وضعیت خاکستری
«چشم» این روزها تنها عضو هویدای صورت است که انسان میتواند با آن، عیان گفتوگو کند. برای تماشای این گفتوگو، میتوان گوشهای ایستاد و آدمها را نظاره کرد. هرچند عدهای این گفتوگوی گذرا را دریغ میکنند، اما همانها که نگاهشان دستکم لحظهای با نگاه عکاس و لنز دوربینش گره میخورد، میتوان فهمید که بسیاری از آنها غمی دارند و سکوتشان، فریاد میزند؛ سکوتی که نه مردم این شهر، که مردم دنیا را در خود بلعیده است؛ سکوتی که نبرد انسان معاصر برای بقا را حکایت میکند. حالا اگر غم نان هم باشد - و کیست که این روزها این غم را نداشته باشد؟! - میتوان گفت غم نان و غم جان، این روزها بر هر چیزی ارجحیت پیدا کرده است. انگار مدتی است که دیگر هیچ چیز دیگری مهم نیست. غم از دست دادن دوستی، جگرگوشهای، یا عزیزی خود به تنهایی دردناک و غمانگیز هست، چه رسد به آنکه حسرت واپسین آغوش هم به آن افزون شود. شاید بزرگترین آرزوی این روزهای مردم جهان این باشد که روزی بدون ماسک، بدون فاصله، بدون ترس، یکدیگر را در آغوش بکشیم. با همۀ اینها، آنچه در این تصاویر میبینید، شاید نه سیاه است، نه سفید؛ بلکه وضعیتی است که در لابلای وضعیت قرمزِ شیوع کرونا، خاکستری مانده و هرچند در نگاه نخست، انگار خیالی برای تنها گذاشتن ما با باقی دشواریهای زندگی ندارد؛ اما در انتهای ناخودآگاهمان شاید هنوز امیدی باشد. در تصاویر روز عکسهایی از وضعیت خاکستری شهر را ببینید.
خبر های مرتبط