تاریخ انتشار: ۱۵:۰۲ - ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
رویداد۲۴ به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه، گزارش می‌کند:

چه گوارای ایران | حیدرخان عمواوغلی که بود؟

حیدرخان عمواوغلی، معروف به حیدر بُمبی، یکی از معروفترین انقلابیون تاریخ ایران است. وی زندگی پرماجرایی داشت و نقش مهمی در جنبش مشروطه ایران بازی کرد. در این گزارش به زندگی جذاب حیدرخان عمواوغلی می‌پردازیم.

چه گوارای ایران؛ حیدرخان عمواوغلی که بود؟

رویداد ۲۴| علی نوربخش: «حیدرخان عمواوغلی را باید یکی از قهرمانان جنبش مشروطه شمرد. در آغاز جنبش مشروطه، این یکی از هواخواهان بسیار خونگرم آن گردید و به یک رشته کار‌های بزرگی برخاست... همچنین در کوشش‌هایی که ایرانیان در هنگام جنگ جهانگیر گذشته کردند، او یکی از سردستگان شمرده می‌شد. عمواوغلی یکی از مردان بسیار جربزه‌دار و کمیابی بود که در شورش آزادی خواهی ایران شناخته گردیدند. عمواوغلی فریفته یکی از پیشروان آزادی بود (منظور سیدحسن تقی زاده است) ... عمواوغلی در زمان‌های آخر به جنگل به نزد میرزا کوچک خان رفت و در آن جا با دست جنگلیان کشته گردید.»

احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران


«برای اینکه ملت از دست شخص شما و دولت پست و نفرت‌انگیز و وطن‌فروش و ظالم شما خلاص شده و شما را از جای گرمی که نشسته‌اید بلند کند، و برای اینکه مملکت از وجو شما پاک شود، ما از مردم خواسته‌ایم در برابر اعمال شما شدیدا مقاومت کنند. ما ایمان داریم و امیدواریم چیزی به آن روز‌ها که دست انتقام خشم ملت ایران با تمام سنگینی انتقام به حق آن بروی شما و طرفداران شما فرود خواهد آمد، نمانده است. به امید آن زمانی که به خاطر بدبختی و محنتی که بر ملت وارد کرده‌اید به وحشت افتاده و مانند بید بلرزید. امضاء، حیدرخان بمبی، رئیس کمیته مرکزی انقلاب ایران»

از نامه سرگشاده حیدرخان عمواوغلی به محمدعلی شاه قاجار

زندگی‌ پرماجرای حیدرخان

حیدرتاری ویردیوف، معروف به حیدرخان عمواوغلی، در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی در ارومیه به دنیا آمد و در قفقاز بزرگ شد. حیدرخان فرزند مشهدی میرزاعلی اکبر بوده که مردم او را عمو خطاب می‌کردند و به همین جهت حیدرخان را هم عمو اوغلی (پسر عمو) گفته‌اند. جد حیدرخان حاجی ملاعلی تاری ویردیوف بوده.

حیدرخان تحصیلات خود را در ایروان به انجام رساند و فضای انقلابی آن زمان وی را متاثر کرده و اولین جرقه‌های مبارزه و عدالت‌خواهی را در او برانگیخت. حیدرخان زمانی که نوجوان بود به محفل چپگرایان ارمنستان وارد شد و در آنجا با کتاب کاپیتال کارل مارکس آشنا شد و آثار نویسندگانی، چون گوگول، پوشکین و لرمانتوف را مطالعه کرد. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه، برای ادامه تحصیل در رشته برق راهی گرجستان شد و در آنجا خود را رسما مارکسیست خواند و در همان محفل‌ها با رفقایش مانند یوزپ جوگاشویلی یا همان استالین تا نیمه‌های شب بحث می‌کرد. در همان دوران بود که به اروپا نیز سفر کرد و با بسیاری از انقلابیون مشهور، از جمله لنین، دیدار کرد.

حیدرخان پس از اخد مدرک تحصیلی به عنوان مهندس برق به باکو رفت و دیپلم مهندسی برق گرفت. درواقع وی نخستین مهندس برق مسلمان یا مسلمان‌زاده بود. وی در باکو همراه با رفقایش فعالیت‌های حزبی را نیز آغاز کرد. نخستین حزبی که حیدرخان و دوستانش تشکیل دادند حزب «اجتماعیون عامیون» یا همان سوسیال دموکرات بود که حیدرخان مسئولیت عمده آن را بر عهده داشت. تاسیس حزب اجتماعیون عامیون فرصتی خوبی برای حیدرخان بود که با کارگران ایرانی و رابطه بگیرد و از اوضاع و احوال سرزمین پدری باخبر شود. از همان زمان رابطه عمیق حیدرخان با جنبش‌های آزادیخواه ایرانی آغاز شد.

راه‌اندازی سیستم برق در مشهد

در دوره مظفرالدین شاه قاجار دولت ایران تصمیم گرفت حرم امام هشتم را به برق مجهز کند و لذا به یک مهندس برق مسلمان احتیاج پیدا کرد و برای این کار حیدرخان را به مشهد دعوت کرد. حیدرخان در خاطراتش تجربه سفرش به مشهد را چنین وصف می‌کند: «پس از دایر کردن کارخانه مزبور در مشهد که حکومت شاهزاده نیرالدوله در آنجا بود و برخی وحشیگری‌های خلاف وجدان انسانی مشاهده می‌نمودم، از آنجایی که از سن دوازده سالگی در روسیه داخل امور سیاسی بوده و هیچ زمان تحمل بعضی مضرات اقتصادی را نمی‌توانستم بیاورم چطور می‌شد که در ایران متحمل پاره‌ای وحشیگری‌ها شده و ساکت می‌ماندم. چیزی که اثر فوق‌العاده در قلب من نموده و به تعجب من می‌افزود، آن بود که می‌دیدم حاکم در حین حرکت و عبور از کوچه و بازار، عده‌ای از آدم‌های مفتخوار و فراش به عده چهارصد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند به زور آن‌ها را بلند کرده و حکم به تعظیم کردن می‌نمودند. چون این قسم ترتیبات را مطلقا ندیده بودم و ضمنا متولی‌باشی ضریح نیز از این حرکات معمول می‌داشت.»

حیدرخان در دیدار با متولی وقت آستان قدس رفتار تندی کرده بود و گفته بود به مشکلات مردم توجهی ندارد. او در خاطراتش می‌نویسد: «از این تحقیری که من نسبت به متولی‌باشی کردم فقط یک مقصود عمده در مدنظر و خیال داشتم و آن عبارت بود از اینکه به اهالی خراسان که عاری از تمدن و فهم پاره‌ای از مسائل بودند حالی کرده بفهمانم که متولی‌باشی نیز یکی از جنس بشر است و از آسمان نازل نشده است. با او هم ممکن است همان رفتار را مجری داشت که با سایر طبقات مردم مجری می‌دارند و، چون او دارای پول و تمول است یا بواسطه دادن رشوه و ترتیبات دیگر صاحب این مقام شد، ممکن است مطلقا لیاقت آن را نداشته باشد. مقصود من همانا به صرافت انداختن و حالی کردن به مردم بود که تکلیف و وظیفه بشریت را بدانند.»

چیزی که به‌ویژه حیدرخان را آزار می‌داد، رفتار چاپلوسانه نسبت به مستبدین و اشراف بود. در ابتدای ورودش به مشهد نیرالدوله یک نفر را بر دروازه شهر شقه و هر شقه را در دو سوی دروازه شهر آویزان کرده بود و مردم این عمل حکمران را تحسین می‌کردند و آن را نشانه توانمندی او در اداره شهر می‌دانستند و با دیدن این امور حیدرخان تصمیم به ماندن در ایران را در سر پروراند.

در همان دوره حاکم خراسان با ملاکین و اشراف متحد شد و دست به احتکار گندم زد و در نتیجه قیمت نان سر به فلک کشید. حیدرخان که با اهالی رابطه خوبی برقرار کرده بود به تحریک مردم علیه حاکم مشغول شد و آن‌ها را برای عزل حاکم به هیجان آورد. اهالی قیام کردند و خانه بسیاری از اشراف نیز غارت شد. با عزل حاکم حیدرخان و دوستانش خوشحال شدند، اما طولی نکشید که خوشحالی او با دیدن اعمال و رفتار حاکم جدید به یاس مبدل شد. حیدرخان با دیدن حاکم جدید و ظلم و ستم او متوجه مشکلات بنیادینی شد که نه با اصلاح و عزل افراد که با انقلابی ریشه‌ای قابل حل بود. حیدرخان در کتاب خاطراتش این لحظه را چنین توصیف می‌کند: «آن وقت ملتفت شدم که عموم حکومت‌های ایران قانون نداشتند و هر یک از آن‌ها به قوه دفاعیه و استبداد شخصی سلوک کرده و هر چه بخواهند و خیال کنند در حق اهالی و رعایا با کمال سهولت و آسانی می‌توانند به موقع اجرا بگذارند بدون اینکه ترس از مجازات قانونی داشته باشند.»

حیدرخان تلاش کرد در مشهد حزبی تشکیل دهد، اما به تعبیر خودش با دیدن کله نارس مردمان و اینکه مطلقا حرف او را درک نمی‌کردند نتیجه‌ای از حزب نگرفت و در نتیجه پس از حدود دو سال اقامت در مشهد به تهران رفت و در ماشین‌خانه استخدام شد. روابط اجتماعی حیدرخان باعث شده بود با وجود اینکه زبان فارسی را کم می‌دانست با بسیاری از صنعتگران تهرانی رابطه دوستی برقرار کند و همچنین فعالیت در تجارتخانه روسی حمل و نقل ایران باعث آشنایی او با تجار و صنعتگران شده بود.

اقامت در تهران و انقلاب مشروطه

حیدرخان پس از یک سال اقامت در تهران به استخدام کارخانه برق حاج حسین آقا امین‌الضرب درآمد. فعالیت در مراکز اقتصادی، تمهیدات لازم را برای فعالیت‌های سیاسی حیدرخان فراهم آورد و اکنون دیگر با بسیاری از روشنفکران و صنعتگران مذاکره می‌کرد و همه جا از لزوم دولت قانونی و دموکراسی می‌گفت. با امضای فرمان پارلمان توسط مظفرالدین شاه و پیروزی مشروطه‌خواهان، حیدرخان به تشکیل فرقه‌های مخفی و آموزش نظامی به اعضای گروهش روی آورد. او معتقدبود مقاومت نظامی علیه ارتجاعیونی که کمر به نابودی مشروطه و دستاورد‌های مدنیت بسته‌اند ناگزیر است. دیری نگذشت که پیش‌بینی حیدرخان درست از آب درآمد و محمدعلی شاه قاجار به مخالفت با مشروطیت برخاست.


بیشتر بخوانید:

یپرم خان ارمنی که بود؟ | مردی که استبداد را دوبار شکست داد

ریشه‌های سیاسی و فرهنگی شعارهای انقلابیون چه بود؟


دوران استبداد صغیر

پس از پادشاهی محمدعلی شاه و مخالف او با مشروطیت؛ اتابک از اروپا به ایران آمد و متاثر از شیخ فضل‌الله نوری و سفارت روسیه، به سرکوب مخالفان و از بین بردن قانون اساسی مشروطه مشغول شد. مشروطه‌خواهان بار‌ها به اتابک نامه نوشتند و حتی تهدید به قتلش کردند تا دست از تخریب مشروطه بردارد، ولی گوش او بدهکار بنود. در نتیجه این اقدامات نیرو‌های مقاومت و در راس آن‌ها مجمع اجتماعیون-عامیون تصمیم به ترور اتابک گرفتند. حیدرخان و همراهانش برای ترور اتابک به مجلس رفتند و اتابک که پس از نطق مورد تشویق روحانیون قرار گرفته بود را ترور کردند، اما محمدعلی شاه بر همان سیاق سابق عمل می‌کرد و به چیزی جز نابودی کامل مشروطه و بازگشت به سلطنت مطلقه کهنه رضا نمی‌داد.

محمدعلی شاه و شیخ فضل‌الله نوری با یکدیگر متحد شدند و گردهمایی بزرگی در میدان توپخانه علیه مشروطه برگزار کردند. طرفداران روحانیون و شاه در میدان توپخانه اغلب اراذل و اوباش و خلافکاران و لمپن‌هایی بودند که دقیقا نمی‌دانستند علیه چه چیزی شعار می‌دهند. مشروطه‌خواهان دیگر علنا خطر را حس می‌کردند و آزادی و مدنیت را در خطر تخریب به دست اوباش و روحانیون مشروعه‌خواه می‌دیدند. از این رو حیدرخان تصمیم به ترور خود شاه گرفت که البته این ترور ناکام بود. کسروی در تاریخ مشروطه ایران می‌نویسد: «حیدر عمو اوغلی کنام ارتجاع داخلی ایران و سرکرده دشمنان مردم را به خوبی می‌شناخت و از این رو به فکر افتاد که شاه را مستقیما هدف قرار دهد. به راهنمایی و دستور او بمبی به طرف کالسکه شاه پرتاب شد که به نتیجه نرسید و فقط راننده کالسکه اش را مجروح ساخت. از این به بعد ارتجاع سیاه جان گرفت و بر پیکر خونین مملکت ما سایه انداخت.»

محمدعلی شاه به بهانه این ترور بسیاری را سرکوب کرد و البته دستش به حیدرخان نرسید چرا که او پیش از دستگیری موفق به فرار شده بود. محمدعلی شاه برای دستگیری حیدرخان ده هزار تومان جایزه تعیین کرد و همزمان اقدامات خود علیه قانون اساسی و مجلس را آغاز کرد. پس از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف و آغاز استبداد صغیر فضای رعب و وحشت و ناامیدی کشور را فراگرفته بود. انقلابیون رادیکال، اما ناامید نشده بودند و مصمم به ادامه مبارزات بودند. حیدرخان خود در خاطراتش اینگونه می‌نویسد: «شاه و مستبدین تصور می‌کردند که با نابود کردن مجلس و بازداشت‌های دسته‌جمعی از آزادی‌خواهان و از همه مهمتر نمایندگان مجلس شورای ملی و طرفداران مشروطه از این پس کار آزادی به سر رسیده و انقلاب ایران برای همیشه خاتمه یافته است. اما انقلابیون حقیقی غیر از این می‌اندیشیدند. اینان ایمان داشتند که انقلاب ایران تازه از مرحله طفولیت گذشته و وارد دوره نوجوانی و شکوفایی شده است.»

حیدرخان عمو اوغلی در این دوران به قفقاز گریخته بود، ولی در آنجا نماند و به همراه پسرعمو‌های خود ابراهیم پاشا و آیدین پاشا برای کمک به ستارخان راهی تبریز شدند. با رسیدن به تبریز حیدرخان نامه سرگشاده مهم و شدیدالحنی علیه محمدعلی شاه نوشت که در روزنامه کوشش در تبریز چاپ شد. حیدر خان عمواوغلی در نامه سرگشاده به محمدعلی شاه چنین می‌نویسد: «ما مصمم هستیم به تمام فشارها، زورگویی‌ها و جنایات و وحشی‌گری‌ها و تعدّی‌های شما که امروز مانند امواج پهناور، همه جای ایران را پوشانیده و شعله آن مظالم به آسمان رسیده‌است، با ضدّضربه‌ها پاسخ گوییم و به هر طریقی که شده به این وضع خاتمه دهیم. ملت ایران نه به شخص شما و نه به دولت شما مطلقا اعتماد ندارد. شما باید از سلطنت استعفا داده، کنار بروید و اعضا دولت شما به‌طور صلح‌جویانه به خانه‌های خود بروند و در کمال آرامش در آنجا بمانند و جای خود را به مدافعان با غیرت و با اراده ملت بسپارند. شما خود را شاه شاهان ایران و سلطان مستبد مطلق‌العنان کشور می‌دانید، ولی من به شما اعلام می‌کنم که هرگز چنین کسی نبوده‌اید؛ فقط یک مفت‌خور پست کثیف، رشوه‌خوار، آلوده و خائن به ملت و کشور هستید. تلاش شما برای چیست؟ شما در هر ساعت و دقیقه آماده‌اید تمام نعمات و موهبت‌ها، منافع، حقوق و استقلال کشور و وطن را در قبال یک دانه عدس به بیگانگان بفروشید. آیا غیر از این است؟ اقلا یک کار خیر، یک اقدام موهبت‌آمیز که به نفع ملت انجام داده باشید به من نشان بدهید. بر عکس، تمام طبیعت شما، تمام وجود شما پر از نارسایی و نقصان و فساد است. شما فاقد شهامت، کوشش، همّت، انرژی و معتقدات هستید. شما حتی کوچکترین احساس عدالت ندارید و فاقد اخلاق هستید ... در حال حاضر از نظر ملت، شما پست‌ترین و منفورترین حیوان هستید و موجودی سقوط کرده. ملت نجب ایران بدون استثنا از شما متنفر است.»

حیدرخان در بازگشت به تبریز دست به کار پر سر و صدای دیگری زد: ترور شجاع نظام حاکم مرند که مخالف سرسخت و قاتل مشروطه‌خواهان بود. احمد کسروی ترور شجاع نظام به دست حیدرخان را «یکی دیگر از شاهکار‌های آزادی‌خواهان بویژه حیدرخان» توصیف می‌کند. حیدرخان بمب را در جعبه‌ای از طرف دوست شجاع نظام و از طریق پست برای او فرستاد و شجاع نظام و پسرش در جا بر اثر انفجار کشته شدند. در ادامه پیروزی‌ها، مجاهدان مشروطه مرند و خوی را نیز تصرف کردند که در آن‌ها هم حیدرخان نقش فعال داشت. وی از طرف ستارخان مامور شده بود اطمینان حاصل کند تعدی و تجاوزی از سوی مشروطه‌خواهان به مردم صورت نگیرد.

در مبارزه با جریان مقابل مشروطه‌خواهان حیدرخان از ابتکاراتی بدیع استفاده می‌کرد؛ مثلا در یکی از روز‌های جنگ که سپاه مشروطه‌خواهان محاصره بود، حیدرخان بمبی در زین اسب پنهان کرد و آن را بین سپاه دشمن فرستاد. دشمنان با دیدن اسب بدون سوار دور آن تجمع کردند و تا یکی از آن‌ها خواست راکب اسب شود انفجار رخ داد و ۲۶ نفر کشته شدند. گفته می‌شد همین امر باعث شد که سپاه دشمن حتی از گربه‌ها هم بترسد.

فتح تهران توسط نیرو‌های مقاومت

سرانجام در سال ۱۲۸۸ مقاومت مشروطه‌خواهان نتیجه داد و تهران فتح شد. پس از پیروزی بر استبداد فعالیت حزبی جدی حیدرخان شروع شد. مجلس ملی دوم در سال ۱۲۸۹ هجری خورشیدی تشکیل شد و نیرو‌های سیاسی در دو حزب اعتدالیون، که از محافظه‌کاران بازاری و روحانیون تشکیل می‌شد و فرقه دموکرات که روشنفکران ترقی‌خواه راهبری‌اش می‌کردند، جبهه گرفتند. انجمن‌های رادیکالی مانند گنج فنون، مجمع آدمیت و کمیته انقلابی تهران همگی در فرقه دموکرات متحد شدند و مبارزانی، چون سیدحسن تقی‌زاده، سلیمان اسکندری و حسین‌قلی‌خان نواب فعالیت در جبهه این حزب پیشرو را آغاز کردند. حیدر خان عمو اوغلی نیز سازماندهی فرقه دموکرات در در بیرون مجلس را بر عهده داشت. اتحاد حیدرخان با روشنفکران لیبرال در حزب دموکرات منشا بسیاری از حرکت‌های جدید شد. برنامه حزب بر انتخابات آزاد، برابری، صنعتی‌کردن کشور، حقوق زنان و جدایی دین از دولت تاکید داشت. در برنامه حزب آمده بود که برای اطمینان از عدم بازگشت سلطنت دولت باید همه شهروندان خود را اعم از مسلمان و غیر مسلمان شهروند دارای حق قلمداد کند.

در مقابل جبهه حیدر خان، مرامنامه حزب اعتدال هم منتشر شد که خواستار حفظ مذهب، حفظ مالکیت خصوصی، اجرای شریعت و مقابله با «تروریستمِ الحادِ دموکرات‌ها، مارکسیست‌ها و ماتریالیست‌ها» بودند. نبرد بین دو گروه اعتدالیون و دموکرات‌ها که هر کدام نماینده یک نیروی فکری-سیاسی در ایران معاصر بودند هر روز بیشتر می‌شد. در این زمان حیدرخان به تحریک سیدحسن تقی‌زاده دچار بزرگترین اشتباه سیاسی خود شد و سید عبدالله بهبهانی را ترور کرد.

بهبهانی به تبع مراجع نجف درصدد بود که لیبرال‌ها را در مجلس محدود کند و مشروطه‌خواهان که از بخشی از روحانیت ضربات بسیاری خورده بودند، ترور بهبهانی را در دستور کار خود قرار دادند. نهایتا به تحریک تقی‌زاده و به دستور حیدرخان، بهبهانی ترور شد که این واقعه حملات بسیاری را متوجه مشروطه‌خواهان کرد. روحانیون خواستار تبعید تقی‌زاده شدند و اختلاف بین دو حزب به درگیری و قتل یکدیگر رسید.

سخنرانی در کمینترن

در همین اثنا انقلاب ۱۹۱۷ روسیه اتفاق افتاد و در نتیجه آن فرقه دموکرات دوباره جان گرفت. حیدرخان و رفقایش که فرقه عدالت را در باکو تشکیل داده بودند، از سال ۱۹۰۶ روابط خوبی با بلشویک‌ها داشتند. آن‌ها همچنین روزنامه ایسکرا (به فارسی اخگر) را به قفقاز قاچاق می‌کردند. در سال ۱۹۲۰ نخستین کنگره بزرگ خود در انزلی را برگزار کردند. در این کنگره نام فرقه به حزب کمونیست ایران تغییر کرد و آوتیس سلطانزاده به عنوان دبیرکل برگزیده شد.

فرقه کمونیست با دو برنامه مغایر هم کارش را شروع کرد که یکی را حیدرخان نوشته بود و دیگری را آوتیس سلطانزاده. یرواند آبراهامیان مغایرت این دو برنامه را چنین بیان بیان می‌کند: «بر اساس بیانیه اول که سلطانزاده آن را نوشته بود، ایران انقلاب بورژوازی را تکمیل کرده بود و اکنون برای انقلاب کارگری-دهقانی آمادگی داشت. نویسنده بیانیه با اعتقاد به اینکه انقلاب سوسیالیستی نزدیک است، تقسیم فوری اراضی، تشکیل اتحادیه‌های صنفی و سرنگونی مسلحانه بورژوازی و سخنگویان روحانی آن و همچنین پادشاهی، اشرافیت فئودال و امپریالیست‌های انگلیسی را خواستار شده بود.»

آبراهامیان می‌نویسد: «استدلال بیانیه دوم به قلم حیدرخان سوسیال دموکرات معروف که به حزب کمونیست پیوسته بود، این بود که ایران بیشتر به سوی انقلاب ملی در حرکت است تا انقلاب سوسیالیستی. نویسنده بیانیه بر این باور بود که بنابر شواهد اقتصاد کشور هنوز ماقبل سرمایه‌داری است، دولت همواره دست فئودال‌هاست و اعضای طبقه پرولتاریا اغلب لمپن هستند. روستاییان همچنان به خرافات مذهبی باور دارند. نتیجه‌گیری بیانیه این بود که رهبری همه طبقات ناراضی به ویژه دهقانان، خرده بورژوا و لمپن پرولتاریا غلبه امپریالیسم خارجی و دست نشاندگانش وظیفه ضروری فرقه کمونیست است.»

در ابتدا سلطانزاده به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد، ولی پس از برگزاری کنفرانس ملل شرق در باکو برنامه متعادل‌تر حیدرخان مورد توجه قرار گرفت و خود حیدرخان به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد. حیدرخان در این فاصله به دعوت ولادیمیر ایلیچ لنین و از طرف حزب عدالت برای شرکت در اولین کنگره انترناسیونال سوم (کمینترن) به پطروگراد دعوت شد و در آنجا سخنرانی معروفی انجام داد: «رفقا! از طرف زحمتکشان انقلابی ایران درود و سلام بر شما! درود به روسیه شوروی که پرچم آزادی مردم و طبقات زحمتکش جهان را بر علیه ظلم و استثمار سرمایه بین‌المللی برافراشته است. رفقا شاعر ملی ما (منظور حیدر خان فردوسی است) برعلیه طبقه استثمارگر اشعار معروف زیر را سروده است: سر ناسزایان برافراشتن / وزیشان امید بهی داشتن؛ سر رشته خویش گم کردن است / به جیب اندرون مار پروردن است. رفقا! سازش با بورژوازی و چشمداشت از آن‌ها در حکم مار پروریدن است. رفقا! ما فرزندان خلقیم و برای احقاق حق خلق مبارزه می‌نمائیم. سرمایه‌داران دشمن ما هستند. ما از هرگونه سازش با این ستمگران امتناع می‌ورزیم. این‌ها خفه‌کننده جنبش رهایی‌بخش و مکنده خون مردم زحمتکش هستند. در مبارزه با این ستمگران برای ما یا مرگ و یا پیروزی است! راه برگشت و عقب‌نشینی برای ما موجود نیست! ما به پیروزی خود اعتقاد و اطمینان داریم. ما مطمئن هستیم شعله‌ای را که کشور شوروی برافروخته است ایران انقلابی را نیز فرا خواهد گرفت. رفقای عزیز ما موفق شدیم تاکنون ۱۳۸۰۰ نفر ایرانی را در صفوف ارتش سرخ متشکل کنیم ما بیش از پیش خوشوقت و سعادتمند خواهیم بود که رابطه بیشتری بین روسیه امروز و ایران انقلابی بر قرار کنیم. رفقا! به ما امکان بدهید که دوشادوش شما در ردیف شما با دشمنان مشترک مبارزه کنیم و ما خواهیم توانست تا صد هزار نفر ارتش سرخ ایرانی تهیه کنیم. ما در ردیف شما مبارزه خواهیم کرد.»

اتحاد با جنبش جنگل و پایان زندگی

حیدرخان پس از شرکت در کمینترن به ایران بازگشت و به جنبش جنگل پیوست. اعضای این گروه که به جنگلی‌ها مشهور بودند اغلب از زمین‌داران کوچک گیلان تشکیل می‌شدند و رهبری‌شان را میرزاکوچک خان جنگلی بر عهده داشت. میرزا طلبه‌ای بود که عقاید اسلامی و ناسیونالیستی داشت. اما اتحاد گروه حیدرخان و جنبش جنگل شکننده بود و خیلی زود از هم گسست؛ علت اصلی آن نیز اختلافات ایدئولوژیک بود. برای میرزا کوچک‌خان جنگلی، مالکیت خصوصی و حجاب زنان و پاره‌ای از قوانین مذهبی، تخطی‌ناپذیر بود. اما گروه حیدرخان سکولار بودند و گرایش مارکسیستی داشتند که گرایشی غیردینی است. اختلافات میان میرزا کوچک خان و کمونیست‌ها هر روز بیشتر می‌شد تا اینکه نهایتا در جلسه آشتی‌کنانی که بین آن‌ها ترتیب داده شده بود، درگیری ایجاد شد و نهایتا حیدرخان عمواوغلی در پنجم آبان ماه ۱۳۰۰ هجری خورشیدی به دست نیرو‌های میرزاکوچک خان به قتل رسید. حیدرخان عمو اوغلی در زمان مرگ ۴۱ سال داشت.

فرزند قهرمان ملت ایران!

از مهم‌ترین ویژگی‌های حیدرخان این بود که هرگاه در منطقه و موقعیتی وارد می‌شد درصدد توسعه و پیشرفت آنجا برمی آمد. برای نمونه، درباره خدمات و دستاورد‌های او در شهر خوی نوشته اند: «قواعد مشروطه در خوی برپا شد. انجمن دوباره شروع به کار گردید. ادارات دموکراتیک، چون عدلیه، مالیه، نظامیه و بلدیه... ایجاد شد. تدابیری جدی برعلیه رشوه خواری، مفت خواری و احتکار اندیشیده شد.»

همین خدمات سبب شد تا مردمان آذربایجان با سرودن اشعاری، یاد و نام حیدر عمواوغلی را به نحو دلنشینی به یادگار بسپارند که در گوشه‌ای از آن اشعار می‌خوانیم «ایران ملتین قهرمان اوغلی/ آدی حیدرخان معروف عمواوغلی/ او زماندان که تانیدیم من سنی / سنین محبتین جلب ایتدی منی/ اونو تمام سنی من هیچ بیر زمان / افسوس تیز اولدین وطنه قربان...» ترجمه اشعار این چنین است: «پسر قهرمان ملت ایران، اسمش حیدرخان است معروف به عمواوغلی. از وقتی که من تو را شناختم محبت تو مرا جلب کرد. من تو را هیچ وقت نمی‌توانم فراموش کنم. افسوس که خیلی زود قربانی وطن شدی.»

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ ایران
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
مرتضی تقی پور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۶ - ۱۴۰۳/۰۵/۱۸
0
0
خیلی از فکت‌های تاریخیتون خلاف واقعه و مطالب اون فقط به درد کسایی که هیچی از تاریخ نمی‌فهمن می‌خوره
نظرات شما
پیشخوان