ناصر هاديان:
محدوديتهاي بينالمللي ترامپ را محدود ميكند
انتخابات امريكا و پيروزي دونالد ترامپ، هنوز موضوع جذابي براي انديشمندان ايراني است تا از اين رهگذر، به بررسي سياستهاي احتمالي او بپردازند. در اين راستا، ناصر هاديان، استاد روابط بينالملل دانشگاه تهران و حسين راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا، عصر روز يكشنبه طي نشستي در دانشگاه الزهرا حضور يافتند تا هر كدام از منظر خويش به بررسي انتخابات امريكا و تاثير آن بر ايران بپردازند.
رویداد۲۴- انتخابات امريكا و پيروزي دونالد ترامپ، هنوز موضوع جذابي براي انديشمندان ايراني است تا از اين رهگذر، به بررسي سياستهاي احتمالي او بپردازند. در اين راستا، ناصر هاديان، استاد روابط بينالملل دانشگاه تهران و حسين راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا، عصر روز يكشنبه طي نشستي در دانشگاه الزهرا حضور يافتند تا هر كدام از منظر خويش به بررسي انتخابات امريكا و تاثير آن بر ايران بپردازند و به اين سوال پاسخ دهند كه ترامپ درباره برجام چه خواهد كرد و چه سياست منطقهاي را در پيش خواهد گرفت. مشروح اين نشست را در ادامه ميخوانيد.
ناصر هاديان
استاد علوم سياسي و روابط بينالملل دانشگاه تهران
دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا شد و اكنون سوال اين است كه او چه سياستي را در پيش خواهد گرفت؟ حقيقت اين است كه هيچ كس پاسخ اين سوال را نميداند. دليل اين مساله هم به اين خاطر است كه ترامپ كمپين انتخاباتياش را بر اساس پيشفرض عدم پيروزي در انتخابات راهاندازي كرد؛ بنابراين هر حرفي را كه ميخواست، ميزد و هر كاري را كه دلش ميخواست، انجام ميداد و در قيد و بند اين مساله كه اين سخنان در صورت پيروزي تبديل به سياست ميشوند، نبود. اين رفتار، برخلاف رفتار هيلاري كلينتون، نامزد دموكراتها بود كه با فرض پيروز شدن به صحنه انتخابات وارد شده بود، پس محتاطانه سخن ميگفت و سياستمدارانه عمل ميكرد. اكنون نيز چندان نميتوان به سخنان ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتياش تكيه كرد و گفت كه سخنان او تبديل به سياست ميشوند. اين مساله پيش فرض بسيار اساسي است كه بفهميم هر كدام از كانديداها چگونه وارد گود رقابت انتخاباتي شدند.
ترامپ هم نميداند كه چه ميخواهد
اصولا با سه شاخص ميتوانيم به ارزيابي و پيشبيني اقدامات احتمالي ترامپ بپردازيم: نخست، افرادي كه او بر سركار ميآورد، دوم سياستها و سوم شخصيت او. درباره سياستهاي ترامپ كسي هنوز هيچ چيزي نميداند. من حتي پس از پيروزي ترامپ به بررسي پلتفرم حزب جمهوريخواه و سخنان ترامپ كه در كنوانسيون ملي جمهوريخواهان كه البته در آنجا سخناني بسيار جدي گفت، پرداختم اما در آنجا نيز نميتوان به مساله قابل توجهي دست يافت كه به سياست تبديل شود. افرادي هم كه امروز براي واگذاري مسووليتهاي كليدي مطرح هستند، مخلوط هستند و نميتوانيم از هويت افراد مطرح شده پيشبيني كنيد كه ترامپ درباره مسائل مختلف چه خواهد كرد. من در دو، سه هفته گذشته در چند مكان مهم حضور يافتم و در همه آنها، صاحبنظران ديگر نيز متحير بودند. حتي در نشست چند روز قبل در ابوظبي كه من نيز در آن حضور داشتم، آقاي استفان هدلي كه از او به عنوان گزينه احتمالي وزارت دفاع نام ميبرند، متعجب و سردرگم بود. من چيزهايي را گفتم كه او گفت براي من خبر است. هيچ كسي نيست كه بداند در آينده چه خواهد شد. چرا؟ چون به نظر ميآيد ترامپ خودش نيز نميداند.
تكيه ترامپ در ابتدا به افراد خواهد بود
ترامپ اشرافي هم به مساله سياست ندارد. فرض كنيد فردي از دنياي تجارت به دنياي سياست آمده و نميداند كي به كي است؟ به قول يكي از اروپاييها، ترامپ فكر ميكند بروكسل شهري در بلژيك است و نميداند پايتخت اروپا است. فرض كنيد اين فرد تا بيايد مسائل را ياد بگيرد، بداند بروكسل كجاست، روسيه كيست، نظام جهاني كدام است، دعواي خاورميانه كدام است و... زمان ميبرد. من فكر ميكنم او نياز به دورهاي دارد تا نسبت به مسائل آگاه شود. اين دوره طول ميكشد تا بر مسائل اشراف پيدا كند بنابراين در ابتداي كار تكيهاش بر افراد خواهد بود. اين افراد انتخاب شده و مطرح نيز، هيچ حساب و كتاب مشخصي ندارند. فقط دو، سه خانم و آقاي عاقل انتخاب شدهاند. مثلا خانم نيكي هيلي كه براي نمايندگي امريكا در سازمان ملل انتخاب شده است، يك فرد نسبتا عاقلي نسبت به رودي جولياني است.
از وحشت بولتون و جولياني به رامني پناه آوردهايم
فرض كنيد براي وزارت امور خارجه، نام افرادي مانند جولياني و جان بولتون مطرح هستند كه وقتي نام آنها را ميشنويد، وحشت ميكنيد. ترامپ كاري كرده است كه از وحشت و ترس انتخاب بولتون و جولياني به ميترامني - كه زماني دعا ميكرديم رييسجمهور نشود – پناه آوردهايم و بگوييم او نسبت به مابقي افراد عاقلتر است. او فردي را براي وزارت آموزش انتخاب كرده كه ميلياردر است و هنوز نيامده، ميخواهد نظام آموزشي را برهم بزند. مايكل فلين را براي مقام دستيار امنيت ملي انتخاب كرده است كه او ميگويد اسلام دين نيست بلكه يك ايدئولوژي سياسي است. حرفهاي شاذ ميزند و همين حرفهاي شاذ موجب شده تا او را با آنكه ژنرال سه ستاره است، كنار بگذارند. اين تركيب نامعلوم و مخلوط از افراد، موجب ميشود تا درباره سياستهاي احتمالي هم چيزي در دستمان نباشد.
رفتار و گفتار ترامپ مبتني بر ايدئولوژي نيست
تنها نكتهاي كه ميتوان براساس آن، به بررسي ترامپ پرداخت، شخصيت اوست. ترامپ شخصيتي متعارض و البته نمايشگر دارد. يكي از ويژگيهاي مثبت ترامپ آن است كه او ايدئولوژيگرا نيست. در واقع، رفتار و گفتار ترامپ مبتني بر ايدئولوژي نيست. او تا به امروز چند حزب تغيير داده كه نشان ميدهد او شخصيتي عملگرا دارد و همين مساله، نكته مثبتي است. نكته مثبت ديگر، پيشه تاجرياش است. او اهل معامله است و خود را معاملهگر بزرگ ميداند و فكر ميكند در معاملات براي خود و طرف مقابلش ميتواند امتيازات بزرگي را هم كسب كند. اين مساله، ويژگي بدي نيست چون غيرمنعطف نيست زيرا معاملهگري يعني انعطاف داشتن؛ چون اگر انعطاف نداشته باشيد، معامله نيز نميتوانيد بكنيد.
ترامپ باهوش است اما كمسواد
با اين وجود، ترامپ يك ويژگي منفي هم دارد كه بسيار خطرناك است. هوش ترامپ بد نيست و بالا است اما او بيسواد است. تركيب اين دو، خطرناك است چون فكر ميكند باهوش است، ميبيند تاجر موفقي بوده و حالا هم رييسجمهور شده بنابراين فكر ميكند از همه مسائل آگاه است و در همهچيز سررشته دارد. فكر ميكند سياست خارجي، مسائل اقتصادي، نظام بهداشت و نظام آموزش و... را هم ميفهمد. تركيب هوش زياد و سواد كم، تركيب بسيار بدي است. ترامپ اعتماد به نفس بالايي دارد. ميبينيد تاجر موفقي بوده است. در رقابتهاي درونحزبي توانسته همه افراد را پشت سر گذاشته و كنار بزند و رقيب اصلياش را هم با آن همه تجربه و حمايت، شكست داده و اكنون رييسجمهور شده است. اين اعتماد به نفس اگر با جهل آميخته بشود، مساله خطرناكي ميشود. اگر اين تركيب در رييسجمهور زامبيا يا فيليپن وجود داشت، اشكالي نداشت كماآنكه رييسجمهور كنوني فيليپن صحبتهايي از اين دست ميكند ولي رييسجمهور امريكا با رييسجمهور فيليپين و زامبيا فرق ميكند. شما فرض كنيد، طي سالهاي متمادي، تمام كشورهاي دنيا مذاكره كردند و درباره اقليم آب و هوايي به توافقي رسيدند و حالا رييسجمهور امريكا ميتواند به تنهايي آن را برهم بزند. شش كشور به همراه امريكا، بعد از مدتها مذاكره به توافق برجام رسيدهاند، شوراي امنيت سازمان ملل بر آن صحه گذاشته اما ميگويد من آن را پاره خواهم كرد. البته او ميتواند اين كار را هم بكند ولي با محدوديتهايي روبهرو است. با اروپاييها مذاكرههاي بسيار تجاري كردند، حالا او ميتواند آنها را برهم بزند. با كشورهاي آسيايي قرارداد ترنس پاسفيك را امضا كردند، حالا ترامپ ميتواند آن را برهم بزند. رييسجمهور امريكا در جايگاهي قرار گرفته است كه به تنهايي ميتواند اين قراردادها را برهم بزند. البته او محدويتهايي هم دارد. در مجموع، ترامپ ويژگيهاي شخصيتياي دارد كه برخي از آنها براي ما مثبت و برخي براي ما منفي هستند.
محدوديتهاي بينالمللي، ترامپ را محدود ميكند
رييسجمهور امريكا، فرقي نميكند، هيلاري كلينتون باشد يا ترامپ، اوباما باشد يا بوش، با پنج محدوديت روبهرو است: نخست، محدوديتهاي نظام بينالمللي است و امريكا به عنوان هسته اين نظام بينالمللي نميتواند اقدامي برخلاف اين محدوديتها انجام دهد. در نظام بينالمللي، ائتلافهاي بينالمللي، سازمانهاي جهاني، قطبهاي بينالمللي، ساختار قدرت و... وجود دارد و يك توزيع قدرت به شكل خاصي صورت گرفته است. اين مسائل، رييسجمهور امريكا را محدود ميكند. رييسجمهور امريكا نميتواند زير ناتو بزند و به همين خاطر هم مواضعش درباره ناتو تغيير كرده است. رييسجمهور امريكا نميتواند ائتلافهاي جهاني را كه از قبل شكل گرفته است را به يكباره تغيير دهد. رييسجمهور امريكا مجبور است در تصميمات خود اين محدوديتها را مورد لحاظ قرار دهد. البته اين محدوديتها، همانطور كه محدودزا است، فرصتزا نيز هستند.
ترامپ و توازنسازي ميان ايران و شوراي همكاري
محدوديت دوم، محدوديتهاي اقتصادي است. اگر شما در مسائل اقتصادي نتوانيد حداقلها را به دست آوريد، نميتوانيد تامين مالي يك ارتش قوي را انجام دهيد. ترامپ ميگويد ميخواهم زيرساختها را تغيير دهم ولي تغيير اين زيرساختها، نيازمند پول و اعتبار است. اگر شما نتواني براي انجام كاري، آن پروژه را تامين مالي بكني، آن پروژه عملي نخواهد شد. پس اقتصاد محدوديتزا است. مثلا سياست دوره بوش، سياست هژموني و تفوقطلبي بر دنيا بود. او از نظر اقتصادي امكان مانوردهي را داشت ولي هنگامي كه امريكا با محدوديت اقتصادي روبهرو شد، به سياست موازنه از راه دور روي آورد. امريكا هماينك سه منطقه از دنيا را موازنه ميكند. يكي در منطقه پاسفيك است كه چين را كنترل و موازنه ميكند. اين مساله براي امريكا مهم است و به همين خاطر يك ائتلاف عليه چين از استراليا تا هند، كره و ژاپن درست ميكند. روسيه را با ناتو و ايران را هم با شوراي همكاري خليج فارس به موازنه ميرساند. اين سياست، سياست عاقلانهاي است كه هزينه كمتري را هم دارد تا آن سياست هژمونيك پيشين، زيرا اقتصادش نميتواند مازادي را توليد كند كه آن را صرف نظاميگري و تفوقطلبي كند. محدوديت سوم، هنجارها و ارزشهاي داخلي و بينالمللي است. هنجارها و ارزشهاي داخلي و بينالمللي به گونهاي است كه رييسجمهور امريكا نميتواند هر كاري را كه دلش ميخواهد انجام دهد و تابوشكني انجام دهد. رييسجمهور امريكا مجبور است براساس برخي مقررات و هنجارها عمل كند زيرا اگر نكند، جامعه مدني عليهاش تظاهرات خواهد كرد و شاهد شكلگيري يك اعتراض جهاني خواهد بود.
كنگره، اجازه هر كاري را به رييسجمهور نميدهد
محدوديت چهارم، محدوديت تفكيك قوا در امريكا است كه بسيار مهم است. اوباما دوست داشت تا كارهاي بسياري بكند ولي كنگره اجازه نميداد تا او كار بسياري بكند. ترامپ هم كارهاي بسياري ميخواهد انجام دهد ولي او را بالانس خواهند كرد. درست است كه قوه مجريه و كنگره، هر دو جمهوريخواه هستند ولي آنها در بسياري از مسائل مخالف هستند. در كنگره دموكراتها هستند و ميتوانند با ترفندهايي مانند فيليباستر مانع از انجام كارها شوند.
بدنه كارشناسي امريكا با آمدن ترامپ تغيير نميكند
آخرين محدوديت، محدوديت بروكراتيك است. محدوديت بروكراتيك يعني انباشتگي تجربه، دانش، خرد و مهارت. از هماكنون كه دوره توجيهسازي ترامپ شروع شده است، او با محدوديتهايي مواجه ميشود. اين توجيهسازيها به معناي آن است كه يك بدنه كارشناسي كار كرده است. با روي كار آمدن ترامپ، وزرا و معاونان وزرا تغيير خواهند يافت ولي بدنه كارشناسي تغيير نمييابد.
ترامپ برجام را پاره نميكند
درخصوص سياست ترامپ درباره برجام نيز من قبلا هم گفته بودم كه فكر نميكنم او بخواهد برجام را پاره بكند و آن را در دستگاه خردكننده قرار دهد، با وجود آنكه ترامپ در دوره مبارزات انتخاباتياش اين حرفها را زده بود. چرا او اين كار را نميكند؟ چون كاري احمقانه خواهد بود. اگر ترامپ برجام را پاره كند، اجماع بينالمللي عليه ايران را ميشكند. اروپاييها كاملا مخالف برهم زدن برجام هستند. در نشست ابوظبي، فدريكا موگريني، مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا نيز حضور داشت و او در آنجا به صراحت گفت و سه بار نيز تكرار كرد كه من از جانب ٢٨ كشور اروپايي صحبت ميكنم. اتحاديه اروپا به اين توافق پايبند است و به آن ادامه خواهيم داد و هيچ كشوري هم نميتواند برجام را برهم بزند. مشخصا هم او به امريكا پيام ميداد. برجام يك توافق بينالمللي است، قطعنامه سازمان ملل پشت آن است.
ترامپ برجام را پاره كند، تحريمها نفوذ سابق را نخواهند داشت
اگر ترامپ بخواهد برجام را پاره كند، تحريمها ديگر نميتواند مانند سابق نفوذ داشته باشند. قبلا امريكا از اين دست تحريمها را در دوره وزارت خانم آلبرايت و رياستجمهوري بيل كلينتون داشت اما اروپاييها ايستادند. چرا در دوره اوباما، موفق شدند تا ما را تحريم كنند؟ براي آنكه توانستند ما را به صورت موفق امنيتيسازي كنند. چون ما را امنيتيسازي كردند و شاخصه اين امنيتيسازي، چندين قطعنامه شوراي امنيت بود، تحريمها به شكل موفقيتآميز عليه ما اجرا شد.
مهمترين دستاورد برجام، شكستن بن بست استراتژيك بود
امنيتيسازي به معناي چيست؟ امنيتيسازي به معناي آن است كه كشورها بپذيرند ايران تهديدي براي صلح و امنيت بينالملل است و مهمترين دستاورد برجام شكستن بن بست استراتژيك بود كه يك طرف آن، تسليم و تحقير قرار داشت و طرف ديگر آن، جنگ. برجام آن بن بست را شكست و ما را از آن خلاص كرد و ايران را در مسير غيرامنيتيسازي قرار داد. ما هماينك در مسير غيرامنيتيسازي قرار گرفتهايم. در امريكا يك عدهاي بهشدت مخالف برجام بودند. آنها درخصوص برجام شكست خوردند ولي همانها بيكار ننشستند. آنها ميگويند ما يك خاكريز را باختيم ولي جنگ را نباختيم. آنها امروز هم به دنبال امنيتيسازي ايران هستند. ناراحتي آنها داشتن پنج هزار يا هشت هزار سانتريفيوژ از سوي ايران نيست، حرفشان آن است كه ايران را يك گوشه رينگ انداخته بوديم و كار را تمام نكرديم و برجام، ايران را از اين گوشه رينگ خارج كرد. البته اين افراد اكثريت در امريكا نيستند ولي همان اقليت در امريكا بسيار قدرتمند هستند. آنها هماينك نيز بيكار ننشستهاند.
اقدام جديد عليه ايران از سوي كنگره خواهد بود
ترامپ توافق هستهاي را نه پاره ميكند و نه اقدام جديدي را شروع خواهد كرد. اين اقدام از كنگره امريكا شروع خواهد شد كه با سه استراتژي صورت خواهد گرفت. اين استراتژيها پاره كردن برجام نيست. استراتژي نخست، تفسير موثق از برجام و بنا به آن تفسير موثق، اجراي سختگيرانه توافق هستهاي براي جا زدن ايران. دومين استراتژي، گذراندن تحريمها تحت عناوين ديگر. تروريسم، حقوق بشر، موشكها و رفتار منطقهاي ايران و مسائلي از اين دست. ايران نيز در دادن بهانه آمادگي خوبي دارد. سومين استراتژي از سوي ايالتها است. ٣٢ ايالت امريكا مستقل از دولت فدرال تحريمهاي جداگانهاي عليه ايران دارند و آن تحريمها را گسترش خواهند داد و اين سه استراتژي را ادامه خواهند داد. از سويي، قانونهايي را تصويب نميكنند كه صراحتا با برجام مغايرت داشته باشد بلكه در فضاي خاكستري تصويب ميكنند كه نتوان گفت نقض برجام است، مثلا قانون محدوديت صدور ويزا. درخصوص لغو ويزا، بهانه نگراني از تروريستها است. اگر اين مساله به كميسيون مشترك برده شود، ميگويند ما از تروريسم ميترسيم و به برجام كاري نداريم در حالي كه هدف اين لايحه، دقيقا ايران بوده است. اگر قانون محدوديت ويزا مغايرت با متن برجام نداشته باشد، صددرصد با روح برجام مغايرت دارد. قانونهايي هم كه از اين به بعد، تصويب خواهد شد، مغايرت چنداني با برجام ندارد ولي هدف، محدود ساختن ايران است. پس آنها اقداماتي از اين دست را انجام خواهند داد تا آنكه مستقيما زير برجام بزنند.
داعش، اولويت ترامپ خواهد بود
درخصوص منطقه در دوره ترامپ، سياست او در اينباره معلوم نيست. همه حرفها در اين باره حدس است. من ميتوانم استدلال بياورم كه با آمدن ترامپ، مساله سوريه براي ما خوب خواهد شد. هيلاري كلينتون در مناظرهها هر چقدر به ترامپ فشار آورد تا او سخني عليه ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه بزند و موضعي عليه او بگيرد، ترامپ آن كار را نكرد. اين مساله، بسيار مهم است كه در آن موضع و در آن فشار، موضعي نگرفت پس اين آدم، احتمال دارد كه بخواهد با روسيه روابط متفاوتي نسبت به كلينتون و اوباما برقرار كند. او در مناظرهها هم تصريح كرد كه بشار اسد به همراه روسيه و ايران در حال مبارزه با داعش هستند. اولويت او داعش خواهد بود. ميتوان گفت كه اولويت و دغدغه ترامپ، داعش خواهد بود پس ممكن است با ايران براي مبارزه و شكست داعش همكاريهايي بكند ولي از سوي ديگر، ترامپ حرفهايي را ميزند كه به ضرر ما است.
ترامپ براي جنگهاي تصادفي به مراتب از كلينتون خطرناكتر است
موضعگيريهايي مانند اينكه ايران حامي تروريسم است و اگر در خليج فارس فلان كار را بكنند، ميگويم شليك كنند. در ماجراي قايقها، او سخنان خطرناكي زد و ما بايد حواسمان باشد. ترامپ براي جنگهاي تصادفي به مراتب از كلينتون خطرناكتر است. البته كلينتون براي جنگهاي برنامهريزيشده بسيار خطرناكتر از ترامپ بود چون اعتبار بينالمللي و توانايي اجماعسازي جهاني دارد اما ترامپ خوشبختانه اين تواناييها را ندارد. دنيا ترامپ را برخلاف اوباما به عنوان فردي پخته و خردمند به رسميت نميشناسد. همه اين مسائل موجب ميشود تا نتوانيم بگوييم كه ترامپ در سوريه، عراق و... چه ميكند. نميتوان گفت كه او در سوريه منطقه پرواز ممنوع را برقرار ميكند يا خير.
حركت امريكا براي جنگ سرد جديد عليه روسيه
به نظرم پس از شكست آتش بسي كه جان كري و سرگئي لاوروف آن را امضا كردند، امريكاييها به سمت يك جنگ سرد شديد با روسيه در حال حركت بودند تا يك درسي را به روسيه بدهند. اين تصميم و جمعبندي ساختار امريكا بود تا به روسيه در سوريه يك درس جدي بدهند و اگر اين كار صورت ميگرفت، براي ايران و مردم سوريه بسيار خطرناك بود زيرا ميخواستند داستان افغانستان را در سوريه پياده بكنند و در يك جنگ فرسايشي ايران و روسيه را تحت فشار قرار دهند. حالا معلوم نيست كه ترامپ با اين ويژگيها چه كاري ميخواهد بكند. معلوم نيست ميخواهد براساس تصميم ساختار امريكا حركت كند يا آنكه بخواهد براي مبارزه با داعش به روسيه نزديك شود. بايد صبر كرد.
هيچ كسي مانند هيلاري صلاحيت رياستجمهوري را نداشت
در ميانه اين نشست از ناصر هاديان سوال شد كه چرا دموكراتها به هيلاري كلينتون كه در انتخابات درونحزبي سال ٢٠٠٨ شكست خورده بود، بسنده كردند تا ترامپ او را شكست بدهد؟ كه او پاسخ داد: هيلاري كلينتون در دوران مبارزات انتخاباتي بسيار پر انرژي بود. اينكه يك بار افراد در انتخابات درون حزبي شكست بخورند، پس نبايد كانديداي حزب در انتخابات بعدي باشند، معمول نيست. شما اگر به روساي جمهوري امريكا نگاه كنيد، كمتر كسي مانند اوباما بوده است كه در همان نخست نامزدي بتواند نامزدي حزب را كسب و رييسجمهور شود. بسياري از نامزدها كساني هستند كه در رقابتهاي درون حزبي حداقل يك بار شكست خوردهاند. با اين وجود، رسم آن است كه اگر فردي كانديداتوري حزب را كسب كرد ولي در انتخابات شكست خورد، ديگر براي رقابتهاي بعدي وارد نميشود مثلا جان كري، نامزد حزب دموكرات در سال ٢٠٠٤ بود و ديگر وارد رقابت نشد ولي وزير امور خارجه شد. من فكر ميكنم همانطور كه اوباما گفت، در تاريخ امريكا كسي مانند كلينتون نبوده است كه صلاحيت و تجربه لازم رياستجمهوري را داشته باشد. شوهر هيلاري كلينتون كه بود؟ فرماندار ايالت آركانزاس. شما تجربه بيل كلينتون را با هيلاري در نظر بگيريد. خانم كلينتون، هم بانوي نخست امريكا، هم سناتور و هم وزير امور خارجه بوده است. بوش پسر كه بود؟ فرماندار ايالت تگزاس. ريگان كه بود؟ فرماندار ايالت كاليفرنيا. كارتر كه بود؟ فرماندار ايالت جورجيا. هر كدام از اين روساي جمهور را با خانم كلينتون مقايسه كنيد، متوجه ميشويد هيلاري براي كسب مقام رياستجمهوري تجربه بيشتري را داشت.
زن بودن، نقطه قوتي براي كلينتون نبود
به نظر من، هيلاري كلينتون مقداري چوب شوهرش را خورد. او درباره اقدامات شوهرش سكوت كرده بود. او بايد پاسخگوي اقدامات شوهرش ميبود كه ربطي هم به او نداشت اما اين اقدامات در جامعه امريكا موثر بود. اينكه فكر كنيم زن بودنش نقطه قوتي براي خانم كلينتون باشد، من آن را قبول ندارم بلكه در امريكا براي بسياري نقطه ضعف هم است. الزاما برايش مثبت نبود. يكي از وظايف رييسجمهور امريكا، فرماندهي كل قوا است. براي بسياري امريكاييها اين سوال پيش ميآيد كه آيا يك زن ميتواند فرمانده كل قوا باشد؟ همين مساله موجب ميشود تا نامزد زن، مواضع سفت و سخت و مردانهاي را بگيرد. مجبور است مردانه عمل كند تا بگويد كه من ميتوانم فرمانده كل قوا بشوم.
سندرز معاون كلينتون ميشد، هيلاري پيروز انتخابات بود
مهمترين ايرادي كه به كلينتون وارد بود، اين است كه خيلي طبيعي نبود. او و شوهرش افراد سياسي در جامعه امريكا معرفي ميشوند. افرادي هستند كه باوري ندارند. من به ياد دارم، خانم كلينتون ياسر عرفات را در نشستي ديد. مطبوعات امريكا به او بسيار ايراد گرفتند و همين مساله موجب فاصلهگيري از عرفات شد. همه اين مسائل موجب ميشود تا اين تصور ايجاد شود كه كلينتون اصلي را داشته باشد كه براي آن اصل بخواهي از او هزينه بدهي. يعني حاضر است براي به دست گرفتن قدرت، هر چيزي را زير پا بگذارد؛ اگرچه اين مساله در تمام دنيا و از جمله ايران، رايج است. با اين وجود، آن مساله ايرادي است كه به هيلاري كلينتون وارد است. نكته دوم، سندرز توانست توجهها را جلب كند و در مبارزات درون حزبي توانست جوانان و كارگران را به طرف خود جذب كند. اينها كساني بودند كه عامل موثر محسوب ميشوند. فراموش نكنيم راي كلينتون از سندرز بيشتر بود. فراموش نكنيم كه راي چهار، پنج ايالت نتيجه انتخابات را تغيير داد. فراموش نكنيم در همين چهار، پنج ايالت، بحث يك درصد، دو درصد است يعني ٢٠، ٣٠ هزار راي. در اين ايالتها، راي گروههاي موثر را كلينتون كسب نكرد. مفروض دموكراتها كسب اين آرا بود. هيلاري كلينتون بايد اين سيگنالها را ميديد ولي چون فرض را بر پيروزي گذاشته بود، نديد. من فكر ميكنم اگر سندرز را به عنوان معاون انتخاب كرده بود و فرض را بر پيروزي نگذاشته بود، سندرز ميتوانست آراي اين دو گروه موثر يعني جوانان و كارگران را كسب كند و كلينتون رييسجمهور شود.
حسين راغفر
استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا
دونالد ترامپ از دو سال پيش كه نامزدي خود را براي انتخابات رياستجمهوري اعلام كرد، شعارهايش را متناسب با طبقه متوسط و پايين جامعه امريكا هماهنگ ساخت. آنها كساني بودند كه از فرآيند جهاني شدن ضربه خورده بودند و شغلهايشان به اين خاطر از دست رفته بود. در مبارزات انتخاباتي هم شاهد بوديم كه ترامپ عمده تاكيدش بر ايجاد مشاغل جديد براي امريكا و بازگرداندن ظرفيتهايي بود كه از امريكا به كشورهاي ديگر مانند چين و اروپا رفته بودند. او معتقد بود ظرفيتهاي اقتصادي امريكا به مناطق ديگر رفته و همين مساله امريكا را ضعيف كرده است. طبيعي است در جامعه نااميد از دستيابي شغل، اين شعار ميتواند خيليها را حساس كند. از طرفي، از ديد مردم امريكا، ترامپ يك تاجر موفق بود.
هيلاري در امريكا شهرت خوبي نداشت
از سوي ديگر، رقيب ترامپ، يك رقيب سنتي و كلاسيك بود. فرد باسابقهاي كه شهرت خوبي در عامه امريكا نداشت. كلينتون در امريكا به عنوان فردي شناخته ميشود كه جاهطلب است و به شعارهايش وفا نميكند و حرفهايش از بيصداقتي است. اين مساله از چشم ترامپ مغفول نماند و كمپين او دايما بر اين مساله انگشت ميفشرد. از طرفي، هزاران سرباز امريكايي در يك دهه گذشته در خاورميانه كشته شدهاند. ميلياردها دلار صرف هزينه جنگهايي شده كه مردم امريكا آن را بيدليل تلقي ميكردند. ترامپ در مبارزات انتخاباتي، كلينتون را به عنوان فردي معرفي ميكرد كه باعث و باني آن جنگها بوده كه دستاورد خاصي از رهگذر آنها نصيب جامعه و اقتصاد امريكا نشده است.
انتخاب ترامپ، رهبران اروپا را به وحشت انداخته است
با گذشت مبارزات انتخاباتي، نوع رويكرد و سخناني كه از ترامپ مطرح ميشد، موجب شد تا بسياري از رهبران حزب جمهوريخواه نسبت به حمايت از او ابا داشته باشند. ميدانيم كه ترامپ عضو حزب جمهوريخواه نبوده و رهبران اين حزب هم علاقهاي براي حمايت از كانديداتورياش نداشتند. نوع رويكرد ترامپ و شعارهايي كه در مبارزات انتخاباتياش مطرح ميكرد، موجب شد تا دوستان و متحدان امريكا از پيروزي ترامپ وحشت داشته باشند. هيچگاه سابقه نداشته است كه رهبران محافظهكار اروپايي اينگونه عليه رييسجمهور يك كشور، موضعگيري كنند. شما به صحبتهاي مركل و اولاند نگاه كنيد؛ انتخاب او، رهبران اروپا به وحشت انداخته است.
چرا ترامپ مهاجران را اخراج ميكند
يكي ديگر از مواضع ترامپ، موضعگيري شديدا منفي او عليه مسلمانان و اقليتهاي ديگر است. ميليونها مهاجر غيرقانوني هيسپانيك و به ويژه مكزيكي در امريكا هستند كه ترامپ گفته است حداقل سه ميليون نفر از آنها را اخراج خواهد كرد. اين مهاجران، به دليل حضور غيرقانونيشان نيروي كار ارزاني براي بنگاههاي كوچك هستند و ترامپ با اخراج آنها ميخواهد فضاي ايجاد كار را براي امريكاييها مهيا كند.
خطر ترامپ كمتر از هيلاري براي ايران است
ارزيابيام آن است كه ترامپ هزينه كمتري نسبت به كلينتون براي ايران خواهد داشت. هيلاري شخصيت كلاسيكي در سياست خارجي امريكاست و انتخاب او ميتوانست به معناي تداوم سياستهاي خصمانه عليه ما باشد، هرچند كه اشخاص انتخابشده توسط ترامپ مخصوصا براي وزرات دفاع، مشاور امينت ملي يا رياست سي.آي.اي هم افراد بسيار تندي انتخاب شدهاند كه مواضع ضدايراني تندي دارند.
سياست خارجي امريكا مبتني بر جنگ است
البته بايد به اين نكته هم توجه داشته باشيم سياست خارجي امريكا مبتني بر جنگ است و ارزش دلار به جنگافروزي در دنيا بستگي دارد. آنها روايتي را ميسازند و آن را به دنيا ميفروشند. مثلا روايت محور شرارت بودن ايران را ميسازند و اين به معناي فروش دهها ميليارد سلاح به كشورهاي منطقه است. اين خطري است كه ما را تهديد ميكند و ميتواند ما را به موضعگيري وا دارد و ايران سرمايهها را به جاي صرف توسعه، آنها را مصروف نظاميگري كند. البته استراتژي نظامي امريكا مبتني بر اعزام نيرو به كشورهاي ديگر نيست و اگر بخواهد نيرويي بفرستد، گروههايي كوچك براي آموزش نيروهاي مخالف است. به سخن ديگر، استراتژي امريكا، مبتني بر شكل دادن جنگهاي نيابتي است.
روسها از كارت ايران استفاده خواهند كرد
درخصوص سوريه نيز اگر مذاكراتي ميان روسيه و امريكا شود، در مذاكرات آنها، نقشي به ايران داده نخواهد شد و روسها از كارت ايران در برابر امريكا استفاده خواهند كرد. در مجموع فكر ميكنم چه ترامپ و چه هيلاري، وضعيت احتمالي براي ايران به سود ما نيست زيرا رفتار اين دولتها ملايمتر از دولت اوباما نيست. همچنين من فكر نميكنم تحريمها در دوره ترامپ برداشته شود و مشكلات بانكي ما باقي خواهند ماند. با اين وجود، اختلافات احتمالي امريكا با اروپا و چين ميتواند فضاي جديد بازيگري را براي ما فراهم كند.
ناصر هاديان
استاد علوم سياسي و روابط بينالملل دانشگاه تهران
دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا شد و اكنون سوال اين است كه او چه سياستي را در پيش خواهد گرفت؟ حقيقت اين است كه هيچ كس پاسخ اين سوال را نميداند. دليل اين مساله هم به اين خاطر است كه ترامپ كمپين انتخاباتياش را بر اساس پيشفرض عدم پيروزي در انتخابات راهاندازي كرد؛ بنابراين هر حرفي را كه ميخواست، ميزد و هر كاري را كه دلش ميخواست، انجام ميداد و در قيد و بند اين مساله كه اين سخنان در صورت پيروزي تبديل به سياست ميشوند، نبود. اين رفتار، برخلاف رفتار هيلاري كلينتون، نامزد دموكراتها بود كه با فرض پيروز شدن به صحنه انتخابات وارد شده بود، پس محتاطانه سخن ميگفت و سياستمدارانه عمل ميكرد. اكنون نيز چندان نميتوان به سخنان ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتياش تكيه كرد و گفت كه سخنان او تبديل به سياست ميشوند. اين مساله پيش فرض بسيار اساسي است كه بفهميم هر كدام از كانديداها چگونه وارد گود رقابت انتخاباتي شدند.
ترامپ هم نميداند كه چه ميخواهد
اصولا با سه شاخص ميتوانيم به ارزيابي و پيشبيني اقدامات احتمالي ترامپ بپردازيم: نخست، افرادي كه او بر سركار ميآورد، دوم سياستها و سوم شخصيت او. درباره سياستهاي ترامپ كسي هنوز هيچ چيزي نميداند. من حتي پس از پيروزي ترامپ به بررسي پلتفرم حزب جمهوريخواه و سخنان ترامپ كه در كنوانسيون ملي جمهوريخواهان كه البته در آنجا سخناني بسيار جدي گفت، پرداختم اما در آنجا نيز نميتوان به مساله قابل توجهي دست يافت كه به سياست تبديل شود. افرادي هم كه امروز براي واگذاري مسووليتهاي كليدي مطرح هستند، مخلوط هستند و نميتوانيم از هويت افراد مطرح شده پيشبيني كنيد كه ترامپ درباره مسائل مختلف چه خواهد كرد. من در دو، سه هفته گذشته در چند مكان مهم حضور يافتم و در همه آنها، صاحبنظران ديگر نيز متحير بودند. حتي در نشست چند روز قبل در ابوظبي كه من نيز در آن حضور داشتم، آقاي استفان هدلي كه از او به عنوان گزينه احتمالي وزارت دفاع نام ميبرند، متعجب و سردرگم بود. من چيزهايي را گفتم كه او گفت براي من خبر است. هيچ كسي نيست كه بداند در آينده چه خواهد شد. چرا؟ چون به نظر ميآيد ترامپ خودش نيز نميداند.
تكيه ترامپ در ابتدا به افراد خواهد بود
ترامپ اشرافي هم به مساله سياست ندارد. فرض كنيد فردي از دنياي تجارت به دنياي سياست آمده و نميداند كي به كي است؟ به قول يكي از اروپاييها، ترامپ فكر ميكند بروكسل شهري در بلژيك است و نميداند پايتخت اروپا است. فرض كنيد اين فرد تا بيايد مسائل را ياد بگيرد، بداند بروكسل كجاست، روسيه كيست، نظام جهاني كدام است، دعواي خاورميانه كدام است و... زمان ميبرد. من فكر ميكنم او نياز به دورهاي دارد تا نسبت به مسائل آگاه شود. اين دوره طول ميكشد تا بر مسائل اشراف پيدا كند بنابراين در ابتداي كار تكيهاش بر افراد خواهد بود. اين افراد انتخاب شده و مطرح نيز، هيچ حساب و كتاب مشخصي ندارند. فقط دو، سه خانم و آقاي عاقل انتخاب شدهاند. مثلا خانم نيكي هيلي كه براي نمايندگي امريكا در سازمان ملل انتخاب شده است، يك فرد نسبتا عاقلي نسبت به رودي جولياني است.
از وحشت بولتون و جولياني به رامني پناه آوردهايم
فرض كنيد براي وزارت امور خارجه، نام افرادي مانند جولياني و جان بولتون مطرح هستند كه وقتي نام آنها را ميشنويد، وحشت ميكنيد. ترامپ كاري كرده است كه از وحشت و ترس انتخاب بولتون و جولياني به ميترامني - كه زماني دعا ميكرديم رييسجمهور نشود – پناه آوردهايم و بگوييم او نسبت به مابقي افراد عاقلتر است. او فردي را براي وزارت آموزش انتخاب كرده كه ميلياردر است و هنوز نيامده، ميخواهد نظام آموزشي را برهم بزند. مايكل فلين را براي مقام دستيار امنيت ملي انتخاب كرده است كه او ميگويد اسلام دين نيست بلكه يك ايدئولوژي سياسي است. حرفهاي شاذ ميزند و همين حرفهاي شاذ موجب شده تا او را با آنكه ژنرال سه ستاره است، كنار بگذارند. اين تركيب نامعلوم و مخلوط از افراد، موجب ميشود تا درباره سياستهاي احتمالي هم چيزي در دستمان نباشد.
رفتار و گفتار ترامپ مبتني بر ايدئولوژي نيست
تنها نكتهاي كه ميتوان براساس آن، به بررسي ترامپ پرداخت، شخصيت اوست. ترامپ شخصيتي متعارض و البته نمايشگر دارد. يكي از ويژگيهاي مثبت ترامپ آن است كه او ايدئولوژيگرا نيست. در واقع، رفتار و گفتار ترامپ مبتني بر ايدئولوژي نيست. او تا به امروز چند حزب تغيير داده كه نشان ميدهد او شخصيتي عملگرا دارد و همين مساله، نكته مثبتي است. نكته مثبت ديگر، پيشه تاجرياش است. او اهل معامله است و خود را معاملهگر بزرگ ميداند و فكر ميكند در معاملات براي خود و طرف مقابلش ميتواند امتيازات بزرگي را هم كسب كند. اين مساله، ويژگي بدي نيست چون غيرمنعطف نيست زيرا معاملهگري يعني انعطاف داشتن؛ چون اگر انعطاف نداشته باشيد، معامله نيز نميتوانيد بكنيد.
ترامپ باهوش است اما كمسواد
با اين وجود، ترامپ يك ويژگي منفي هم دارد كه بسيار خطرناك است. هوش ترامپ بد نيست و بالا است اما او بيسواد است. تركيب اين دو، خطرناك است چون فكر ميكند باهوش است، ميبيند تاجر موفقي بوده و حالا هم رييسجمهور شده بنابراين فكر ميكند از همه مسائل آگاه است و در همهچيز سررشته دارد. فكر ميكند سياست خارجي، مسائل اقتصادي، نظام بهداشت و نظام آموزش و... را هم ميفهمد. تركيب هوش زياد و سواد كم، تركيب بسيار بدي است. ترامپ اعتماد به نفس بالايي دارد. ميبينيد تاجر موفقي بوده است. در رقابتهاي درونحزبي توانسته همه افراد را پشت سر گذاشته و كنار بزند و رقيب اصلياش را هم با آن همه تجربه و حمايت، شكست داده و اكنون رييسجمهور شده است. اين اعتماد به نفس اگر با جهل آميخته بشود، مساله خطرناكي ميشود. اگر اين تركيب در رييسجمهور زامبيا يا فيليپن وجود داشت، اشكالي نداشت كماآنكه رييسجمهور كنوني فيليپن صحبتهايي از اين دست ميكند ولي رييسجمهور امريكا با رييسجمهور فيليپين و زامبيا فرق ميكند. شما فرض كنيد، طي سالهاي متمادي، تمام كشورهاي دنيا مذاكره كردند و درباره اقليم آب و هوايي به توافقي رسيدند و حالا رييسجمهور امريكا ميتواند به تنهايي آن را برهم بزند. شش كشور به همراه امريكا، بعد از مدتها مذاكره به توافق برجام رسيدهاند، شوراي امنيت سازمان ملل بر آن صحه گذاشته اما ميگويد من آن را پاره خواهم كرد. البته او ميتواند اين كار را هم بكند ولي با محدوديتهايي روبهرو است. با اروپاييها مذاكرههاي بسيار تجاري كردند، حالا او ميتواند آنها را برهم بزند. با كشورهاي آسيايي قرارداد ترنس پاسفيك را امضا كردند، حالا ترامپ ميتواند آن را برهم بزند. رييسجمهور امريكا در جايگاهي قرار گرفته است كه به تنهايي ميتواند اين قراردادها را برهم بزند. البته او محدويتهايي هم دارد. در مجموع، ترامپ ويژگيهاي شخصيتياي دارد كه برخي از آنها براي ما مثبت و برخي براي ما منفي هستند.
محدوديتهاي بينالمللي، ترامپ را محدود ميكند
رييسجمهور امريكا، فرقي نميكند، هيلاري كلينتون باشد يا ترامپ، اوباما باشد يا بوش، با پنج محدوديت روبهرو است: نخست، محدوديتهاي نظام بينالمللي است و امريكا به عنوان هسته اين نظام بينالمللي نميتواند اقدامي برخلاف اين محدوديتها انجام دهد. در نظام بينالمللي، ائتلافهاي بينالمللي، سازمانهاي جهاني، قطبهاي بينالمللي، ساختار قدرت و... وجود دارد و يك توزيع قدرت به شكل خاصي صورت گرفته است. اين مسائل، رييسجمهور امريكا را محدود ميكند. رييسجمهور امريكا نميتواند زير ناتو بزند و به همين خاطر هم مواضعش درباره ناتو تغيير كرده است. رييسجمهور امريكا نميتواند ائتلافهاي جهاني را كه از قبل شكل گرفته است را به يكباره تغيير دهد. رييسجمهور امريكا مجبور است در تصميمات خود اين محدوديتها را مورد لحاظ قرار دهد. البته اين محدوديتها، همانطور كه محدودزا است، فرصتزا نيز هستند.
ترامپ و توازنسازي ميان ايران و شوراي همكاري
محدوديت دوم، محدوديتهاي اقتصادي است. اگر شما در مسائل اقتصادي نتوانيد حداقلها را به دست آوريد، نميتوانيد تامين مالي يك ارتش قوي را انجام دهيد. ترامپ ميگويد ميخواهم زيرساختها را تغيير دهم ولي تغيير اين زيرساختها، نيازمند پول و اعتبار است. اگر شما نتواني براي انجام كاري، آن پروژه را تامين مالي بكني، آن پروژه عملي نخواهد شد. پس اقتصاد محدوديتزا است. مثلا سياست دوره بوش، سياست هژموني و تفوقطلبي بر دنيا بود. او از نظر اقتصادي امكان مانوردهي را داشت ولي هنگامي كه امريكا با محدوديت اقتصادي روبهرو شد، به سياست موازنه از راه دور روي آورد. امريكا هماينك سه منطقه از دنيا را موازنه ميكند. يكي در منطقه پاسفيك است كه چين را كنترل و موازنه ميكند. اين مساله براي امريكا مهم است و به همين خاطر يك ائتلاف عليه چين از استراليا تا هند، كره و ژاپن درست ميكند. روسيه را با ناتو و ايران را هم با شوراي همكاري خليج فارس به موازنه ميرساند. اين سياست، سياست عاقلانهاي است كه هزينه كمتري را هم دارد تا آن سياست هژمونيك پيشين، زيرا اقتصادش نميتواند مازادي را توليد كند كه آن را صرف نظاميگري و تفوقطلبي كند. محدوديت سوم، هنجارها و ارزشهاي داخلي و بينالمللي است. هنجارها و ارزشهاي داخلي و بينالمللي به گونهاي است كه رييسجمهور امريكا نميتواند هر كاري را كه دلش ميخواهد انجام دهد و تابوشكني انجام دهد. رييسجمهور امريكا مجبور است براساس برخي مقررات و هنجارها عمل كند زيرا اگر نكند، جامعه مدني عليهاش تظاهرات خواهد كرد و شاهد شكلگيري يك اعتراض جهاني خواهد بود.
كنگره، اجازه هر كاري را به رييسجمهور نميدهد
محدوديت چهارم، محدوديت تفكيك قوا در امريكا است كه بسيار مهم است. اوباما دوست داشت تا كارهاي بسياري بكند ولي كنگره اجازه نميداد تا او كار بسياري بكند. ترامپ هم كارهاي بسياري ميخواهد انجام دهد ولي او را بالانس خواهند كرد. درست است كه قوه مجريه و كنگره، هر دو جمهوريخواه هستند ولي آنها در بسياري از مسائل مخالف هستند. در كنگره دموكراتها هستند و ميتوانند با ترفندهايي مانند فيليباستر مانع از انجام كارها شوند.
بدنه كارشناسي امريكا با آمدن ترامپ تغيير نميكند
آخرين محدوديت، محدوديت بروكراتيك است. محدوديت بروكراتيك يعني انباشتگي تجربه، دانش، خرد و مهارت. از هماكنون كه دوره توجيهسازي ترامپ شروع شده است، او با محدوديتهايي مواجه ميشود. اين توجيهسازيها به معناي آن است كه يك بدنه كارشناسي كار كرده است. با روي كار آمدن ترامپ، وزرا و معاونان وزرا تغيير خواهند يافت ولي بدنه كارشناسي تغيير نمييابد.
ترامپ برجام را پاره نميكند
درخصوص سياست ترامپ درباره برجام نيز من قبلا هم گفته بودم كه فكر نميكنم او بخواهد برجام را پاره بكند و آن را در دستگاه خردكننده قرار دهد، با وجود آنكه ترامپ در دوره مبارزات انتخاباتياش اين حرفها را زده بود. چرا او اين كار را نميكند؟ چون كاري احمقانه خواهد بود. اگر ترامپ برجام را پاره كند، اجماع بينالمللي عليه ايران را ميشكند. اروپاييها كاملا مخالف برهم زدن برجام هستند. در نشست ابوظبي، فدريكا موگريني، مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا نيز حضور داشت و او در آنجا به صراحت گفت و سه بار نيز تكرار كرد كه من از جانب ٢٨ كشور اروپايي صحبت ميكنم. اتحاديه اروپا به اين توافق پايبند است و به آن ادامه خواهيم داد و هيچ كشوري هم نميتواند برجام را برهم بزند. مشخصا هم او به امريكا پيام ميداد. برجام يك توافق بينالمللي است، قطعنامه سازمان ملل پشت آن است.
ترامپ برجام را پاره كند، تحريمها نفوذ سابق را نخواهند داشت
اگر ترامپ بخواهد برجام را پاره كند، تحريمها ديگر نميتواند مانند سابق نفوذ داشته باشند. قبلا امريكا از اين دست تحريمها را در دوره وزارت خانم آلبرايت و رياستجمهوري بيل كلينتون داشت اما اروپاييها ايستادند. چرا در دوره اوباما، موفق شدند تا ما را تحريم كنند؟ براي آنكه توانستند ما را به صورت موفق امنيتيسازي كنند. چون ما را امنيتيسازي كردند و شاخصه اين امنيتيسازي، چندين قطعنامه شوراي امنيت بود، تحريمها به شكل موفقيتآميز عليه ما اجرا شد.
مهمترين دستاورد برجام، شكستن بن بست استراتژيك بود
امنيتيسازي به معناي چيست؟ امنيتيسازي به معناي آن است كه كشورها بپذيرند ايران تهديدي براي صلح و امنيت بينالملل است و مهمترين دستاورد برجام شكستن بن بست استراتژيك بود كه يك طرف آن، تسليم و تحقير قرار داشت و طرف ديگر آن، جنگ. برجام آن بن بست را شكست و ما را از آن خلاص كرد و ايران را در مسير غيرامنيتيسازي قرار داد. ما هماينك در مسير غيرامنيتيسازي قرار گرفتهايم. در امريكا يك عدهاي بهشدت مخالف برجام بودند. آنها درخصوص برجام شكست خوردند ولي همانها بيكار ننشستند. آنها ميگويند ما يك خاكريز را باختيم ولي جنگ را نباختيم. آنها امروز هم به دنبال امنيتيسازي ايران هستند. ناراحتي آنها داشتن پنج هزار يا هشت هزار سانتريفيوژ از سوي ايران نيست، حرفشان آن است كه ايران را يك گوشه رينگ انداخته بوديم و كار را تمام نكرديم و برجام، ايران را از اين گوشه رينگ خارج كرد. البته اين افراد اكثريت در امريكا نيستند ولي همان اقليت در امريكا بسيار قدرتمند هستند. آنها هماينك نيز بيكار ننشستهاند.
اقدام جديد عليه ايران از سوي كنگره خواهد بود
ترامپ توافق هستهاي را نه پاره ميكند و نه اقدام جديدي را شروع خواهد كرد. اين اقدام از كنگره امريكا شروع خواهد شد كه با سه استراتژي صورت خواهد گرفت. اين استراتژيها پاره كردن برجام نيست. استراتژي نخست، تفسير موثق از برجام و بنا به آن تفسير موثق، اجراي سختگيرانه توافق هستهاي براي جا زدن ايران. دومين استراتژي، گذراندن تحريمها تحت عناوين ديگر. تروريسم، حقوق بشر، موشكها و رفتار منطقهاي ايران و مسائلي از اين دست. ايران نيز در دادن بهانه آمادگي خوبي دارد. سومين استراتژي از سوي ايالتها است. ٣٢ ايالت امريكا مستقل از دولت فدرال تحريمهاي جداگانهاي عليه ايران دارند و آن تحريمها را گسترش خواهند داد و اين سه استراتژي را ادامه خواهند داد. از سويي، قانونهايي را تصويب نميكنند كه صراحتا با برجام مغايرت داشته باشد بلكه در فضاي خاكستري تصويب ميكنند كه نتوان گفت نقض برجام است، مثلا قانون محدوديت صدور ويزا. درخصوص لغو ويزا، بهانه نگراني از تروريستها است. اگر اين مساله به كميسيون مشترك برده شود، ميگويند ما از تروريسم ميترسيم و به برجام كاري نداريم در حالي كه هدف اين لايحه، دقيقا ايران بوده است. اگر قانون محدوديت ويزا مغايرت با متن برجام نداشته باشد، صددرصد با روح برجام مغايرت دارد. قانونهايي هم كه از اين به بعد، تصويب خواهد شد، مغايرت چنداني با برجام ندارد ولي هدف، محدود ساختن ايران است. پس آنها اقداماتي از اين دست را انجام خواهند داد تا آنكه مستقيما زير برجام بزنند.
داعش، اولويت ترامپ خواهد بود
درخصوص منطقه در دوره ترامپ، سياست او در اينباره معلوم نيست. همه حرفها در اين باره حدس است. من ميتوانم استدلال بياورم كه با آمدن ترامپ، مساله سوريه براي ما خوب خواهد شد. هيلاري كلينتون در مناظرهها هر چقدر به ترامپ فشار آورد تا او سخني عليه ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه بزند و موضعي عليه او بگيرد، ترامپ آن كار را نكرد. اين مساله، بسيار مهم است كه در آن موضع و در آن فشار، موضعي نگرفت پس اين آدم، احتمال دارد كه بخواهد با روسيه روابط متفاوتي نسبت به كلينتون و اوباما برقرار كند. او در مناظرهها هم تصريح كرد كه بشار اسد به همراه روسيه و ايران در حال مبارزه با داعش هستند. اولويت او داعش خواهد بود. ميتوان گفت كه اولويت و دغدغه ترامپ، داعش خواهد بود پس ممكن است با ايران براي مبارزه و شكست داعش همكاريهايي بكند ولي از سوي ديگر، ترامپ حرفهايي را ميزند كه به ضرر ما است.
ترامپ براي جنگهاي تصادفي به مراتب از كلينتون خطرناكتر است
موضعگيريهايي مانند اينكه ايران حامي تروريسم است و اگر در خليج فارس فلان كار را بكنند، ميگويم شليك كنند. در ماجراي قايقها، او سخنان خطرناكي زد و ما بايد حواسمان باشد. ترامپ براي جنگهاي تصادفي به مراتب از كلينتون خطرناكتر است. البته كلينتون براي جنگهاي برنامهريزيشده بسيار خطرناكتر از ترامپ بود چون اعتبار بينالمللي و توانايي اجماعسازي جهاني دارد اما ترامپ خوشبختانه اين تواناييها را ندارد. دنيا ترامپ را برخلاف اوباما به عنوان فردي پخته و خردمند به رسميت نميشناسد. همه اين مسائل موجب ميشود تا نتوانيم بگوييم كه ترامپ در سوريه، عراق و... چه ميكند. نميتوان گفت كه او در سوريه منطقه پرواز ممنوع را برقرار ميكند يا خير.
حركت امريكا براي جنگ سرد جديد عليه روسيه
به نظرم پس از شكست آتش بسي كه جان كري و سرگئي لاوروف آن را امضا كردند، امريكاييها به سمت يك جنگ سرد شديد با روسيه در حال حركت بودند تا يك درسي را به روسيه بدهند. اين تصميم و جمعبندي ساختار امريكا بود تا به روسيه در سوريه يك درس جدي بدهند و اگر اين كار صورت ميگرفت، براي ايران و مردم سوريه بسيار خطرناك بود زيرا ميخواستند داستان افغانستان را در سوريه پياده بكنند و در يك جنگ فرسايشي ايران و روسيه را تحت فشار قرار دهند. حالا معلوم نيست كه ترامپ با اين ويژگيها چه كاري ميخواهد بكند. معلوم نيست ميخواهد براساس تصميم ساختار امريكا حركت كند يا آنكه بخواهد براي مبارزه با داعش به روسيه نزديك شود. بايد صبر كرد.
هيچ كسي مانند هيلاري صلاحيت رياستجمهوري را نداشت
در ميانه اين نشست از ناصر هاديان سوال شد كه چرا دموكراتها به هيلاري كلينتون كه در انتخابات درونحزبي سال ٢٠٠٨ شكست خورده بود، بسنده كردند تا ترامپ او را شكست بدهد؟ كه او پاسخ داد: هيلاري كلينتون در دوران مبارزات انتخاباتي بسيار پر انرژي بود. اينكه يك بار افراد در انتخابات درون حزبي شكست بخورند، پس نبايد كانديداي حزب در انتخابات بعدي باشند، معمول نيست. شما اگر به روساي جمهوري امريكا نگاه كنيد، كمتر كسي مانند اوباما بوده است كه در همان نخست نامزدي بتواند نامزدي حزب را كسب و رييسجمهور شود. بسياري از نامزدها كساني هستند كه در رقابتهاي درون حزبي حداقل يك بار شكست خوردهاند. با اين وجود، رسم آن است كه اگر فردي كانديداتوري حزب را كسب كرد ولي در انتخابات شكست خورد، ديگر براي رقابتهاي بعدي وارد نميشود مثلا جان كري، نامزد حزب دموكرات در سال ٢٠٠٤ بود و ديگر وارد رقابت نشد ولي وزير امور خارجه شد. من فكر ميكنم همانطور كه اوباما گفت، در تاريخ امريكا كسي مانند كلينتون نبوده است كه صلاحيت و تجربه لازم رياستجمهوري را داشته باشد. شوهر هيلاري كلينتون كه بود؟ فرماندار ايالت آركانزاس. شما تجربه بيل كلينتون را با هيلاري در نظر بگيريد. خانم كلينتون، هم بانوي نخست امريكا، هم سناتور و هم وزير امور خارجه بوده است. بوش پسر كه بود؟ فرماندار ايالت تگزاس. ريگان كه بود؟ فرماندار ايالت كاليفرنيا. كارتر كه بود؟ فرماندار ايالت جورجيا. هر كدام از اين روساي جمهور را با خانم كلينتون مقايسه كنيد، متوجه ميشويد هيلاري براي كسب مقام رياستجمهوري تجربه بيشتري را داشت.
زن بودن، نقطه قوتي براي كلينتون نبود
به نظر من، هيلاري كلينتون مقداري چوب شوهرش را خورد. او درباره اقدامات شوهرش سكوت كرده بود. او بايد پاسخگوي اقدامات شوهرش ميبود كه ربطي هم به او نداشت اما اين اقدامات در جامعه امريكا موثر بود. اينكه فكر كنيم زن بودنش نقطه قوتي براي خانم كلينتون باشد، من آن را قبول ندارم بلكه در امريكا براي بسياري نقطه ضعف هم است. الزاما برايش مثبت نبود. يكي از وظايف رييسجمهور امريكا، فرماندهي كل قوا است. براي بسياري امريكاييها اين سوال پيش ميآيد كه آيا يك زن ميتواند فرمانده كل قوا باشد؟ همين مساله موجب ميشود تا نامزد زن، مواضع سفت و سخت و مردانهاي را بگيرد. مجبور است مردانه عمل كند تا بگويد كه من ميتوانم فرمانده كل قوا بشوم.
سندرز معاون كلينتون ميشد، هيلاري پيروز انتخابات بود
مهمترين ايرادي كه به كلينتون وارد بود، اين است كه خيلي طبيعي نبود. او و شوهرش افراد سياسي در جامعه امريكا معرفي ميشوند. افرادي هستند كه باوري ندارند. من به ياد دارم، خانم كلينتون ياسر عرفات را در نشستي ديد. مطبوعات امريكا به او بسيار ايراد گرفتند و همين مساله موجب فاصلهگيري از عرفات شد. همه اين مسائل موجب ميشود تا اين تصور ايجاد شود كه كلينتون اصلي را داشته باشد كه براي آن اصل بخواهي از او هزينه بدهي. يعني حاضر است براي به دست گرفتن قدرت، هر چيزي را زير پا بگذارد؛ اگرچه اين مساله در تمام دنيا و از جمله ايران، رايج است. با اين وجود، آن مساله ايرادي است كه به هيلاري كلينتون وارد است. نكته دوم، سندرز توانست توجهها را جلب كند و در مبارزات درون حزبي توانست جوانان و كارگران را به طرف خود جذب كند. اينها كساني بودند كه عامل موثر محسوب ميشوند. فراموش نكنيم راي كلينتون از سندرز بيشتر بود. فراموش نكنيم كه راي چهار، پنج ايالت نتيجه انتخابات را تغيير داد. فراموش نكنيم در همين چهار، پنج ايالت، بحث يك درصد، دو درصد است يعني ٢٠، ٣٠ هزار راي. در اين ايالتها، راي گروههاي موثر را كلينتون كسب نكرد. مفروض دموكراتها كسب اين آرا بود. هيلاري كلينتون بايد اين سيگنالها را ميديد ولي چون فرض را بر پيروزي گذاشته بود، نديد. من فكر ميكنم اگر سندرز را به عنوان معاون انتخاب كرده بود و فرض را بر پيروزي نگذاشته بود، سندرز ميتوانست آراي اين دو گروه موثر يعني جوانان و كارگران را كسب كند و كلينتون رييسجمهور شود.
حسين راغفر
استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا
دونالد ترامپ از دو سال پيش كه نامزدي خود را براي انتخابات رياستجمهوري اعلام كرد، شعارهايش را متناسب با طبقه متوسط و پايين جامعه امريكا هماهنگ ساخت. آنها كساني بودند كه از فرآيند جهاني شدن ضربه خورده بودند و شغلهايشان به اين خاطر از دست رفته بود. در مبارزات انتخاباتي هم شاهد بوديم كه ترامپ عمده تاكيدش بر ايجاد مشاغل جديد براي امريكا و بازگرداندن ظرفيتهايي بود كه از امريكا به كشورهاي ديگر مانند چين و اروپا رفته بودند. او معتقد بود ظرفيتهاي اقتصادي امريكا به مناطق ديگر رفته و همين مساله امريكا را ضعيف كرده است. طبيعي است در جامعه نااميد از دستيابي شغل، اين شعار ميتواند خيليها را حساس كند. از طرفي، از ديد مردم امريكا، ترامپ يك تاجر موفق بود.
هيلاري در امريكا شهرت خوبي نداشت
از سوي ديگر، رقيب ترامپ، يك رقيب سنتي و كلاسيك بود. فرد باسابقهاي كه شهرت خوبي در عامه امريكا نداشت. كلينتون در امريكا به عنوان فردي شناخته ميشود كه جاهطلب است و به شعارهايش وفا نميكند و حرفهايش از بيصداقتي است. اين مساله از چشم ترامپ مغفول نماند و كمپين او دايما بر اين مساله انگشت ميفشرد. از طرفي، هزاران سرباز امريكايي در يك دهه گذشته در خاورميانه كشته شدهاند. ميلياردها دلار صرف هزينه جنگهايي شده كه مردم امريكا آن را بيدليل تلقي ميكردند. ترامپ در مبارزات انتخاباتي، كلينتون را به عنوان فردي معرفي ميكرد كه باعث و باني آن جنگها بوده كه دستاورد خاصي از رهگذر آنها نصيب جامعه و اقتصاد امريكا نشده است.
انتخاب ترامپ، رهبران اروپا را به وحشت انداخته است
با گذشت مبارزات انتخاباتي، نوع رويكرد و سخناني كه از ترامپ مطرح ميشد، موجب شد تا بسياري از رهبران حزب جمهوريخواه نسبت به حمايت از او ابا داشته باشند. ميدانيم كه ترامپ عضو حزب جمهوريخواه نبوده و رهبران اين حزب هم علاقهاي براي حمايت از كانديداتورياش نداشتند. نوع رويكرد ترامپ و شعارهايي كه در مبارزات انتخاباتياش مطرح ميكرد، موجب شد تا دوستان و متحدان امريكا از پيروزي ترامپ وحشت داشته باشند. هيچگاه سابقه نداشته است كه رهبران محافظهكار اروپايي اينگونه عليه رييسجمهور يك كشور، موضعگيري كنند. شما به صحبتهاي مركل و اولاند نگاه كنيد؛ انتخاب او، رهبران اروپا به وحشت انداخته است.
چرا ترامپ مهاجران را اخراج ميكند
يكي ديگر از مواضع ترامپ، موضعگيري شديدا منفي او عليه مسلمانان و اقليتهاي ديگر است. ميليونها مهاجر غيرقانوني هيسپانيك و به ويژه مكزيكي در امريكا هستند كه ترامپ گفته است حداقل سه ميليون نفر از آنها را اخراج خواهد كرد. اين مهاجران، به دليل حضور غيرقانونيشان نيروي كار ارزاني براي بنگاههاي كوچك هستند و ترامپ با اخراج آنها ميخواهد فضاي ايجاد كار را براي امريكاييها مهيا كند.
خطر ترامپ كمتر از هيلاري براي ايران است
ارزيابيام آن است كه ترامپ هزينه كمتري نسبت به كلينتون براي ايران خواهد داشت. هيلاري شخصيت كلاسيكي در سياست خارجي امريكاست و انتخاب او ميتوانست به معناي تداوم سياستهاي خصمانه عليه ما باشد، هرچند كه اشخاص انتخابشده توسط ترامپ مخصوصا براي وزرات دفاع، مشاور امينت ملي يا رياست سي.آي.اي هم افراد بسيار تندي انتخاب شدهاند كه مواضع ضدايراني تندي دارند.
سياست خارجي امريكا مبتني بر جنگ است
البته بايد به اين نكته هم توجه داشته باشيم سياست خارجي امريكا مبتني بر جنگ است و ارزش دلار به جنگافروزي در دنيا بستگي دارد. آنها روايتي را ميسازند و آن را به دنيا ميفروشند. مثلا روايت محور شرارت بودن ايران را ميسازند و اين به معناي فروش دهها ميليارد سلاح به كشورهاي منطقه است. اين خطري است كه ما را تهديد ميكند و ميتواند ما را به موضعگيري وا دارد و ايران سرمايهها را به جاي صرف توسعه، آنها را مصروف نظاميگري كند. البته استراتژي نظامي امريكا مبتني بر اعزام نيرو به كشورهاي ديگر نيست و اگر بخواهد نيرويي بفرستد، گروههايي كوچك براي آموزش نيروهاي مخالف است. به سخن ديگر، استراتژي امريكا، مبتني بر شكل دادن جنگهاي نيابتي است.
روسها از كارت ايران استفاده خواهند كرد
درخصوص سوريه نيز اگر مذاكراتي ميان روسيه و امريكا شود، در مذاكرات آنها، نقشي به ايران داده نخواهد شد و روسها از كارت ايران در برابر امريكا استفاده خواهند كرد. در مجموع فكر ميكنم چه ترامپ و چه هيلاري، وضعيت احتمالي براي ايران به سود ما نيست زيرا رفتار اين دولتها ملايمتر از دولت اوباما نيست. همچنين من فكر نميكنم تحريمها در دوره ترامپ برداشته شود و مشكلات بانكي ما باقي خواهند ماند. با اين وجود، اختلافات احتمالي امريكا با اروپا و چين ميتواند فضاي جديد بازيگري را براي ما فراهم كند.