رویداد۲۴ گزارش میدهد؛
سهم ۱۷ درصدی رضا عطاران از گیشه سینمای ایران چگونه به دست آمد؟/ نماد فروش کد ملی و اجاره لاستیک زاپاس!
نقشهای رضا عطاران نمادی از مردم معصوم و مظلومی که شرایط آنها را وادار کرده به کارهایی مثل فروش کارت ملی، کرایه لاستیک زاپاس برای معاینه فنی و... رو بیاورند.
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: تماشای بیست و یک میلیون نفر از فیلمهای عطاران در دهه نود خبر شگفتانگیز سینمای ایران بود؛ این خبر یعنی هفده درصد فروش سینمای ایران در دهه نود به رضا عطاران تعلق دارد. این آمار در سینمای فقیر ایران که ستارههایش عمر کوتاهی دارند بسیار شگفتانگیز است.
هیچ بازیگری به اندازه رضا عطاران نتوانسته جایگاه ستاره بودن را خود حفظ کند؛ حتی بازیگرانی مثل محمدرضا گلزار که زمانی حضورشان در یک فیلم برای موفقیت آن فیلم در گیشه کافی بود، نتوانستند جایگاه امروز رضا عطاران را پیدا کنند. خیلی از نویسندگان و منتقدان سینمای ایران درباره عطاران نوشتهاند و گفتهاند چرا عطاران به چنین جایگاهیی در سینمای ایران دست یافته است.
در فیلمهایی که رضا عطاران بازی میکند کیفیت چندان ملاک نیست مهم نیست فیلمی که او در آن حضور دارد کمدی جذاب و سرگرمکنندهای بنام ورود آقایان ممنوع یا کمدی سطح پایینی است بنام من سالوادور هستم. مهم حضور عطاران است که گیشه را تامین میکند. عطاران مغناطیسی دارد که مخاطب را جذب میکند. خیلیها اعتقاد دارند توضیح این مغناطیس در کار یک بازیگر غیرممکن است. مردم یک بازیگر را دوست دارند. توضیح این دوست داشتن عملاً فایدهای ندارد چرا که آن جذابیت عملاً توضیح دادنی نیست. اما درباره رضا عطاران ماجرا فرق میکند. او بازیگری است که نه چهره زیبایی دارد، نه بزن بهادر است و نه میتواند رمانتیک باشد. او کمدینی است شلخته و در بسیاری اوقات بیملاحظه که دلایل محبوبیتش با ستارگان پیش از خودش بسیار فرق میکند.
سالهای ابتدایی سینمای ایران بعد از انقلاب همه عاشق و شیفته اندام ورزیده و تواناییهای فیزیکی جمشیدهاشمپور بودند. جمشید هاشمپور چه زمانی که نقش زینال بندری قاچاقچی توبهکار را بازی میکرد و چه زمانی که در قالب یک رنجر فرو میرفت برای مردم جذاب بود. جذاب بود چون میتوانست یک تنه در برابر گروهی از آدم بدها باایستد و آنها را نابود کند.
شمایل ستارگی جمشید هاشمپور ریشه در سینمای ایران داشت و چهرههایی مثل فردین و ملکمطیعی را به خاطر میآورد که خمیرمایه اصلی شخصیتشان فتوت و مردانگی بود و در کنار این فتوت و مردانگی دست بزن هم داشتند و میتوانستند از یال و کوپالشان برای نجات مردم استفاده کنند. ستارگانی مثل بیژن امکانیان و ابوالفضل پورعرب هم از سنت سینمای تینایجری پیش از انقلاب میآمدند و تداوم چهرههای رمانتیک، حساس و عاشقپیشهای مثل فرزان دلجو و سعید کنگرانی بودند.
جوانانی خوشچهره و جذاب که ناکامیهایشان در زندگی سمت و سویی عاطفی و رمانتیک داشت و تجلی این ناکامی را میشد در صدای دوبلور مشترکشان (خسرو خسروشاهی) به خوبی مشاهده کرد. کمدینها ما هم چه آنهایی که در برخی از فیلمهایشان بارقههایی از نبوغ را میشد دید (مثل اکبر عبدی) هیچگاه تداوم رضا عطاران را نداشتند. عبدی ستاره سینمای ایران بود. فیلمهایش میفروخت. انقدر سرشناس و مشهور بود که کارگردانی مثل محسن مخلباف وقتی تصمیم گرفت فیلمی تلخ و غمانگیز درباره پشت صحنه زندگی ستارگان سینما بسازد سراغ اکبر عبدی رفت و او را بازیگر اصلی فیلم خود کرد که حاصل کار یکی از معدود فیلمهای خوب مخملباف شد بنام هنرپیشه. اما عبدی هم با آغاز به کار دولت اصلاحات و عوض شدن حال و هوای جامعه و باز شدن فضای فرهنگی به حاشیه رفت و نتوانست در کارش تداوم داشته باشد و سالها بعد زمانی درخشید و سیمرغ دوم را به خانه برد که عطاران برای فیلم خوابم میاد سراغش رفت و نقش مادر خودش را به عبدی سپرد تا در احیا مجدد این ستاره کمدی سالهای دور نقش پررنگی ایفا کند.
عطاران اما با تمام ستارگان قبل و بعد از خودش فرق میکرد. نه خوشچهره بود و نه بزن بهادر. جنس نمکش هم در کمدی با جنس نمک اکبر عبدی زمین تا آسمان فرق میکرد. اینکه بازیگری بتواند بدون داشتن هیچکدام از المانهای جذاب یک ستاره در سینمای ایران ستاره شود کار بزرگی بود که عطاران انجام داد.
اما به راستی رمز و راز موفقیت رضا عطاران چیست؟ عطاران با چه ترفندی توانست برای نزدیک به یک دهه گیشهها را به تسخیر خود درآورد و بدرخشد و در صدر باقی بماند؟ پاسخ این سوالات میتواند ما را با حال و هوای امروز جامعه ایران و مردمی که زیر بار مسائل اقتصادی و مشکلات معیشیتی کمر خم کردهاند آشنا کند. میتواند توقع این مردم اسیر در تنگناهای معیشتی از سینما و ستاره سینما را برای ما مکشوف کند و نشان دهد چرا مردم ایران با این همه مشکلات عطاران را به عنوان ستاره بلامنازع گیشهها انتخاب کردهاند.
اغلب شخصیتهایی که عطاران در سینما و تلویزیون ایران بازی کرده است شخصیتهایی هستند رند، بیخیال، شوخ و کلبیمسلک که در نگاه اول بلاهت از سر و روی آنها میبارد اما در عین این بلاهت ظاهری بسیار هم تیز و حواس جمع هستند و در بزنگاههای حساس اجازه نمیدهند کلاه سرشان برود. عطاران و شخصیتهایش در فیلمهای مختلف این سالها جایی در مرز معصومیت و شرارت ایستادهاند. ایستادن بر سر همین مرز باریک است که باعث میشود عطاران شبیه مردم شود که دوستش دارند.
مردمی که در عین مظلومیت خوب بلدند در شرایط سخت و دشوار خود را حفظ کنند و حتی در جاهایی از خود رفتاری نشان دهند که چندان انسانی نیست. عطاران با این ویژگیهای شخصیتی نمادی از جامعه امروز ایران است. نمادی از مردم معصوم و مظلومی که شرایط آنها را وادار کرده به کارهایی مثل فروش کارت ملی، کرایه لاستیک زاپاس برای معاینه فنی و... رو بیاورند. به خاطر همین است که مردم به تماشای عطاران مینشینند. چون عطاران آئینه تمام قد آنها روی پرده نقرهای است.
بعید است کسی رضا عطاران را روی پرده سینما ببیند و با او همذاتپنداری نکند و احساس نکند این آدم روی پرده را جایی در زندگی واقعی دیده است. نکته بعدی که عطاران را به ستاره بیبدیل این روزهای سینمای ایران بدل کرده است بیحاشیه بودن اوست. عطاران هیچ حاشیهای ندارد. نه در زندگی شخصی، نه در فضای مجازی و نه در محیطهای دیگر اسیر حاشیه نشده است. این بیحاشیه بودن به او اجازه میدهد در کارش تداوم داشته باشد و در هر زمانی و با هر میزان از سانسور در سینمای ایران حضور داشته باشد.
نکته بعدی توانایی بسیار بالای عطاران در بازیگری و انعطاف پذیری ویژه اوست. عطاران به خوبی توانسته در دورههای مختلف خودش را با شرایط روز جامعه ایران هماهنگ کند و فیلمهایی را انتخاب کند که او را در آن مقطع تاریخی خاص به عنوان ستاره در سینمای ایران حفظ کند. هرگاه خواسته دل منتقدان را به دست بیاورد سراغ عبدالرضا کاهانی رفته و در فیلمهای او بازی کرده و هروقت خواسته گیشه را تسخیر کند کمدیهایی از جنس هزارپا را انتخاب کرده است. این انعطافپذیری از عطاران ستارهای ساخته همه فن حریف و جذاب که هم مردم دوستش دارند. هم منتقدان و نویسندگان سینمایی ستایشش میکنند و هم تهیهکنندگان مشتاق همکاری با او هستند. نتیجه این جذابیت، تداوم و انعطافپذیری ستارهای است که شبیه هیچکس نیست. ستارهای که بیست و یک میلیون نفر را به سالنهای سینما میکشاند و گیشه سینمای ایران را پُررونق نگه میدارد.