زندگینامه حضرت یونس
رویداد۲۴ هدی کاشانیان: حضرت یونس (ع) یکی از پیامبران خداست، که برای قوم بنی اسرائیل فرستاده بود و بعد از سلیمان نبی به پیامبری رسید و او را از نوادگان حضرت ابراهیم (ع) میدانند.
زندگینامه حضرت یونس
کلمه «یونس» لفظ یونانی و به معنای کبوتر است. دلیل عربی نبودن کلمه یونس، غیرمنصرف بودن آن است؛ یعنی هیچگاه کسره و تنوین بر آن درنمیآید. یونس بن مَتی از نوادگان یعقوب(ع) یا فرزندش بِنْیامین، معرفی شده است. از اینرو او را از بنیاسرائیل دانستهاند. در انتساب نام متی به پدر یا مادرش اختلاف وجود دارد. گروهی معتقدند متی نام پدرش بوده است. برخی نیز متی را نام مادرش دانستهاند و معتقدند که عیسی بن مریم و یونس بن متی تنها پیامبرانی هستند که به مادرشان منسوباند. برخی دیدگاه اول را قول مشهور دانستهاند. به گفته بعضی، او از ناحیه پدر از نوادههای حضرت هود (ع) و از ناحیه مادر از بنی اسرائیل بود.
نبوت حضرت یونس
حضرت یونس حدودا ۳۰ ساله بود که حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد (۴۷۲۸ سال بعد از هبوط آدم) بعد از حضرت «یسع» در شهر نینوا در کشور عراق به پیامبری برگزیده شد. حضرت یونس (ع) از پیامبران بنی اسرائیل بود که بعد از حضرت سلیمان ظهور کرد و بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیم (ع) دانستهاند. در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریکی جهل و شرک، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر کف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست که بت را عبادت کند و جبین -پیشانی- شما گرامی تر از آن است که بر این جمادات بیروح سجده کند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید که در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد که یگانه و بی نیاز است و تنها ذات کبریایی او شایسته عبادت و ستایش است. او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث کرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد کنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درک حقایق عاجزید.
بیشتر بخوانید: داستان حضرت آدم
ولی مردم آن منطقه او را تکذیب میکردند و به او تهمت می زدند و او را یاوه گو می خواندند. با این حال حضرت یونس به ماموریتش ادامه داد و همچنان به هدایت آن ها امیدوار بود. سی و سه سال از آغاز دعوتش گذشته بود، اما در تاریخ آمده که در طی این مدت فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ یکی از آن دو نفر دوست قدیمی یونس (ع) و از دانشمندان و خاندان علم و نبوت به نام «روبیل» بود و دیگری، عابد و زاهدی به نام «تنوخا» بود که از علم بهرهای نداشت. کار روبیل دامداری بود، ولی تنوخا هیزم کن بود، و از این راه هزینه زندگی خود را تأمین میکرد. بقیه مردم شهر نه تنها هیچ عکس العملی نسبت به دعوت او نشان ندادند بلکه در صدد قتل و آزار او نیز بر آمدند.
بالاخره یونس (ع) از ایمان آوردن قومش مأیوس شد و نزد خدای یگانه از اهانتها و تحقیرهایی که به او شده بود شکایت کرد و درخواست عذاب برای قومش کرد. خداوند پذیرفت و فرمود: «عذابم را روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید بر آنها میفرستم، و این موضوع را به آنها اعلام کن». او فرمان عذاب را به قومش اعلام کرد و با تندی و خشونت آنان مواجه شد، با ناامیدی و به همراه «تنوخا»، قوم بتپرست را رها کرد و از شهر خارج شد. موعد عذاب نزدیک شد و مردم نشانههای عذاب را مشاهده کردند. نزد «روبیل» رفتند و از او راه چاره خواستند. او فرمان داد مادران و بچههایشان، حیوانات و بچههایشان را به بیابان ببرند، مادران و بچهها را از هم جدا کنند و همگی با تضرع و زاری از خداوند بخواهند که آنها را مورد رحمت خویش قرار دهد و عذاب را از سرشان بردارد. چنین کردند و صدای ناله و شیون بزرگ و کوچک به التماس از خدای متعال بلند شد. طلب عفو کردند و حقیقتاً توبه کردند. عذاب از آنها برداشته شد و مردم با دیدن از بین رفتن نشانههای عذاب، به شکر و حمد و سپاس خداوند متعال پرداختند.
هجرت و گرفتاری در شکم ماهی حضرت یونس
به گزارش رویداد۲۴ حضرت یونس وقتی باخبر شد که عذاب از آنها برطرف شده خشمگین و ناراحت از اینکه چرا نزد قوم خود خوار شده و عذاب از آنها برطرف شده است، به حالت فرار و قهر از شهر بیرون آمد. در مسیر خود به ساحل دریا رسید و دید که کشتی پر از مسافر و آماده حرکت است. از آنها خواست تا او را هم سوار کنند؛ آنها قبول کردند. حضرت یونس سوار شد و کشتی به راه افتاد. همین که به وسط دریا رسیدند، دریا طوفانی و پر از امواج شد. در روزگار یونس، بین دریانوردان رسم بود که اگر کشتى دچار طوفان مى شد آن را نتیجه وجود یک بزهکار در کشتى مىدانستند و اگر هیچ کس حاضر نبود اعتراف به بزهکارى خود بکند، قرعه مىانداختند و به نام هرکس مىافتاد، او را به دریا مىافکندند. به هر حال کشتیبان و مسافرین گفتند که باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیندازیم. چند بار (سه تا هفت بار) قرعه کشیدند و هر بار، قرعه به نام یونس پیغمبر افتاد. همه دانستند که رمزی در کار است. یونس را به دریا انداختند و بلافاصله ماهی بزرگی که از طرف خدا مامور شده بود، او را بلعید؛ اگر چه اراده خدا بر این قرار گرفته بود که در شکم ماهی، به او هیچ آسیبی نرسد و از سوی خداوند ندا آمد :«ای ماهی! ما یونس را روزی تو نکردهایم.»
یونس در شکم ماهی علت گرفتاری خود را فهمید و دانست که بی صبری و قهر او از قومش، شایسته او نبوده است. این ماجرا یک بلا و آزمایشی بود که خدا این پیامبرش را به آن مبتلا کرد. لذا از همان موقع، یونس به تسبیح خدا مشغول شد؛ بسیار نالید و گریه کرد و در آن زندان تنگ و تاریک شکم ماهی، فریاد کرد که: «خدایا، معبودی جز تو نیست و من از ستمکاران به نفس خود هستم». به خاطر این که حضرت یونس در شکم ماهی قرار گرفت، لقب «ذوالنون» (نون به معنی ماهی است) و «صاحب الحوت» به این پیامبر داده شده است.
نجات حضرت یونس
این استغاثهها و دعاها، موجب نجات او شد. ماهی پس از چند روز، به دستور خدا، او را در کنار دریا از دهان خود بیرون انداخت. یونس بسیار مریض و بی رمق بود و به همین دلیل، خداوند درخت کدویی را بالای سر او سبز کرد تا پیغمبرش از میوه و سایه آن استفاده کند. کم کم حال او بهتر شد و مامور شد که دوباره به نزد قومش برگردد. در نینوا، از فرداى حرکت و هجرت یونس، نخست حرکت و جنبشى و سپس بلوایى به پا شد. پیرمردان و پیرزنان و بچه ها که همه از او نیکیها دیده بودند، دلتنگى خود را از نبودن او بروز دادند. نگرانى از عدم حضور یونس رفته رفته بالا گرفت تا اینکه بالاخره حضرت یونس دوباره به میان قوم خود بازگشت.
مقبره حضرت یونس
برای حضرت یونس قبری در شهر کوفه در کنار شط فرات قرار دارد که دارای گنبد و بارگاه بوده، اما از حملات داعش در امان نمانده است.