سفره افطاری کارتنخوابهای محله مولوی تهران
رویداد۲۴ قاسم میرزایی نیکو نماینده اصلاحطلب مردم دماوند و فیروزکوه و عضو شورای مرکزی فراکسیون امید مجلس با حضور در محله مولوی تهران، بههمراه تعدادی از خیرین در این محله جنوب شهر تهران، برای کارتنخوابها سفره افطاری پهن کرد.
این نماینده مجلس همچنین در یادداشتی که برای انتشار در اختیار ایلنا قرار گفته است، با زبانی صمیمی و شاعرانه به بیان نکاتی در این باره پرداخته است.
در متن یاداشت قاسم میرزایینیکو که بهعنوان «کارتن بیخانمان» منتشر شده، آمده است: «رفته بودیم وسط آدم ها؛ خیلی دور نه! همین نزدیک؛ همین حوالی... مولوی؛ جلال الدین رومی نه! خیابان مولوی که یک روز، جان پایتخت بود و الان شبهای ترسناک مولوی؛ جویهایی که پر از ورق و زرورق و سرنگ و لاشه قرصها و... البته جانهایی که مرده اما نفس میکشند؛ دست و پا میزنند تا به ما اهالی حوالی بگویند: «میخواهم زنده بمانم»
عزیزی روز بعد در وصف زیبایی افطار کارتن خوابها نوشت مرا با اسم «حاج قاسم میرزایی» و اینکه وسط این جماعت با آنها بوده بودهام انگار؛ درک فقر و گرسنگی، زندگی کارگری و مستضعف بودن و گذشته سیاه داشتن و سوژه «ماه عسل» شدن لازم ندارد؛ افتخاری نیست که من فلان روز، نان داشتم بخورم یا نه، و چون دزدی نکردم، قهرمانم یا نه؛ نگاه کلان در این امر میشود همان حاجی بودن! مکه رفته یا نرفته، لوتی باشی؛ طیب حاجرضایی باشی؛ دلت برای روضه حضرت قاسم برود تا کربلا؛ زیر و رو شوی؛ درد را از هر طرف بخوانیم درد است؛ همین الان که آمدهای بیا وسط معرکه؛ غذا پخش کن سفره را زیبا بچین؛ ببین به همه رسید یا نه؛ آب همهجا هست؟! آب دیدی یاد لبهای تشنه علی کوچک بیفت؛ دختر بچه دیدی یاد دلبریهای رقیه برای عموجانش؛ یاد خدا باش! آن وقت نه دینداری که وجدانیت و انسانیت اجازه نمیدهد که سیر بخوابی و میلیاردی اختلاس کنی و لابد بترسی که آقازادهات از مولوی رد شود، مبادا!
کارتن دلت را پهن کن؛ به وسعت همان درد و زخمهایی که مثل خوره روح را میخورد؛ آن وقت هر کجا که باشی آسمان مال تو است؛ حجت خدایی روی زمین؛ پدر مهربانی برای هم جنسانت! انسان؛ آن وقت شعر نمیخوانی، شعار نمیدهی؛ شعورت را به تجربه میدهی تا کاری کنی!
دم همه اهالی مولوی و کسانی که برایشان برای چندمین بار در این ماه علی افطار را سفره کردند، گرم و کارتنهایی که همنشین خوابهای تنها و تاریک هستند و قصههای غصهها؛ اگر خدا روی زمین زندگی میکرد، مردم پنجرههای خانهاش را مشکستند.»