«عصبانی نیستم»؛ شعار سیاسی با چاشنی اعتراض
فشارها در جشنواره فیلم فجر به قدری زیاد بود که خود درمیشیان نامهای نوشت و از حضور در داوریهای جشنواره انصراف داد و همین انصراف باعث شد نوید محمدزاده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را به رضا عطاران ببازد.
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: بعد از کشوقوسهای فراوان، عصبانی نیستم اکران شد. از همان اولین اکران فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم فجر حواشی گریبان این فیلم را گرفت و تا همین امسال رها نکرد.
فشارها در جشنواره فیلم فجر به قدری زیاد بود که خود درمیشیان نامهای نوشت و از حضور در داوریهای جشنواره انصراف داد و همین انصراف باعث شد نوید محمدزاده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را به رضا عطاران ببازد. هیات داوران محمدزاده را انتخاب کرده بود، اما این فشارها باعث شد درمیشیان نامه بزند و سیمرغ به رضا عطاران برسد. این حواشی باعث شد فیلم چندین بار پشت خط اکران باقی بماند و اکران نشود. فیلم بالاخره با جرح و تعدیل فراوان اکران شد و توانست از محاق بیرون بیاید.
قبل از اینکه بخواهیم وارد مباحث مربوط به نقد عصبانی نیستم بشویم، لازم است از صبوری رضا درمیشیان تقدیر کنیم که پای فیلم ایستاد و از مسیر قانون خارج نشد و توانست با تکیه بر همین صبر مجوز اکران فیلم عصبانی نیستم را بگیرد. درباره جفاهایی که به درمیشیان شد هم تاریخ قضاوت خواهد کرد.
عصبانی هستم!
عصبانی نیستم فیلم عصبانی و پرخاشگری است. این عصبانیت و پرخاشگری به خودی خود نه حسن است نه عیب. باید دید این عصبانیت و پرخاشگری در چه ساختاری ارائه میشود. ساختار عصبانی نیستم از لانتوری منسجمتر است. لانتوری ضعفهای انکارناپذیری داشت که سعی میکرد ضعفهای خودش را پشت فرم خُردکننده و مرعوب کنندهاش پنهان کند.
اما عصبانی نیستم بر خلاف لانتوری چفت و بست داستانی محکمتری دارد. داستان عاشقانه نوید و ستاره به مثابه یک نخ تسیح دانههای فیلم را کنار هم نگه داشته و اجازه نداده فیلم آشفته شود. تلاشهای نوید دانشجوی ستارهدار دانشگاه تهران برای پول پیدا کردن دلیل منطقی محکمی دارد. حفظ ستاره همانقدر که مسئله نوید است مسئله تماشاگر هم هست.
خصوصاً که درمیشیان چندتا صحنه عاشقانه جذاب برای عشاق فیلمش تدارک دیده که تماشای این صحنهها روی پرده سینما برای تماشاگران فیلم جذاب است. خصوصاً صحنههای داخل مترو و سالن سینما که حس دریغ و اندوه کمیابی دارد و با آن قطره اشک پایانی که از چشمهای نوید سرازیر میشود دل را میلرزاند. اما مشکل فیلم از جایی آغاز میشود که درمیشیان دلش میخواهد میان عشق و آرمان طرف دومی را بگیرد و نوید را جوان خستهای نشان دهد که تا پای جان برسر آرمان خود میایستد و اجازه نمیدهد هیچ اتفاقی خدشهای به این آرمانخواهی وارد کند. این آرمانخواهی غلیظ وجه عاشقانه فیلم را کمرنگ میکند. نوید از خدا فقط ستاره را میخواهد. ستاره همه داشته اوست.
همه چیزی که نوید به خاطرش زنده مانده و تلاش میکند. پس نوید قبل از آنکه یک دانشجوی ستارهدار آرمانخواه باشد یک عاشق دل خسته و بیپناه است که به هر دری میزند تا ستاره را حفظ کند. اما همین نوید عاشق حاضر نیست یک قدم از مواضعش کوتاه بیاید تا ستاره را حفظ کند. هرجایی که برای کار میرود با کلهشقی و برای حفظ آرمان خود قاعده بازی را رعایت نمیکند و زیر میز میزند.
همین آرمانخواهی هم در نهایت کار دستش میدهد و باعث میشود ستاره از دست برود. درمیشیان نمیخواهد باور کند که بخشی از مشکل خود نوید و رفتار هیستریک اوست که باعث میشود ستاره از دست برود. درمیشیان تمام تلاش خود را میکند که تقصیرها را متوجه جامعه و سیستم سیاسی کند و از این نکته غافل میشود که نوید تنها دانشجوی ستارهدار این مملکت نیست و هستند دانشجویان ستارهداری که هنوز زندگی میکنند و کارشان به هیستری و خشونت نکشیده است.
به خاطر همین دیدگاه است که عصبانی نیستم از فیلم فاصله میگیرد و به روزنامه نزدیک میشود. تاکید فیلمساز روی این موضوع که باید شعار بدهد و رنجهای باقیمانده از هشت سال حاکمیت دولت محمود احمدینژاد را فریاد بزند باعث شده فیلم داستان منسجمی نداشته باشد و با انتخاب ساختاری اپیزودیک نوید را در موقعیتهای تحقیرکنندهای قرار دهد که شعارهای فیلم صاف و پوستکنده به طرف مخاطب پرتاب شود. مثل یک مقاله بلند در یک روزنامه پرطرفدار که جنجال زیادی راه میاندازد اما بعد از چند ماه فراموش میشود و دیگر کسی یادش نمیماند زمانی کسی در روزنامهای مقالهای چنین جنجالی نوشته است.
وقت تماشای عصبانی نیستم از بعضی حرفها و تیکهها دلمان خنک میشود. خوشمان میآید که یک نفر پیدا شده تا حرفهای ما را با صدایی بلند روی پرده سینما فریاد بزند. از غمها و شکستهایمان بگوید. از هشت سالی بگوید که در آن جوانیمان دود شد و به هوا رفت. اینها در نگاه اول خیلی جذاب است. دل تماشاگر (خصوصاً تماشاگر جوان) را خنک میکند. اما وقتی پای سینما به میان میآید فیلم آنقدر کاستی دارد که این متلکها و تیکههای سیاسی به کمکش نیاید.
فیلم شبیه شخصیت اصلی فیلمش نوید است. نمیخواهد باور کند اولویت اصلی در سینما ساختن یک فیلم سینمایی بر مبنای یک قصه درست نوشته شده است. میخواهد در شعارهایش غرق شود تا یادش برود دارد همان عشقی را که همه زندگی نوید است پای این شعارها قربانی میکند. البته در اینجا اوضاع به اندازه لانتوری حاد نیست.
فرم اضطراب آور و خُرد کننده فیلم با حال و هوای شخصیت اصلی سازگاری دارد و به خوبی توانسته بازتاب استرسهای نوید باشد. یک نوید محمدزاده درخشان هم دارد که عصای دست کارگردان برای نشان دادن خشم شخصیت اصلی شده است. اما چیزی که در نهایت عصبانی نیستم را زمین میزند و اجازه نمیدهد فیلم به یک اثر سینمایی تبدیل شود همین خشم عنان گسیختهای است که کارگردان نسبت به جامعه و ساختار سیاسی ایران دارد.
این خشم عنان گسیخته باعث شده کارگردان به جای تمرکز روی قصه خودش را ملزم بداند که به تمام چیزهایی که او آنها را ظلم میداند فحش بدهد. بعد هم این فحشها را کنار هم جمع کند و فیلمنامه را بنویسد و از دل این فیلمنامه با فرمی اضطرابآور فیلمی بسازد که بیانیه و مانیفست است نه یک اثر سینمایی.
عصبانی نیستم خیلی تلاش میکند حدیث نفس زمانهاش باشد. کاش واقعاً اینگونه بود. عصبانی نیستم حدیث نفس میشد اگر به جای دادن این شعارها روی داستان عاشقانه فیلم کار میکرد و اجازه میداد تمام این شعارها از دل یک داستان عاشقانه بیرون بیاید. اما درمیشیان برای اینکه حرفهای سیاسی خودش را بزند عشق را هم قربانی کلهشقی شخصیت اصلی فیلم میکند تا عصبانی نیستم به جای فیلم بدل به بیانیهای بیظرافت شود. بیانیهای که نه میخواهد و نه میتواند ماندگار باشد.
سالها بعد هر زمان که سخن از عصبانی نیستم به میان بیاید همه فیلم را با حواشی آن به یاد خواهد آورد. خود فیلم انقدر ظرفیت ندارد که ماندگار شود. عصبانی نیستم حدیث نفس نیمه تمامی است که قربانی شعار شده، شعارهایی که جای داستان را گرفتهاند و اجازه ندادهاند عصبانی نیستم بدل به فیلمی خوب شود.