نقد رویداد۲۴ بر یک مجموعه تلویزیونی
کلاه قرمزی؛ اسیر کمبود ایدههای خلاقانه
زمانی که در عید سال 88 کلاه قرمزی بعد از مدتها دوری به تلویزیون بازگشت، کمتر کسی فکر میکرد این مجموعه قدیمی بتواند کودکان امروزی را هم مثل کودکان دهه شصت و هفتاد پای تلویزیون میخکوب نماید. اما کلاه قرمزی هم مثل شهر موشها توانست کودکان امروز و دیروز را مفتون و مجذوب عروسکهای ساده اما بامزه خود کند و مخاطبان از دست رفته تلویزیون را یک بار دیگر مشتاق تماشای برنامهای از این رسانه کم مخاطب نماید.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: زمانی که در عید سال 88 کلاه قرمزی بعد از مدتها دوری به تلویزیون بازگشت، کمتر کسی فکر میکرد این مجموعه قدیمی بتواند کودکان امروزی را هم مثل کودکان دهه شصت و هفتاد پای تلویزیون میخکوب نماید. اما کلاه قرمزی هم مثل شهر موشها توانست کودکان امروز و دیروز را مفتون و مجذوب عروسکهای ساده اما بامزه خود کند و مخاطبان از دست رفته تلویزیون را یک بار دیگر مشتاق تماشای برنامهای از این رسانه کم مخاطب نماید.
زوج طهماسب و جبلی از سال 88 به بعد که پخش دوباره کلاه قرمزی جدیتر شد تصمیم گرفتند عروسکهای تازهای را کنار دو عروسک اصلی این مجموعه بنشانند. عروسکهایی که انصافاً مکملهای خوبی برای کلاه قرمزی و پسرخاله بودند و همه آنها ویژگیها و جزئیاتی داشتند که آنها را همپای دو عروسک اصلی برای مخاطبین برنامه جذاب میکرد. پسرعمهزا، فامیل دور، ببعی، آقوی همساده، جیگر و... عروسکهای تازه وارد مجموعه کلاه قرمزی بودند.
عروسکهایی که هر کدام ویژگیهای خاص خودشان را داشتند و همین مسئله بود که به آنها هویت میبخشید. پسرعمهزا پسری کثیف و بیملاحظه بود که با بیادبیهایش آقای مجری را کلافه میکرد. فامیل دور مرد پرحرف و سادهدلی بود که آرزویش این بود شبیه آقا مجری شود.ببعی برهای بااستعداد بود که خیلی زود به زبان انگلیسی تسلط پیدا کرد و انقدر باسواد شد که برای دانشجویان دکترا پایاننامه بنویسد. آقوی همساده مرد بدشانسی بود که همه بلاهای عالم به سرش میآمد و او به جای اینکه از این بلاها ناراحت شود از ته دل میخندید. جیگر الاغ زبان نفهم و زورمندی بود که تقریباً هیچ چیز از زندگی متوجه نمیشد. این ویژگیها باعث شد که تک تک این عروسکهای تازهوارد هویتی مستقل داشته باشند و بتوانند در کنار کلاه قرمزی و پسرخاله -به عنوان ستونهای اصلی برنامه کلاه قرمزی- بدرخشند.
این تنوع به طهماسب و جبلی اجازه میداد به راحتی ایدهپردازی کنند و آیتمهای جذاب و متفاوتی برای هر کدام از این عروسکها بنویسند. اما کلاه قرمزی از چندسال قبل نتوانست مثل سابق نو و باطراوت باقی بماند. ایدههای خلاقانه مجموعه ناگهان ته کشید و با ته کشیدن ایدههای خلاقانه جبلی و طهماسب مجبور شدند بر تعداد عروسکها بیافزایند. عروسکهایی که به اندازه عروسکهای قبلی جذاب نبودند. گابی، دیبی،عزیزم ببخشید، بچه فامیل، دختر همسایه و اخیراً پیشی و موش موشی و اُردک عروسکهای تازه واردی بودند که به مجموعه کلاه قرمزی اضافه شدند تا شاید این مجموعه را از رخوت و سستی ملموسی که اسیرش شده بود برهانند.
اما این عروسکها نه تنها کمکی به جذابتر شدن کلاه قرمزی نکردند بلکه باعث شدند با تعدد کاراکترها سررشته اُمور از دست جبلی و طهماسب در برود و آنها دچار سردرگمی شوند. اگر عروسکهایی که در سری اول کار به مجموعه اضافه شدند انقدر جذاب از کاردرآمدند به این خاطر بود که صاحب هویت و جزئیاتی در شخصیتپردازی شدند که آنها را جذاب میکرد. حضورشان باعث تنوع مجموعه میشد و به نویسندگان این امکان را میداد که برای آنها موقعیتهای جذابی بنویسند. اما عروسکهایی که در سری دوم به این مجموعه اضافه شدند فاقد جذابیت سایر عروسکهای این مجموعه بودند.
گابی گاو پرخوری بود که تنها وجه تمایزش با جیگر بادگلوهای گاه و بیگاهش بود. دیبی فقط برعکس حرف میزد و هیچ کار خلاقانه دیگری انجام نمیداد. عزیزم ببخشید میتوانست نمونه ایدهآل و به قول خودش تیپیکال مرد شرقی باشد اگر انقدر با سوالهای متعدد اعصاب تماشاگران را خرد نمیکرد. بچه فامیل انقدر بیمزه بود که نمیتوانست جذابیتی برای مخاطب ایجاد کند. دختر همسایه هم لوس و فاقد هویت بود. این عروسکهای جدید فاقد خلاقیت عروسکهای قبلی در شخصیتپردازی و توجه به جزئیات بودند.
طهماسب و جبلی راه غلطی را برای جذاب کردن کلاه قرمزی در پیش گرفتند. آنها احساس کردند با اضافه کردن عروسکها و دعوت از مهمان مشهور میتوانند کمبود خلاقیتی که گریبان مجموعه کلاه قرمزی را گرفته بود جبران کنند. اما این کارها زمانی معنا دارد و جذاب است که عروسکهای تازهوارد صاحب هویت و کاراکتر باشند. وقتی تماشای این همه عروسک به جای جذابیت باعث اعصاب خردی میشود ضرورتی ندارد مدام به تعداد آنها اضافه کنیم.
اما طهماسب و جبلی انقدر به افزودن عروسکهای مختلف اصرار کردند که کلاه قرمزی امسال عملاً تبدیل به ضعیفترین قسمت این مجموعه عروسکی پرطرفدار از سال هشتاد و هشت به بعد شد.مشکل اینجا بود که آیتمهای سری جدید کلاه قرمزی به هیچ وجه بامزه نبودند. بعید به نظر میرسد کودکان و بزرگسالان به اندازه قسمتهای قبلی از کلاه قرمزی امسال لذت برده باشند.
این درحالی است که کلاه قرمزیهای قبلی توانسته بودند توجه همه اقشار جامعه را -فارغ از سن و سال- جلب کند. در کلاه قرمزی امسال تنها یکی دو آیتم هوشمندانه وجود داشت. یک آیتم، آیتمی بود که ببعی از سر حسادت به داداش گُلُم و برای جلب نظر آقای مجری آهنگی هی تو پینک فلوید را میخواند و دیگری جایی بود که جیگر طی یک اتفاق عجیب دوبار عیدی گرفته بود و به همین خاطر وجدان درد داشت و از آقای مجری کمک میخواست. در این آیتم حضور مداوم ببعی که به قصد اذیت جیگر مدام تکرار میکرد عیدی حق او نبوده باعث میشد جیگر دچار یک چالش اخلاقی جذاب شود. مشکل کلاه قرمزی همین بود، خلاقیت در نوشتن آیتمها به حداقل رسیده بود.
هوشمندی طهماسب و جبلی کمکی به کلاه قرمزی امسال نکرده بود. عروسکهای زیادی میآمدند و میرفتند بدون اینکه مثل عروسکهای قبل در ذهن مخاطب ماندگار شوند. این عدم ماندگاری بیش از هر چیز به نبود ایدههای خلاقانه برمیگشت. اکثر آیتمهای امسال کلاه قرمزی کند و کشدار بودند. انقدر عروسکها میآمدند و میرفتند که فرصت تمرکز را از تماشاگر میگرفتند. خبری هم از مهمانهای مشهور نبود. به همین خاطر کلاه قرمزی 97 به بزرگترین حسرت و ناکامی تلویزیون در نوروز امسال بدل شد.
مجموعهای که همیشه برگ برنده سازمان صدا و سیما در ایام نوروز بود عملاً تبدیل شد به مجموعهای بیخاصیت که صرفاً آنتن را اشغال کرده بود.این را بگذارید در کنار اختلافی که گروه سازنده با تلویزیون پیدا کردند تا متوجه شوید چرا این برند پرمخاطب انقدر نزول کرد. کلاه قرمزی از سال 88 دیگر یک خاطره نوستالژیک نبود، یک برند جذاب و پرمخاطب بود که میلیونها ایرانی را سرگرم میکرد. مسئولان صدا و سیما قدر این برند را ندانستند و آنقدر آن را بیهوده مصرف کردند تا کلاه قرمزی هم با خاطرهای تلخ با مخاطبان خود خداحافظی کرد.