جعفرزاده: سال ۸۴ تحت تأثیر قدرت پوپولیسم به احمدینژاد رأی دادم
رویداد۲۴ احسان کاظمزاده نظری - غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی زاده 1345 و یکی از سه نماینده حوزه انتخابیه شهر رشت است. او با جانبازی ۷۰ درصد در دوران دفاع مقدس؛ یکی از پرکارترین نمایندگان با روابط عمومی خوب در بین اهالی رسانه شناخته میشود. وی پیش از نمایندگی در مجلس نهم و دهم، ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان را به عهده داشت و در حال حاضر نایب رئیس فراکسیون مستقلین ولایی و عضو کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس دهم است.
با او درباره دوران های مختلف زندگی اش، چگونگی ورودش به مجلس، انتقاداتش به احمدی نژاد و انتخاباتهای پیش رو و همچنین مسائل مختلف کشور گفتگو کردیم.
به عنوان نخستین سئوال، چه شد که تصمیم گرفتید از بنیاد شهید جدا شده و کاندیدای نمایندگی مجلس شوید؟
من از بنیاد شهید جدا نشدم؛ در سفری که آقای احمدینژاد در سال 87 به گیلان داشت متوجه شدم تمایلی به ماندن من ندارد و من هم اگر کسی نخواهد به زور نمیمانم. استعفا دادم و بیرون آمدم پس از آن، حدود سه سال در خانه بودم و کار مشاوره انجام میدادم و به پیشنهاد دوستان، با شوخی و بنا بر اصراری که به من داشتند به عرصه انتخابات ورود کردم و واقعا در ابتدا هیچ انگیزهای برای شرکت در انتخابات نداشتم.
امروز هم نمیدانم برای کسانی که من را به این عرصه سوق دادند، دعا کنم یا نفرین؛ البته من همیشه خدا را از لطفی که به من داشته شاکر بودهام.
سال 87 چه شد که با دستور شخص آقای احمدی نژاد از ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان کنار گذاشته شدید؟
من هم نمیدانم؛ آقای دهقان( رئیس وقت بنیاد شهید و امور ایثارگران) من را صدا کرد و گفت که ایشان خواسته شما را برکنار کنیم.
در دوره اول کاندیداتوری برای ورود به مجلس نهم، شما در ابتدا رد صلاحیت شدید، علت آن چه بود؟
به من گفتند مدارکت ناقص است در حالیکه کسی نبود که من را نشناسد و به من دسترسی نداشته باشد. بعد از رد صلاحیت بود که برای ورود به مجلس انگیزه مضاعفی پیدا کردم و تمام تلاش خود را کردم و در نهایت تأییدیه را گرفتم و خدا هم کمک کرد و رأی آوردم و دور نهم به مجلس آمدم.
دوره دهم هم خیلی اصراری برای ثبت نام نداشتم ولی انواع اتفاقات باعث شد که من پای کار بایستم و مجددا در انتخابات شرکت کنم.
از کار نمایندگی که خسته نشدهاید؟
من عاشقانه کار مجلس را دوست دارم؛ نمیخواهم بگویم، خسته نیستم؛ گاهی خستگی فیزیکی وجود دارد و به تبع آن وقت استراحت بسیار کم است و به این دلیل که ما نماینده شهرستان هستیم، همواره در رفت و آمدیم اما نظام تربیت خانوادگی من بر پایه کار و تلاش است و سختی را دوست دارم.
شما به طور معمول چند روز هفته را به ملاقات و مراجعات مردمی اختصاص میدهید؟
تلاش میکنم هر هفته که به حوزه انتخابیهام میروم، ملاقات مردمی داشته باشم؛ میزان این ملاقاتها متفاوت است ولی در روز زیر 4- 5 ساعت نیست و به طور معمول این دیدارها از 7 صبح تا 18 الی 19 ادامه دارد.
این روزها بیشترین خواسته مردم از شما چیست؟
طیف مسائل و خواستههای مردم بسیار گسترده است و در خصوص اشتغال، مسائل مالی، حل مشکلات در دستگاههای اجرایی، مباحث درمان و در زمینه تشکیل پرونده جانبازی، ایثارگری و شهادت نیز به دلیل سوابقم به بنده مراجعه میکنند. بعضی وقتها مسائلی را مطرح میکنند که بر طبق قانونی که خودمان نوشتهایم و تصویب کردهایم، نیست و خلاف قانون به حساب میآید و من برای توجیه کردن مردم وقت میگذارم و انگیزهام این است که مردم را راضی نگه داریم و این رضایت نیز پس از دوره نمایندگی نیز در اذهان مردم بماند.
اما مردم با سیاستمدارها معمولا مهربان نیستند، بعد از یک مدت آنها را فراموش میکنند.
در حوزه انتخابیه من فضای عجیب و غریبی وجود دارد که میگویند آقای جعفرزاده میتواند کوه را جابهجا کند، بعضاً میگویند مگر میشود که شما کاری را به استاندار یا مدیرکل بگویید و آنها انجام ندهند. در عین حال به همان اندازه که بنده دوست و رفیق دارم، دشمن هم دارم.
اخیرا در مصاحبهای که حاشیه هایی هم در پی داشت عنوان کردید که حقوق نمایندگی را کافی نمیدانید چرا که پیش از ورود به مجلس؛ از دانشگاه به راحتی حقوق مکفی دریافت میکرده اید اما حالا دور از خانواده و با این همه تلاش و بی خوابی، دریافتی مناسبی ندارید.
این اظهارات به هیچ عنوان در قالب مصاحبه نبود و یک بداخلاقی صورت گرفت. خبرنگاری با من تماس گرفت و بحث ما در فضایی بود که من قصد داشتم او را توجیه کنم؛ لذا اگر به فایل صوتی هم که بعداً هم منتشر شد، مراجعه کنید در حین مصاحبه، او را "دخترم" خطاب میکردم.
خانم خبرنگار به من گفت این مصاحبه را مدیرشان از روی صفحه کامپیوترش برداشته و پخش کرده که اگر شما شکایت کنید من را اخراج میکنند. آن گفت و گو بیشتر شبیه یک درد و دل عادی بود که همه چیز گفته میشود و نباید در قالب مصاحبه پخش می شد. در واقع من دو شغل را از نظر سختی کار و میزان دریافت حقوق با هم مقایسه کردم ولی واقعیت این است که من قبلا درآمدم بیشتر بود، امروز هم اگر از مجلس بروم، درآمدم بیشتر خواهد شد. از زمانی که به مجلس آمدم واقعا از زندگی شخصی خود زدهام، فارغ از اینکه نمیتوانم به خانواده رسیدگی کنم، از نظر مادی هم چیزی برایم نمیماند. پیش از دوره نمایندگی حدود 50- 60 درصد حقوق من باقی میماند ولی در مجلس یک ریال هم نمیماند. مردم گرفتاریهای مختلفی دارند و ما نمیتوانیم نسبت به این مسائل بی تفاوت باشیم.
غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی
مجلس هم در قانون بودجه سال 98 مصوبهای در خصوص افزایش حقوق کارکنان داشت. چقدر این مصوبه را منطبق بر عدالت میدانید؟
راحتترین و سهلترین کار که در مدت زمان کوتاه مردم را ساکت و راضی کند، همین افزایش حقوق است ولی افزایش حقوق حلال مشکلات نیست. به نظر من باید سبد هزینهای مردم کاهش یابد. مردم میخواهند در مقابل حقوقشان کاری انجام دهند و با آن زندگیشان را اداره کنند. در زندگی هر فردی آموزش، ورزش، درمان، تفریحات سالم وجود دارد، که بهتر است برای کاهش این هزینهها تدبیری میشد.
آقای جعفرزاده ماجرای جانبازی شما چطور و در کدام عملیات اتفاق افتاد؟
مسئلهای که در دوران نمایندگی خیلی برای من نفرتانگیز است، رقابتهای ناعادلانه و بازی با آبروی مردم است که برخی در این جریان حتی جانبازی من را هم زیر سئوال بردند. من آبان سال 66 برای سومین مرتبه به صورت داوطلبانه به جبهه و لشکر 19 فجر اعزام شدم و دقیقاً در تاریخ 20 بهمن 66 ساعت 22:55 در شلمچه بر اثر ترکش خمپاره مجروح شدم که هنوز هم ترکش در کمرم هست و عمل هم نکردهام.
پس از آن در بیمارستان نمازی شیراز بستری بودم، شخصی به نام پروفسور اعرابی به گفتند که هیچ وقت این ترکشها را از کمرت خارج نکن چرا که مهرههای کمرت به هم میخورد و اوضاعت بدتر می شود.
دانشگاه را پس از مجروحیت ادامه ندادید؟
به دلیل اینکه وضع جسمانی نامناسبی داشتم از ادامه تحصیلم انصراف دادم و بعد از آن من را به روستای محل زندگی بردند و دیگر راهی برای آمدن به شهر نبود.
بعد از اینکه متوجه شدید مجروح شدید، چه حسی داشتید. احساس ناامیدی میکردید؟
تا یک ماه با خدا قهر بودم که چرا شهید نشدهام و عیمقاً دلم میخواست به شهادت برسم؛ پس مجروحیت به شیراز برگشتم تا با دکترم صحبت کنم که پس از سماجت من اینطور به من گفتند که آمادگی شنیدن اصل ماجرا را داری و بعد عنوان کردند که شما هرگز خوب نمیشوی. من به دکتر گفتم چرا این حرف را میزنید شاید تا 10 سال دیگر علم پیشرفت کند که گفتند در این زمینه هرگز علم پیشرفت نمیکند.
پس از آن به همراه مادرم از شیراز به مشهد رفتیم؛ شب به مشهد رسیدیم و صبح به حرم رفتیم. روبروی ضریح ایستادم، چند اتفاق در زندگیم هرگز برایم تکرار نشد که یکی از این اتفاقات همین زیارت مشهد بود. آن روز روبهروی ضریح در حرم امام رضا(ع) دلم شکست و انگار آدمهای اطراف را نمیدیدم. با دلی شکسته و صدای بلند زیارتنامه امام رضا(ع) را خواندم و گریه کردم. هیچ چیز نفهمیدم، زیارتنامه که تمام شد خیس اشک بودم. من متوجه نشدم که جمعی من را در زیارتنامه خوانی همراهی میکردند، عدهای دستشان روی پایم بود و با من زیارت نامه میخواندند. دیگر هیچ وقت هم نتوانستم چنان زیارتنامهای بخوانم. میخواستم بروم زیارت کنم که مردم من را با ویلچر بلند کردند و تقریبا تا بالای ضریح بردند، وقتی بیرون آمدم مادرم نگران و متعجب بود که چرا این جمعیت با من همراه شدهاند.
تحصیل را چگونه ادامه دادید؟
پس از اینکه از دانشگاه انصراف دادم، یکی از اساتیدم در دانشگاه شیراز یک بار به منزلمان آمد. او وقتی امکانات ما را در روستای ایمن آباد دید زیر گریه زد و گفت من اصلا فکر نمیکردم شما از چنین جایی با آن سطح سواد به شیراز آمده باشید، امکانات ما به شدت ضعیف بود به طوریکه کاغذی که با آن پنیر میبستند را کیلویی میخریدیم و از آن به عنوان چرکنویس استفاده میکردیم.
اصرار آقای صادقیان(استاد دانشگاهم) باعث شد من به دانشگاه گیلان انتقالی بگیرم. خاطرم هست فصل امتحانات بود و من را با برانکارد به دانشگاه میبردند، من جزوهها را از انتشارات تهیه کردم. زمان امتحانات من را در جایی تنها بر روی زمین میگذاشتند و از من امتحان میگرفتند در امتحان فیزیک، مکانیک 20 و دینامیک نمره من 19.5 شد. من به استاد گفتم چرا به من 19.5 دادی، گفت چند میشدی گفتم 20؛ گفت تو اصلا کلاس من نیامدی، میدانی بالاترین نمره کلاس من چند است؟ گفتم نه گفت 13 و تو بدون اینکه به کلاس من بیایی این نمره را اخد کردی. جالب اینجاست نمره بنده را نپذیرفتند و مجددا از من با حضور مراقب امتحان گرفتند که باز هم همان نمرات تکرار شد.
تمام زندگیام را مدیون همسرم هستم
کی ازدواج کردید؟
با دختر کدخدای روستا قرار ازدواج داشتم؛ قرار بود نوروز 66 ازدواج کنیم، من به ایشان در نامهای از جبهه نوشتم که تا جنگ تمام نشود ما برنمیگردیم. خاطرم هست یکی از فرماندهانمان بنده را احضار کرد گفت که شما باید به مرخصی بروید اما به او گفتم که عهد بستم تا پایان جنگ به مرخصی نروم که از قضا همان شب مجروح شدم. من از همسرم خواستم که من را ترک کند ولی ایشان ماند و من تمام زندگیام را مدیون او هستم.
زمانی که از بیمارستان شیراز به روستای خودمان ایمن آباد بازگشتم، من را به مسجد بردند؛ فرد روستایی مدام در مورد اینکه من را کجا دفن کنند، صحبت می کرد چون همه معتقد بودند که من از دنیا خواهم رفت. در چنین روستایی، با این شرایط جسمانی، انسان بتواند رشد کند، تحصیلاتش را ادامه دهد، فوق لیسانس بخواند و دکترایش را تمام کند و بعد مدیر کل و رئیس سازمان شود و مسئولیت چند استان را برعهده بگیرد، ودر نهایت هم نماینده مجلس قطعا ممکن نیست مگر با پشتیبانی همسری وفادار و من همه اینها را مدیون او هستم.
غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی
چه شد که وارد کار اجرایی شدید؟
ماجرا از این قرار است که طرحی برای توسعه فرودگاه رشت تدوین کرده بودم و مطالعات اولیه روی این طرح انجام شد. تیمی از سازمان برنامه و بودجه استان برای ملاقات و بررسی طرح آمدند و دیدند یک آدمی در روستایی یک گوشه اتاق افتاده است و چنین طرحی را تدوین کرده به آنها گفتم در این مورد مطالعه کردم و چند کتاب به روز خواندهام و وقتی دیدند من مطالعه دارم و بر اساس مبانی صحبت میکنم، از من برای همکاری در سازمان برنامه و بودجه استان دعوت کردند. 13 روز در سازمان برنامه مشغول به کار شدم که یک روز برای انجام کاری به بنیاد جانبازان سابق رفتم؛ هنوز در آن زمان من ویلچر نداشتم که به ذهنم رسید از کجا میتوانم ویلچر تهیه کنم در همین حال رئیس بنیاد جانبازان که خودش نیز جانباز بود من را دید و من در مورد تحصیلات و کارم با او صحبت کردم که به من گفت چرا در سازمان برنامه مشغول به کار هستی و پیشنهاد همکاری در بنیاد جانبازان را مطرح کرد. خلاصه وقتی در بنیاد مشغول شدم، لیسانس را گرفتم و دنبال فوق لیسانس نرفتم تا اینکه به لطف آقای احمدینژاد در سال 1387 خانه نشین شدم و در 3 سال خانهنشینی فوق لیسانس را هم گرفتم.
ورودتان به فضای سیاسی چطور اتفاق افتاد؟
گرچه به دلیل جفاهایی که به من شد، دل پری از برادران اصولگرا دارم ولی کماکان خودم را اصولگرا میدانم شاید اصولگرای اصلاحطلب بهترین مشی باشد. من خیلی در بازیها و نقشهای سیاسی نبودم ولی در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی که ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران استان را به عهده داشتم، بهترین خدمات را در آن دوران به ایثارگران عرضه کردم. در همان دوران در سفری که رئیس جمهور به استان داشت گزارشی به وی ارائه کردم که به شدت مورد اقبال او قرار گرفت و عنوان کرد که تا به حال هیچ کس آن طور در مورد خدماتدهی به ایثارگران گزارش نداده بود. همین جلسه باعث شد که اصولگرایان بسیار از ما گله کردند.
مرزبندیتان را به عنوان اصولگرای اصلاح طلب با اصلاح طلبان و اصولگرایان چگونه مشخص میکنید؟
در جاهایی که تندروی میشود راهم را از هر دو جناح جدا میکنم؛ در مقطع کنونی تأکید دارم که باید از دولت حمایت کرد.
مقام معظم رهبری در سخنرانی در کرمان خود را اصولگرای اصلاح طلب خطاب کرده بودند، همین باعث شد که من هم از ابتدا این مشی را انتخاب کنم.
انتقاداتتان به آقای احمدی نژاد از کجا شروع شد؟
من از روز اول منتقد آقای احمدی نژاد بودم؛ حرفهایی که من 7 سال پیش در مورد آقای احمدی نژاد میزدم، همین اظهاراتی است که امروز بسیاری دیگر از اصولگرایان میگویند؛ آن زمان که من این حرفها را میزدم به من خرده می گرفتند، مستنداتش هم موجود است ولی امروز یکی از آنها نمیآید از من عذرخواهی کند که شما درست میگفتید.
اولین تذکرات و هشدارها نسبت به تخلفات مالی بقایی را من مطرح کردم
اولین موضع گیریها و تذکرات نسبت به اختلاس، خطاهای مالی و پول خارج کردن از کشور توسط آقای بقایی را من مطرح کردم اما در جواب، عده ای به من فحاشی کردند.
متأسفانه انواع و اقسام تهمتها در این دوران از برخی افراطیها شنیدم و از همه دردآورتر در مورد مسئله جانبازیام، گفتند که او از وانت یا درخت افتاده است و اتهامات بی اساس مالی به من وارد کردند؛ یعنی به همه نکات مثبت زندگی من که مایه فخر اینجانب هست، حمله کردند تا جایی که مجبور شدم ماجرای جانبازیام را در صفحه اینستاگرامم تشریح کنم.
14 ماه در تهران جایی را برای خوابیدن نداشتم
اصلا بگویید تو منحرف شدی، افکارت چنان شده، هر چه میخواهید بگویید ولی جانبازی، زندگی شخصی و وضعیت اقتصادی ما را ببینید که چه چیزی داریم بعد چنین مطالبی را بیان کنید. من در زندگی، هیچ چیز اضافه نکردم مگر خانهای که در تهران خریدم که 90 درصد مبلغ خانه را وام گرفتم، من 14 ماه با این شرایط قطع نخاعی جایی برای خوابیدن نداشتم و در مهمانسرایی که بنیاد شهید در اختیار قرار داده بود زندگی می کردم.
روابط عمومی بالای شما و ارتباط با افراد از طیفهای مختلف و نفوذی که در حوزه انتخابیه دارید، باعث حرف و حدیث هایی پیرامون شما شده است، در این باره توضیح می دهید؟
متأسفانه هر اتفاقی در هر گوشهای از حوزه انتخابیه ام رخ دهد به حساب من نوشته میشود در حالیکه من روحم هم از ماجرا بی خبر است. مدیرکلی منصوب میشود، میگویند، آقای جعفرزاده او را سر کار گذاشته و کسی هم حرفهای من را باور نمیکند؛ در حالیکه من نمیدانم فرد منصوب شده چاق است یا لاغر، مو دارد یا ندارد ولی میگویند این شخص را فلانی آورده است . شاید این موارد برخی افراد آزرده کند و شایعاتی را درست کنند.
شما بهترین دولت پس از انقلاب اسلامی از نظر اقتصادی را کدام دولت ارزیابی میکنید؟
آمار و ارقام نشان میدهد دولت اصلاحات از پاکدستترین دولت ها و به خصوص در 3 سال پایانی دوره دوم که مجموعه دولت به پختگی و عقلانیت رسیده بود از نظر اقتصادی هم بسیار موفق بود و ای کاش از اولین دوره چنین رویکردی داشت، برخلاف دو سه سال آخر دولت آقای احمدینژاد و احتمالا آقای روحانی، دولت آقای خاتمی در دو سه سال آخر به لحاظ اقتصادی دولت خیلی خوب بود و در شاخصهای اقتصادی، سلامت اداری، تکریم ارباب رجوع، رفاه عمومی، ارتباطات بینالملل، تبعیت از رهبری؛ عملکرد قابل قبولی داشت.
چقدر جای مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را در اداره کشور خالی میبینید.
جالب است بگویم که چند شب پیش در محفلی فامیلی بودم که مردم غیرسیاسی حضور داشتند، برای من جالب بود که خانمهای خانهدار و انسانهای عامی میگفتند از روزی دچار مشکل شدیم که آقای هاشمی فوت کرد و می گفتند او کشور را از پشت کنترل میکرد و واقعا جای آقای هاشمی خالی است. در روابط هم که بینالملل بسیاری بر این اعتقادند عربستان را آقای هاشمی کنترل میکرد.
نظرتان راجع به آقای احمدینژاد چیست؟
حتی نسبت به یک جمله از آنچه از سال 1387 در مورد آقای احمدینژاد گفتم، پشیمان نیستم و هیچ کدام از آنها اشتباه از آب درنیامد.
برخی عنوان میکنند شما هر نکته منفی را به آقای احمدینژاد وصل میکنید در حالیکه در اظهار نظری در سال 91 از مهم ترین طرح دولت ایشان یعنی مسکن مهر حمایت کردید.
شما حتی یک جمله نمیتوانید بیاورید که من بر علیه مسکن مهر حرف زده باشم. از روز اول مسکن مهر را کار انقلابی و بزرگ میدانستم. از روزی که آقای احمدینژاد طرح مسکن مهر را شروع کرد، من از این طرح ستایش کردم و هیچ جا هم اجازه ندادم بر علیه مسکن مهر حرف بزنند. من گفتم مسکن مهر علیرغم همه اشکالاتی که دارد یک انقلاب بزرگ است و ممکن است گفته باشم آب یا سایر امکانات را ندارد و اشکالاتش باید برطرف شود اما طرح را طرح مناسبی میدانستم.
اما در مورد آقای احمدی نژاد از روز اول یک اصطلاحی به کار بردم که این کت برای او گشاد بود و احمدی نژاد برای این جایگاه نبودند. در واقع احمدی نژاد حیف شد، او سرمایهای برای نظام و انقلاب بود ولی از او در جای خودش استفاده نشد.
سال 84 به احمدینژاد رأی دادم
البته من در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در سال 84 در یک فضای احساسی به آقای احمدینژاد رأی دادم اما نکته این است که آقای احمدینژاد میتوانست برای کشور سرمایه باشد. انرژی، پتانسیل، استعداد و ضریب هوشی خوبی دارد که از آن باید در جای خودش استفاده شود.
شما در جایی گفتید که اگر زمان به عقب برگردد مجددا به دولت آقای روحانی رأی میدهید، آیا این نگاه بیانگر تأیید عملکرد دولت است؟
اگر هزار بار دیگر بخواهم از بین آن 4 کاندیدا قرار باشد به یک نفر رأی دهم آن فرد شخصی به غیر از آقای روحانی نخواهد بود؛ بله دولت مقصر در بسیاری از زمینه ها مقصر است. معتقدم در 4 سال اول آقای روحانی فرصت سوزی کرد در حالیکه میتوانست در تاریخ این کشور از نظر اصلاح ساختاری کارهایی انجام دهد که ثبت و برای آیندگان بماند.
غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی
رئیس جمهور را ترساندند که اگر این اصلاحات را انجام دهد، مردم به او رأی نخواهند داد؛ این اشتباه بود، آقای روحانی باید شجاعانه اصلاح ساختار را انجام میداد. معافیتهای مالیاتی، اصلاح نظام بانکی، هدفمند کردن یارانهها، حاملهای انرژی، اصلاح ساختار گمرک، همه اینها کارهای بزرگی بود که دولت میتوانست انجام دهد ولی نکرد و از سبد رأی ترسید و در واقع مشاوران آقای روحانی، او را ترساندند.
برخی اصلاح طلبان معتقدند روحانی میخواهد برای بعد از ریاست جمهوری خودش را حفظ کند و به حصر نرود
امروز بسیاری از اصلاح طلبان اعتقاد دارند که آقای روحانی فقط میخواهد برای دوران پس از ریاست جمهوری، خودش را حفظ کند تا به حصر نرود؛ در صورتی که قطعا مردم نسبت به آقای روحانی به خاطر تمام حرفها و وعدههایی که در دوران انتخابات داده است، رحم نخواهند کرد. پس آقای روحانی باید در این فرصت باقی مانده اصلاحات را شروع کند.
شما مسئول ستاد آقای روحانی در گیلان بودید، اگر الان هم پیشنهاد شود باز می پذیرید؟
در بین آقایان روحانی، هاشمی طبا، میرسلیم و رئیسی هنوز هم میگویم روحانی و واقعا پشیمان نیستم.
برخی معتقدند چنانچه فردی مقتدر و صرفا اجرایی رئیس جمهور شود، کارآمدی دولت بیشتر شده و خیلی از مشکلات حل خواهد شد.
متأسفانه ما به این دلیل که راههای دموکراسی را درست طی نکردیم و نتوانستیم دموکراتیک شویم، همواره میخواهیم با زور کارمان را پیش ببریم این تفکر خطرناکی است و فقط خرد و عقل جمعی و دموکراسی است که میتواند مشکلات کشور را حل کند.
به نظر جنابعالی با چه ابرچالشهای در سال 98 مواجه خواهیم بود؟
ابرچالش اصلی ما در سال 98 مسائل اقتصادی است که همه حوزههای دیگر را هم تحتالشعاع خودش قرار داده است.
منتقدان دولت عنوان میکنند که تفاوت این تحریم با تحریمهای قبل این است که ترامپ تنهاست اما او تنها نیست؛ یک غول اقتصادی پشت ترامپ قرار دارد که بر تمام مراودات اقتصادی دنیا تأثیر گذار است. اخیراً به مسئول نمایشگاه فرش هامبورگ گفته بودند محصول ایرانی را در نمایشگاه ارائه ندهید که اگر این کار را کنید، فرزند شما که در آمریکا در حال تحصیل است را از آنجا بیرون می کنیم و یا اجازه ورود به آمریکا را دیگر نخواهید داشت.
رابطهتان با فرهنگ و هنر چگونه است؟
نگارشم در حد خوبی است اما با شعر و شعرا ارتباط خوبی ندارم و حتی یک بیت شعر هم حفظ نیستم.
تئاتر را بیشتر از سینما دوست دارم و تحت تأثیر تئاتر قرار میگیرم؛ میخندم و گریه میکنم. فیلم را هم باید از ابتدا و در سکوت مطلق ببینیم، در فیلم سینمایی غرق میشوم و چون وقت ندارم مدتهاست فیلم ندیده ام ولی قبلا فیلم میدیدم و تحلیل میکردم.
در موسیقی هم آثار استاد بنان را میپسندم و به ساز ویولن علاقهمندم و زمانی دوست داشتم به کلاسهای سنتور و ولوین بروم.
ارزیابی تان از وضعیت امروز نسل جوان چیست؟
وضیعت جوانان ناراحتکننده است ولی باید به آنها حق بدهید چرا که جوانان 28- 29 ساله هم هنوز قادر به تامین هزینه های ازدواج نیستند.
آیا هنوز خودتان را انقلابی میدانید؟
سعی میکنم انقلابی باشم؛ برای حفظ این انقلاب هر کاری از دستم بر بیاید انجام میدهم. همواره دعا میکنم که این انقلاب دچار مشکل نشود ولی اگر روزی مشکلی ایجاد شود، شما خواهید دید جزء اولین کسانی هستم که مانند یک سرباز و حتی بیشتر از یک سرباز وارد میدان خواهم شد، دلیلش هم آن است که بهترین دوستان من امروز از شهدای دفاع مقدس و همین نظام هستند. تقریبا از دوستان جانبازی که در دوران مجروحیت با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتیم به جز یکی بقیه شهید شدهاند. من تا آخر یک انقلابی باقی خواهم ماند.