گفتگو با پسر سارق مسلحانه از طلافروشی
متهم جوان از جزئیات سرقت میگوید.
قصد سرقت از کجا را داشتی؟
هدفمان طلافروشی بودکه نافرجام ماند و قبل از اینکه به طلافروشی برسیم، دستگیر شدیم.
تصور میکردی بازداشت شوی؟
راستش را بخواهید نه، چون تغییر چهره داده بودم.
چطوری تغییر چهره داده بودی؟
عینک آفتابی و کلاه گیس. اینطوری اگر تصویرم هم بهدست میآمد، شناساییام امکانپذیر نبود. البته سخت اشتباه میکردم چون قبل از اینکه بخواهم کاری کنم به دام افتادم.
چند وقت بود که میخواستید این کار را انجام دهید؟
یک ماهی میشود که نقشه سرقت از طلافروشی را همراه دو نفر از دوستانم طراحی کرده بودم.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
بچه محلهایم بودند، با آنکه چند سالی از من بزرگتر بودند وقتی از نقشهام با خبر شدند در سودای پولدار شدن، تصمیم گرفتند که با من در این سرقت همراه شوند.
این تنها سرقتی بود که میخواستی انجام دهی؟
اگر خوب پیش میرفت، ممکن بود سرقتهای دیگری را هم انجام دهم. وقتی شیرینی پول مفت زیر دندانت رفت دیگر به آن عادت میکنی و نمیتوانی از راه راست و درست پول دربیاوری. به همین خاطر مجبوری همچنان سرقت کنی و این تازه اول بدبختیات است.
سلاح هم داشتی؟
بله، چند وقت قبل برای اجرای نقشه سرقت آن را تهیه کرده بودم. البته سلاح به همراه چند فشنگ داخل کیفم بود که ماموران آن را ضبط کردند.
خانوادهات میدانند دستگیر شدهای؟
هنوز نه. مادرم اگر بفهمد سکته میکند. او فکر میکرد قرار است من در شرکتی با حقوق بالا استخدام شوم. حالا نمیدانم با چه رویی به صورت مادرم نگاه کنم.
پشیمانی؟
خوشحالم قبل از اینکه اقدامی کنم، دستگیر شدم. درست است که اتهام سنگینی دارم اما بعد از سرقت اتهامم سنگینتر میشد. از طرفی من مسلح بودم و ممکن بود در صورت مواجهه با خطر دست به سلاح شوم و کاری انجام دهم که نباید انجام میدادم. شاید در این سرقت خون بیگناهی هم ریخته میشد.
یعنی آزاد شوی، دیگر سراغ سرقت نمیروی؟
نهتنها سرقت، بلکه سراغ هیچ جرمی نمیروم. راست گفتهاند که بار کج به منزل نمیرسد. شاید انسان یکشبه پولدار شود اما آخر باید تاوان آن را پرداخت کند.