تاریخ انتشار: ۰۸:۴۱ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۶
نقد رویداد۲۴ بر فیلم‌های روز سوم سی‎وششمین جشنواره فیلم فجر

شعارهایی که «بمب: یک عاشقانه» را تلف کرد

معادی با آن شعارها عاشقانه‌اش را خراب کرده. احساس کرده یک داستان عاشقانه برای بیان تمام دغدغه‌هایش کافی نیست. معادی حواسش نبوده که تما تاریخ روسیه را می‌شود در چشم‌های یک مرد شاعر جمع کرد. به همین خاطر شروع کرده به شعار دادن و همین شعارها هم تمام آن لحظات و نگاه‌های جذاب را از بین برده. بمب: یک عاشقانه تلف‌شده‌ترین فیلم جشنواره تا به امروز است.
شعارهای که «بمب: یک عاشقانه» را تلف کرد
رویداد۲۴،مازیار وکیلی: بمب: یک عاشقانه، فیلم لحظه‌ها و نگاه‌ها است. فیلم‌ حرف‌های نگفته است. فیلم عاشقانه‌های ناکامی است که جنگ مانع شکوفایی‌شان شده. فیلم، داستان خاصی ندارد یا اگر دارد خیلی کمرنگ است. بیشتر بر موقعیت استوار است. موقعیت‌های پراکنده‌ای که بعضی از آن‌ها جذاب‌اند و بعضی نه.

مثلاً آن صحنه‌ای که سمانه کوچک مسئله‌ای را برای پسر خردسال عاشق فیلم حل می‌کند عالیست. نگاه‌های پسر انقدر خوب است که همه چیز را می‌گوید. نگاهش پر از تمناهای عاشقانه است. پر از حسرت. پسرک خوب فهمیده این عشق فرجام خوب و خوشی ندارد. می‌داند انتهای این عاشقیت نرسیدن است. اما باز بی‌تاب است. این بی‌تابی خاصیت عشق است. می‌دانی کاری که می‌کنی نهایت  بی‌عقلی است اما آن را انجام می‌دهی. بعضی از این موقعیت‌ها هم خیلی لوس و بی‌مزه هستند.

کل آن ماجرای کلاه کاسکت به سر گذاشتن و حرف‌های عاشقانه زدن اضافی است. وقتی می‌شود با یک نگاه همه چیز را گفت، چه احتیاجی هست به این همه دیالوگ مضر و زائد؟ از همه بدتر ماجرای دزدی است که ناگهان وسط عاشقیت ایرج و میترا پیدایش می‌شود و مسیر این سکانس را عوض می‌کند. 

فیلم چوب همین عدم یکدستی موقعیت‌هایش را می‌خورد. یک‌جا در اوج است و یک‌جا در حضیض. سکانس آواز خواندن دبیر زبان فیلم خیلی خوب است. خلاصه آن دهه پرالتهاب است. مرد به اصرار همکارانش و به مناسبت دختردار شدنش شروع می‌کند آواز گیلکی خواندن. مذهبی جمع بیرون می‌رود و یک نفر دیگر دم در می‌ایستد تا مبادا مدیر از راه برسد. 

این سکانس پر است از شور و شوق سرکوب شده نسلی که جوانی‌اش زیر سایه جنگ از دست رفت. اما هر جا پای مدیر به داستان باز می‌شود فیلم افت می‌کند. سیامک انصاری همه تلاش خود را کرده اما انتخاب خوبی برای بازی در این نقش نیست. دز کمدی نقش را خیلی بالاگرفته و همین امر باعث شده مدیر کاریکاتوری شود.

آن اصرار روی اعصابش برای شعار دادن دانش‌آموزان و آن تقلای بیهوده‌اش برای جا دادن شعار مرگ بر صدام یزید کافر بیشتر از آن‌که بیان‌گر حال و هوای آن دوران باشد عذاب‌آور است. فیلم از همین اغراق‌های بیهوده ضربه خورده است. از تلاش نافرجام برای دادن شعارهای روشنفکرانه. وگرنه فیلم لحظات خوب و وجدآور کم ندارد. 

مثل لحظه‌ای که سمانه با دستش روی دیوار همان شکلی را درست می‌کند که قبل‌تر پسرک عاشق‌پیشه درست می‌کرد. یا تمام آن سکانسی که ایرج خیره بود به تلفن تا شاید میترا زنگ بزند. اول نوشته گفتم که بمب فیلم نگاه‌ها است. فیلم بیشتر از تمام آن دیالوگ‌های تند و تیز با نگاه شخصیت‌هاست که حرف می‌زند. با نگاه پرتمنای پسر خردسال. با نگاه پر حسرت ایرج به تلفن. با نگاه پر از ترس تمام مردم‌ دهه شصت. مردمی که از جنگ می‌ترسیدند، اما تحمل می‌کردند. 

بمب فیلم لحظه‌ها هم هست. لحظه‌هایی مثل همان سایه‌بازی روی دیوار. مثل لحظه‌ای که پسر می‌خواهد نامه عاشقانه‌اش را به سمانه بدهد اما می‌ترسد. مثل لحظه‌ای که ورقه‌ امتحانی‌اش پاره می‌شود اما او تمام حواسش دنبال نامه‌ای است که دست ایرج مانده. نامه‌ای که خلاصه حسرت‌ها و آرزوهای آن نسل است. 

در آن دوران که همه جا صحبت از جنگ بود. عشق مثل میوه ممنوعه بود. میوه ممنوعه‌ای که چیدنش مساوی بود با اخراج از بهشت. اما کودکان آن نسل عادت داشتند به رفتارهای بزرگسالانه، عادت داشتند به تحمل رنج. عادت داشتند شهید شوند. پس چندان عجیب نیست که عاشق هم بشوند. عجیب نیست که بدون ترس اخراج از بهشت کودکی دل به دریا بزنند و برای معشوق نامه بنویسند. 

کاش بمب داستان همین عاشقانه‌های ناکام باقی می‌مانند و سعی نمی‌کرد شعار اضافه بدهد. سعی نمی‌کرد نگاه ایدئولوژیک جریان رسمی را به چالش بکشد. درست زمان‌هایی که معادی تلاش کرده شعار بدهد و هوار بکشد فیلم به ضد خودش بدل می‌شود. بدل می‌شود به کاریکاتوری از یک فیلم خوب. لحظاتی که شعارها شروع می‌شوند تماشاگر دلش برای آن نگاه‌های پر حسرت تنگ می‌شود. دلش برای آن سایه بازی، برای حل آن مسئله هندسه و برای تمام لحظات عاشقانه فیلم تنگ می‌شود. 

معادی با آن شعارها عاشقانه‌اش را خراب کرده. احساس کرده یک داستان عاشقانه برای بیان تمام دغدغه‌هایش کافی نیست. معادی حواسش نبوده که تما تاریخ روسیه را می‌شود در چشم‌های یک مرد شاعر جمع کرد. به همین خاطر شروع کرده به شعار دادن و همین شعارها هم تمام آن لحظات و نگاه‌های جذاب را از بین برده. بمب: یک عاشقانه تلف‌شده‌ترین فیلم جشنواره تا به امروز است.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما