سخنی با محسنی اژهای رئیس قوه قضاییه؛ با ایجاد دوقطبی نمیتوان به جنگ دوقطبی رفت!
رویداد۲۴ روز گذشته حجتالاسلام محسنی اژهای رئیس قوه قضاییه در «همایش جبهه علمی فرهنگی بسیج اساتید کشور» که حاضران آن جمعی از استادان بسیجی دانشگاه بودند، گفته بود «چه میشود که در برخی مواقع بچههای انقلابی همدیگر را تخریب میکنند؟ ... امروز نهایت تلاش دشمن فرقهفرقه کردن جامعه است. دشمن در تلاش برای ایجاد قطبهای کاذب در کشور است.»
همین جملات کوتاه و ساده میتواند شروعی بر نقد سخنان ایشان باشد؛ کلماتی که در ظاهر بوی عقلانیت و نصایح مشفقانه میداد ولی در باطن دلالتی جز فرقهفرقه کردن جامعه و ایجاد دو قطبیهای کاذب در کشور نداشت.
پر واضح است که جامعه امروز دچار یک شکاف اجتماعی عمیق است؛ به نحویکه آثار آن را در گفتار و کردار مسئولان میبینیم و میشنویم که مدام از «دو قطبی و چند قطبی» شدن جامعه میگویند و گاه برخی نیز در این اشکال، مشارکت فعال و آگاهانه دارند.
فاصله میان ملت و حاکمیت به قدری عمیق شده که حتی حامیان سرسخت حاکمیت را نیز متاثر کرده است و این وضع نابهسامان به قلب جریان خالص رسیده و آش آنقدر شور شده که جناب آقای اژهای را به صرافت انداخته تا لب به اعتراض بگشاید و «خالصترین جریان حامی حکومت» را مورد نقد قرار دهد و هشدار دهد که «یکدیگر را تخریب نکنید!» و «بیش از این با همدیگر نجنگید! زیرا دشمن در کمین است.»
اگر همین سخنان را مبنای نقد قرار دهیم، متوجه خواهید شد که چقدر دارای ایراد و تناقض است. گویا خطیب محترم التفات ندارد که خود ناخواسته برطبل اختلافات میکوبد و بر آتش دوقطبی شدن جامعه میدمد.
پرسش اینجاست که ایشان و دیگرانی که چنین تقسیمبندیهایی دارند، با کدام مبنا، گروه و جریانی محدود از جامعه را بهنام «بچههای انقلابی» میخوانند؟ در واقع آنها این مشکل بزرگ را فراموش میکنند که با این توصیف، بخش دیگری از جامعه را باید به عنوان «غیرانقلابی» تعریف کرد که در مقابل «انقلابی» قرار میگیرد و دقیقا از همینجاست که دو قطبی شکل میگیرد.
مفاهیم با اضدادشان معنا مییابند: وقتی میگوییم «مردم انقلابی»، بلافاصله در ذهن مخاطب، مترادف آن یعنی «مردم غیر انقلابی» متبادر میشود. همانطور که وقتی از «حزباللهی» سخن میگوییم بلافاصله «غیر حزب اللهی» به عنوان مفهوم مقابل آن به ذهن میآید.
به بیان دیگر اگرچه سخنان حجتالاسلام اژهای با نیت و زبان ناصحانه و مشفقانه بیان میشود، اما تاثیری که میگذارد، الزاما با آن «نیت» یکسان نیست. بگذارید سخنان آقای اژهای را یکبار معنا کنیم: ایشان نگرانند که «بچههای انقلابی با یکدیگر درگیر شدهاند»؛ گویی در میان شهروندان یک قشر به عنوان تراز و استاندارد وجود دارد که علاوه بر حفاظت از حاکمیت و انقلاب، در درون خود یکپارچه و متحد است و «به خطر افتادن» آن گروه، همانا به خطر افتادن کل کشور است. نقد به سخنان رئیس محترم قوه قضاییه دقیقا از همین زاویه است که آیا ریشه مشکلات امروز کشور همین تقسیمبندیها نیست؟ آیا به خطر افتادن کشور با «درگیری و اختلاف تمام شهروندان» و «نادیده گرفتن آنها» رخ میدهد یا با «درگیری بچههای انقلابی»؟
واضح است گفتارهایی از این قبیل (خودی و غیر خودی) در بطن خود میتواند منجر به رویکرد «آپارتایدی» شود. آپارتاید در لغت به معنی «جداسازی» و «مستثنی کردن» است و در اصل برای جداسازی نژادی در کشور آفریقای جنوبی به کار میرفت. اما به تدریج مفهومی عامتر در جوامع یافت و درباره انواع مختلف تبعیض حکومتی، اعم از تبعیض قومی، تبعیض ایدئولوژیک و تبعیض دینی به کار رفت و تا سطح تبعیض سیاسی و اجتماعی پیش رفت.
در عصر مدرن، انسانها با صفت شهروندی شناخته میشوند و دارای حقوق برابر هستند و هر حکومتی که شهروندان را از حقوق ذاتی و انکارناپذیرشان محروم یا محدود کند، یا شهروندان با نوعی از یکدیگر تفکیک کند، شکلی از آپارتاید است.
این تفاوتگذاری ارزشی و گفتمانی میان شهروندان را میتوان نوعی «ویژهپروری» دانست که در تضاد با حقوق شهروندی قرار میگیرد. زیرا همانطور که از «طبقه تراز انقلاب» سخن میگوییم، به تبع آن، حقوقی جداگانه نیز برای آنها در نظر گرفته میشود؛ همچنانکه وقتی از افراد دیندار و بیدین سخن میگوییم، نگاه به آنها نیز متفاوت میشود. این تقسیمبندی آنجا اهمیت دارد که بدانیم قدرت در اختیار حکومت دینی است، به همین دلیل است که چنین تقسیمبندیهایی خواه ناخواه به «ویژهپروری»های یک گروه در مقابل گروه دیگر خواهد انجامید.
واقعیت آن است که متاسفانه واژگان آقای اژهای خود به تعمیق شکاف اجتماعی منجر میشود. حال آنکه در جامعهای که باید همچون یک «پیکر واحد» باشد، اصطلاحاتی از این قبیل و تقسیم مردم به «خودی» و «غیرخودی» جایی ندارد و آن چیزیکه باید ملکه ذهن باشد، این است کشور متعلق به تمام شهروندان است و بالطبع باید توسط تمام ساکنانش، با سلایق و گرایشهای مختلف اداره شود؛ نه آنکه گروهی خاص آن را متعلق به خود بدانند و حذف دیگران را در دستور کار خود قرار دهد.
وقتی مردم یک جامعه به دوگروه «حزب اللهی و غیر حزباللهی»، «انقلابی و غیر انقلابی» تقسیم میشوند، ناخودآگاه این سوال پیش میآید که کدام بر کدام اولویت دارد و کدام گروه برای حاکمیت «مردمتر» است و کشور متعلق به کدام است؟
سوالی که پس از سخنان آقای اژهای به ذهن متبادر میشود نیز همین است که وقتی تقسیمبندی «بچههای انقلابی» توسط ایشان مطرح میشود، آیا از منظر ایشان نیز شهروندان انقلابی مقدم بر دیگر شهروندان هستند؟
متاسفانه سخنان آقای اژهای نشان میدهد که جامعه نه تنها دچار بحران است، بلکه به سمت فروپاشی در حرکت است چرا که در یک قطب از همان دو قطبی هم دو قطبی جدیدی شکل گرفته و تا حدی پیش رفته که رییس دستگاه قضا را به واکنش واداشته است. حال آنکه مشکل اساسا «درگیری بچههای انقلابی» نیست بلکه چالشی اصلی آنجاست کشور به دو قطب متضاد تبدیل شده است؛ دو قطبی که نمود آن سخنان مقامات ارشد کشور نیز به خوبی نمایان است و اگر با مشارکت فراگیر «همه» شهروندان و گروهها و جریانها چاره نشود حتما تبعاتی سهمگین در انتظار کشور خواهد بود.
حاکمیت طی دهههای گذشته با تحلیل و عمل اشتباه، خواسته یا ناخواسته به سمت میدان دادن به نیروهای تندرو به اسم «جریان حزباللهی» رفته است و با دیدن ناکارآمدی و عملکرد فاجعهبار این گروه، مجبور به عبور از آن شد و اکنون نیز بی توجه به خسارات گذشته، به سمت خلق پدیده نو «انقلابی» رفته و در حقیقت دوباره آزموده را با نامی جدید میآزماید! آنهم زمانیکه شکاف اجتماعی به مرز انفجار رسیده و حالا مجبور است در تناقضی آشکار علم «مبارزه با دو قطبی کردن» جامعه را بردارد؛ گویا فراموش کرده که خود این آتش را روشن کرده و در آن دمیده است.
آقای اژهای بهتر میداند آنچه یک خطیب توانمند و هوشیار باید به آن توجه داشته باشد این است که یک کلام باعث نقض خود نشود و بدبینی ایجاد نکند و نیت درست آن، هدف اصلی را زیر سوال نبرد. پس آغاز رفع این آسیب میتواند از اصلاح همین کلمات و واژگان ساده باشد؛ استفاده از کلماتی گویا که معنی و مفهوم آن برای همه مشخص است و درون خود «مترادف تفرقهانگیز» ندارد؛ واژگانی که بوی همبستگی و یکپارچگی بدهد؛ کلماتی که نشان از برتری یک بخش خاص از جامعه نباشد؛ تعابیری که باعث بدبینی و تنفر در جامعه نشود.
آنچه آقای اژهای و دیگر مسئولان باید به آن توجه داشته باشند این است که واقعیت جامعه متفاوت از نگاه و بیان آنهاست؛ مانند همین فضای بیمیلی و بیرغبتی احزاب و گروههای مختلف در مشارکت مهمترین رویداد سیاسی کشور که باعث عدم مشارکت جامعه طرد شده، دیده نشده و تحقیر شده با همین کلمات پررنگ و پرکاربرد دوقطبیساز همچون «حزباللهی و انقلابی» میشود.
الان فرض کنید این اتفاقات تو زمان آملی لاریجانی بود قطعا بدونید خون مردم تو شیشه بود
حرّ زمانه
قوم ریاکار دو رو
ریا يعني فریب
زبان دروغین
ادعای دروغین
هیچ و پوچ
تله مرگ موش ها
زرداب سوسک ها