خطبه شقشقیه چیست؟
رویداد۲۴ مریم آیتی: «شقشقه» به صدای خاصی از گلوی شتر میگویند اما در اصطلاح به سوز دل و افشای رنجنامه گفته میشود. از سویی به سخنرانی که با هیجان سخن میگوید و سخنور هم هست ذوشقشقه گفته میشود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه سوم نهج البلاغه، این خطبه را شقشقیه یا شعله آتشی که از درون مبارکش زبانه کشیده توصیف فرموده و نام این خطبه هم از همین عبارت امام گرفته شده است.
در بخش پایانى خطبه حضرت مهمترین علت پذیرش خلافت را حضور مردم در صحنه، اتمام حجت به واسطه وجود یاران و اداى پیمان الهى ذکر کرده و خاطرنشان ساخته است که «اگر این دلایل نبود حکومت را نمیپذیرفتم زیرا دنیاى شما نزد من بى ارج تر از آبى است که از بینى بُز به هنگام عطسه پراکنده می شود».
گفتند: در اینجا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامهای به دست امام (علیهالسّلام) داد و امام (علیهالسّلام) آن را مطالعه میفرمود، گفته شد، مسایلی در آن بود که میبایست جواب میداد.
وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت یا امیرالمؤمنین چه خوب بود سخن را از همان جا که قطع شد آغاز میکردید امام (علیهالسّلام) فرمود: هرگز ای پسر عباس، شعلهای از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست.
بیشتر بخوانید: راوی حدیث کسا کیست؟
ابن عباس میگوید، به خدا سوگند بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام (علیهالسّلام) اینگونه اندوهناک نشدم که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد.
«خطبه شقشقیه» با محتواى خاص خود در میان «خطبه هاى نهج البلاغه» کم نظیر یا بى نظیر است و این نشان مى دهد که «على» (علیه السلام) در شرایط خاصى آن را بیان فرموده، تا واقعیّتهاى مهم مربوط به خلافت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) به فراموشى سپرده نشود و براى ثبت در تاریخ همیشه بماند و صراحت فوق العاده اى که «على» (علیه السلام) در این خطبه به خرج داده است براى همین منظور است؛ زیرا نباید واقعیّتها، فداى ملاحظات گوناگون شود و تعصبها گرد و غبار فراموشى بر آن بپاشد.
عبارت خطبه شقشقیه
نام مشهور این خطبه، «شقشقیه» است که به اعتبار جملهای است که پس از پایان خطبه و درخواست ابن عباس از امام برای ادامه دادن آن، توسط امام بیان شده است: «هیهاتَ یا ابنَ عباس تلک شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُم قَرَّت.»
شقشقه، چنانکه از مجموع سخنان لغویون و شارحان خطبه استفاده میشود، چیزی است مانند شش که هنگام هیجان یا غضب از دهان شتر بیرون میآید که با چرخیدن صدا در گلوی شتر همراه است و سپس در جای خود آرام میگیرد، در مواقع عادی چنین چیزی پیش نمیآید.
امام در اینجا حالت خود را به حالت هیجان شتر تشبیه کرده است که گویا لحظهای از خود بیخود شده و آن خطبه چون شعلهای از دل او زبانه کشیده و اکنون دیگر در حال عادی خود است و به همین سبب دیگر آن را ادامه نخواهد داد.
این خطبه را به اعتبار جمله نخستین آن یعنی «واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها فلان»، «مُقَمّصه» نامیدهاند، تقمّص یعنی «لباس پوشید» که امام، خلافت را به لباسی تشبیه کرده است که ابوبکر با آگاهی از اینکه برازندهاش نیست آن را بر تن کرده است.
زمان و مکان ایراد خطبه شقشقیه
با توجه به نکات تاریخى مطرح شده در خطبه، مانند ذکر ناکثین، قاسطین و مارقین پیداست که این خطبه پس از جنگهای جَمَل، صِفّین و نهروان و در سالهاى واپسین حیات حضرت على علیه السلام ایراد شده است، یعنى در زمانى که مردم براى رویارویى با معاویه بهانه جویى مى کردند.
شیخ مفید و قطب الدین راوندی مکان ایراد خطبه را در «رحبه» دانستهاند. هرچند رحبه میتواند مصادیق گوناگونی داشته باشد، به نظر میرسد در اینجا مقصود، جایی در وسط صحن (حیاط) مسجد کوفه است که امام علی (ع) معمولاً برای قضاوت یا موعظه کردن در آنجا مینشسته است.
محتوای خطبه شقشقیه
حضرت على (ع) در این خطبه امور زیر را روشن فرموده است:
خطبه شقشقیه به مثابه رنجنامه امام على علیه السلام و از مهمترین خطبه هاى نهج البلاغه است. این خطبه در عین کوتاهى، دوره کامل تاریخ خلفاى سه گانه نخستین از نگاه حضرت علی است. محور اصلى این خطبه مسئله خلافت، اوضاع سیاسى عصر خلفاى نخستین، علل سکوت ۲۵ ساله حضرت و انگیزه هاى پذیرش خلافت، گروههاى سیاسى عصر امام و علل انحراف آنها از محور دین است.
1- شایستگى و اولویت خود را نسبت به مسأله خلافت به وضوح بیان کرده، این همان واقعیّتى است که تقریباً همه محقّقان اسلامى و غیر اسلامى در آن متّفقند، حتّى «معاویه» سر سخت ترین دشمن «على»(علیه السلام) به افضلیت او اعتراف داشت.
2- مظلومیت آن حضرت، على رغم این همه شایستگیها.
3- این سخن به خوبى نشان مى دهد که انتخاب هیچ یک از خلفاى سه گانه مدرک و منبع روشنى نداشته است، بعلاوه معیارهاى چندگانه اى بر آن حاکم بوده، در یک مورد فقط انتخاب یک نفر و در مورد دیگر نیمى از یک شوراى شش نفرى و در مورد سوم یک شوراى چند نفرى معیارى بوده است.
4- فاصله گرفتن تدریجى مردم در دوران خلفا، از تعلیمات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و تشدید بحرانها با گذشت زمان، تا آن جا که وقتى امام(علیه السلام) به خلافت رسید به اندازه اى زمینه نامساعد بود که بازگرداندن مردم از ارزشهاى زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) میسر نشد.
5- سرچشمه نابسامانیها و جنگهایى که در عصر امام (علیه السلام) به وقوع پیوست، عشق به مال و مقام و زرق و برق دنیا بود که به صورت یک طبیعت ثانوى براى جمعى از سران مخصوصاً در عصر خلافت «عثمان» پیدا شده بود.
6- طبیعى ترین و مردمى ترین بیعت همان چیزى بود که در مورد خود امام(علیه السلام) واقع شد؛ ولى تحریکات منافقین و عدم تحمل گروهى از سران جامعه نسبت به عدالت «على»(علیه السلام) موجب شکستن پیمان و بیعتها و برافراشتن پرچمهاى مخالفت شد.
7- امام (علیه السلام) هیچ گونه علاقه اى به خلافت ظاهرى نداشت و هرگز به آن به صورت یک هدف نمى نگریست؛ بلکه تنها به عنوان یک وسیله براى کوتاه کردن دست ظالمان از گریبان مظلومان و برقرارى نظم و عدالت خواهان آن بود.
8- شورشهایى که در زمان «عثمان» واقع شد و منتهى به قتل او گردید، کاملا طبیعى بود و نتیجه اعمال و رفتار او و اطرافیانش از «بنى امیّه» بود زیرا «بنى امیّه» بر شهرهاى مهم اسلام به عنوان فرماندار و مانند آن مسلط شدند، بیت المال در اختیار آنها قرار گرفت، بخششهائى صورت گرفت و مردم از این امور آگاه شدند و بذر شورش از نقاط دوردستى همچون «مصر» و «بصره» و «کوفه» گرفته تا خود مدینه، پاشیده شد.
9- جنگهاى سه گانه دوران خلافت «امیرمؤمنان على»(علیه السلام) جنبه تحمیلى داشت و هیچ یک از آنها از سوى «على»(علیه السلام) شروع نشد، بلکه همه آنها از سوى افراد فرصت طلب و جاه طلب یا افراد نا آگاه و خشک و جامد به وجود آمد.
10- داستان «تنزیه صحابه» و عدالت همه اصحاب و یاران و معاصران پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مطلبى است که با هیچ یک از واقعیتهاى تاریخى سازگار نیست و اعتقاد به آن، موجب تضاد و تناقض آشکار است چرا که آتش افروزان جنگ جمل دو نفر از صحابه بودند و آتش افروز جنگ صفّین نیز یک نفر از آنان بود و در میان جنگ افروزان نهروان نیز گروهى از صحابه دیده مى شدند. همه آنها بر امام وقت که از سوى قاطبه مردم و حتى غالباً از سوى خود این جنگ افروزان پذیرفته شده بود، شوریدند و شکاف در جامعه اسلامى به وجود آوردند و راه بغى و ستم را پیش گرفتند.
ترجمه و فرازهای مهم خطبه
شکوه از ابابکر و غصب خلافت
آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند. او میدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دورپرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.
پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کنارهگیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم یا در این محیط خفقانزا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه میدارد پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود؛ و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند.
بازی ابابکر با خلافت
تا اینکه خلیفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلی را با شعری از اعشی عنوان کرد: مرا با برادر جابر، «حیّان» چه شباهتی است (من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود.)
شگفتا ابابکر که در حیات خود از مردم میخواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرهمند شدند.
شکوه از عمر و ماجرای خلافت
سرانجام اوّلی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی (عمر) سپرد که مجموعهای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزشطلبی بود زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پردههای بینی حیوان پاره میشود و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط میکند. سوگند به خدا مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند و دچار دو روییها و اعتراضها شدند و من در این مدت طولانی محنتزا و عذابآور، چارهای جز شکیبایی نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپری شد.
شکوه از شورای عمر
سپس عمر خلافت را در گروهی از قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان میباشم پناه بر خدا از این شورا در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم تا امروز با اعضای شورا برابر شوم که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگ شوم.
یکی از آنها با کینهای که از من داشت روی بر تافت و دیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.
شکوه از خلافت عثمان
تا آن که سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنیامیّه به پاخاستند و همراه او بیتالمال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنهای که بجان گیاه بهاری بیفتد، عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکمبارگی او نابودش ساخت.
بیعت مردم با امیرالمومنین
روز بیعت، فراوانی مردم چون یالهای پر پشت گفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آن که نزدیک بود حسن و حسین (علیهماالسّلام) لگدمال گردند و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّههای انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند.
امّا آنگاه که به پاخاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده و از دین خارج شدند و برخی از اطاعات حق سر بر تافتند، گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که میفرماید:
سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است.
آری به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، امّا دنیا در دیده آنها زیبا نمود و زیور آن چشمهایشان را خیره کرد.
مسئولیتهای اجتماعی
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعتکنندگان نبود و یاران حجّت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش میساختم و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب میکردم، آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است.