تاریخ انتشار: ۰۹:۴۵ - ۲۲ آذر ۱۳۹۵

شیخ الاسلام: آمدن ترامپ معادلات سوریه را تغییر می‌دهد

حسین شیخ الاسلام، سفیر پیشین ایران در سوریه و کارشناس مسائل منطقه با حضور در کافه خبر خبرآنلاین، به بررسی علل حضور ایران در سوریه پرداخت.
رویداد۲۴-حسین شیخ الاسلام، سفیر پیشین ایران در سوریه و کارشناس مسائل منطقه با حضور در کافه خبر خبرآنلاین، به بررسی علل حضور ایران در سوریه پرداخت.


 بحران از خاورمیانه نمی خواهد رخت بربندد. هر بازیگری از ظن خود نقشی در آن ایفا می کند و شرایط پیچیده ای در سوریه و شهر استراتژیک آن، حلب نمود پیدا کرده است. هر روز اخبار جدیدی از حلب به گوش می رسد و ارتش سوریه در کنار هم پیمانان خود تلاش زیادی برای در دست گرفتن سرنوشت این شهر انجام می دهند. این در حالی است که بعضی از بازیگران منتظر روی کار آمدن آقای خاص امریکا هستند تا ببینند او چه آس هایی می تواند در این وانفسا رو کند. اما ایران بیش از هر بازیگر دیگری در صحنه سوریه درگیر است و از لحاظ میدانی و زمینی نقش ویژه ای را بازی می کند. همین موضوع باعث شده است تا سوالهای جدیدی در افکار عمومی از نقش ایران در سوریه شکل گیرد. در مورد تحولات جدید سوریه، نقش ایران در سوریه و مواضع ترامپ در مورد منطقه، حسین شیخ الاسلام، سفیر پیشین ایران در سوریه و کارشناس مسائل منطقه را به کافه خبر خبرآنلاین دعوت کردیم.


مشروح این گفت و گوی متفاوت و صریح را از نظر می گذرانید.


در مورد ترامپ صحبت کنید. آیا حضور او به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا می تواند در میدان سوریه تاثیر گذار باشد؟

آقای ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود موضعی در مقابل اوباما، خانم کلینتون و دموکرات ها گرفت. در این موضع گیری ایشان از سیاست های امریکا در منطقه انتقاد جدی کرد و دلیل آن هم این بود که او فکر می کند دشمن اصلی آمریکا تروریست هایی هستند که خطرات آنها متوجه آمریکا و اروپا است. نظر او به گونه ای است که اگر اسد و روسیه و ایران با تروریست ها می جنگند من می توانم با آنها کنار بیایم. این موضوعی بود که در تبلیغات انتخاباتی خود بر آن تاکید داشت و البته مقداری از آن به خاطر فضای تبلیغاتی و ضدیت با رقیبش بود و یک مقدار آن واقعی و منبعث از تفکرات اوست.


چه چیز باعث می شود ترامپ فکر کند می تواند با روسیه در منطقه همسو شود؟

این موضوع به این خاطر است که آمریکایی ها در منطقه شکست خورده اند. باید دید که غربی ها چه نظری در ابتدای بحران داشتند؟ آنها با شعار طرفداری از دموکراسی آمدند و در اساس منشور ملل متحد دخالت کردند و هدفشان دخالت در مسائل کشوری دیگر بود. نظر آنها این بود که حکومت رسمی سوریه باید ساقط شود. دفاع از دموکراسی نوعی تفسیر موسع از منشور است که جزو حقوق بین الملل نیست ولی جزو عرف بین الملل قرار گرفته است . ولی عدم دخالت یک اصل قطعی نظام بین الملل است. آنها این اصل را به خاطر این عرف نادیده گرفتند.

آنها از دهها هزار کیلومتر آن طرف تر برای سوریه تصمیم گرفتند و این یک تصمیم بخصوص از طرف سران کشورهای غربی و عربی بود. این تصمیم را در پشت یک اتاق بسته نگرفتند بلکه به شکل روشن و علنی اعلام کردند. آن را علنی اعلام کردند چون فکر می کردند که می توانند این کار را بصورت قطعی انجام دهند. این موضوع صورت بسیار ناخوشایدی برای ابرقدرتها داشت که تصمیم بگیرند چنین کاری را انجام دهند و نزدیک به شش سال بر جنایت مختلف در این منطقه پافشاری کنند و از طریق داعش مردم زیادی کشته و آواره شود و در نهایت هم چیزی نصیب آنها نشده است. این موضوع به عقاید خشن وهابیت بر می گردد که با توجیهی مذهبی داعش را بوجود آوردند و با تفکرات انتحاری پرورش داده شده است و چیزی هم عاید آنها نشده است.


این نوع تروریسم به منافع غربی ها در اروپا هم لطمات زیادی وارد می کند؟
همین خشونت گرایی به داخل خود کشورهای اروپایی و غربی کشیده شده است. این نوع تروریسم در این جا مثل تروریسم بدون سرزمین مانند القاعده نیست. بلکه به شکل رسمی پایگاه و اردوگاه و پایتخت و زمین دارند. از سرتاسر دنیا مخصوصا اروپا به منطقه آمدند. افراد بسیاری که در اروپا به حق و حقوق خود نرسیده بودند و احساس ظلم می کردند به امید یک مدینه فاضله به عراق و سوریه آمدند. این افراد و همفکران آنها وقتی به اروپا برگشتند خطرات جدی و فوق العاده ای برای اروپا ایجاد کردند. یک مسئله دیگر اینکه به خاطر جنایت رخ داده در سوریه میلیون ها نفر آواره شدند. اروپا که شعارهای حقوق بشری می دادند و داعیه حمایت از بی سرپناهان و آوارگان را داشت، همه این شعارها به یکباره فرو ریخت. در مقایسه با ایران باید توجه کرد که ایران توانسته است چندین سال میلیونها نفر از همسایگان خود، افغانی ها و عراقی ها را پناه دهد. ولی آنها با ساختارها و سازمانهای مختلف نتوانستند این موضوع را سر وسامان دهند. از این رو دو مسئله برای اروپا مشکل شده است یکی تروریسم و دیگری پناه جویان.


ترامپ می تواند در چنین شرایطی به بهبود اوضاع کمک کند؟

ترامپ به هر حال در چنین موقعیتی آمده است. ترامپ می بیند که آن شعار پشتیبانی از دموکراسی ارزش کمتری از حل موضوع آواره ها و تروریسم دارد. بازیگرانی مانند عربستان سعودی، قطر و ترکیه به دلایل دیگری که داشتند و با مطامع دیگری وارد این داستان شده بودند دچار بهت و سکون شده اند و هنوز نمی توانند سیاست های خودشان را تنظیم کنند.

قضیه اصلی از اینجا شروع شده است که صهیونیستها برای تضعیف مقاومت و تضعیف سوریه و کشورهای اسلامی از دیر باز نظرشان تقسیم منطقه بر اساس ملیت بوده است و تفکراتشان از سالهای گذشته این بوده است که اگر یک کشور مارونی، دروزی، کرد و عرب بوجود بیاید، آن موقع یک کشور یهودی هم می تواند معنا پیدا کند. تعریف صهیونیستها از یهودیت یک تعریف نژادی هست نه یک تعریف دینی. اینچنین نیست که کسی شهادت دهد و یهودی شود. در قانون اساسی اسرائیل کسی که از مادر یهودی زاده شده باشد یهودی شناخته می شود. این اهداف راهبرد اسرائیلی ها بوده است و همه نیروها را برای راهبرد خود به کار کشیده اند.


ضدیت با جمهوری اسلامی ایران هم از اینجا شروع شده است؟

ایران چون می دانست خطر تروریسم خطری جدی است مقابل آن ایستاده است. چون تعلیمات وهابیت ضد تعلمیات شیعی بوده است، تعلیمات غربی ضد اسلامی سیاسی بوده است که بعد از انقلاب به عنوان مردم سالاری دینی شکل گرفته است. آنها این موضوع را برای ت خود مشکل جدی می دانند. چالش لیبرال دموکراسی غرب با مردم سالاری دینی یک چالش تمدنی و مکتبی است.

همه اینها به یک دلیل دور هم جمع شدند و ایران هم جهت دفاع از امنیت ملی خود وارد قضیه شده است و در این جریان آنها نتوانستند به اهدافی که اعلام کردند برسند و تا به حال شکست خورده اند و امروز آقای کری وزیر خارجه امریکا می گوید اسد جزئی از راه حل سوریه است. یا آقای ترامپ می گوید اسد دشمن اول ما در این معادلات نیست.

اگر ترامپ سرکار بیاید چقدر از شعارهای انتخاباتی اش می تواند عمل کند جای بررسی دارد. اینکه چقدر از لابی های صهیونیستی می توانند روی او تاثیر داشته باشند یا لابی های سعودی ها می توانند تاثیر گذار باشند بحثهای دیگری است و در آینده باید منتظر آن بود.

رویکرد ترامپ را چگونه می بینید؟ به نظر می رسد بیش از آنکه به خارج از امریکا تمایل داشته باشد به حل مسائل داخلی آمریکا علاقه دارد. احساس می شود که ذهن آمریکا از فضای بیرونی مانند خاورمیانه و سوریه منحرف شود و نقش بازیگران دیگر بیشتر شود.
در آمریکا دو نظر وجود دارد. یک اینکه مسائل اصلی ما همین مسئله داخلی ما است. و دیگر اینکه داخل مهم است ولی رهبری ما در جهان هم مهم است. رهبری ما در بیرون می تواند مشکلات داخلی ما را حل کند. ما می توانیم از امکانات جهان برای پیشرفت و حل مسائل داخلی استفاده کنیم. گاهی گفته شده است که فعالیت ما در بیرون برای ما هزینه بر است و نیازی به آن نداریم. این خطی بود که ترامپ در تبلیغات به آن توجه می کرد و نگاه ها را از بیرون به داخل متوجه می کرد که از سیاستهای روسای جمهوری گذشته انتقاد می کرد. او گفت که ما 6 تریلیون دلار صرف منطقه کرده ایم در حالی که می توانیم با این پول چند بار آمریکا را بسازیم. در صورتی کهه مشکلات داخلی زیادی داریم.
در مقابل این تئوری نظرات دیگری مثل نظر کیسینجر وجود دارد که می گوید باید متوجه باشید که ما با رهبری جهان چقدر امکانات می آوریم و برای داخل و مردم خرج می کنیم.


این کار چگونه می تواند انجام گردد؟

روش آمریکا این بود که بعد از جنگ جهانی با وجود اینکه خیلی دیر وارد جنگ شد اما برنده جنگ بود و با انداختن بمب هسته ای بر سر مردم ژاپن، با وحشتی که با انداختن این بمب ها بوجود آورد هژمونی خود را به مردم جهان نشان دهد. از آن سو به بعد تمام معادلات را به نفع این هژمونی تنظیم کرده است. از جمله معادلات ساختاری، مالی- پولی و در ضمن آن ساختار سیاسی و نظامی و غیره. این ساختار پولی مالی با این روش مورد تسلط قرار گرفت که یک بانک جهانی شکل گرفت تا خرابی های اروپا را در اثر جنگ بسازد و یک صندوق بین المللی پول که تمام داد و ستد های مالی دنیا را کنترل کند.

همچنین یک کنفرانسی به نام برتن وودز آمریکا پایه پولی دنیا را تبدیل به دلار کرد. با همه دنیا توافق شد که آن موقع هر اونس طلا 36 دلار بود و آمریکا تضمین مرد که بجای هر اونس طلا 36 دلار بدهد. آمریکا با این روش پولهای زیادی چاپ کرد و خرج کرد و کالا وارد کرد. بعد از اینکه دلار در دست کشورهای زیاد شد با عربستان شرط کرد که از این کشور دفاع کند ولی به شرط اینکه نرخ نفت با دلار تعیین شده و مبادله شود. از این روش برای جمع کردن دلارها استفاده کرد. برای جمع کردن دلارها اوراق خزانه داری آمریکا را چاپ کرد و برای سود اوراق ارز باز هم اوراق قرضه چاپ کرد. در دوران جنگ ویتنام که هزینه های زیادی داشت و پول زیادی چاپ شد باعث شد قدرت دلار کاهش پیدا کند. در آگوست 1971 بعد از جنگ ویتنام نیکسون یک بیانیه داد و گفت تا امروز دلار با طلا ارتباط داشت ولی از امروز به بعد دلار مثل هر کالای دیگری نرخ آن تعیین می شود و قیمت آن شناور است.

الان هر اونس طلا بیشتر از هزار دلار است. هر کس دلار داشته بیش از 40 برابر ضرر کرده اند. همه بانکهای مرکزی دنیا که دلار داشتند ارزش پولشان 40 برابر کاهش پیدا کرده است. امریکایی ها هر کدامشان هزاران دلار بیش از آنچه تولید کردند مصرف کردند و این یعنی چپاول کردن دنیا.


ترامپ این موضوع و رهبری جهان را به این شکل قبول ندارد؟

دو تا استدلال در مقابل هم قرار دارند که ترامپ به نوعی به داخل توجه می کند. اما متوجه می شود که رویکرد بیرون مهم تر است و دخالتش در کشورهای دیگر بیشتر می شود نه کمتر. اطرفیان و همکارانش این موضوع را برای او باز می کنند. در جنبه بین المللی، اقتصادی، نظامی و غیره هم چنین است. اگر رهبر دنیا باشی می توانی از امکانات کل دنیا خرج داخل کنی نه از داخل خرج بیرون کنی.


در سوریه چه خبر است؟ آیا ساده انگارانه است که فکر شود ترامپ بتواند بیاید و بحران آن را حل کند؟
در ابتدا باید فهمید که داعش یک فکر است. داعش یک مکتب است. تنها یک تشکیلات و یک سازمان نیست که با بمب باران و کشتار از بین برود. مکتبی است که از وهابیت انگلیسی منبعث است. وهابیت علیه وحدت مسلمانان و سقوط عثمانی ها توسط انگلیسی ها ساخته شد که هنوز همان نقش را بازی میکند و با پیوند سعودی ها و وهابیت شکل گرفته است. قبل از هر چیز برای از بین رفتن داعش یک کار فرهنگی ایدئولوژیک لازم است. کاری بین الاسلامی. کاری که در گروزنی انجام شد گفتند که وهابیت مسلکی قابل قبول بین مذهب تسنن نیست. حرکتهای این چنینی لازم است که در تمام کشورهای اسلامی رخنه کند.


در مورد حلب صحبت کنید.حلب چرا مهم است؟ نقش بازیگران در آنجا چگونه پیش می رود؟

همه کشورها و گروههای معارض نظرشان بر این بوده است که در آنجا تجزیه شکل بگیرد. تلاش این نیروها و هدفشان تضعیف مقاومت و تقسیم و تجزیه شدن این کشورهاست که به شکل و ماهیت نژادی تقسیم شوند نه ماهیت اسلامی.

خاصیت حلب این است که تنها شهری غیر از دمشق است که توانایی پایتخت شدن دارد. شهری فرهنگی و صنعتی با قدمت طولانی است. حضرت ذکریا قبرش آنجاست. به همین خاطر قدمتی طولانی دارد. اگر حلب در دست تروریستها باشد امکان تجزیه سوریه وجود دارد. ولی اگر حلب دست تروریست ها نباشد و دست حکومت باشد دیگر سوریه یکپارچه خواهد شد. مثلا رقه توانایی پایتخت شدن ندارد شهری بیابانی و کوچک است. حلب قبل از درگیری پایتخت اقتصادی سوریه بوده است.


شرایط بازیگران در اینجا به چه شکل است؟
استراتژی کلان حلب به این شکل است که ارتش و حکومت سوریه بازیگر اصلی حلب است که یکپارچه سازی سوریه هدف آن است. طرف دیگر در مقابل این تفکر قرار دارد که هر چه پول و امکانات دارند بسیج کردند تا با نیروهای مختلف از سراسر دنیا به سقوط حکومت کمک کنند.
ایران بازیگر دیگر و مهم این معادله است. ایران طبق این موضوع که با تروریسم دشمن است و بر اساس عمل پیشدستانه برای جلوگیری از حضور تروریسم در مرزهای خود در سوریه با تروریستها می جنگد. از این رو خط جبهه ایران چند هزار کیلومتر به جلوتر به سمت دشمن برده شده است. می دانیم که اگر قصیر سقوط می کرد احتمال سقوط دمشق وجود داشت و بعد از آن داعش با تمام توانایی خود به عراق حمله می کرد و بغداد سقوط می کرد و جنگ به مرز های ایران می رسید. از اینرو نیروهای مقاومت تلاش کردند تا قصیر سقوط نکند. این نگاه یک تحلیل امنیتی- ملی است و جریانات دیگر در حاشیه قرار دارد.


نقش روسیه در سوریه چگونه است؟

روسیه تبدیل به یکی از بازیگران اصلی این جریان شده است. روسیه می خواهد قدرتی جهانی باشد. کشوری که نیرویی دریایی قدرتمندی نداشته باشد نمی تواند قدرت جهانی باشد. بنادر روسیه در شمال آن چند ماه از سال یخ بندان است. بنادر آن در دریای سیاه باید از بسفر و داردانل که دست ناتو هست بگذرد. دریای مدیترانه جای مهمی است که تمام اروپا و تمدن ها دور و اطراف آن است. روسیه اشتباهی کرد و توانایی هایش را در لیبی از دست داد و قطع نامه ای را که باید جلوی آنرا می گرفت نگرفت و آنجا را باخت. اما در سوریه این اشتباه را باعث نشد. روسیه در سوریه در طرطوس پایگاه نظامی دارد. این بار قطعنامه علیه سوریه را وتو کرد.

برای بار دوم و سوم هم با همکاری چین آنرا وتو کرد. از این رو نقش محوری خود را آنجا حفظ کرده است. در یک مقطعی که مسائل سوریه پیچیده شده بود روسیه دریافت که باید در داخل سوریه نقش بازی کند. علت آن این بود که نیروی هوایی سوریه نیروی قوی و خاصی نبود و موشک و بمب چشم گیری نداشت. تصمیم گرفت تا با مشورت ایران در آنجا حضور پیدا کند و ایران بیشترین کمک را به آن کرد. روسیه وقتی می خواست تجهیزاتش را به پایگاه حمیمم بیاورد و آنجا را به پایگاه نظامی تبدیل کند، چون همه مسیرها در اختیار ناتو بود، از این رو از آسمان ایران و عراق استفاده کردند و پایگاه حمیمم تبدیل به پایگاه نظامی شد. از آنجا پروازهایشان را شروع کردند و با هواپیماهایی که بمباران دقیق داشتند عملیاتها را شروع کردند. چون به هر حال دغدغه ای وجود داشت که تلفات غیر نظامی ها کاهش پیدا کند.


همکاری ایران با روسیه در زمینه های دیگری هم شکل گرفت؟

این همکاری در دریای خزر هم بوجود آمد. روسیه درخواست کرد تا با کروز از دریای خزر پایگاههای تروریست ها را بزند. ایران با 4 شرط این موضوع را پذیرفت:

اول اینکه اگر از آبهای ایران شلیک شود دو ناوچه ایرانی کنار آن ناوچه روسی که شلیک می کند قرار بگیرد.

دوم مسیر نقشه ای را که کروز از ایران رد میشود را باید ایران مشخص کند. کروز موشکی هوشمند است و در ارتفاع پایین پرواز می کند و رادار ها نمی توانند آنرا بگیرند.
سوم اینکه در تمام مدتی که از روی ایران می گذرد کلاهکش نباید روشن باشد و

شرط چهارم اینکه اهداف باید به صورت مشترک انتخاب شود.

از این رو روسیه از دریای خزر شروع به زدن مواضع تروریستها در سوریه کرد. به یکباره غربی ها متوجه شدند که این موضوع با همکاری ایران انجام می شود و دچار شوکی شدند که اگر ایران و روسیه با هم همکاری کنند، خیلی از جاهای دیگر را می توانند بزنند. لذا در خیج فارس و کشورهای عربی هم احساس کردند که نزدیکی روسها و ایران برای آنها موضوعی خطرناک است. ترکیه یک اشتباه را در این موضوع منجر شد. ترکیه هواپیمای روسیه را زد. البته مشخص شد که این کمک را آمریکایی ها برای آنها داشتند. هواپیمای روسیه فقط 12 ثانیه از روی ترکیه رد می شد. این 12 ثانیه را رادارهای آواکس ناتو گفت که چه زمانی بزند که به آن بخورد. در این جریان رابطه روسیه و ترکیه بهم خورد.


تنشهای دیگری هم در جریان سامانه موشکی شکل گرفت؟
روسیه سامانه سپر دفاع موشکی اس 400 را که از مسکو دفاع می کند آورد گذاشت کنار اروپا و ناتو درکنار دریای مدیترانه که حرکت بسیار مهمی بود. این سپر دفاعی که آمریکایی ها وقتی در اروپا می خواهند جلوتر بیاورند کلی بحث و جدل روی آن رخ می دهد، روسیه به راحتی آنها را کار گذاشت. همین طور سامانه اس 300 را در طرطوس قرار دادند و زیردریایی ها و نیروی دریایی را هماهنگ با هم مستقر کردند. از این رو غربی ها و امریکایی دیدند که هر چه زمان می گذرد توانایی راهبردی روسیه بالا می رود و آنها نفوذشان کاهش پیدا کرده است. حتی هواپیمای آنها وقتی می خواهد پرواز کند باید به روسیه اطلاع بدهد که اس 400 آنرا نزند. از این رو احساس کردند که جریان را باختند. اینکه ترامپ می گوید ما در منطقه از لحاظ راهبردی باخته ایم درست گفته می شود.


ترامپ می تواند با این جریان مقابله کند؟
اکنون دیگر قدرت تعیین کننده در سوریه، امریکا و غربی ها نیستند. اگر ترامپ بخواهد مقابله کند باید هزینه سنگینی کند و نیروی عظیمی را بیاورد که خطر برخورد با روسیه را دارد که به نظر می رسد ترامپ راه مماشات با روسیه را انتخاب کرده است تا این هزینه سنگین و درگیری را نداشته باشد. تیمی که ترامپ انتخاب می کند تیم متعادلی نیست. ولی باید دید که این تیم را چگونه می خواهد مدیریت کند.


بازیگر دیگر این صحنه ترکیه است که در همسایگی سوریه است. نقش آن چگونه پیش رفته است؟
ترکیه که در چند سال گذشته فرایند خوبی را طی کرده بود بر مبنای احیای نقش عثمانی گرایی وارد شد و ادعاهایی روی خاک عراق و سوریه مطرح کرد که به نظر می رسد چون نمی تواند آنها را محقق کند به سمت افول می رود. حزب عدالت و توسعه موفق شد وضع اقتصادی ترکیه را خوب رشد دهد اما اکنون با اشتباهاتی که در پیش گرفته به سمت از دست دادن قدرت اقتصادی هم می رود و ارزش پول آن هم کاهش پیدا کرده است. ترکیه با موقعیت هایی که از دست داده است، قصد بهم زدن مرزها را دارد. اینکه قرارداد لوزان بعد از عثمانی را قبول نداشته باشد سخنانی پذیرفته شده نیست. این کشور به هر حال در شرایط بحرانی نمی تواند جریاناتی دیگر را رقم زند.


به نظرتان غیر نظامی ماندن دریای خزر در حالت کلی برای ایران بهتر نبود؟
بله حتما که اینچنین است. نظامی کردن هر منطقه ای موضوعی اشتباه است. رویکرد جمهوری اسلامی ایران این است که همه مناطق دنیا مناطقی عاری از سلاحهای کشار جمعی و هر گونه سلاحی دیگر باشد. اما ایران ناچار از این موضوع است. دشمنان ایران مسلح به سلاحهای هسته ای و سلاح های پیشرفته هستند و ایران ناچار به دفاع است و باید از مراکز پیرامونی خود استفاده کند.
ایران آگاهانه و حکیمانه دفاع خود را روی موشک قرار داده است. این موضوع تدبیری هوشمندانه است. ایران از توانایی زیادی در ساختارهای موشکی برخوردار است. ایران از پیشرفته ترین تسلیحاتی که ارزان، بومی موثر و غیر قابل مقابله کردن است استفاده می کند. اگر ایران این توانایی را نداشت تسلیحات هسته اش بارها توسط دشمنان مورد ضربه قرار گرفته بود.


این موشکها در چه مکان هایی تعبیه شده است؟

ایران بیش از صد هزار موشک در جای های حساس که اسرائیل می تواند مورد تهاجم قرار دهد، مستقر کرده است. در لبنان، سوریه و غزه. همچنین تا توانسته است این توانایی را در آنجا بومی کرده است. این موشکها تسلیحاتی است که می تواند بصورت سهمی اسرائیل را بزند. اهمیت آن این است که امریکا که دشمن اصلی ایران است امنیت رژیم صهیونیستی را امنیت خودش تعریف کرده است. از این رو ایران می تواند به آمریکا هشدار دهد که اگر عملی ضد ایران انجام دهد می تواند به منافع آن ضربه زند. دفاع در مقابل این توانایی از نظر تئوری و نظریه پردازی شدنی نیست. نه از نظر نظری نه تجربی. برای اینکه باید با ضد موشک این موشکها را بزنند. مثلا اگر آنها ضد موشکها را برای ده موشک تنظیم کنند و بیست موشک زده شود چه می شود؟

و همین طور تعداد بیشتر از این. از این رو از لحاظ تئوریک ما دست برتر را داریم. این موشکهای سهمی با موشک های بالیستک فرق دارد. سیستم اینها متفاوت است. اینها وقتی شلیک میشود نیروی زیادی لازم دارد تا بالا برود. وقتی بالا رفت به خاطر جاذبه زمین با قدرت زیاد و سرعت بالایی پایین می آید و به این خاطر تا رادارها تحلیل کنند و آن را بزنند این به هدف می خورد. از این رو دفاع آهنین کارایی ندارد. این هم دلیل تجربی آن است. ایران بصورت آگاهانه و حکیمانه این سپر دفاعی را شکل داده است. لبنان، سوریه و غزه به نوعی امنیت ایران تعریف شده است.

به نظرتان این نقشی که ایران در سوریه دارد و به نوعی تحت الشعاع روسیه است باعث نمی شود که نقش روسیه بیشتر شود؟
نه به هیچ وجه ایران تحت شعاع روسیه نیست. روسیه تحت شعاع ایران است. آن کسی صحنه را تعیین می کند آن است که روی زمین است. نقش اصلی صحنه در هوا تعیین نمی شود.


ایران روی زمین نقش بازی می کند و باعث می شود که تلفات بیشتری داشته باشد. این باعث نمی شود جایگاه ایران کاهش پیدا کند؟

تلفات ایران باعث افزایش جایگاه آن می شود. زمین تعیین کننده است. هواپیما بمباران می کند و می رود آنکه در روی زمین است تعیین کننده است. آنکه زمین را مدیریت می کند و آنجا را آزاد و پاک سازی می کند نیروی زمینی است و آنجا در دست نیروی زمینی می ماند. البته کمک ایران یک کمک مستشاری به ارتش و دولت سوریه است. ارتش سوریه است که در حقیقت پیشروی می کند و نیروهای همپیمان آن به آنها کمک می کند.


اما زیرساخت ها و امکانات در سوریه مورد تهاجم قرار گرفته و تخریب شده اند. حضور در صحنه ای که مورد تخریب شدید قرار گرفته از لحاظ استراتژیک فایده ای دارد؟

نه اینچنین نیست. اگر کسی زمین داشته باشد خانه اش را روی آن می سازد. اگر ساختمان خراب شود آیا زمین را هم رها می کند می رود؟ نه زمین مهم است. اصل ان است که دوباره می شود روی آن زمین خانه را ساخت. بله این صحیح است که جنایات و خرابی های زیادی بوجود آمده است. زیر ساخت ها خراب شده و مشکلات زیادی وجود دارد. اما اگر زمین را از دست بدهی دیگر زیرساخت و امکاناتی نمی توان روی آن ساخت. اگر سرزمین از سوریه جدا و تجزیه شود، حلب از دست برود هر چقدر هم دمشق آباد شود دیگر حلب بر نمی گردد. از این لحاظ تعیین کننده کسی است که زمین را در اختیار دارد. به همین خاطر تروریستها این زمین را رها نمی کنند. آنها حاضرند کشته بدهند ولی آنرا برای خود حفظ کنند. برای اینکه زمین حاکمیت می آورد.


سوریه برای ایران نقش عمق استراتژیک را می تواند بازی کند؟
بله برای همیشه می تواند این نقش را بازی کند. ایران از بوشهر و تسلیحات هسته ای خود با بودن در سوریه دفاع می کند. این موضوع چیزی بجز قضیه تروریسم است. اینها ضد ایرانی و ضد شیعی هستند. یکی از روشهای ایران هم در موصل و هم حلب این است که نوع عملیات طوری باشد که تلفات انسانی و زیرساختی به حداقل برسد. بمب ها و تسلیحات سوری ها خوب نبود و چیزی را نیاز داشت که مواضع تروریست ها را به شکل دقیق و لیزری بزند. این موضوع به خاطر ارزش منطقه و نیروی انسانی آن است. به همین خاطر به شکل تدریجی پیش رفته می شود. در شرق حلب آن چه که در دست تروریستها است ده درصد آن است. در شرق حلب 250 هزار نفر مستقر بودند و در غرب حلب یک و نیم میلیون نفر. حالا از شرق حلب که 250 هزار نفر مستقر است نصفش گرفته شده است. ولی گرفتن این نصف دیگر هم جنگی سخت است. جنگ شهری است. خانه به خانه و خیابان به خیابان است.


به نظرتان اگر شرایط سوریه حل شود و به نوعی تروریستها از این مناطق خارج شوند سوریه خواستار این نمی شود که ایران برای برگشت ثبات از منطقه عقب نشیند؟
نه اینچنین نیست. باید توجه شود که وقتی ایران در جنگ با عراق بود و قسمتهایی از ایران در اشغال بود، حافظ اسد بر خلاف همه کشورهای عرب در کنار ایران ایستاد و اجازه داد پایگاههای آنها توسط ایران استفاده شود. جنگنده های ایران در پایگاههای سوریه می نشست و در سایه هواپیماهای مسافربری بر می گشتند. سوریه کمکهای زیادی کرد و امکانات زیادی به ایران داد تا حزب الله تسلیح و آموزش داده شود و بوجود بیاید و موشکها در آنجا مستقر شود. رابطه ایران با سوریه یک رابطه وجودی است.


به نظرتان چه چشم اندازی برای سوریه می توان متصور بود؟
در سوریه راه حلی وجود ندارد جز راه حل سیاسی. در این راه حل مردم سوریه باید سرنوشت خود را تعیین کنند. نه روسای جمهور کشور غربی و نه پادشاهان کشور عربی. قانون اساسی ایران به آن اجازه نمی دهد در امور داخلی دیگر کشورها دخالت کند، به این خاطر که حق تعیین سرنوشت برای ملتها است.


نظرات شما