نادر طالب زاده ؛ تجسم مرتضی آوینی برای اصولگرایان/ استادی که به جای شاگرد، مرید تربیت میکرد
رویداد۲۴ نادر طالب زاده ساعاتی پیش درگذشت. خبرگزاریها دلیل مرگ طالبزاده را نارسایی قلبی عنوان کردهاند با این حال محمد خزائی رئیس سازمان سینمایی کشور در پیام تسلیت خود، درگذشت طالبزاده را شهادت تعبیر کرده و نوشته «آقا نادر چه خوب رایحهای را که از سید شهیدمان آقا مرتضی آوینی عزیز به امانت گرفتی، پاس داشتی و حالا در ملکوت به رفیقت با سربلندی ادا میکنی. نادر جان شهادت مبارک و گوارایت.»
طالب زاده مجری برنامههای مختلف تلویزیونی از جمله برنامه «عصر» شبکه افق (شبکه تلویزونی وابسته به نهادهای نظامی) بود و سالها به مستندسازی مشغول بود و در سینما علاو هبر کارگردانی، جشنوارههای مختلفی را در دفاع از ایدئولوژی اصولگرایان برگزار کرد.
طالب زاده طالبزاده دارای مدارک تحصیلی کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه راندولف میکن و کارشناسی ارشد کارگردانی سینما از دانشگاه کلمبیا بود و آنطور که خودش نقل میکند بعد از حادثه آتش سوزی سینما رکس آبادان به ایران برمیگردد.
طالبزاده؛ تجسد آوینی در دوره معاصر
طالبزاده یکی از چهرههایی بود که خود را پیرو مکتب مرتضی آوینی میدانست. آوینی نویسنده و فیلسماز دفاع مقدس و سازنده مجموعه روایت فتح بود که شخصیتهای فرهنگی و سینمایی بسیاری داعیه تداوم راه او را دارند؛ از سیدعلی میرفتاح اصلاحطلب تا یوسفعلی میرشکاک اصولگرا؛ از ابراهیم حاتمیکیا و مسعود فراستی و جواد شمقدری و حسین معززینیا گرفته تا نادر طالبزاده.
وقتی خبر درگذشت نادر طالبزاده هم رسید، یکی دو جین خبر تسلیت منتشر شد که همگی شبیهسازیهایی میان او و آوینی کرده بودند؛ مثل مسعود دهنمکی که در پیام تسلیت خود نوشت: «میدانم درست مثل آوینی همانها که خونجگرش کردند و برایش مرثیه خواندند، برای تو هم همانها که قلبت را آزردند، سیاهپوش خواهند شد.»
این پیام تسلیت هم مثل دیگر پیامها سرشار از کنایهها و اغراقهایی بود که البته مقصد آن مشخص نبود؛ مثلا چه کسانی آوینی را دقمرگ کردند؟ او که تا لحظه شهادت، هر چه امکانات میخواست در اختیار داشت و تنها مستندسازی بود که انحصار تصاویر جنگ را در اختیار داشت. طالبزاده هم در زمان بستری شدن، آنچه نیاز داشت، در دسترسش بود و هر شبکه تلویزیونی و جشنوارهای که اراده میکرد، دربست در اختیارش قرار میدادند
مجموعههای روایت فتح، مجله مهر، مجله سوره و چند موسسه به نام شهید آوینی هم هم اکنون داعیهدار تداوم راه شهید آوینی هستند اما داستان طالبزاده با دیگران اندکی متفاوت است؛ چه اینکه او علاوه بر تولید برنامههای ایدئولوژیک، تغذیه فکری بخشی از جریان اصولگرا را هم انجام میداد و ایده تاسیس نهادهایی میداد که به صورت ساختاریافته بتواند اصولگرایان همفکر او را دور هم جمع کند؛ چنانچه او از طریق ارتباط تشکیلاتی خود با اصولگرایان، خط فکریاش را نیز بسط میداد؛ مثلا بعد از ماجرای کنفرانس برلین و پخش برنامهای از تلویزیون، نادر طالبزاده و چند همفکر او مانند فرجالله سلحشور، جمال شورجه، جواد شمقدری، سیدعلیرضا سجادپور، شهریار بحرانی و ... با انتشار نامهای از سیاستهای صدا و سیما و علی لاریجانی حمایت کردند.
ارتباط طالبزاده بعد از این اتفاق هم با اصولگرایان حفظ شد. از میان احزاب اصولگرا، جبهه پایداری بیشتر از سایر احزاب به دیدگاههای او علاقه دارد، با این حال خودش علاقه متقابلش را رد کرده است: «این حرف که من متعلق به جبههی پایداری هستم، کذب محض است من به جبهه پایداری هیچ کاری ندارم و متعلق به هیچ حزب و گروهی نیستم. همین امروز اگر آقای روحانی کاری را از من بخواهد، انجام میدهم اگر آقای احمدی نژاد هم میخواست، انجام میدادم. خط من، خط انقلاب است. من برای دوستان جبهه پایداری احترام قائل هستم، اما بیش از چند دقیقه به ساختمان آنها نرفتم و آن هم به خاطر شرایط آن دوران بود. آنهایی که اطلاع دارند، میفهمند که من به هیچ جبههای جز انقلاب تعلق ندارم.»
طالبزاده توضیح میدهد که احمدینژادی نبوده و اینکه توسط یک جناح مصادره شده، تقصیر او نیست. او حتی گفته میخواستم خاتمی را به برنامه تلویزیونی «راز» دعوت کنم.
ایده فکری نادر طالب زاده چه بود؟
نادر طالبزاده مدتی در آمریکا شاگرد حمید مولانا بود. مولانا در آن دوره در آمریکا ارتباطات تدریس میکرد و اصلا خودش مؤسس دانشکده ارتباطات دانشگاه آمریکن دیسی واشینگتن بود. مولانا در دورس خود، ایدههای معارف اسلامی را به علم ارتباطات پیوند میداد و پای ثابت سخنرانی انجمنهای اسلامی و تشکلهای مسلمانان در مساجد و دانشگاههای غرب بود.
طالبزاده یکی از مهمترین تاثیرات خود را مولانا گرفت و در حقیقت برای اصولگرایان، نماد چهرهای بود که زندگیاش در غرب گذشته و تمام مظاهر تمدن غرب را دیده اما دریافته که سنت ایرانی-اسلامی بهترین سنت دنیاست. از این منظر او بسیار شبیه آوینی بود که او هم در گروههای روشنفکری مدرن بوده اما از همه آنها بریده و عمیقا به اسلام و جمهوری اسلامی گرویده است.
طالبزاده هم برای اصولگرایان همچنین جایگاهی داشت؛ فرزند آجودان مخصوص شاه (که به گفته خودش تنها کسی بوده که میتوانسته بدون اجازه به اتاق شاه برود و در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خدمات زیادی به حکومت پهلوی کرده و پس از کودتا هم به درجه سرتیپی رسیده است) که فرهنگ آمریکا را به خوبی میشناسد و تا زمان انقلاب، اصلا ایران نبوده و بزرگشده آمریکاست و عمرش را در موسیقی و فرهنگ غرب گذرانده، اما بعد از انقلاب جذب سیاستهای جمهوری اسلامی ایران میشود و به ایران باز میگردد. چنین شخصیتی طبیعتا برای بسیاری از نیروهای جمهوری اسلامی به مثابه یک دستاورد بزرگ به حساب میآمد؛ اینکه فردی کوچهپسکوچههای آمریکا را میشناسد و به سنت کافهگردی در آمریکا مشغول بوده و با دیدن تصویری از امام خمینی و خواندن جملهای از ایشان که گفته بود شاه باید برود، ناگهان زیر و رو میشود.
طالب زاده با همین سنت فکری به ایران میآید و برای ایرانیانی که بسیار علاقمند هستند غربیها از آنها تعریف کنند، حضور طالب زاده مغتنم بود و در همین فرآیند، جایگاهش در ایران تثبیت شد. طالب زاده سال ۱۳۵۹ به صداوسیما راه پیدا کرد و مستند ساخت. البته او فیلمساز ضعیفی بود؛ حتی فیلمهایی که در اوچ پختگی ساخت، محلی از اعراب نداشت. دو فیلم «بشارت منجی» و «مسیح» مهمترین آثار او بودند که به لحاظ تکنیکهای هنری و زیباشناسی، جایگاهی در سینمای ایران پیدا نکردند.
او در فیلم «تویی که نمیشناختمت» با مضمون جبهه و جنگ هم بازی کرد که البته شاید فقط محققان سینمای ایران به یاد بیاورند که چنین فیلمی هم زمانی در سینمای ایران ساخته شده است.
جایگاه طالبزاده برای انقلابیون بسیار خاص بود اما حقیقت این بود که آثار او چنگی به دل آنها نمیزد؛ چه اینکه در همان دوره چهرههایی همچون ابراهیم حاتمیکیا و مجید مجیدی و حتی جمال شورجه آثاری میساختند که به مراتب از آثار طالبزاده قابلتوجهتر بود، با این حال هیچکدام از آنها سابقه سلطنتطلبی خانوادگی و آمریکانوردی طالبزاده را نداشتند.
شاید دلیلی اینکه طالب زاده از ساخت آثار سینمایی و مستند به سمت تدریس ایدههای تئوریک و همچنین اجرای تلویزیونی برود، همین موضوع بود که در آن عرصه چندان موفق نبود. خودش در مصاحبه با حسین دهباشی میگوید: «اگر در سینما میماندم، از تاریخ عقب میافتادم بنابراین سمت خبرنگاری رفتم.»
طالبزاده با این پشتوانه در فضای سیاسی ایران پیش رفت و مهمترین پروژه او تحلیل دستگاههای فرهنگی بود و نقش یک تئوریسن را برای اصولگرایان ضدآمریکایی بازی میکرد و البته موسسهای تاسیس کرد که شاگردان زیادی از دل آن بیرون آمدند. طالب زاده در این حوزه بسیار موفقتر از ساخت فیلم بود؛ چه اینکه در ساخت فیلم، با منتقدان فراوانی روبرو بود که نمیتوانست درباره آثار ضعیف خود به آنها پاسخی بدهد، اما در مقام یک «متکلم وحده» دیگر از این مشکلات نداشت و کافی بود دو سه اصطلاح غربی بگوید و در میان تحلیلهایش، اسم چند کوچه آمریکا را بگوید که فلان خاطره را از آن دارد تا در میان جریان ارزشی ایران گل کند.
طالب زاده پس از سال ۸۸
این فضا بعد از سال ۸۸ نیز بیشتر برای طالبزاده باز شد و میدان برای فعالیتهای او بسیار بزرگتر شد؛ کما آنکه در این دوره علیه جنبش سبز موضعی تندی گرفت و به دستگاههای فرهنگی کشور هم تاخت که فعالیت آنها برای مقابله با «فتنه» شایسته نبود.
با همین انتقادات، میدان گستردهتری به طالبزاده داده شد تا ضعفهای جنگ نرم و رسانهای را بشناسد و آسیبشناسی کند که برنامه «نقد و بررسی عملکرد دستگاههای فرهنگی در فتنه ۸۸» در همین راستا بود. در دورههایی هم با همین دیدگاه جشنوارهای طراحی کردند تا مقابل جشنواره فجر قرار بگیرد. این جشنواره با ایده چهرههایی همچون طالبزاده راهاندازی شد و از یکسو به طالبزاده قدرت بیشتری میداد زیرا سالها دبیری آن را برعهده داشت و از سوی دیگر منابع مالی برای حامیان این دیدگاه تامین میشد.
کنفرانس «افق نو» هم از دیگر رویدادهایی بود که توسط طالبزاده با دعوت از چهرههای بینالمللی حامی جمهوری اسلامی و مخالف آمریکا برگزار شد. از مهمانان مهم طالبزاده در این کنفرانسها، پرنسس ویتوریا، جاکوب کوهن، لئونید ساوین و مایکل مالوف بودند که عمدتا یا عضو پنتاگون بودند یا فراماسون و ... که همگی ناگهان زیر و رو شده و دریافته بودند «غرب از معنا تهی است و تجلی معنویت در جمهوری اسلامی ظهور کرده است.»
یکی از مهمانان هم آلکساندر دوگین بود که توسط رسانههای دست راستی و نزدیک به نهادهای نظامی به عنوان «فیلسوف شهیر روسی» در ایران معرفی میشد و به کنفرانسهای متعدد دعوت میشد و وقتی میگفت «دوستی ایران و روسیه، ساختار قدرت جهان را تغییر خواهد داد»، مخاطبانش آن چنان ذوق میکردند که وصفناشدنی بود. البته کسی نپرسید چرا باید ساختار قدرت تغییر کند؟ و ایران اساسا چقدر بر مناسبات اقتصادی و حتی اعتقادی و اجتماعی دنیا اثرگذار است که حالا قرار باشد ساختار دنیا را هم تغییر بدهد! اما همینکه جملات اینگونه در وصف ایرانیان و آنهم جناح حاکم گفته میشد، کافی بود که به عنوان سخنران راهپیمایی ۲۲ بهمن هم انتخاب شود. همینکه یک نفر غربی با زبان خارجی از ایران تعریف کند، برای آنها کافی بود!
کاترین شکدوم و نادر طالب زاده
در برخی مواقع البته دعوت از مهمانان دردسرساز میشد و ایده «استفاده از مسیحیان مسلمان شده» یا «محققان عاشق جمهوری اسلامی» حاشیههایی ایجاد میکرد؛ از جمله در ماجرای دعوت از کاترین شکدوم که تا دفتر ابراهیم رئیسی و ... هم برده شد اما دردسر بزرگی برای ایران ایجاد کرد.
کاترین شکدم نویسندهای بود که مدتی در ایران به عنوان «کارشناس مسائل بحرین» با رسانههای ایرانی گفتگو میکرد و بعدا به حوزههای دیگر از جمله «تمجید سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه» وارد شد و مطالبی در مدح این دیدگاه نوشت و به گفته خودش مجذوب آن شد، اما بعدا گفته شد که او در این مدت، جاسوس اسرائیل در ایران بوده است. از مهمترین فعالیتهای اشکدم در ایران، مصاحبه حضوری با ابراهیم رئیسی بود که با سفارش نادر طالبزاده انجام شد.
طالب زاده درباره این ارتباط هم گفته بود «کاترین شکدم میهمان کنفرانس فلسطین بود و جزو ششصد میهمانی بود که از آنجا دعوت شده بودند و با تایید سیستم دعوتی آنها و چک و بازرسی آنجا به ایران آمد و ما پیش از این او را نمیشناختیم؛ من تنها مسئولیت میهمانانی را بر عهده میگیرم که برای کنفرانسهایی دعوت میشوند که مسئولیت برگزاریشان به عهده من است مثل افق نو، چرا که لیست میهمانان ما مشخص است و درخواست ما برای ویزا از وزارت خارجه کاملا معلوم است؛ اما دعوت خانم شکدم از طریق هیچ کدام از این سیستمها نبود چرا که او در ایران حضور داشت و تنها درخواست یک مصاحبه داشت تا بتواند با آقای رئیسی که در آن زمان کاندیدای ریاست جمهوری بود، صحبتی داشته باشد.»
طالب زاده جایگاه خاصی برای جریان اصولگرا و ارزشی پیدا کرده بود و طبیعی بود نه کاترین شکدم، که اگر سفارش هرکس دیگری را در ایران میکرد و حاشیه ایجاد میشد، باز هم کسی او را بازخواست نمیکرد! جالب آنکه وقتی شکدم از ایران رفت هم، جریان ارزشی ایران به شدت از طالبزاده حمایت کردند مبادا اتفاقی برای او بیفتد. این دوگانگی در حالی بود که در مقابل، روزنامهنگارانی بودند که به خاطر یک اتهام به جاسوسی متهم میشدند!
ترور بیولوژیک طالب زاده
طالبزاده در برنامههای خود زیاد به موضوع اسرائیل و صیهونیسم میپرداخت و زمانی که بیمار شد، این شایعه مطرح شد که طالب زاده به خاطر فعالیتهای اینچنینی، توسط اسرائیل ترور بیولوژیکی شده است. این ادعا سال ۹۵ انجام شد که در آن طالب زاده مدعی شده بود «یک سال و نیم پیش به گروهی از لبنان برای راهپیمایی اربعین به عراق رفتم؛ که چمدان من را از هتلی که در نجف بودم از میان صدها چمدان برداشتند و ۵ الی ۶ روز بعد در کربلا نصفه شب تحویلم دادند. لپتاپ من را خالی و بررسیهای کامل را انجام داده بودند. از همان روز که چمدان را تحویل گرفتم حالم بد شد، اما متوجه این ماجرا نبودم. از همان روز به بعد سرفههای خونی داشتم.»
این ماجرای بیماری، قبل از نادر طالب زاده برای برادر او ناصر پزشک ایرانی ساکن سیاتل آمریکا نیز رخ داده بود. آنطور که سایت تابناک سال ۸۷ نقل کرده است، «دکتر ناصر طالبزاده که نزدیک به دو سال در آمریکا زندانی بود، سال ۸۷ به علت بیماری درگذشت.»
در همان خبر آمده بود که «ناصر طالبزاده در سال ۲۰۰۰ به جرم حمایت مالی از حزبالله و ارتباط با دولت ایران دستگیر و در یکی از دادگاههای آن کشور به ریاست خانم روتن اشتاین یهودیزاده ضدمسلمان، به یک سال و نیم حبس محکوم و همه اموالش نیز مصادره شد. پزشکان معالج وی، بیماری و مرگ او را کاملا مشکوک دانسته و آن را با تلاشهای مرحوم دکتر طالبزاده برای دستیابی به پادزهری که میتوانست خدمت بزرگی به جامعه بشری کند، مرتبط میدانند.»
خود طالبزاده مدتی در جنگ هم بود و به گفته خودش «در جزیره مجنون شیمیایی شده است اما چون چفیه خیس مقابل دهانش گرفته زیاد آسیب ندیده است.» او مدتی هم به بوسنی رفت تا در جنگ با صربها حضور داشته باشد.
آن زمان نیروهای زیادی از ایران به بوسنی رفته بودند؛ چنانچه زمانی سعید قاسمی در مصاحبهای تلویزیونی گفته بود که نیروهای نظامی از طریق هلال احمر به بوسنی میرفتند. این مصاحبه البته دردسرساز شد و توسط هلال احمر تکذیب شد. با این حال احتمالا طالبزاده نیز از همین راهها توانسته بود به بوسنی برود و حتی میخواست رادوان کارادزیچ را با عملیات انتحاری ترور کند.
اظهارنظرهای جنجالی طالب زاده
نادر طالب زاده از جمله چهرههایی بود که به خاطر سابقهای که داشت و حتی به خاطر ظاهر و چهرهاش، در میان حامیانش، کاریزمای زیادی داشت و همین موضوع باعث میشد حامیانش خیلی به استدلالهای او توجه نکنند و هر چه بگوید را دربست بپذیرند؛ از جمله زمانی که میگفت «کرونا برای مقابله با عبادت حج ساخته شده است» کسی نبود لیلی به لالای این مغر متفکر نگذارد و از او بپرسد این مهملات چیست؟ اما همان کاریزما باعث میشد همه سکوت کنند و بدتر اینکه، آن را هم بپذیرند!
یا زمانی که میگفت «بین ۳۰ تا ۷۰ درصد از بردگانی که به آمریکا برده شدند مسلمان بودند و امروز این آگاهی شکل گرفته است و سیاه پوستان در زندانها به اسلام رو میآورند و اسلام به عنوان DNA خفته در وجود آنها شکل میگیرد.» هیچیک از حامیانش از او نخواستند که ملاک سخنانش و منبع آمارهایش را بگوید! بلکه همین که چنین سخنان بیپایهای بیان میشد، قند در دل حامیان آب میشد؛ بی آنکه کسی به دنبال صحت این سخنان باشد.
نمونه جوانتر طالب زاده، اکنون علی اکبر رائفیپور است. البته سطح سواد تئوریک طالبزاده بالاتر از امثال رائفیپور است؛ با این حال این شباهتها را با هم دارند که هر دو یک استفاده را در ساختار کنونی حاکمیت ایفا میکنند: بیان سخنان بدون منبع و بدون سندیت علمی؛ و بسط آن توسط مریدانی که نیازی به استدلال ندارند!
ریا یعنی فریب
کلمات در درون خودش کینه دارد ،
افسوس
اف بر شما
در مورد اینکه ادعا شده ایشان مورد ترور یا حمله بیولوژیکی قرار گرفته باشند فارغ از صحت یا عدم صحت ادعای مطرح شده و دو سوال پیش میاید
اولی اینکه ایشان به غیر از اینکه یک فعال رسانه ای و شخصیت سیاسی باشند چه مسئولیتی خطیری در کشور داشته اند که غرب و امریکا بخواهند او را مورد هدف ترور قرار دهند.اگر ایشان مهره خطرناکی برای امریکا و اسرائیل و غرب بود چرا کارشان با توجه به اینکه در موقع ترور در عراق حضور داشته اند نمیه کاره رها کردند.قاعدتا با توجه به اینکه ایشان در خارج از کشور حضور داشتند آنها میتوانستند راحت تر به هدف خودشان که همانا حذف ایشان بود برسند
سوال دومی که پیش میاید اگر صحت ادعای یاد شده را بپذیریم.میدانی که بعضی از مواد شیمیایی یا گیاهی از طریق پوست بدون استفاده از دستکش به پوست نفوذ کرده و باعث مسمومیت میشوند.(کسانی که در حوزه گیاه پزشکی یا داروسازان یا شیمی دانان اطلاع دارند)از این گونه مسمویت ها را بعضی از سازمانها جاسوسی مثل کی جی بی یا سیا و.... برای حذف افراد سیاسی دشمن انجام میداند و در طول تاریخ شنیده بودیم که معمولا این نوع مسمویتها به سرعت باعث آلودگی در فرد میشد و باعث فوت او میگردید اما در مورد جناب طالب زاده ایشان تا 5 سال بعد از ترور بیولوژیکی حاضر و سر زنده بودند. ئوبه فعالیتهای رسانه ای وس یاسیسشان مشغول بودند.؟
ریا یعنی فریب
هیچ و پوچ بود