"ایکاش" های ملتی که چند سانتیمتر تا خوش بختی فاصله داشت
رویداد۲۴-صدای مردان در فریادهای زنان گم شد و دختران زیادی، هنگام موقعیتهای حساس بازی پدر، همسر یا برادرشان را در آغوش گرفتند...
فاطمه صابری- میتوانست رویایی تمام شود. میشد در روزهایی که حال مردم ایران خوش نیست، دلشان امیدوار شود و چند روز دیگر هم در روسیه بمانیم اما، گویا تاریخ ایران با «ایکاش»ها و «اما» ها گرهخورده است.
حالا که کارلوس کیروش علیرغم تمام کمبودها تیمی پرامید ساخته بود انریکه کاسرس، داور پاراگوئهای بازی تیمهای ایران و پرتغال نفسهای ما را به شماره انداخت. وقتی علیرضا بیرانوند فراتر از انتظار ظاهر شد، علیرضا جهانبخش لژیونر پرامیدمان در حد و اندازههایش نشان نداد و وقتی قرمز و آبی کنار هم برای موفقت تیم ملی صمیمانهترین آرزوها را داشتند VAR علیه ما بود.
مردم اما خوشحال بودند. آنها 90 دقیقه در ورزشگاه آزادی، در سینماها و پارکها و خانههایشان برای تیم ملی که میتوانست تاریخیتر از حالا ظاهر شود هورا کشیدند و دستها را به آسمان بردند.
دیشب هزاران شهروند و نه فقط مردان در ورزشگاه آزادی فریاد کشیدند. صدای مردان در فریادهای زنان گم شد و دختران زیادی، هنگام موقعیتهای حساس بازی پدر، همسر یا برادرشان را در آغوش گرفتند و برای گل کریم انصاریفرد با هم به آسمان پریدند.
مردم بهوضوح خوشحال بودند. هم از بازیهای تیم ملی و هم از کنار هم نشستن و بازی تیم ملی فوتبال کشورشان را تماشا کردن. آنها بازهم مانند همیشه متانت به خرج دادند و کاستیها را فراموش کردند. حتی آنهایی که به خاطر بسته بودن درِ پارکینگ شرقی ورزشگاه آزادی، در جوار استادیوم سرگردان ماندند و نیمه اول بازی را ازدست دادند هم یک آرزو بیشتر نداشتند؛ یعنی می شه صعود کنیم؟ حتی شهروندانی که بلیت 15 هزارتومانی خریده بودند اما به خاطر ناهماهنگیهای رایج در ایران، برای تماشای بازی به طبقه دوم ورزشگاه فرستاده شدند هم گلایهای از موضوع نکردند.
مردم تلاش کردند در کنار هم خوشحال باشند و به نام یک ملت حداقل 2 ساعت عاشقی کنند. آنها تا توانستند فریاد زدند و در شیپورهایشان دمیدند. قطعا میدانستند که صدایشان به شهر سارانسک و ورزشگاه موردوویا روسیه نمیرسد اما هدفشان انتقال انرژی مثبت به سربازان تیم ملی و انتقال حس خوب به حاضران در استادیوم بود.
با پایان بازی شمار زیادی از مردم هم با چشمان اشکبار از درِ ورزشگاه آزادی خارج شدند و تکراریترین واژهشان «ایکاش» بود و نفرین بر شانس و اقبال لعنتی ایران و ایرانی. آنها میدانستند که همهچیز با سوت کاسرس تمام شده است اما تاریخ فوتبال ایران مقابل چشمانشان مرور میشد؛ از جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین تا 20 سال انتظار و رسیدن تیم پرامید به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه و جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان و تیم کارلوس کیروش در جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل و حالا خداحافظی با جام جهانی ۲۰۱۸ روسيه؛ پرسش این بود پس کی نوبت صعود ایران میرسد؟
آنها امیدوار بودند که شاید فردا برای ایران روزی دیگر است و تاریخ فوتبال ایران به 4 تیرماه 97 و قبل از آن تقسیم میشود. اما نشد و در عین رضایت و خشنودی از روند بازی تیم ملی فوتبال ایران، سهم مردم در دنیای واقعی حتی وقتی در شیپورهایشان می دمدیند آه و افسوس شد.
افسوس اما برای زنان ایران عمیقتر بود. کسانی که حتی ساعتی بعد از سوت پایان بازی در ورزشگاه ماندند و فیلم و عکس گرفتند تا خاطراتشان از «آزادی» پررنگتر بماند. آنها بعد از 37 سال بالاخره موفق شده بودند با حمایت دولت حسن روحانی و علیرغم تمام مخالفتهای پنهان و آشکار به نام خود در ورزشگاه یکصد هزارنفری آزادی یک صندلی رزرو کنند.
اما مشخص نیست بار دیگر امکان ورود به ورزشگاه را داشته باشند یا خیر. زنانی که برعکس مردان حاضر در استادیوم بعد از برداشتن چند گام به جلو به عقب برمیگشتند و ابهت ورزشگاه آزادی را تماشا میکردند و با خود تکرار میکردند یعنی بهزودی فرصت تماشای بازی تیم ملی فوتبال ایران و تیمهای باشگاهی موردعلاقهشان را در این ورزشگاه و ورزشگاههای دیگر خواهیم داشت؟ کاش مدیران تصمیم گیر در برهوت خوشی جمعی و حال بد مردم به خاطر معضلات اقتصادی، بارها و بارها فیلم حضور جمعی مردم در اماکن مختلف را تماشا کنند و ببینند که وقتی حداقلها را برای مردم فراهم کنند آنها نیمهراه را به بهترین شکل ممکن خود میروند.
ایران و ایرانی گرفتارشده در روزهای بد اقتصادی بیشتر از هر زمان دیگر به خوشیهای جمعی نیاز دارد. کاش از آنها دریغ نشود.کاش برای مسائل ابتدایی دیگر «ایکاش» نگوییم و فردا عدهای از کنار اتفاقات مثبت تجربه تماشای جمعی فوتبال نکاتی غریب کشف نکنند و دنبال تمدید راههای شکستخوردهی محدودیت و تفکیک جنسیتی نباشند.