رمز قرآن از حسین آموختیم
رویداد۲۴ جواد اطاعت دانشیار دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی نوشت: محرم که فرا میرسد، در شهر و دیار ما از خردسال تا بزرگسال همه عزادار میشوند. عزاداران با سینه زنی وزنجیر زنی نوحه سرایی میکنند. صدای طبل ودهل لحظهای قطع نمیشود. زنها هم از این قافله عقب نمانده و ضجه کنان به تماشا مینشینند. روز عاشورا است، واعظی آبگینه سرشت که عشق و مودت و شوق و محبت حسین (ع) در قلبش لانه کرده است، با نثری آهنگین سوگنامه عاشورا را این گونه آغاز به حکایت میکند.
سکوتی مرموز ودهشت زا مدینه را در چنگالهای سیاهش فرو برده وسایه سنگین استبداد درآن برهوت ظلم وستم در همه جا گسترده است. در آن صحرای بی کرانه عدم، خوارمایگی جای ایثار، حق طلبی وحق گویی را گرفته وسالها است که کوچههای مدینه دلتنگ اخلاق کریمانه وروح مهر افزای محمد، شجاعت بی نظیرعلی وآزرم فاطمه است.
در این سکوت مرگ بار، تک ستارهای در آسمان سرد وفسرده اش نور افشانی میکند. خفاشان تیره دل این مشعل تابنده که تیرهای نورانی اش برجان تاریکیها میخلد را برنمی تابند. در یکی از این روزها که چهره غم انگیز غروب با زوزههای باد وناله جغد هم آواشده بود، آغاز شبی شوم را حکایت میکرد. یزید جائر که به انواع فسق وفجور شهره است با مرگ معاویه برخلاف عهد معهود براریکه قدرت تکیه زده است. این ناپارسای دون مایه ازوالی مدینه (ولیدبن عتبه بن ابی سفیان) میخواهد تا از نواده رسول خدا برایش بیعت بگیرد و همه را مطیع ومنقادخویش کند.
پیک امارت سر میرسد وحسین (ع) سید اولیاء و قبله اتقیاء را به دار الحکومه فرا میخواند. او به فراست در مییابد که بزرگشان مرده ودر صدد اخذ بیعت اند. این دریای علم وحلم سر در جیب تفکر فرو برده؛ اما درآن غوایل جهل وناامیدی، جز مصابرت وتوکل برذات باری کنفی نمیجوید. آیا او ذلت همراهی با ظلم را میپذیرد؟ نه هرگز؟ "مثلی لا یبایع مثله". فشارها سخت وسنگین میشود. "مروان بن حکم" آن سخت دل ستیزه رو که حقودی سفاک است با سبعیت تمام از در مکابدت در آمده از والی مدینه میخواهد تا در صورت استنکاف از بیعت گردنها را بزند؛ اما والی مدینه در این مناقشه برآن است با تالف وتعطف و یا شاید از اضطرار و اضطراب، از نازلهای نا خواسته خودداری کند.
امام با استرجاع، خبر از مصیبت بزرگی میدهد (انا لله وانا الیه راجعون وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید). وی باید بین عزت و ذلت یکی را برگزیند؛ چرا که منطق اموی بدیلی دیگر نگذاشته است. حسین (ع) درآن بیت الاحزان خاطر با ضجرت تمام دور از چشم نااهلان و نامحرمان به بقعه مبارک نبوی پناه میبرد تا در پرده درد آن واقعه با سوز وگداز با محمد (ص) نجوا کرده وبر آن داهیه احتیالی بجوید. پیامبر (ص) پیش از این گفته بود که حسین (ع) چراغ هدایت وکشتی نجات است (ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجاه). او از من است ومن از حسینم (حسین منی وانا من حسین) وهر کس او را دوست بدارد خدا او را دوست میدارد (احب الله من احب حسینا).
مشکل حسین (ع) که در مکتب حکمت ومعرفت علی آموزگار معنویت وعدالت شده است تنها استنکاف از بیعت نبود باسنت مرده وبدعت احیا شده چه باید میکرد؟ چگونه باید از ستم، بی عدالتی وزورگویی حاکمیت جائر به انتباه امتی جاهل میپرداخت؟ امر به معروف ونهی منکر که از واجبات الهی است چه میشد؟ او باید شهیدی شاهد میگردید تا پرچم حمییت، شرف، بصیرت وهدایت بر بلندای قله انسانیت به اهتزاز در میآمد. امام حسین (ع) به لطف احتیال دریافت که هجرت از مدینه امری محتوم است؛ فخاصه آنکه موسم حج نیز در پیش بود. القصه آنکه وی با یاران وفتیان با گامهایی سدید واستوار به مثابه مظهری از خشم در برابر جور اغتراب را پیشه خود ساخت ودر اواخر ماه رجب راهی مکه شد. او به درستی میداند اسلام دین جهاد وعزت است نه قعود وذلت، دین آزادگی وعدالت است، نه ستم واسارت. امام به جای آنکه شرنگ مرگ را باذلت جرعه جرعه بنوشد به قول عمان ساسانی قصد جان کرد وجان بر باد داد، رسم آزادی به مردان یاد داد.
حسین (ع) روز سوم شعبان که زاد روز اونیز هست وارد شهر مکه شد وتا هشتم ذی الحجه در این شهر اقامت گزید. در این مدت دعوت نامههای زیادی از عراق به وی رسید. حسین (ع) مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خویش به کوفه فرستاد وسپس در هشتم ذی الحجه که حجاج باید به عرفات بروند، به حج پشت نموده تا راهی عراق شود. برخی از جمله محمدبن حنفیه، ابوسعید خدری، عبدالله بن عمر وحاکم مکه مصلحت را آن میدیدند که وی زبان تعرض را در کام کشد تا بامتابعت از معاتبت ایمن شود؛ اما حسین (ع) این معاقبت را بر نمیتافت چرا که او به درستی میداند که اگر میرفت میبرد واگر میخفت میمرد، لذا با ترجیح مرگ برننگ به برادرش محمدبن حنفیه که توصیه میکند پس به جایی برود تا دست نامحرمان از ساحت قدس آنان دور باشد. او به جای آنکه از مردمش بریده ودر دوردستی خزیده شود، میفرماید: به خدا قسم اگر در دنیا هیچ ملجا وماوایی نیابم با یزید بیعت نمیکنم. در وصیتی عنوان میدارد که برای عافیت طلبی، خود خواهی، ظلم وفساد خروج نمیکنند؛ بلکه بنا دارند به اصلاح امت جدشان پیامبر (ص) بپردازند وبه امر به معروف ونهی از منکر که از واجبات الهی است عمل نمایند (انی لم اخرج بطرا ولا شرا ولا مفسدا ولا ظالما. انما خرجت لطلب الاصلاح فی امته جدی.... ارید ان امر باالمعروف وانهی عن المنکر).
علاوه بر آن در پاسخ به حاکم مکه دلیل وفلسفه امر به معروف ونهی از منکر نیز بیان نموده ومی فرماید:رهبر جامعه اسلامی باید عامل به کتاب خدا بوده به قسط وعدل در بین مردم عمل کند، حق را به حقدار برساند ونفس خویش رادرراه خدامحبوس نماید. (ماالامام الاالعامل بکتاب الله والاخذ بالقسط والدائن بالحق والحابس نفسه علی ذات الله). آری حسین (ع) در این غائله غل آن میکند که جز برسده سیادت او و متانت و کرامت او صورت پذیر نیست.
از آنطرف حاکمیت جائر خود را آماده مقابله مینماید. والی کوفه (نعمان بن بشیر) در نطقی تهدید آمیز به مردم هشدار میدهد؛ اما از شدت عمل هم دوری میگزیند. یزید عبیدالله بن زیاد والی بصره که درجهالت، سخافت وخبث طینت کم نظیر بود را باحفظ سمت والی کوفه میکند تا با کژتابی، ستیهندگی وزعارتی تمام از جنبش احتمالی مردم علیه حاکم جور جلوگیری کند. مسلم ابن عقیل دستگیر وبه شهادت میرسد وفضای دعوت وحمایت از حسین (ع) دگرگون میشود.
امام حسین (ع) در بین راه عراق از قضایا مطلع شده؛ اما به تکلیف الهی خویش عمل میکند. وی در نامهای مردم بصره را به کتاب خدا وروش پیامبر دعوت میکند ومی فرمایدای مردم سنت پیامبر مرده وبدعت احیا شده است (انا ادعوکم الی کتاب الله وسنته نبیه، فان السنته قد امیت والبدعته قد احییت).
امام حسین (ع) در نخستین خطبه در وادی کربلا میفرماید:من مرگ را جز خوشبختی وزندگی با ستمکاران را جز بدبختی نمیبینم (فانی لا اری الموت الا السعاده والاالحیاه مع االظالمین الا برما).
نهایتا زمان معارضه ومقابله فرا میرسد. در شب عاشورا تاریکی پهن دشت کربلا را تیره وتار ساخته، فروغ کم رمق ستارگان با هلال ماه یارای زدودن پرده سیاهیها را ندارد. سکوت دحشت انگیز با سیاهی شب متحد شده اند تا تابلویی غمناک از انسان مسخ شده وافسون قدرت را در این کره خاکی تزیین کنند. صدای کم نوای زوزه باد این بار با ناله فرات هم آوا شده است تا ارکستر ناموزون پردهای از تراژدی تقابل وتضاد هابیلیان وقابیلیان زمان باشند که فردا در عاشورا بر روی صحنه خواهد رفت. نمایشی حقیقی از جولانگاه بهترین وبدترینها. کربلا صحنه تقابل عزت وذلت وعبادت ومعصیت، جدال عشق ونفرت، عطوفت وخشونت، اهورا واهرمن وتقابل خوی رحمانی و وساوس شیطانی است.
آه چه درد جانکاهی است این تقابل که شریرترین موجودات عالم بخواهند شریفترین آنان را به بند اسارت وبندگی بکشانند وچه جان سوز است این تضاد که در کنار فرات، کودکی از جرعهای آب دریغ شود. چه طاقت سوز است که خورشید هدایت در محاصره ابرهای تیره ضلالت باشد وچه سخت است که فضیلت در تنگنای رذیلت قرار گیرد. کربلا صحنه نبرد شمشیرهایی است که یکی را به سعادت میرساند ودیگری رابه شقاوت. در این صحنه تقابل و تغافل حسین (ع) آیت رحمت است و یزیدیان مظهر ذلت.
البته کربلا فقط عرصه تضاد وتقابل نیست. این پایگاه عشق وانحطاط پردههای دیگری هم دارد. کربلا صحنه ایستادگی، مقاومت، پاکبازی ودفاع ازآرمانهای مقدس است. نمایشی از اوج ایثار، فداکاری واز خود گذشتگی که عباس با چهره مشعشع خودبازیگر اول این نقش است. او میرود تا از فرات آبی برای کودکان تشنه برگیرد؛ اما ددان دون پایه، چون سگان در قفای وی افتادند و وی را به خاک تیره رساندند. کربا صحنه توبه، ندامت ورجوع به حقیقت هم هست که حربن ریاحی ویزیدبن مهاصر (یزیدکندی) در آن ایفای نقش میکنند.
انان که بذر حقیقت خواهی در دلشان جوانه زده بود آنچنان شرمی بر جانشان چیره ساخت که با درونی اندوهناک وخاطری ترسناک از حس گنه کاری به حقیقت پیوستند تا با ابراز ندامت از مستوجب تعزیت مستحق تهنیت شوند.
کربلا فرصتی برای باز تولید خطبههای آتشین متمکن هدایت و متوکل ولایت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع) از زبان زینب وسجاد است. کربلا اوج عبودیت وبندگی خلق در پیشگاه خالق است که درنماز ظهر عاشورای حسین (ع) تجلی مییابد. کربلا محل تظاهر عشق وعواطف عمیق انسانی واوج کمالات وفضائل معنوی است.
حسین (ع) رهبر خوبیها در شب عاشورا یاران وهمراهان را به ماندن ویا رفتن مخیر میکند وفرمود اکنون تاریکی را وسیله رفتن کنید واز مهلکه دور شوید (هذا قدغشیکم فاتخذوه جملا...)، اما یاران در کمال مروت ووفور فتوت گفتند چرا چنین کنیم؟ برای اینکه پس از تو بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد (لم تفعل لنبقی بعدک؟ لا ارانا الله ذالک ابدا). آن امام همام فرمود پس همگی به شهادت خواهید رسید (ان تقتلون کلکم).
حسین (ع) از خیمهها فاصله میگیرد تا در تراوش غمگین مهتاب، معرکه فردا را در برهوت عاطفه باز بینی کند. او این فرصت را یافته است تا با محبوب خویش راز ونیاز کند وچه زیباست که این غضنفرنهاد قبل از آنکه در عاشورا خلیده شود وبه مغاک افتد در پیشگاه معبود خویش جان بر سر دلدادگی مینهد تا با استشمام عطرسجاده، وسیعترین افق معنوی را فروغی تازه بخشد. در آن اقصی زمزمه یاران احرار در اوج مروت وفتوت در حالی که خار غم در دیدگان خلیده وگلو از استخوان غصه تاسیده بود با سوز وگداز در تهجد شبانه خویش، ترکیبی موزون از رابطه عابد ومعبود وعاشق ومعشوق را زمزمه میکنند.
روز موعود فرا میرسد، ابرهای تیره آسمان کربلا را پوشانیده اند. خورشید با چهرهای غم آلود از افق پدیدار شده تا نظاره گر مردان بزرگی باشد که در این پهنه چندشناک پروانه وش سر بر آستان شهادت مینهند. در آن قرب اسلام اموی آماده کارزار با اسلام نبوی است. شمربن ذی الجوشن که در لجه بد نامی مظهر خوی شیطانی است به طرف خیمههای امام میآید تا نظاره گر اوضاع باشد. مسلم بن عوسجه اجازه میخواهد تا با تیری کارش را بسازد؛ اما منطق علوی و حکمت نبوی اجازه آغاز جنگ را نمیدهد، همان گونه که علی (ع) در جمل، صفین ونهروان عمل کرد (لا ترمه فانی اکره ان ابداهم).
هفتاد و دو کوکب که تارپود وجودشان از عشق به هم بافته اند، آماده اند تا با جان دادن برسر دلدادگی دامن از خاک تیره برکشند تابه افلاک پرکشند. آنان اگرچه به جیش کمترند؛ اما به عیش خوشتر. حسین (ع) آن گوهر شب چراغ باعطشی سوخته در آن مشغله پرشورترین ودر عین حال غم آلودترین خطبهها را با شمایلی افروخته، با فصاحت، بلاغت واستحکام ظرافت در آن بطحای بی همتا ایراد میکند تا حجتی برای حال ومآل باشد. شاید که انسان غفلت زده از شقاوت به سعادت برسد.
عمر سعد محجوج از این مقاوله با تجاسر اولین کسی است که با پرتاب تیرآغازگر فاجهای میشود که در پس آن خنجر جهالت وشمشیر عداوت برفرق عدالت فرو میآید. جنگ آغاز میشود ویاران حسین (ع) که با دنیا الفتی نداشتند واز بوی قیامت سرمست وسر خوش بودند، یکان دوگان به میدان شتافتند تا با نثار خون خویش ورهایی از کالبد ظاهر در بهشت برین مخلد گردند. نافع بن هلال، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، .. و از جوانان هاشمی نخستین کسی که به میدان رفت شاخهای از نهال طوبی آن مولود عاقبت محمود علی اکبر حسین (ع) بود که امام در باره اش فرمود از نظر اندام، شمایل، اخلاق وگفتار شبیهترین به رسول خدا است.
یاران حسین (ع) که هنر عشق ورزیدن را در مکتب عشاق آموخته اند با رشادت وشهامت ودر حالی که متمسک به ریسمان الهی اند آهنگ مقابله با سپاه دون میکنند تا با پوشیدن دیبای سبز بهشتیان کالبد بی جانشان در مذبح مصباح بصیرت شود.
در ظهر عاشورا زیر فروغ خیره کننده خورشید امام سجادهای به وسعت زمین میگسترد تا با وضوی خون آخرین نماز عشق را با پروردگار خویش زمزمه کند. الله اکبر... وه چه نمازی، آنهم در بارانی از تیر که عمر بن قرضه بن کعب انصاری سپر تیرها میشود، او آن قدر تیر میخورد که به زمین میافتد وخطاب به امامش میگوید:آیا توانستم وفا کنم (اوفیت یا ابا عبدالله).
خورشید ولایت پس از نماز طلب استرضا نموده (رضا بقضائک وتسلیما لامرک، لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین) وعازم میدان میشوند تا با شهادت خویش پرده دیگری از تضاد وتقابل حق وباطل را به روی صحنه ببرد وبه سوی عرش خدایی تا سدره المنتهی به پرواز درآید؛ اما قبل از ان باید رسالت خویش به انجام و اکمال رساند. او که فرزند خدای سخن علی (ع) است و سرچشمه فصاحت و آبشخور بلاغت است، کسی که بیان او فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر است، فزون از کفایت ومنتهی به غایت با جملات واشاراتی که گویاتر ازصد مقالت است، در موعظت و نصیحت میکوشد تا شاید دل شنونده را بیشتر برفروزد و دیده حقیقت بین را به روی شبروان بیابان ضلالت بگشاید.
امام با بیان فضیلتهای خویش و فضیحتهای درشتخویان دون مایه و دشمنان فرومایه حجت را بر همگان تمام میکند تا شاید انسانی از برهوت جهل به وادی عقل دراید؛ اما افسوس که علیرغم توسل به محکمات و متشابهات، آنان که آغالیده ستمند و فریفته مکر شیطانند به تعبیر قرآن صم بکم عمی. به جای بهشت نعیم، عذاب جحیم را برمی گزینند. غافل از آنکه هرکه به پیکار با حق گرایید دست به خون خود آلایید. آری طولی نمیکشد ذوالجناح بی شکیب شیهه زنان بدون سوار به خیمهها بر میگردد. سپس سیاه چادرها مورد هجوم دشمن دون واقع شده به آتش کشیده میشود. زنان وکودکان که دامن ذوالجناح را به تضرع گرفته اند، خونابه از چشمها جاری میکنند؛ اما هنوز این تراژدی به پایان نیامده است. پرده اسارت آزادترین آزادگان تاریخ که زینب در آن ایفای نقش میکند در راه است. بلی آزادگان با دست وپای مغلول به اسارت میبرند؛ غافل از آن که این سجاد وزینب اند که باخطبههای ستم سوز خویش سنان لعن را برفرق یزیدیان برای همیشه تاریخ میزنند.
وچه زیبا سروده است اقبال لاهوری:
بر زمین کربلا بارید ورفت ************ لاله در ویرانهها کارید ورفت
تاقیامت قطع استبداد کرد ************ موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد ************ ملت خوابیده را بیدار کرد
رمز قرآن از حسین آموختیم ************ زآتش اوشعلهها اندوختیم
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز *********** تازه از تکبیر او ایمان هنوز