تاریخ انتشار: ۱۴:۱۰ - ۱۷ دی ۱۳۹۴
گزارشی از فرایند کار و تحولات آن:

بیکاری در سه روایت

تصور کنید در محل کارتان نشسته‌اید که ناگهان از طرف رئیس یا کارفرما، اطلاعیه‌ای منتشر می‌شود که قرار است عده‌ای از تعدیل شوند.
رویداد۲۴- سپند ارند: «کار» واژه عجیبی است. واژه‌ای که انگار با همه زندگی بشر پیوند خورده است تا از دل آن چرخ‌هایی بچرخد که قرار است مجموعه‌ای به نام زندگی را سامان بدهد.

هر چند که از گذشته تا امروز «کار» هزار و یک چرخ زده و تغییر کرده است؛ از آن زمان که ابزاری در پیش نبود و بشر دست به ساخت ابزار زد و کار را با آن رنگی دگر بخشید تا امروز که هزار و یک ابزار و وسیله دیگر اختراع شده و کارها را متحول کرده، مفهوم کار بارها و بارها دگرگون شده است.

زمانی انسان‌ها تنها با وسایل دست‌ساز خویش بر روی زمین خود، کار می‌کردند و حاصل کار خود را مصرف می‌کردند و یا با کالاهای دیگر معاوضه می‌کردند و چرخ زندگی با همین ساز و کار می‌چرخید؛ اما بشر هر روز گامی دیگر برمی‌داشت.

دنیا به سمت صنعتی شدن رفت و کارخانه‌ها از گوشه و کنار زمین‌های کشاورزی سر برآورد. در زمین‌های کشاورزی هم البته کسانی بودند که هیچ نداشتند و تنها برای زمین‌دار کار می‌کردند و از حاصل کارشان مزدی می‌گرفتند تا زندگی‌شان دوام داشته باشد.

کارخانه‌ها که آمدند روابط تغییر کرد. انسان‌ها حتی دیگر حاصل کار خودشان را نمی‌دیدند. کاری یکنواخت را انجام می‌دادند و از دل کارهای یکنواخت آن‌ها محصولی بیرون می‌آمد که کالایی صنعتی بود.

بعدها حتی صنعت هم آن‌گونه نبود که انسان‌ها فکرش را می‌کردند، ماشین‌ها پیشرفته‌تر از قبل، لحظه به لحظه جای انسان‌ها را گرفتند و کارگرها بیش از قبل بی‌پناه شدند. بعد هم که تکنولوژی‌های نوین روی کار آمد و مفهوم «کار» دگرگون شد به طوری که دیگر نه نیازی به زمین بود و نه کارخانه، جایی در هزارتوی دنیای مجازی شغل‌هایی شکل گرفت که هیچ ماده خامی در آن وجود نداشت جز اطلاعاتی که با سرعت‌های سرسام‌آوری می‌چرخید و عده‌ای را به خود مشغول کرد تا آن‌ها نیز در فرایندی به نام «کار» به امرار و معاش بپردازند.

با این حال مفهوم کارگر هم متأثر از دگرگونی‌های کار، دیگر آن چیزی نبود که انسان‌ها تصور می‌کردند.

وقتی صحبت از کارگر می‌شود شاید خیلی از ما کسی را تصور کنیم که کلاهی بر سر دارد و از دل دالان‌های تنگ و تاریک یک معدن بیرون می‌آید، بدون شک آن‌ها کارگر هستند اما شکل‌های دیگری از کارگر هم وجود دارد که شاید خیلی از ما هرگز آن‌ها را در دسته کارگران ندانیم.

با این حال شرایط کار دیگر تغییر کرده بود، عده‌ای صاحب سرمایه بودند و عده‌ای فقط «کار» داشتند که می‌توانستند با از طریق آن،‌ زندگی‌شان را ادامه دهند. بعد شرایط به سمتی رفت که سرمایه‌دار کار کارگران را با پول می‌خرید؛ اما اینکه چه کسی کارگر بود و چه کسی سرمایه‌دار، نیازی نیست راه دوری برویم،‌ در مورد ایران افرادی در این زمینه پژوهش‌هایی کرده‌اند و می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم.

سهراب بهداد و فرهاد نعمانی در این مورد بر روی مسئله ایران مطالعات عمیقی داشته‌اند.

به گفته آن‌ها به دلیل افزایش مشاغل و تقسیم کار از نظر تنوع مهارت‌ها و مشاغل، دیگر گروه کارگران مانند گذشته به یکدیگر شباهت ندارند. با این وجود، کارمندان دفتری، فروشندگان و یا حتی کارگران خط مونتاژ، همگی در جایگاه گروه کارگران قرار دارند چون آن‌ها فقط صاحب نیروی کار خودشان هستند.

همین مسئله آن‌ها را مجبور می‌کند تا وارد روابط کارفرمایی-مزد و حقوق‌بگیری در فرایندهای کار شوند. به گفته این پژوهش‌گران همه این کارگران مجبور هستند از منطق بازار و پذیرش مزد حاکم بر آن، پیروی کنند و همواره در معرض ناپایداری‌های بازار کار باشند.

تعدیل یا اخراج؟
فکر کنید امروز در محل کارتان نشسته‌اید که ناگهان از طرف رئیس یا کارفرما، اطلاعیه‌ای منتشر می‌شود که بر اساس آن قرار است عده‌ای از کارمندان و کارگران تعدیل شوند. درست زمانی که چنین اطلاعیه‌ای به گوشتان می‌رسد، چه واکنشی خواهید داشت؟

بدون شک همه نگران هستند که مبادا اسم خودشان در میان نیروهای تعدیل‌شده باشد که مجبور شوند «کار» خود را ترک کنند و از فردا با عنوان «بیکار» دربه‌در به دنبال «کار» جدیدی باشند.

بعد تصور کنید که نشسته‌اید در محل کار و به همکارانتان نگاه می‌کنید، حتی اگر شما در فهرست تعدیل‌شده‌ها نباشید، ممکن است یکی از همکارانتان در میان آن‌ها باشد.

مثلاً فرض کنید همان همکاری که کودک بیمار دارد و از پس هزینه‌های درمانی برنمی‌آید در فهرست نیروهای تعدیلی باشد. یا مثلاً همکار دیگری که هر ماه نیمی از دستمزدش را باید برای اجاره خانه تقدیم صاحب‌خانه کند، ممکن است در فهرست آن‌هایی باشد که مجبور به ترک کار است.

حالا چه احساسی پیدا خواهید کرد؟ فرض کنید شما بمانید و چند نفر دیگر مجبور به ترک کار باشند چرا که کارفرما این‌گونه تصمیم گرفته است. آیا به این مسئله فکر کرده‌اید که چه فرقی می‌کند شما کار را ترک کنید یا همکارتان؟ هر دوی شما به این کار و درآمد آن نیاز دارید. 

ممکن است همه شما زندگی‌تان لنگ بزند تا آخر ماه حقوق اندکی بیاید تا به یکی از زخم‌های زندگی‌تان بزنید. در این گزارش سراغ آن‌هایی رفتیم که به دلایل مختلف کارشان را از دست داده‌اند تا پای صحبت آن‌ها بنشینیم و از دردهایشان بشنویم.

روزهای بیکاری در خیابان
می‌گوید وقتی نامه را به دستش دادند، باورش نمی‌شد. همکارانش سرشان پایین بود و داشتند کارشان را می‌کردند و به روی خودشان نمی‌آورند. نزدیک چهل سال سن دارد و حالا باید برای خودش زیربنای زندگی‌اش را محکم می‌کرد.

می‌گوید چیزی ندارد. اجاره‌نشین است و یک فرزند دارد که کلاس چهارم دبستان است. وقتی قرار بر تعدیل شده بود، او و دو نفر از همکارانش را از کار بیکار کردند. می‌گوید بقیه همکارانش به روی خودشان نیاوردند، می‌دانستند چه خبر است اما انگار نه انگار؛ بعد هم که اعتراض می‌کند آن‌ها فقط سری به نشان تأسف تکان داده بودند. وقتی صحبت می‌کند، بغض گلویش را می‌گیرد. حالا به قول خودش بیکار نیست.

برای خودش کار می‌کند. ماشین قسطی خریده و مسافرکشی می‌کند تا دیگر کارفرمایی نداشته باشد که فردا عذرش را بخواهد و بگوید تعدیل نیرو داریم. از اولین روز بیکاری‌اش که می‌پرسیم، می‌گوید، تا چند روز اصلاً به خانواده‌ام نگفتم که بیکار شدم، هر روز صبح از خانه می‌زدم بیرون و تا پایان ساعت کاری توی پارک و خیابان می‌چرخیدم تا زن و بچه‌ام شک نکنند.

می‌گوید البته توی همان چند روز در پی کار بوده است اما فایده‌ای نداشته و دست آخر مجبور می‌شود به خانواده‌اش بگوید. بعد هم پس‌انداز اندکشان را برمی‌دارند و می‌روند یک ماشین دست دوم مدل هفتاد و نه قسطی می‌خرد و با آن مسافرکشی می‌کند. می‌خواستیم از او بپرسیم حالا راضی هستی؟ که چهره خسته و غم نشسته بر نگاهش منصرفمان کرد.

روزهای بی‌پایان
زنی ۳۲ ساله است و می‌گوید او تنها نیرویی بود که تعدیل شده است. حالا همسرش می‌گوید نیازی نیست کار کنی، خرج و مخارج زندگی اما، بیشتر از آن است که او روز و شب به دنبال کار نباشد.

سه ماه پیش بیکار شده است و هنوز هم کاری برایش پیدا نمی‌شود. لیسانس ادبیات دارد اما در شرکتی کار می‌کرد که هیچ ارتباطی به رشته‌اش نداشت. می‌گوید مسئول بخش فروش بوده و کارش را هم خوب انجام می‌داد. کارفرمایش یک روز او را می‌خواهد می‌گوید دیگر به حضورش نیازی نیست. علتش را که می‌پرسد، وضع مالی شرکت را برایش فهرست می‌کنند که دیگر توان پرداخت دستمزد او را ندارند.

در تمام سه سال کار کردنش در آن شرکت حتی یک روز بیمه برایش رد نشده است، می‌پرسیم چرا نسبت به نداشتن بیمه اعتراض نکردی که لبخند می‌زند: چه باید می‌کردم؟ به این شرط کار داده بودند که بیمه نخواهم. می‌گوید مبلغ سنگینی سفته هم بابت ضمانت به آن‌ها داده است که شکایت نکند. حالا هر روز آگهی‌های استخدام را مرور می‌کند و سراغ کار می‌رود؛ اما هنوز قربانی تعدیل است.

همبستگی
۳۳ سال سن دارد و هنوز مجرد است. می‌گوید بعد از روزهای سربازی، سخت‌ترین روزها، روزهای بیکاری است. او هم قربانی تعدیل است؛ اما حکایت او فرق می‌کند.

می‌گوید خودش این‌طور خواسته است. از او می‌خواهیم تا ماجرا را تعریف کند، می‌گوید: «از دفتر مدیریت، ابلاغیه‌ای آمد که بر اساس آن باید از هر بخش یک نفر تعدیل می‌شد. اسم من در بین تعدیلی‌ها نبود؛ اما چه فرقی می‌کرد، آن‌هایی که تعدیل می‌شدند می‌توانستند خود ما باشیم. هیچ فرقی بین ما نبود، همه ما، تمام انرژی‌مان را برای کار می‌گذاشتیم.» بعد کمی لبخند می‌زند و در ادامه می‌گوید: «قرار بود ۶ نفر تعدیل شود، اما ۲۰ نفر از ما برای اعتراض به این کار، همراه همکارانمان از کار انصراف دادیم.»

از او می‌پرسیم از نظر مالی مشکلی برایتان پیش نیامد که دوباره لبخند می‌زند: همه ما زندگی‌مان لنگ می‌زند، بیکاری سخت است اما بی‌تفاوتی نسبت به دیگران، غم‌انگیزترین کار دنیاست.»

او می‌گوید احساس رضایت می‌کند که در برابر تحمیل کردن شرایط سخت به همکارانش، بی‌تفاوت نبوده است و البته بیشتر از این خوشحال است که در این راه تنها نبوده و دیگران هم همراهی کرده‌اند. می‌گوید ما به همبستگی نیاز داریم تا روزهای سخت را پشت سر بگذاریم.


نظرات شما