیرید، فقط بخش ظاهر این هشدارهاست. درصورتی که اگر حاکمیت مشکل خود را با مردم حل کرده و جامعه را به شرکت در انتخابات قانع کند، اصلاح طلبان حتی به فرض این که جامعه به آنها اقبال نکند مجبور به شرکت در انتخابات هستند و اگر حاکمیت مشکل خود را با مردم حل نکند، شرکت اصلاح طلبان در انتخابات موجب افزایش مشارکت مردم و رونق انتخابات نخواهد شد.
اولا چهرههای شاخص و مؤثر اصلاح طلب داوطلب شرکت در انتخابات نشدهاند، ثانیاً معلوم نیست چه بخشی از آنها که ثبت نام کردهاند تأیید صلاحیت شوند. ثالثاً چنان که در پاسخ به پرسش قبل گفتم معلوم نیست حاکمیت در جلب نظر مردم برای حضور در پای صندوقهای رأی موفق عمل کند. با توجه به این مجهولات چگونه میتوان برنامه انتخاباتی جبهه اصلاحات را پیش بینی کرد.
*آن چه اکنون میتوان گفت این است که مجموعه این عوامل یعنی وجود چهرههایی در میان کاندیداها که قادر به نمایندگی مطالبات اصلاح طلبان باشند، تأیید صلاحیت این کاندیداها و مهمتر از همه قانع شدن مردم برای حضور در انتخابات در تصمیم جبهه مؤثر خواهد بود.
*تا حدودی با نظر شما موافقم. واقعیت این است که سیاست ورزی مستقل و مؤثر از جمله سیاست ورزی اصلاح طلبانه به تعبیر اقای خاتمی با صخره سخت قدرت برخورد کرده است. در عین حال اولاً فعلاً نمیتوانم در مورد این که در شرایط کنونی امکان سیاست ورزی منتفی است با شما موافق باشم.
اگر سیاست ورزی را صرفاً شرکت در هر انتخاباتی ندانیم و به سویههای اجتماعی سیاست ورزی نیز توجه داشته باشیم هنوز به مرحله انسداد سیاسی و ضرورت اتخاذ سیاست صبر و انتظار نرسیدهایم. ثانیاً اگر واقعاً به مرحله انسداد سیاسی و امتناع سیاست ورزی رسیده باشیم آن گاه دیگر انتظار ظهور چهرههای جدید سیاست ورز بی معنا خواهد بود، چون فرض شما این است که سیاست ورزی ممتنع شده است. مگر آن که مقصود شما سیاست ورزی ذیل چارچوبهای از پیش تعیین شده حاکمیت باشد.
*طبعاً کارنامه اصلاح طلبان خالی از اشکال نیست. در برخی بزنگاههای مهم فرصتسوزیهایی صورت گرفته است. اما در این کارنامه نقاط درخشان و قابل دفاع بسیاری وجود دارد. به نظر من اصلاح طلبان در مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی چه در داخل حاکمیت و چه در خارج حاکمیت اعم از برانداز و غیر برانداز کارنامه بهتری دارند.
حداقل این است که تأثیر مثبت آنها در بهبود وضعیت جامعه و ارتقاء آگاهیهای اجتماعی طی سالهای گذشته از همه گروهها و جریانهای سیاسی بیشتر بوده است. اگر آن گونه که ادعا میشود اصلاح طلبان فاقد تأثیر گذاری سیاسی بودند، دلیلی بر این همه ناسزا و مخالفت و تهدید علیه آنان از هر دو سوی حاکمیت و بیرون حاکمیت وجود نداشت. به قول معروف «اگر با من نبودش میلی/ چرا ظرف مرا بشکست لیلی»
*در عین حال چنان که گفتم ایران طی سالهای اخیر چه در سطح جامعه و چه در سطح حاکمیت دستخوش تحولات اساسی شده است. همزمان با تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی، نیروهای سیاسی ناگزیر از بازسازی و نوسازی گفتمان خود متناسب با شرایط تحول یافته نوین هستند. باید اعتراف کرد که اصلاح طلبان طی چند سال اخیر از سال ۹۶ به این سو در فهم منطق و مضمون این تحولات تأخیر داشتهاند.
*دست کم این که در فهم منطق این تحولات نتوانستند به وحدت نظر برسند آن چنان که ضرورت نوسازی گفتمان اصلاحی را احساس کنند. در عین حال تصور میکنم آنها اکنون متوجه این تأخر شدهاند. بیانیه ۱۵ مادهای آقای خاتمی اواخر سال گذشته ناشی از درک همین ضرورت بود. این بیانیه در حال حاضر در دستور کار احزاب اصلاح طلب و جبهه اصلاحات است. مهم این است که اصلاح طلبان بتوانند با بررسی این بیانیه به سند مشترک گفتمان جدید اصلاحی دست یابند.
*آقای خاتمی پس از یک دوره نامه نگاریها و پیغامهای مشفقانه و عدم دریافت پاسخ مثبت به این نتیجه رسیده است، که به تعبیر خودش «نصایح مشفقانه و درخواست ازحاکمیت برای خود اصلاحی» به نتیجه نمیرسد.
*از سوی دیگر تحولات سالهای اخیر ایشان را به این نتیجه رسانه است که به تعبیر خودشان «اصلاحات به شیوه گذشته به صخره سخت برخورد کرده است» لذا برای پیگیری اهداف اصلاحی راهی جز نوسازی گفتمان اصلاحی و توجه به افکار عمومی به منظور تغییر موازنه قوا وجود ندارد. در نتیجه با انتشار بیانیه ۱۵ مادهای طرحی را پیشنهاد کرده است. طرحی برای نجات کشور از وضعیت کنونی که در سه نکته خلاصه میشود: اصلاح ساختار، اصلاح رفتار، اصلاح رویکرد.
*در واقع پانزده ماده پیشنهادی آقای خاتمی بخشی ناظر به اصلاح در ساختار، بخشی ناظر به اصلاح در رفتار و بخشی ناظر به اصلاح در رویکرد است. این پانزده ماده میتواند موضوع توافق اصلاح طلبان و مبنای گفتمان جدید اصلاحی در شرایط کنونی قرار گیرد. گام بعدی گفتوگوی اصلاح طلبان با جامعه براساس این گفتمان جدید و ایجاد وفاقی در سطح جامعه و یا دستکم در سطح نیروهای اجتماعی بدنه اصلاحات است. اگر این دو گام به درستی برداشته شود گام سوم یعنی راهکارها و برنامهها برای قانع کردن یا وادار کردن حکومت به اصلاح به دست خواهد آمد.
*به نظر من فعالیت سیاسی یکی از شریفترین فعالیتهای اجتماعی و انسانی است. زیرا نشانه فرارفتن انسان از سطح منافع شخصی و تلاش برای تأمین منافع جامعه و بهبود زندگی دیگران است. این البته یک تعریف ایده آل است.
*با این تعریف اصلاً قصد پنهان کاری برخی مفاسد و منفعت طلبیهای موجود در میان فعالان حاضر در عرصه سیاست ایران را ندارم. برعکس معتقدم عرصه سیاسی ما در حال حاضر گرفتار انواع منفعت طلبیها، فرصت طلبیها و بد اخلاقیها و بی اخلاقیهاست.
اما این کاستیها که عمدتاً ناشی از دخالتهای ناروای قدرت حاکم در عرصه رقابتهای سیاسی و در نتیجه ویژه گزینی و ایجاد رانت سیاسی و ... است، نباید ما را از این تعریف ایدهال و تلاش برای تحقق هرچه بیشتر آن غافل کند. اگر این تعریف را بپذیریم آن گاه فعالیت سیاسی به خودی خود و صرفاً برای حضور یا ماندن در قدرت ارزشمند نخواهد بود.
*مهم این است که این فعالیت تا چه اندازه بتواند در تأمین منافع جامعه و مصالح کشور مؤثر باشد؛ بنابراین اگر مقصود شما از اجتناب از «از دست دادن بدنه اجتماعی» این است که نباید حضور در قدرت به هر قیمت از جمله بی اعتنایی به منافع و مطالبات جامعه برای اصلاح طلبان یک اصل باشد، بلکه آنها باید حضور مؤثر در قدرت به منظور تحقق مطالبات و تضمین حقوق جامعه را ملاک و مبنای کار خود قرار دهند، باشما موافقم.
*طبعاً عرصه سیاست مانند همه عرصههای زندگی اجتماعی عرصه مطلق اندیشی و منطق صفر و یک نیست. بلکه عرصه هزینه و فایده و نگرش نسبی به امور است. هیچ فعال و آگاه سیاسی معتدلی نمیتواند فرصت حضور مؤثر در قدرت به منظور بهبود نسبی وضعیت جامعه و تأمین هرچه بیشتر مصالح ملی را فدای شعارهای احساسی و پوپولیستی و مطلق گرایانه کند.
*پرسش این است آیا اولاً حاکمیت اجازه حضور نمایندگانی را که بتوانند به معنای واقعی طرح و برنامه اصلاح طلبان در حل مشکلات کشور را نمایندگی کنند میدهد و ثانیاً اجازه میدهد این حضور در فرایند تصمیم گیریها و تصمیم سازیها مؤثر باشد و به عبارت بهتر اجازه میدهد مجلس هرچند به طور نسبی جایگاه واقعی خود را در اداره امور کشور احراز کند یاخیر.
*احزاب و چهرههای اصلاح طلب کمابیش از برخی تصمیمات و عملکردهای گذشته خود انتقاد کردهاند. برای مثال اصلاح طلبان بارها در باره فرصت سوزی در انتخابات سال ۸۴ و حضور در انتخابات با کاندیداهای متعدد که منجر به پیروزی دوپینگی احمدی نژاد شد سخن گفتهاند.
*اما شما به من بگویید کدام جریان سیاسی از چپ گرفته تا راست، به اندازه اصلاح طلبان و کدام چهره سیاسی بیش از برخی شخصیتهای سیاسی اصلاح طلب اشتباهات گذشته خود را پذیرفتهاند؟ لذا ضمن این که معتقدم اصلاح طلبان باید نسبت به عملکرد خود در قبال جامعه پاسخگو باشند، خودزنی را درست نمیدانم.
*اما در باره اصل پرسش شما باید عرض کنم یک نیروی سیاسی با توجه به تجربه گذشته، تحلیلی که از شرایط دارد و براساس شواهد و قراین موجود اتخاذ موضع میکند و جامعه براساس شناختی که از عملکرد این نیرو دارد آن را میپذیرد یا رد میکند. این حوادث آینده است که به ما امکان میدهد درباره درستی یا نادرستی آن قضاوت صحیحی داشته باشیم.
*ملاک و شاخص این قضاوت هرچه باشد «تصویب قوانین محدود کننده حقوق مردم» نیست، بلکه پاسخ به این سؤال است آیا امکان حضور مؤثر اصلاحطلبان در مجلس آن چنان که از «تصویب قوانین محدود کننده حقوق مردم» جلوگیری کنند وجود دارد یا خیر.
*اگر واقعاً اصلاح طلبان به پشتوانه بدنه اجتماعی خود و عدم ممانعت نهادهای قدرت امکان چنین حضور مؤثری در مجلس داشته باشند و در عین حال از حضور در انتخابات اجتناب کنند قطعاً باید پاسخگوی این فرصت سوزی باشند؛ بنابراین همه سخن در این است که ایا در انتخابات آینده حاکمیت علائم و نشانههای اطمینان بخشی مبنی بر تجدید نظر نسبی در رویکرد خود مبنی بر اصلاح دست کم پارهای امور از خود نشان میدهد و میتواند جامعه را به این تجدید نظر قانع کند یا خیر.
*عدم آمادگی قدرت برای اصلاح و پاسخ گویی به مطالبات جامعه فقط موجب سلب اعتماد جامعه از حاکمان و ناامیدی از آیندهای بهتر میشود. اما این بی اعتمادی و ناامیدی به حاکمیت محدود نمیماند بلکه همه نیروهایی را که خواهان اصلاح در چارچوب نظام مستقر هستند نیز مشمول این بی اعتمادی و ناامیدی میشوند. مشکل اصلاح طلبان در حال حاضر عمدتاً همین است.
*بارها گفته میشد که حاکمیت نباید از توفیق خود در مقاومت در برابر تحقق مطالبات جامعه و به شکست کشاندن دولت اصلاحات یادولت روحانی و مقاومت خوشحال باشد، چون ناکامی دولتهای اصلاح طلب و معتدل اگر چه موجب ریزیش بدنه اجتماعی نیروهای اصلاح طلب و معتدل میشود، اما این ریزش به دورتر شدن جامعه از حاکمیت و تعمیق بیشتر شکاف جامعه و دولت منجر خواهد شد.
اما در این که اصلاح طلبان برای جبران این ریزش نیرو و جلب مجدد اعتماد مردم چه راهکاری دارند چنان که پیش از این گفتم این امر در گرو نوسازی گفتمان اصلاحی متناسب با شرایط جدید است آن گونه که بتواند جامعه را قانع و همراه سازد. به نظر میرسد در حال حاضر اصلاح طلبان در این زمینه نسبت به گذشته از شرایط مناسب تری برخوردارند و به شرط درک فرصتهای مثبت موجود میتوانند در این زمینه موفق عمل کنند.
زیرا اگر تا یک سال پیش گفتمانهای آوانگارد و رادیکال رقیب جذابیتی داشتند تجربه سال ۱۴۰۱ نشان داد این راهکارها چقدر ناممکن و نامفیدند و حاملان و رهبران آن تا چه اندازه انبانشان خالی و درکشان از موازنه قوا در داخل ایران ناصواب و در اداره و رهبری آن ناتوانند.
*اکنون دستکم بخش اعظم جامعه در عین اعتراض و نارضایتی از وضع موجود نه امیدی به صاحبان و حاملان گفتمان رادیکال و آوانگارد دارد و نه قدرتهای خارجی را دلسوز و حامی خود میداند. از این رو فکر میکنم گوش جامعه به گفتمان اصلاح طلبی شنواتر شده است.
در این شرایط اصلاح طلبان باید ارتباط خود را با جامعه تقویت کنند. با آنها بیشتر صحبت کنند، پیشنهادها و طرحهای خود را در عرصه عمومی به گفتگو و نقد بگذارند، با صراحت و شفافیت بیش از گذشته به نقد حاکمیت و دفاع از حقوق اقشار مختلف بپردازند، بدون آن که به دام تضاد کاذب صندوق محوری و جامعه محوری بیفتند، با جلب اعتماد افکار عمومی و تقویت پایگاه اجتماعی خود و تغییر موازنه قوا حاکمیت را به برگزاری انتخاباتی معنی دار قانع یا وادار سازند. این نه به معنای خارج کردن انتخابات از برنامه اصلاحات است و نه به معنای شرکت غیر مشروط در هر انتخاباتی.
مشکل تفکر حاکم این است که خود را نماینده و حافظ منافع بخش محدودی از جامعه میداند. از اخراج و بازنشسته کردن اساتید و جایگزین کردن آنها با افراد خودی و بورسیههای تحمیلی گرفته تا وارد کردن دانشجو به دانشگاه در پوشش بورسیه و سهمیه و تا بسیج تمامی امکانات کشور و هزینه از محل مالیات و عوارض شهروندان برای مراسم و آیینهای نوپدید دینی، همگی بیانگر این حقیقت است که دولت و حاکمیت خود را نماینده بخش کوچکی از جامعه میداند.
این نوع رویکرد در اداره کشور منشاء سیاستهای ویژه گزینی، خالص سازی و رانتها و قانون شکنیهاست. انتظار این بود اعتراضات و حوادث اسفبار سال گذشته که اصلیترین علت آن احساس نادیده گرفته شدن بود باعث تجدید نظر در این رویکرد شود، اما این امور نشان میدهد هیچ درسی از آن تجربه تلخ گرفته نشده است.
*فکر میکنم پیش از پاسخ گفتن به این پرسش باید تکلیف خود را با یک چیز روشن کنیم و آن این که راهکارهای رادیکال به قول شما بسیار پرهزینه و ناموفق است و در صورت توفیق نتیجهای جز هرج و مرج و بی ثباتی و خونریزی و احتمالاً تجزیه ندارد.
شورای مدعیان دروغین رهبری جنبش مهسا در خارج از کشور مرکب از تجزیه طلبان تا ساده لوحانی که حتی تلاش برای جلب حمایت
سران رژیم صهیونیستی را هم از قلم نینداختند و ظرف کمتر از چند ماه کارشان به انشعاب کشید به روشنی نشان داد راهکارهای رادیکال تا چه اندازه ناممکن است و در صورت توفیق چه سرنوشتی را برای کشور رقم خواهد زد.
از سوی دیگر باید تکلیف خود را متقابلاً با بی عملی و خواندن آیه یأس و انفعال و منفعت پرستی فردی روشن کنیم و بدانیم که نتیجه این مسیر نیز به تشویق حاکمیت به ادامه سیاستهای زیانبار خود و نهایتاً به همان نتیجه راهکارهای رادیکال و خشونتبار ختم خواهد شد.
میخواهم بگویم چه خوشمان بیاید چه بدمان بیاید ما محکوم به مبارزه مسالمتآمیز و کم هزینه برای نجات کشور هستیم. اگر این حقیقت را بپذیریم آن گاه فضای ذهنی برای کشف و ابداع راهکارهای تازه و مؤثر فراهم میشود.
*وقتی فهمیدیم که به کسی جز خودمان نمیتوانیم تکیه کنیم و به جای طلبکاری از یکدیگر، کمک و همیاری و همسویی و استفاده از همه ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی و مدنی برای ما یک اصل شد، آن گاه دیگر نه منتظر دعوت حاکمیت مینشینیم و نه میپرسیم اصلاح طلبان برای تغییر وضعیت کشور چه راه حلی دارند، بلکه خواهیم پرسید چه ظرفیتهای نامکشوف و عقلانی در بخشهای سیاسی و اجتماعی و مدنی وجود دارد که باید فعال شود.
آن گاه فضای لازم برای گفتگو میان نیروهای سیاسی خواهان تحول مسالمت آمیز با یکدیگر و نیز با فعالان مدنی و اجتماعی به وجود میآید. این گفتگوها در سطح ملی دو نتیجه مبارک خواهد داشت اولاً به بلوغ سیاسی و ارتقاء فرهنگ و آگاهیهای ما کمک میکند ثانیاً و به موازات آن راهکارها و ابتکارات جدید از دل آن سربرمیآورد.