به نام جوانان به کام پیرمردها/ چطور شغل خواهی احزاب سیاسی را به انفعال کشاند؟
رویداد۲۴ در عرصه سیاست و مدیریت همواره یکی از نقدهای اصلی، پیرمردانی هستند که دل از مشاغل مهم نمیبرند. همین نقد باعث شده از دهه هشتاد جوانگرایی به عنوان یک استراتژی انتخاباتی، در دستور کار بسیاری از جرینهای سیاسی قرار بگیرد. مشهورترین چهرهای که از این استراتژی بهره برداری کرد، محمود احمدی نژاد بود، او با قرار دادن چهرههای جوان [که از دوره به نیروهای ارزشی مشهور شدند] در مسئولیتهای کلانی مثل وزارت و معاونت، نسل جدیدی از مدیران را به عرصه مدیریت کشور آورد. جوانان احمدی نژادی البته از نظر مالی مردود شدند و از نظر مدیریتی نیز کارنامه درخشانی نداشتند، اما جاه طلبی خود را از او به ارث بردند و اگر زندان نباشند برای مسئولیتهای مختلف در صف اول مدعیان قرار دارند.
میراث احمدی نژاد برای سیاست ایران، تربیت مدیرانی شد که شعار جوانگرایی دادند تا در عرصه انتخابات قد علم کنند. در همین هفته که هنوز ماراتن انتخابات مجلس شروع نشده، دو چهره اصولگرا این علم را برداشتند، یکی محمدباقر قالیباف که ابتدای هفته برای بار دیگر از نو اصولگرایی گفت و از جوانان برای حضور در انتخابات مجلس دعوت کرد و دیگری محمدرضا باهنر سیاستمدار زیرک کرمانی وقتی دید یقه قالیباف و اطرافیانش از طرف در پرونده عیسی شریفی و از طرف دیگر در پرونده بانک سرمایه، گیر کرده است، بلافاصله دست به کار شد و در روزنامه رسالت، ارگان مشترک اصولگرایان سنتی و صنعتی (موتلفه و مهندسین) از جوانان برای حضور در انتخابات مجلس دعوت کرد.
اصولگرایان مجلس هفتم و هشتم و نهم خوب میدانند شعار جوانگرایی نه از دلسوزی که برای یارگیری سناتور باهنر و سرهنگ قالیباف برای انتخابات مجلس یازدهم است؛ چه آنکه کارنامه قالیباف در شهرداری نشان میدهد معاونان او معاونان جوانی نبودهاند. محمدرضا باهنر نیز همواره دل در گرو علی لاریجانی داشت که از خودش نیز مسنتر بود.
البته این جوان محوری برای سیاست ورزی، بین اصلاح طلبان هم وجود دارد؛ صادق خرازی که همواره با سیاستمداران پاکدست این جریان مثل عبدالله رمضان زاده زاویه داشت، حزبی به نام ندا تاسیس کرد که هدف آن ورود جوانان به سیاست عنوان شد، اما نه بیرانوندی نماینده خرم آباد و نه مجید فراهانی عضو شورای شهر تهران، هیچکدام جوانترین نماینده شورای شهر یا فراکسیون امید نبودند.
قبل از حزب ندا هم قدرت الله علیخانی که از تندروهای مجلس پنجم و از مخالفان جدی خاتمی بود، حزبی به نام جوانان پایه گذاری کرد. سالها بعد طریق ائتلاف همان حزب با کارگزاران، محمد علیخانی فرزند او وارد شورای شهر تهران شد.
اگر در دهه پنجاه، جوانان احزاب چریکی و سیاسی، با اهدافی رادیکالتر از نسل قبلی از آن انشعاب میکردند و پایه گذار تشکیلاتی تندروتر میشدند، در دهه نود این روند معکوس شده است و احزاب جوان محور، آرمانهای نسل قبل را مسخره میکنند و هدفی جز کسب بیشتر صندلیهای قدرت ندارند و برای رسیدن به این صندلی، محمدرضا باهنر و محمود احمدی نژاد و صادق خرازی و محمد باقر قالیباف و قدرت الله علیخانی برای آنان تفاوتی ندارد. فقط چتر حمایتی ثروت و قدرت است که آنان را دور یک میز جمع کند. سیاست ایران با بن بستهای جدی روبروست و بعید است این جوانان راه حلی برای بن بستها پیدا کنند.