روزهای آخر زندگی دکتر محمد مصدق
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در سال ۱۳۴۵ که دکتر محمد مصدق روزهای آخر زندگیاش را در بیمارستان میگذراند. دکتر مصدق در اسفندماه سال ۱۳۴۵ در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت.
دکتر محمد مصدق مهمترین رهبر ترقیخواه ایران معاصر است. وی صفاتی را در خود و ایدههایش داشت که ایرانیان مدتها در سودای آن بودند؛ ستیز با استیلای بیگانگان و دولتهای امپریالیستی، تاکید بر قانون و نظم، سکولاریم، ملیگرایی میانه روی، تاکید بر برابری و آزادی و ایجاد نظام دموکراتیک در ایران.
دکتر مصدق دو دشمن اصلی داشت؛ یکی نیروهای ارتجاعی داخلی بودند که شامل درباریان و روحانیون طرفدار دربار میشدند. نمونه اصلی این گروه محمدرضاشاه و آیت الله کاشانی بودند. دشمن دوم نیز دولت بریتانیا بود که در آن زمان هنوز مستعمرات زیادی در سراسر جهان داشت و میخواست اقتصاد ورشکسته پس از جنگ دوم جهانی را با استعمار کشورهایی چون ایران جبران کند.
همپیمانان بریتانیا نیز با این کشور علیه مصدق متحد شدند و کودتای ۲۸ مرداد را رقم زدند. کودتای ۲۸ مرداد فقط بر سر منافع نفتی بریتانیا در ایران نیود. دولتهای امپریالیست میترسیدند حرکت مصدق تبدیل به الگویی برای تمام کشورهای منطقه شود که همینطور هم شد.
مصدق از جهتی پیروز شد و از جهتی شکست خورد. وی بنیان سکولاریسم، قانونگرایی و ملی گرایی دموکراتیک در ایران را گذاشت. چیزی که دشمنانش نپسندیدند و با کمک بریتانیا و ایالات متحده سرنگونش کردند. سرنگونی مصدق اتفاقات هفتاد سال بعدی را رقم زد و با سرکوب او و طرفدارانش عملا دو گروه در صحنه سیاست ایران باقی ماندند؛ سلطنت طلبان و روحانیون. سلطنت طلبان کودتای ۲۸ مرداد را قیام شاه و ملت خواندند و بخشی از مذهبیون کودتا را انقلاب نامیدند.
بیشتر بخوانید:خواب دکتر محمد مصدق در جلسه دادگاه
به گزارش رویداد۲۴ دکتر مصدق را پس از دستگیری در دادگاه نظامی محاکمه کردند. خود وی درباره دادگاهش چنین گفت: «در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولین بار است که یک نخستوزیر قانونی مملکت را به حبس و بند میکشند و روی کرسی اتهام مینشانند. به من گناهان زیادی نسبت دادهاند، ولی من خودم میدانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کردهام. مردم این مملکت میدانند که وضع من در بسیاری جهات با وضع مارشال پتن فرانسوی بیشباهت نیست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتی کردهام. من هم مثل او در اواخر عمر به روی کرسی اتهام نشستهام و شاید مثل او محکوم شوم، ولی همه نمیدانند بین من و او یک تفاوت آشکار است. پتن به جرم همکاری با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ملیت ایران به دست عمال بیگانگان!»
وی پس از پایان دادگاه به سه سال زندان محکوم شد و پس از آن هم تا پایان عمرش در تبعید و حصر زندگی میکرد. دکتر مصدق تا اواخر پاییز ۱۳۴۵ شمسی در احمدآباد روزگار گذراند و پس از آن به سبب بروز عوارض سرطان دهان برای مداوا به تهران منتقل شد و معالجات وی در تهران تحت نظر فرزندش دکتر غلامحسین مصدق صورت پذیرفت.
غلامحسین مصدق بیماری و مرگ پدرش را چنین شرح میدهد: «بیماری او با متورم و قرمز شدن گونههای صورت و تاول زدگی سقف دهان آغاز میشود. پزشکان تاول سقف را مشکوک به سرطان تشخیص دادند. قرار شد محل تاول را با اشعه کبالت بسوزانند، این عمل، هفتهای سه روز در بیمارستان مهر انجام میگرفت. پس از چند جلسه، عضلات گردن او متورم میشود و برای رفع تورم که با درد نیز همراه بود پزشکان کبالت را قطع کردند و قرص مسکن تجویز نمودند. کوشش در معالجه او همچنان ادامه داشت. درد گردن و گلودرد شدت پیدا کرد به نحوی که با اشکال غذا میخورد به سبب ضعف ناشی از نخوردن غذا بر اثر گلودرد و مصرف قرصهای مسکن، زخم معدهاش عود کرد و دچار خونریزی معده شد. تزریق خون به علت ضعیف شدن کلیهها که تحمل جذب خون نداشتند، مؤثر نیافتاد. از نیمه شب ۱۴ اسفند به بیهوشی رفت و سرانجام در سحرگاه همان روز در بیمارستان نجمیه درگذشت.»
طبق انتظار نیروهای امنیتی اجازه تشییع رسمی پیکر او را ندادند. البته خود وی نیز تمایلی به این کار نداشت. نخستین بند وصیت دکتر مصدق چنین بود: «وصیت میکنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازه من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰ تیر مدفونند دفن نمایند.»
محمدرضاشاه پهلوی اما اجازه عمل به وصیت او و دفن پیکر دکتر مصدق را در کنار شهدای ۳۰ تیر نداد. بعدها که انقلاب ۵۷ پیروز شد و شاه در کشورهای دیگر آواره شده بود، وصیت کرد که پس از مرگ در کنار ژنرالهای ارتش که توسط دادگاه انقلاب اعدام شده بودند دفن شود که این بار جمهوری اسلامی اجازه عمل به وصیت شاه را نداد.
خدا به مصدق خواهد گفت
تو میتوانستی بخاطر کار مملکت
با هری ترومن صحبت کنی
اما حق نداشتی با ترومن نامرد بگی و بخندی
این دو باهم خیلی فرق دارد
ترومن نامرد که با دوتا بمب اتمی
دویست هزار ملت بینوا را خاکستر کرد
ژاپن شهر تو شهر بی دفاع
قلب یه دنیاست
شهر غم در سوز آتش
شهر خاکستر شهر قشنگ
انسان هرگز نبیند روز بد
چشم چشم زیبای قشنگ
....................
گرگ زخمی
قهرمان ملی چرا نبود زیرا
خام ترومن نامرد شد و السلام
خنجر نامرد و کار قیام ملی تمام
.....................................
گرگ زخمی