سلمان فارسی کیست؟
رویداد۲۴ مریم آیتی: سلمان در خانوادهای زرتشتی و صاحب نفوذ، در روستای «جی» از توابع اصفهان به دنیا آمد. پدرش نام او را «روزبه» گذاشت. پیامبر اسلام او را از خود (اهل بیت) خواند و به سلمان محمدی شهرت یافت .
پدرش روحانی زرتشتی، کدخدای روستای «جی» و یکی از ثروتمندان آن ناحیه بود. او آتشپرستی متعصب و سرسخت بود، و چون آتشکده داشت، مردم آن ناحیه برای پرستش آتش نزد او میرفتند؛ به همین خاطر نزد مردم از منزلت سیاسی مذهبی خاصی برخوردار بود.
پدر سلمان «بدخشان کاهن» (روحانی زرتشتی) بود و کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستی او را به عهده گرفت.
سلمان بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی کنند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام میرفت. پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته شد.
سلمان وقتی به شام رسید، سراغ داناترین و متدین ترین مرد مسیحی را گرفت، مردم او را به سمت رهبر مذهبی خود در کلیسا راهنمایی کردند. او به کلیسا رفت و به رهبر مذهبی آن قوم گفت: من دوست دارم به دین شما روی بیاورم و در خدمت شما باشم تا اصول و احکام این دین را از شما یاد بگیرم. او درخواست سلمان را قبول کرد و بدین صورت او یکی از خدمتکاران و شاگردان آن رهبر مذهبی شد. کمکم سلمان پی برد که آن کشیش، مردی خیانتکار و بد کردار است؛ زیرا او مردم را به صدقه دادن تشویق می کرد ولی صدقاتی را که از مردم برای فقرا جمع می کرد، پس انداز می کرد و به مستمندان نمیرساند؛ در واقع آنچه به مردم می گفت، شعاری بیش نبود.
بیشتر بخوانید: راوی حدیث کسا کیست؟
به همین خاطر سلمان از دست او بسیار خشمگین بود، بعد از مدتی که کشیش ریاکار از دنیا رفت و سلمان مردم را از عمل زشت او مطلع ساختند، مردم به جای او دانشمند دیگری را برگزیدند که زاهد و عبادتکار بود و همیشه به کمک مستمندان و ناتوانان می شتافت.
سلمان او را بسیار دوست داشت و با اخلاص کامل در خدمت او ماند، تا وقتی که زمان مرگ او فرا رسید؛ قبل از این که بمیرد، سلمان بر سر بالین او رفت و خواست که او را به دانشمند شایسته ای همانند خودش راهنمایی کند؛ او هم سلمان را به عابد دانشمندی راهنمایی کرد و به او گفت:که آن شخص انجیلی صحیح و بدون تحریف در اختیار دارد و می تواند تو را به حقیقت برساند .
مسلمان شدن سلمان
روزی سلمان بالای درخت خرما مشغول کار بود و پدرش پای درخت نشسته بود که پسرعمویش آمد و به او گفت: خدا قبیله اوس و خزرج را نابود کند. پرسید: چرا؟ گفت: مردی به نام «محمد» پیدا شده که ادعای پیغمبری میکند؛ او از مکه به قبا آمده و همه مردم را دور خود گرد آورده است .
سلمان با شنیدن این سخن از خوشحالی به لرزه افتاد و نزدیک بود از بالای درخت بیفتد. با عجله پایین آمد و از آنها پرسید: ماجرا از چه قرار است؟ محمد کیست؟ الان کجاست؟ پدرش خشمگین شد و سیلی محکمی به او زد و گفت: برو به کارت برس! سلمان نشانه های پیامبر آخر زمان را که از راهب عموریه شنیده بود را به خاطر داشت. شب هنگام مقداری خرما برداشت و مخفیانه به قبا رفت و به حضور حضرت رسول اکرم (ص) مشرف شد و خدمت آن سرور عرض کرد:شنیده ام که شما انسان صالح و شایسته ای هستید و گروهی از غریبان و مستمندان نیز همراه شما هستند.
من مقداری خرما به عنوان صدق برای شما آورده ام تا تناول بفرمایید. حضرت رسول(ص) به یاران خود اشاره فرمودند که آن خرماها را بردارند و بخورند اما خودشان از آن خرماها تناول نکردند.
دید نشانه اش صدقه را میل نکرد. سلمان از این که توانسته بود نشانه ای از محبوب و گمگشته خویش بیابد بسیار خوشحال و مسرور شد، اما چون فرصتی نداشت تا بیشتر با پیامبر بحث کند، نزد آقایش برگشت و ادامه تحقیقش را به فرصتی دیگر واگذار کرد. چند روز بعد باخبر شد که حضرت رسول (ص) از قبا به مدینه تشریف برده اند؛ بنابراین، در اولین فرصت اندکی خرما را که برای خود جمع کرده بود، برداشت و مخفیانه به مدینه رفت و در مجلس حضرت رسول اکرم(ص) حاضر شد و خرماها را خدمت آن حضرت تقدیم و عرض کرد:این خرماها را به عنوان هدیه قبول فرمایید.
حضرت آن را قبول فرمودند و اندکی از آن خوردند و سپس میان یاران خود تقسیم کردند. حال دید که نشانه اش هدیه را قبول کرد و میل کرد. به این طریق دو نشانه از نشانه های پیامبری حضرت رسول(ص) برای سلمان ثابت شد و تنها یک مورد دیگر باقی مانده بود که سلمان می بایست راجع به آن اطمینان حاصل کند و آن مهر نبوت بود، سلمان منتظر بود تا بتواند آن را نیز مشاهده کند که بعدها مشاهده کرد.
آزادی و نامگذاری سلمان
پیامبر گرامی اسلام (ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه (هر وقیه معادل چهل درهم)، از مرد یهودی، خرید و آزادش ساخت و نام زیبای «سلمان» را بر او نهاد. این تغییر نام، بیانگر آن است که برخی از نامهای عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست.
و واژه «سلمان» از سلامتی و تسلیم گرفته شده است. انتخاب این نام زیبا از سوی پیامبر(ص) نشانه پاکی و سلامت روح سلمان است.
ازدواج سلمان فارسی
به گزارش رویداد۲۴ در روایت می خوانیم: عمر، در حالی که جلو درب خانه خود با گروهی ایستاده بود، از سلمان خواست، اگر حاجتی دارد برای او برآورده سازد. سلمان، از این موقعیت استفاده نمود و گفت:ای ابوحفص! من مایلم با دختر تو، خواهر «حفصه »یعنی، خواهر همسر رسول خدا (ص) ازدواج کنم، اما عمر که از این خواستگاری سخت ناراحت شده بود، به اطرافیان خود خطاب کرد و گفت: می بینید این عجمی که درست نمی تواند سخن بگوید، چه ادعایی دارد؟راستی، چگونه محمد (ص) این مرد را این قدر میدان داده و عظمت بخشیده، که وی از حد خود تجاوز میکند، و خود را در حدی قرار می دهد، که می خواهد باافراد بلند نسب همطراز گردد؟
آنگاه، عمر حرکت کرد و در حالی که خشمناک بود، به حضور رسول خدا (ص) رسید و به عرض رسانید:ای رسول خدا (ص) ! موقعیت افراد بی ارزش را، این قدربالا نبر، که بتوانند با اشراف اصحاب تو، همسنگ شوند و افتخار و منزلت به دست آورند !رسول خدا (ص) فرمود: چه مشکلی برای تو پیش آمده؟ عمر، داستان خواستگاری سلمان را بیان کرد، اما رسول خدا (ص) فرمود: وای به حال تو! اگر سلمان به این ازدواج مایل بود، تو چرا به وصلت با او را رضایت ندادی، تا بدین وسیله به او نزدیک شوی؟ در حالی که بهشت مشتاق ملاقات سلمان است .
آن گاه رسول خدا (ص) آیات قرآنی را که در مورد فضیلت سلمان و یاران وی وارد شده بود (سوره انعام، آیه 89) بیان فرمود، و عمر در برابر آن حضرت ساکت ماند، اما «حذیفة بن یمان » منظور آیه قرآن و رسول خدا (ص) را سؤال کرد، آن حضرت فرمود: منظور آیه: و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم. . (سوره محمد (ص) ، آیه 38) سلمان و قوم او هستند.
بعد رسول خدا (ص) ادامه داد: معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا، و الله لیضربنکم علیه غدا... (نفس الرحمن، ص 199 و 562؛ مجمع البیان، ج 9، ص 108 )
ای جماعت قریش! شما بر عجم به خاطر اسلام آوردن امروز شمشیر می زنید، اما به خدا سوگند در آینده آنها برای اسلام آوردن، به شما شمشیر فرود می آورند !
گویا پس از توضیحهای رسول خدا (ص) در خصوص سلمان بود، که «عمر» به هنگام خواستگاری بار دوم، از برخورد قبلی خود پشیمان شد و جواب مساعد داد، اماسلمان زیر بار این ازدواج نرفت و گفت: می خواستم بدین وسیله بدانم، آیا روحیه نژادپرستی قبل از اسلام، از قلب تو ریشه کن شده؟ یا هم چنان باقی است؟
آن گاه سلمان از این ازدواج صرف نظر کرد. این داستان ماجرا خوی زشت و ناپسند و نژاد پرستی عمر را میرساند.
سلمان توانست از قبیله «بنی کنده» زنی را به ازدواج خویش درآورد، شب عروسی فرا رسید، گروهی از بستگان عروس و یاران سلمان آنان را تا جلو درب خانه همراهی کردند، سلمان زحمات وخدمات دوستان را مورد ستایش قرار داد، و از آنان تقاضا نمود، از همانجا برگردند !
آن گاه سلمان و همسر وی وارد خانه شدند، وقتی سلمان پرده ها وآذین بندیهای فراوان خانه و حجله را دید، نگران شد و گفت: اینجا حجله عروسی است؟ یا کعبه به قبیله «بنی کنده » منتقل شده، که این همه پرده آویزان کرده اند؟
گفتند: همسر تو ثروتمند است و این پرده ها و آذین بندیها جهیزیه است و ازدارایی خود آن زن می باشد، آن وقت سلمان قانع و ساکت شد .
اما مشاهده کرد، تعدادی دختر و خدمتگزار مشغول پذیرایی و خدمت هستند، پرسید: اینها کیستد و چه کاره اند؟ پاسخ دادند: اینها کنیزان و خدمتگزاران همسر تو هستند!
سلمان، با شنیدن و دیدن آن وضع هم ناراحت شد، این کار همسر را ناپسند شمرد و گفت: این کار هم پسندیده نیست، آنان باید شوهر کنند، زیرا از حبیب خود، رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: کنیزان باید به شوهر داده شوند، اگرکسی دخترها و کنیزان را در خانه نگهداری کند و آنان به خاطر نیاز به همسر، به گناه و بی عفتی آلوده شوند، گناه آنان به عهده مالک و صاحب آنان نیز خواهد بود .
سلمان گفت: مولایم رسول خدا (ص) به من سفارش کرده، هرگاه کنار همسرخویش قرار گرفتم، زندگی را با اطاعت و عبادت خداوند آغاز کنم، حال که قول مساعدت و اطاعت داده ای، با من حرکت کن .
سلمان و همسر او حرکت کردند، و به مسجد وارد شدند، زن و شوهر در مسجد نمازگزاردند.
بنابراین، به استناد متون تاریخی، سلمان فارسی ازدواج کرده و همسر داشته، البته از بانویی به نام «بقیرة » به عنوان همسر سلمان، در «مداین » نیز نام برده شده است .
فرزندان و نوادگان سلمان فارسی
از قول محدث نوری استفاده می شود که نواده های سلمان تا حدود پانصد سال در ری بوده اند.
فضیلتهای برجسته سلمان فارسی
نزدیکی به رسول خدا
پیامبر(ص) فرمود:
- «سلمان منا اهل البیت» سلمان از اهل بیت ما است.
- همانا اشتیاق بهشت به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت به دیدار سلمان عاشقتر
از دیدار سلمان به بهشت است.
- هر که میخواهد به مردی بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد
- سلمان از من است، کسی که به او ستم کند به من ستم کرده است و کسی که او را بیازارد مرا آزرده است.
علم سلمان فارسی
پیامبر اسلام (ص) فرمود: اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسی پیدا میکرد.
وسعت و عمق آگاهیهای سلمان به حدی بود که برای هر کس قابل هضم نیست.
امام صادق (ع) فرمود:
رسول خدا (ص) و علی(ع) اسراری را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان میگفتند و او را لایق نگهداری علم مخزون و اسرار میدانستند; از اینرو یکی از القاب سلمان، «محدث» است.
امام صادق (ع) فرمود:
در اسلام، مردی که فقیهتر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده است.
پیامبر اسلام (ص) فرمود: سلمان دریای علم است که نمیتوان به عمق آن رسید.
عبادت سلمان
آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشتری می دهد، علم و آگاهی اوست. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روی بصیرت از عبادت سطحی و ظاهری ارزشمندتر است.
امام صادق (ع) فرمود: روزی پیامبر اسلام (ص) به یاران خود فرمود کدام یک از شما تمام روزها را روزه میدارد.
سلمان گفت: من، یا رسول الله.
پیامبر (ص) پرسید: کدام یک از شما تمام شبها را به عبادت میگذراند؟
سلمان گفت: من، یا رسول الله.
حضرت پرسید: آیا کسی از شما هست که روزی یک بار قرآن را ختم کند؟
سلمان گفت: من یا رسول الله.
یکی از حاضران که جوابهای سلمان را خودستایی و فخرفروشی می پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم میخوابد و بیشتر روز را به سکوت میگذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب برای نیایش با خدا بیدار میماند و روزی یک بار قرآن را ختم میکند؟!
سلمان گفت: در ماه سه روز روزه میگیرم و خداوند فرموده است: «هر کس عمل نیکی انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل میکنم و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد.
از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد.
اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس یک بار سوره «قل هوالله» را بخواند، پاداش یک سوم قرآن را دارد و هر که دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، گویا قرآن را ختم کرده است.
و نیز حضرت فرمود: یا علی، هر کس تو را با زبان دوست بدارد یک سوم ایمانش کامل شده، هر که با دل و زبان وستت بدارد، دو ثلث ایمان او کامل شده; و هر که با دل و زبانش دوستت بدارد و با دست هم یاریات کند، تمام ایمان را به دست آورده است.
زهد سلمان فارسی
آیات و روایات نشان میدهد که «زهد» به معنای حرام ساختن نعمتهای الهی بر خود نیست. زهد به معنای عدم دلبستگی به امور مادی است. یکی از مواردی که در تمام زوایای زندگی سلمان، از آغاز تا پایان عمر، دیده میشود زهد، پارسایی و بیرغبتی او به دنیاست.
سلمان، که پیرو راستین پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بود، راه آنان را پیش گرفت و حتی وقتی فرماندار مدائن بود، ساده زیستی را رها نکرد. زهد و وارستگی سلمان از ایمان عمیق او سرچشمه میگرفت; زیرا هر کس ایمان قویتر داشته باشد، از جاذبههای دنیوی آزادتر است.
امام صادق(ع) فرمود:
ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است.
سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه سازی نمیداد. شخصی از او خواست تا برایش خانه ای بسازد ولی سلمان راضی نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نیکوکار اجازه داد برایش خانه بسازد، ولی سفارش کرد خانه چنان باشد که هنگام ایستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابیدن پا به دیوار برسد.
سلمان پارسا، حتی حقوق اندک سالانه خود را هم به نیازمندان میداد و بسیار اندک برای خود برمیداشت.
دفاع سلمان فارسی از حریم ولایت
آنچه در زندگی سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بیتفاوتی اوست. او با هوشیاری و جدیت کامل در صحنههای مختلف حضور داشت و در پیروی از امامحق لحظهای تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتی، برای گفتن حق بهره میبرد و مسلمانان را به امامتحضرت علی(ع) فرا میخواند.
آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را برای مردم تکرار میکرد:«همانا علی(ع) دری است که خداوند گشوده است. هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.»
نقش سلمان فارسی در تشیع ایرانیان
یکی از کارهای بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگی او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفی اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتی بهره برد. وقتی به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیاری در تشیع ایرانیان داشت.
سلمان پیامآور اسلام ناب، منادی تشیع و نویدبخش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند.
مشاوره نظامی سلمان فارسی
او در جنگ های صدر اسلام شرکت داشت و پس از غزوه خندق هیچ جنگی از او فوت نشد. طرحِ کندن خندق دور شهر مدینه در غزوه خندق پیشنهاد او بود.
پیشنهاد او این بود که خندقی کنده شود که تمام منطقه باز و بلا مانعی را که در اطراف مدینه است، حفظ کند .این طرح مورد استقبال پیامبر واقع شد و نتیجه پیروزی سپاه اسلام را به دنبال داشت .
در این جنگ، به دستور پیامبر(ص) هر ده نفر مأمور کندن چهل زراع از خندق شدند. به خاطر توان جسمی بالای سلمان، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و هرکدام سلمان را از خود می دانستند؛ مهاجرین معتقد بودند چون سلمان از جای دیگر (ایران) هجرت کرده از آنان محسوب می شود و انصار می گفتند چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در آن جا بوده از انصار است .
در فتح ایران، عُمَر او و حذیفه را پیشگام و راهنمای سپاه اسلام قرار داد.
در فتح مداین سلمان نقش مذاکره کننده از سوی لشکر مسلمانان با سران نیروهای ایرانی را بر عهده داشت.
نقش سلمان فارسی در فتح مدائن
سلمان فارسی در فتح مداین نقش ویژه ای داشت. هنگامی که مسلمانان وارد مداین شدند و قصرها را یک به یک می گشودند، نگهبانان یکی از قصرها در برابرشان مقاومت کردند. در این کاخ سرداران چابک و نیرومندی بودند که نمی خواستند به سادگی تسلیم شوند. سلمان نزد آنان رفت و به زبان پارسی خطاب به ایشان گفت انسان تا زمانی با جان و مال خویش می جنگد که رهایی یابد؛ در حالی که برای شما نجاتی نمی بینم؛ زیرا کسرا در مقابل ارتش اسلام عقب نشینی کرده و متواری شده است و بر مقر حکومتش دست یافته اند؛ چنان که سربازی از او در مداین باقی نمانده است. شایسته است با دست خود، خویشتن را به هلاک نیافکنید و تسلیم شوید.
آنان از این سخن سلمان خشمگین شده، به سویش تیراندازی کردند. آنگاه از او پرسیدند:تو که هستی؟! او ماجرای زندگی خویش و چگونگی آشنایی با رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)را برایشان بازگو کرد و از کرامت های اخلاقی و فضایل آن حضرت سخن ها گفت. ایرانیان تسلیم گردیدند و دروازه های قصر را گشودند و از آن خارج شدند .
سلمان در میان رزمندگان، افزون بر این که به زهد و قناعت معروف بود، از مرگ هراسی نداشت و در میان صفوف مسلمانان، حضوری دلیرانه داشت و در برابر ایرانیانی که در دفاع از هویت و بلادشان مبارز می طلبیدند، سینه سپر می کرد و از ایشان دلهره ای نداشت. این شهامتش از قلبی آکنده از ایمان و پارسایی سرچشمه می گرفت .
به نوشته برخی مورخان سلمان ضمن عملیات رزمی، سفیر و مترجم مسلمان نیز بود. هنگامی که مسلمانان سرزمین مداین را فتح کردند، عده ای از ایرانیان در قصر ابیض پناه گرفتند. سلمان فارسی از آنان خواست که از مردم «بَهرَسیر» عبرت آموزند و ایشان را میان سه امر مخیر گرداند:اسلام آورند؛ جزیه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاکرات سلمان فارسی، پذیرفتند که جزیه دهند .
سلمان در نبرد مداین نقش تبلیغاتی و ارشادی نیز داشت و در تشویق سپاهیان و تقویت روحیه آنان، اهتمام می ورزید. هنگام عبور از دجله، مسلمانان تردید هایی داشتند، اما سلمان آنان را تشویق کرد که چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت همان گونه که خشکی ها رام مسلمین است، آب ها نیز تسلیم خواهند بود و سوگند یاد کرد همان گونه که گروه گروه به آب وارد می شوید، از آن بیرون خواهید آمد و نگران نباشید .
سلمان فارسی و حذیفة بن یمان مأمور شدند تا سرزمین مناسبی را برگزینند که با خلق و خو و شیوه زندگی اعراب سازگاری داشته باشد. سرانجام در محرم سال 17 هجری و حدود یک سال و دو ماه پس از فتح مداین، سرزمینی که بعدها کوفه نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابی وقاص برای اسکان قوای نظامی و قبایل مهاجر در این ناحیه تلاش کرد .
وفات سلمان فارسی
یکی از خصوصیات انسان های کامل و اولیای مقرب درگاه خداوند این است که گاهی از غیب ها مطلع می شوند. سلمان نیز این چنین و از زمان مرگ خود باخبر بود. حتی روز و ساعت مرگ خویش را می دانست.
او در مداین مریض شد و بیماری او روز به روز شدت یافت وقتی که اطمینان یافت که فرصت های آخر زندگی را می گذراند، به وصیت مولا و حبیبش رسول خدا (ص) عمل کرد و دستور داد تا او را به قبرستان ببرند تا با مردگان صحبت و گفت وگو کند و این سخن با اموات نشانه بود برای اینکه سلمان رفتنی است و اجلش فرا رسیده است.
او در بامداد روز سه شنبه سال 34 یا 36 هجری قمری از همسرش مقداری مشک طلبید و بدن خود را با آن خوش بو کرد و بعد منتظر ماند تا اجلش فرا رسید. مرقد مطهر سلمان فارسی در 30 کیلومتری جنوب شرقی شهر بغداد در شهر مدائن قرار دارد.
این شهر یکی از شهرهای باستانی جهان بوده که در دوره ای پایتخت ایران در دوره ساسانیان و در زمان ولادت رسول گرامی اسلام(ص) بوده است ، مدائن شهری سرسبز و در کنار دجله قرار دارد و مسیر دسترسی آن از جاده اصلی بغداد- کوت می باشد .
جمله حضرت علی بر قبر سلمان فارسی
امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که خودش لحد قبر سلمان را چید و قبر را پوشانید. حضرت علی (ع) در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند:
وفدت علی الکریم بغیر زاد *** من الحسنات والقلب السلیمی
وحمل زاد اقبح کل شیی *** اذا کان الوفود علی الکریمی
ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است