تاریخ انتشار: ۱۹:۳۸ - ۲۳ شهريور ۱۴۰۳
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

احسان نراقی؛ از نظریه‌پردازان حزب رستاخیز، مشاور ساواک و متفکر ضدمدرنیته

احسان نراقی از روشنفکران تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران بود. وی با فرح پهلوی نسبت خانوادگی داشت و مشاور فرهنگی وی بود. نراقی که از نظریه‌پردازان ضدمدرنیته و هوادار گفتمان «بازگشت به خویشتن» بود، از نظریه پردازان حزب رستاخیز به حساب می‌آید. او همچنین به عنوان مشاور ساواک، با تیمسار نصیری همکاری می‌کرد و درواقع می‌توان نراقی را از چهره‌های امنیتی عرصه فرهنگ دانست.

احسان نراقی؛ از نظریه‌پردازان حزب رستاخیز، مشاور ساواک و متفکر ضدمدرنیته

رویداد۲۴ | «به لحاظ ایدئولوژیک، انقلاب اسلامی ترکیب غریبی بود از بازگشت به صدر اسلام، جهان‌بینی شریعت‌محور آیت‌الله خمینی و همراهان او، ایده‌های مدرنیته اسلامی مسلمانان کراواتی مانند مهدی بازرگان، آمال خفته آخرالزمانی شیعی و احساسات شدید ضدغربی و ضد پهلوی. این انقلاب در اولین روزها، حقیقتا در باب دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر سخن می‌گفت و همچنین شبحی از ایده‌های چپ‌گرایانه سازمان‌های چریکی سکولار و اسلامی و سمپات‌های آنان را نیز بروز داد. انقلاب اسلامی که پا بر جای انقلاب‌های بزرگ قرن بیستم در روسیه و چین نهاده بود، همان‌قدر از گفتمان پسااستعماری جهان سومی تاثیر پذیرفته بود، که از تجارب رادیکال انقلاب کوبا و جنگ ویتنام و تراژدی آن روز‌های جنبش آزادی بخش فلسطین. انقلاب ایران به زودی تبدیل به یک انقلاب کلاسیک شد، با پیامد‌های شگرفی در سطح داخلی و بین المللی.» از کتاب تاریخ ایران مدرن، نوشته عباس امانت

زندگینامه احسان نراقی و تحصیلات

احسان نراقی نویسنده و جامعه‌شناس معروف و تنها فرد ایرانی که موفق شد به معاونت یونسکو برسد، یکی از نزدیکان دربار پهلوی بود. وی در سال ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. او از نوادگان ملا احمد نراقی و ملا مهدی فاضل نراقی بود. تحصیلات مقدماتی را تا کلاس یازدهم در مدرسه‌ی پهلوی کاشان گذراند، اما سال بعد به تهران آمد و در دارالفنون کلاس دوازدهم را به پایان رساند.

احسان نراقی دو سال در دانشگاه تهران به تحصیل حقوق پرداخت و بعد به توصیه‌ی پدرش برای ادامه‌ی تحصیل به سوئیس رفت. در آن جا گواهی‌نامه‌ی لیسانس جامعه‌شناسی خود را از دانشگاه ژنو دریافت کرد. پس از بازگشت به ایران و بعد از دو سال اقامت در تهران، موفق به دریافت بورس تحصیلی در مقطع دکتری از دانشگاه سوربن فرانسه شد. نراقی در دوران تحصیل به گروه‌های مارکسیستی تمایل پیدا کرد و پس فارغ‌التحصیل شدن از مواضع توده‌ای و کمونیستی ابراز انزجار کرده و گفت که ترویج مرام کمونیستی در ایران ممکن نیست و بهترین حکومت در ایران سلطنت است. نراقی نسبت و قرابت خانوادگی با فرح پهلوی داشت و در جریان کودتای ۲۸ مرداد با آیت‌الله کاشانی همکاری می‌کرد. وی پس از بازگشت به ایران در دانشگاه تهران مشغول به کار شد و همزمان موفق شد «موسسه‌ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را بنیان گذارد و به مدت ۱۲ سال مدیریت این موسسه را بر عهده داشت.همزمان همکاری با ساواک را نیز آغاز کرد و به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب مدتی زندانی شد. نراقی در ۱۲ آذر ۱۳۹۱ در تهران درگذشت. 

اهمیت و تاثیر احسان نراقی

دردهه چهل و پنجاه گفتمانی در ایران باب شده بود که اساسا واکنشی به مدرن شدن زندگی ایرانیان بود: گفتمان بازگشت به خویشتن. از علی شریعتی و جلال آل‌احمد تا داریوش شایگان و سید حسین نصر، ایرانیان را به بازگشت به خویشتن دعوت می‌کردند. محمدرضاشاه پهلوی و همسرش نیز تحت تاثیر این گفتمان بودند و تاسیس انجمن شاهنشاهی فلسفه در جهت همین ایده‌ی بازگشت به خویشتن تاسیس شد. یکی از چهره‌های شاخص روشنفکری ایرانی که دم از بازگشت به خویشتن می‌زد نیز احسان نراقی بود.

احسان نراقی؛ از نظریه‌پردازان حزب رستاخیز، مشاور ساواک و متفکر ضدمدرنیته

نراقی درباره‌ی تمدن غرب می‌گفت: «ماحصل ترازنامه این تمدن یکسره نفع و سود نبوده بلکه ضرر و زیان نیز داشته است... روابط اجتماعی و ارزش‌های معنوی و زندگی اخلاقی جامعه غربی که طی قرن‌ها نظیر دیگر جوامع بشری، وضع و صورت خاصی به خود گرفته بود در قرن بیستم مواجه با تحولات و دگرگونی‌هایی شد که ماشینیسم جدید موجب آن شد... [ نظیر]از هم گسیختگی روابط اجتماعی... بزهکاری نوجوانان بارزترین مظهر این نابسامانی و از هم گسیختگی است.» نراقی در کتاب «آنچه خود داشت»، از «قربت شرق» در برابر «غربت غرب» می‌گوید و می‌نویسد: «شرق در پرداختن به معنا و معنویت و باطن و حقیقت حیات انسانی، در طول تاریخ خود، به «بینشی» مجهز شده است که امروز حتی غربیان هم به عمق و ارزش آن پی برده‌اند. راه امروز ما این است که از یک سو، دانش‌های نظری و عملی غرب را برای بهبود بخشیدن به زندگی مادی و امر معیشت خود به کار گیریم و از سوی دیگر شخصیت ملی و هویت فرهنگی خویش را از یاد نبریم و نگذاریم در این گیرودار آنچه خود ما را می‌سازد و موجودیت ما بدان وابسته است از میان برود. وگرنه دیگر چیزی بر جای نخواهد ماند. قدرت غرب از غرقه شدن در واقعیت سرچشمه می‌گیرد، اما شکوه تاریخ شرق از درخشش لایزال «حقیقت» است. اکنون ما ناگزیریم که واقعیت غرب و حقیقت شرق را در هم آمیزیم و یگانه کنیم و این کاری است بس گران و دشوار و در عین حال بس دل انگیز و هیجان آور.»


بیشتر بخوانید: نقش روحانیون منبری و وعاظ در انقلاب ایران چه بود؟


مدعای او این بود که واقع‌گرایی غرب را قدرتمند کرده و حقیقت‌طلبی شرق را شکوهمند. نراقی بحث شرق در برابر غرب را که در آن دوران گرم بود به حوزه تفاوت‌های انسان شرقی و غربی و اخلاق متمایز آنان نیز تعمیم داد و می‌نویسد: «ما شرقیان و به خصوص ما مسلمانان تا هنگامی که امتیاز یا موقعیتی خاص را حق خود ندانیم، در راه رسیدن به آن اقدامی نمی‌کنیم و این حقیقت یکی از جنبه‌های آزادگی شرقی است. مثالی بزنم: فرض کن همسایه ما مخزن عظیمی از نفت در اختیار خود دارد و ما واقعا به نفت او نیازمندیم، ما شرقیان، تنها کاری که نخواهیم کرد این است که با حقه و نیرنگ به سراغ همسایه خویش رفته تا ثروت او را از چنگش به در آوریم. این روحیه سرسپردگی به حق را نه تنها در جامعه‌های شرقی، بلکه در فرد شرقی نیز می‌توان دید. ما شرقیان به اخلاق سر سپرده‌ایم. فرد شرقی به حق در برابر باطل عقیده دارد و همین اعتقاد داشتن به حق است که آزادی فرد شرقی را از درون محدود می‌کند. هیچ فردی در شرق، عقیده ندارد که آزادی او نامحدود است، ولی در غرب آزادی فرد در درجه او آزادی او در رقابت با دیگران است.» البته این تحلیل رمانتیک و تخیلی از اخلاقمداری شرق دربرابر بی‌اخلاقی غرب ابدا با شواهد تاریخی همسازی ندارد.

نراقی نقد استبداد در جوامع شرقی را که در گفتار فیلسوفان مدرنیته دیده می‌شود چنین نقد می‌کند: «هگل، بی تردید نمی‌دانسته است که حتی سلطان مقتدری، چون محمود نیز در برابر قانون شرع و عرف، هیچ نمی‌توانسته است بگوید؛ وگرنه این فیلسوف مدعی نمی‌شد که شرق سراپا تابع حکومت‌های استبدادی مطلق بوده است.» البته این بسیار عجیب است که نراقی با سابقه تحصیلات عالیه در دانشگاه سوربن، منظور هگل از استبداد را متوجه نمی‌شود و نمی‌داند که مقصود هگل از حکومت قانون با قوانین شرع متفاوت است و اساسا قانون در قاموس فیلسوفان مدرنیته به معنای قانونی است که انسان با عقل و اراده‌ی آزادانه‌ی خودش وضع می‌کند و نه قوانین حاکم و شرع.

نراقی همچنین توسعه به معنای افزایش بهره‌مندی مادی را نقد می‌کند و می‌نویسد: «با بالا رفتن میزان تولید و مصرف نمی‌توان ادعا کرد که همه مشکلات اجتماعی به خودی خود حل شده است. عواملی، چون اقتصاد و مدیریت را نمی‌توان تنها پایه پیشرفت اجتماعی شمرد. مختصات حیات و هویت ملی و فرهنگی و معنوی جامعه را نیز باید در نظر داشت.» نراقی در مورد نیاز به دین و مذهب نیز می‌گوید: «در جهان امروز انسان که حیران و نگران آینده است بار دیگر به دین و مذهب رو می‌آورد و بدین ترتیب این اصل قرن نوزدهمی باطل می‌شود که برای مترقی بودن، آدم لازم است که لامذهب یا بی دین باشد... اکنون ما می‌بینیم که در راه رسیدن به یک جامعه متعادل به هیچ وجه لازم نیست آنچه را که خود داریم از ریشه براندازیم بلکه فرهنگ و هویت ملی بزرگترین حافظ ملت‌ها در برابر هجوم عوامل و نیرو‌های خارجی است.»

غرب‌شناسی و شرق‌شناسی نراقی، او را به سوی دین و روستا میراند. نراقی در کتاب خود می‌نویسد: «انسان‌های ساکن روستا از نشاط و همبستگی اجتماعی بیشتری نسبت به شهرنشینان گرفتار فرایند از خودبیگانگی برخوردارند. روستا پاسدار اصلی فرهنگ ما و مظهر زبان، مذهب و عرفان ماست. روستا نماد فرهنگ اصیل است که سنت رسوم، تاریخ اعتقاد و مذهب را در خود جا داده است.» البته نراقی خود هیچگاه در روستا زندگی نکر و همواره ساکن کلانشهر‌ها بود. اما نوستالژی ده و روستا که در گفتمان او و همپالکی‌هایش وجود داشت، برای شهروندان عادی گران تمام شد.

نراقی را می‌توان از مرتجعان سلطنت‌طلب ایرانی دانست که دربرابر مدرن شدن زندگی ایرانیان به سمت نوعی گفتمان ارتجاعی متمایل شدند و از این جهت با رقیب خود نیز تفاهم داشتند. دو گروه سلطنت‌طلب و اسلام‌گرا، با وجود تفاوت‌هایشان، در «گفتمان بازگشت به خویشتن» متحد بودند و هر چه به سال‌های انقلاب ۵۷ نزدیکتر می‌شدیم، این گفتمان تندتر و گسترده‌تر شد و نهایتا از چهارچوب دانشگاه و مباحث روشنفکری فراتر رفت و تبدیل به یکی از اصلی‌ترین گفتمان‌های انقلاب ۵۷ شد. در واقع نقطه اوج گفتمان امثال احسان نراقی و حسین نصر، در جریان انقلاب فرهنگی پس از انقلاب۵۷ بود و آنجا به ثمره نهایی رسید؛ بازگشتی بنیادین به میراث ماقبل مدرن. بنابرین می‌توان گفت علوم مدرن و آموزش عالی که به واسطه ضرورت و نیاز‌های عینی وارد ایران شده بود، در سال‌های آینده زیرسایه‌ی ایدئولوژی و هویت‌گرایی ملی-مذهبی قرار گرفت؛ هویت‌گرایی ایدئولوژیکی که انثال نراقی پایه‌ریزی کرده بودند.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: چهره ها
نظرات شما
پیشخوان