گزارشی از زندگی روستاییانی که بلوط قوت غالبشان است و برای یارانه فرزند دنیا میآورند
بلوط، میوه درخت بلوط که پوشش گیاهی غالب منطقه کوهستانی زاگرس مرکزی را تشکیل داده، غذای اصلی بسیاری از روستاییان دردمند این مناطق است.
روزنامه جهان صنعت در گزارشی نوشت: بلوط، میوه درخت بلوط که پوشش گیاهی غالب منطقه کوهستانی زاگرس مرکزی را تشکیل داده، غذای اصلی بسیاری از روستاییان دردمند این مناطق است. اغلب همپای بزها، (دامی که بهعنوان دام غالب در این مناطق پرورش داده و نگهداری میشود) ماههای زیادی از سال را بلوط میخورند. هم در مقام میانوعدههایی بیتعریف و هم آرد تهیهشده از هسته بلوط برای پخت نان را بهعنوان غذایی مناسب مورد استفاده قرار میدهند. نه باغهای میوه و صیفیجات وجود دارد و نه توان مالی خانوادهها برای خرید این ملزومات زندگی وجود دارد. دانشآموزان خردسالی را مشاهده میکنید که برای حتی ادای نام خودشان تامل میکنند، عوارض فراموشی و کندذهنی ناشی از گرسنگی، شکستن و سیاهی مداوم ناخنها، استخوانهای ضعیف دست و پا که به وضوح در حرکات اندامی آنها به چشم میخورد. کودکان و فرزندان در خانوادهها در یک تقسیمبندی شوم به فرزندان پیش از دوره یارانه و پس از یارانه تقسیم شدهاند. به وضوح شاهد تولید و رشد نسلی هستید که خانوادهها از فرط فقر اقدام به تولید آنها کردهاند که از قبل دریافت یارانههای آنها، بتوانند زندگی خودشان را بگذرانند.
خانوادههایی که بهخاطر یارانه در 8 سال 6 فرزند به دنیا آوردهاند
خانوادههایی هستند که در وضعیت میانسالی پدر و مادر و طی هشت سال اخیر صاحب شش فرزند شدهاند تا بتوانند از یارانههای آنها بهره گیرند. خودشان اذعان میکنند برای آنها مخارج تولد کودک بسیار ناچیز و حتی هیچ است اما حضور آنها بهعنوان منبع درآمد محسوب میشود. در روستاهای منطقه رودشت استان چهارمحال، کودکان در برابر پرسش آیا گوشت هم میخورید، هیچ پاسخ قانعکننده یا درستی نمیدهند. پاسخ کودکی که میگوید پدرم گفته «گوشتخورها به بهشت نمیرن» و خدا آنها را نمیبخشد اوج بحرانی را رقم میزند که در پس آن باید شاهد اختلافات طبقاتی بسیار وحشتناکی در همین مناطق روستایی بود. هنوز سایه خوانین و خانوادههای آنها که در شهرهای اصلی دو استان خانهها و املاک مجللی دارند، بسیار محسوس است. ایستگاههای پرورش ماهی که سود فزایندهای را برای صاحبان صنعت به همراه میآورد، جز استثمار روستاییان و نیروهای کار شاغل در ایستگاهها هیچ بهرهای را عاید روستاها نمیکند.
با وجود محوریت غذاهای گوشتی در فرهنگ غذایی و سفرههای این مناطق، وضعیت روستاییان تا حدی بحرانی شده است که کودکان در این مناطق واقعا گوشت اعم از قرمز و سفید نمیتوانند بخورند. احشام اگر هم در اختیار چند خانواده از روستاهای این مناطق باشد بهعنوان سرمایهای بسیار ارزشمند که تامینکننده آتیه آنهاست مورد احترام و ارزش فراوانی است. تولیداتی نظیر کشک و مشتقات شیر احشام، میتواند درصد کمی از هزینههای روستاییان را پوشش دهد و در این صورت خود روستاییان را به دلیل نیاز به پول از مصرف این مواد خوراکی محروم میکند. وجود محصولات خوراکی صنعتی فرآوری شده و مرگآور نظیر سوسیسها و کالباسها با کمال تعجب بهعنوان وعدههایی نادر در رژیم غذایی روستاییان وجود دارد.
محمد میلانی- یکی از نشانههای صنعتی شدن عقیم و ابتر، بحران روستایی است. بدون شک بحرانهای روستایی که امروز جامعه ایرانی را با بزرگترین و مهمترین چالشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مواجه کرده، لاجرم از همین صنعتی شدن عقیم، نشات گرفته است. دیدگاه مهندسی رایج که در راستای صنعتی شدن کشور بنا را در توسعه بر الزام تکنیکی و صنعتی گذاشت، چنین فجایع عظیمی را نیز به وجود آورد. سلطه تکنیک یا گشتل (به زبان آلمانی) که در بطن معنایی خودش میتواند ویرانکننده نیز باشد، به همین معنا در حال گسترش و شیوع است. روستاها معنای تولیدی خود را یا از دست دادهاند یا به محملی برای توسعه ناموزون صنعتی تبدیل شدهاند. طرح توسعه روستایی (به چه قیمتی و چه برداشتی) که آنقدر یکسویه و بیبرنامه پیش رفته و میرود و معلوم نیست کی و کجا بنا بر توقفش خواهد بود، روستاهای ایران را به روستاهایی بیمار تبدیل کرده است. کاهش آب و سفرههای زیرزمینی که از اساسیترین دلایل توسعه محصولات روستایی و مواد عذایی مردم سراسر کشور محسوب میشوند، تمایل بیش از حد روستاییان به زندگی در شهرها از فرط فقدان امکانات به روز و اساسی در حوزه روستایی، بیتوجهی، بیتوجهی و بازهم بیتوجهی به اصالت فرهنگی و اجتماعی روستاها، باعث کاهش هرروزه جمعیت تولیدگر روستایی و گرایش آنها به جمعیت مصرفکننده شهری یا مصرفکننده در خود روستاها شده است. در معنایی جدیتر اصالت معنایی تولید و تولیدی بودن روستاها به یک شاخصه فراموش شده یا پرزحمت و بدون اجر لازم، تبدیل شده است.
مشکل کجاست
این معضل که قریب به شش دهه بنیانهای اجتماع ایران را دچار آسیبهای فراوان و جبران ناپذیری کرده در درون خود نیز چنان آفتهایی را به بلوغ ناموزونی رسانده که نمیتوان نادیده از کنارشان رد شد. روستا امروز در درون خود از جامعه شهری بیشتر مشکل دارد و گسترش این مشکلات ضربههای جبرانناپذیری را به نسل آینده ایرانیان شهر و روستانشین وارد خواهد کرد.
برای مثال و صرفا برای نشان دادن عمق بحران کافی است قدری به ساختار سیاست غذایی و تغذیه در میان روستاهای کشور نظر متمرکز داشته باشیم. به این معنا وقتی هیچ الگویی از تغذیه مناسب یا دستکم معقول در رژیم غذایی روستاییان ایران وجود نداشته باشد، هیچ توقع و توانی را نمیتوان در راستای توسعه همهجانبه در آینده کشور متصور شد. کافی است فقط سری به روستاهای مناطق محروم کشور بزنیم تا با عمق فاجعه روبهرو شویم. اگر هرکس به اندازه توانش، بنا را بر تحلیل و رویت مناطق نزدیک به خودش بگذارد، بیشک با این مشکلات از نزدیک برخورد خواهد کرد. این گزارش نیز به حد بضاعت خودش بخشهایی از استانهای چهارمحالوبختیاری و کهگلویهوبویراحمد را در وهله اول و سپس روستاهای حوالی پایتخت را مورد ارزیابی قرار میدهد.
سوءتغذیه در مناطق زاگرس مرکزی فراموش شدهبرای تحقق طرح هدیه رایگان کتاب از سوی یکی از بنیادهای خیریه و همچنین تهیه این گزارش در مناطق روستایینشین غرب و شمال غربی و مناطق شرقی استان چهارمحالوبختیاری منطقهای مرزی در میان دو استان را برای ارزیابی انتخاب کردیم. نسلی از روستاییان فراموش شده در این مناطق زندگی میکنند که زندگی برای آنها به نوع دیگری رقم میخورد. فاجعه از همینجا شروع میشود.
دختران و پسران دانشآموزی که اندامهای بسیار کوچکتر از سن و سالشان دارند. کودکانی که سرکلاسهای درس به هنگام حل تمرینات ریاضی یا حین گوش کردن به درس معلم به خواب میروند. توان راهپیماییهای طولانی را ندارند. درست در مناطقی که به دلیل صعبالعبور بودنشان به هیچ نحوی نمیتوان امکانات بهداشتی و پزشکی را به این مناطق رساند؛ دانشآموزان ضمن نبود وعدههای مناسب غذایی حتی مانند سایر انسانها در طول روز از وجود دکتر یا حتی مشاور غذایی و بهداشتی بیبهرهاند. دست کمک روستاییان فقط به سمت کسانی دراز است که بتوانند آنها را نجات دهند. لبهای خشک دانشآموزان، دندانهایی که حتی درنیامدهاند، تنها چند نمونه عادی از این وضعیت دامنگیر است. اقتصاد خانوادهها سالهای سال است که بر اثر نبود منابع آب کافی و عدم ترویج مناسب کشاورزی، باغداری و دامداری و به دلیل نبود هیچ شاخصه روستایی در یک وضعیت تهدید و بحران دائمی به سر میبرد. ساختار روستایی سوای بخشبندیهای جغرافیایی و رسمی هیچ شکل مشخص دیگری ندارد. بسیاری از آنها برق و آب ندارند و هنوز برای انجام امور ساده مجبور به رجوع به شهرهای اطراف هستند.
کمبود خانههای بهداشت
مروجان بهداشت صرفا نحوه باروری زنان روستا و کیفیت بارداریهای امن و سالم را آموزش میدهند. در حالی که این خانههای بهداشت تعدادشان در این مناطق بسیار کم است و تقریبا در میان چند روستا یک خانه بهداشت مشترک وجود دارد، آنها هم وظایفی در این حد را انجام میدهند و هیچکدام از مددکاران و مروجان بهداشت اطلاعات لازم در باب برنامههای غذایی مناسب، متناسب با وضعیت مناطق موردنظر را ندارند. گویی اینجا افراد زود پیر میشوند. کمتر جوانی را میتوانید پیدا کنید که دندانهایی سالم داشته باشد. در بررسی نامحسوس از عملکرد خانههای بهداشت، توصیه به تولید فرزند در قبال توصیه به بهداشت دهان و دندان، تعادلی در حد یک دهم را نیز شامل نمیشود. در هیچکدام از این خانههای بهداشت جز پوسترهای اینفوگرافی خانواده سالم، هیچ نمونهای درخصوص مصرف مواد عذایی مورد نیاز بدن و همین مورد ذکر شده یعنی بهداشت دهان و دندان را پیدا نمیکنید. معلمان از ضعف چشمها و بینایی و حتی شنوایی دانشآموزان گلهمند هستند. ترکیب چند مقطع از دانشآموزان در یک کلاس درس و نیز معضلات سوءتغذیه این دانشآموزان روند تحصیل آنها را با مشکلات اساسی مواجه کرده است.
دختربچههای زیادی را میتوانید ببینید که دهان و لبهای زخمشده دارند و هرازگاهی خون لبها را باگوشه لباس یا سرآستینهایشان پاک میکنند. نبود ویتامین «ث» حتی تا به این اندازه نشاندهنده رواج بیش از اندازه سوء تغذیه در کودکان و نوجوانان این بخش از خاک میهنمان است. اینجا فقر رسم معمول و روزانه زندگی روستاییان شده است.
سوءتغذیه، اینجا در میان ما پایتختنشینان!
اگر روستاهای مذکور در مرکز ایران و از فقیرترین مناطق کشور محسوب میشوند، نمیتواند تنها دلیلی برای این آمار وحشتناک کیفیت زندگی و سلامت غذایی روستاییان باشد چراکه در امتداد این خط بحران، وقتی وارد پایتخت و استان تهران میشویم، گویی هیچ تغییری در اصل ماجرا وجود ندارد. کافی است تنها برای نمونه و همسو شدن با مناطقی که در این گزارش مورد بررسی قرار گرفتهاند به روستاهایی مانند زرافشان، باغ فیض، میانآباد و موسیآباد تا حوالی کمربندی در منطقه اسلامشهر بزنید. حجم و میزان جمعیت انباشته در این نواحی که زمانی بهعنوان روستاهای حوالی شهر تهران به حساب میآمدند، امروز اگرچه به نام شهرکها و خیابانهایی با ساختار مستقل محسوب میشوند و حجم تخریب باغها و زمینهای کشاورزی تا سرحد جنون باعث گسترش خانهسازیهای بیسر و ته شده است ولی کماکان ماهیت روستامنشی و روستامحوری به وضوح قابل رویت است. وجود مرغداریها و گاوداریها در میان محلهها یا وجود قطعه زمینهای بزرگ و قابل توجه در قامت باغهای میوه در میان حجم عظیم خانهها، ترکیب ناهمگونی از روستاهایی بیمار را به تصویر میکشد. طبقه کمدرآمد و ضعیفی که برای کار روزانه مجبور به تردد در میان روستا و شهر تهران هستند از قضا ضعیفترین طبقه مالی استان تهران را تشکیل میدهند که براساس گزارشها و اسناد موجود سوءتغذیه و نبود امکانات غذایی بدترین و مهمترین مشکل موجود را در این میان به خود اختصاص دادهاند. در خانههای بهداشت منطقه اسلامشهر یا از گفتههای معلمان مدارس این مناطق روایتهایی از شدت آثار تخریبی فقر که در میان اغلب دانشآموزان و خانوادههای آنها به چشم میخورد وجود دارد که بسیار تاسفبرانگیز و عجیب هستند.
برای مثال مدیر یکی از مدارس دبستان در منطقه اسلام شهر (سرنوری) از نبود مهمترین منابع اصلی غذایی در چرخه خوراک دانشآموزان متعلق به خانوادههای کمدرآمد میگوید. آقای محمد.ر ن که از اشتراکگذاری این بحرانها با مدیران و معلمان سایر مناطق اسلامشهر سخن میگوید مدعی است که فقر تا به حدی به ساختارهای غذایی و رژیمهای غذایی خانوداهها تاثیر گذاشته که سن بلوغ را در میان دختران و پسران با مشکلات جدی مواجه کرده است. از آن جمله خرید جگر و سنگدان اجباری خانوادهها از کشتار روزانه مرغداریهای این منطقه که عوارض جبران ناپذیر هورمونها را به همراه داشته و دارد و نیز وجود میوهها و مرکبات و همچنین صیفیجات مسموم به آب پسماند فاضلابهای روان و بدون مهار تهران بدترین شرایط فیزیکی را برای مردم این مناطق به وجود آورده به طوری که بسیاری از بیماریها براساس شواهد موجود در مراحل اولیه از جمله افزایش بیدلیل حجم شکمها، ریزش ناگهانی موهای سر، برجستگیهای بیدلیل غدد چربی در لایههای زیرین پوست دانشآموزان ایجاد شده است که قابل شناسایی دقیق نیستند. به طوری که در بعضی موارد عدم تکامل استخوانها و رشد ناموزون در دخترها باعث کاهش شدید قد و در میان پسرها معضل عدم شکلگیری اندامهای مردانه و حتی صدای مردانه را به همراه داشته است. بسیاری از این دانشآموزان پسر در مقاطع دبیرستانی فاقد قدرت لازم برای تحرکات ورزشی و حتی توان لازم برای فعالیتهای روزانه هستند. افزایش فستفودهای آلوده نظیر فلافلفروشیها، اسنکها و غذاهایی با حجم انبوه پنیرهای نامرغوب و حتی تهوعآور، اساس غذایی سالم این مناطق را در هم ریخته و متاسفانه هیچ کنترل محسوسی بر این موارد وجود ندارد. وی مدعی است اگرچه فقر در گذشته نیز وجود داشته و بالطبع نمیتوانسته تاثیر زیادی در انجام فعالیتهای سخت مردانه بگذارد اما شاخصهای تغذیه حتی در صورت وجود منابع غذایی به صورت کم اما بدون وجود معضلات و المانهای ناسالم و مسموم که امروزه در چرخه مواد غذایی وجود دارد، میتوانسته دستکم انسانها را سالم نگه دارد. به تعبیری بهتر دقیقا تمام استاندارهای جهانی سرانه مصرف مواد غذایی که در ایران در نسبت کم و زیاد بودن با سرانه مصرف استاندارد جهانی متفاوت است در مناطق آسیبپذیر نیز وجود دارد. مصرف بالای نان، شکر و... در کنار وضعیت بد مصرف شیر، سبزیجات و فرآوردههای ارگانیک مورد نیاز بدن، دقیقا در مقیاس کوچکتری در این مناطق کاملا قابل رویت و نشانهگذاری است.
سند چشمانداز تغذیه در ایران وجود ندارد
از سوی دیگر نبود سند چشمانداز تغذیه در ایران که بتواند با وضعیت فعلی جامعه ایرانی تطبیقی درست داشته باشد از بزرگترین معضلات و همچنین عوامل موجود در شیوع این بحران است. به تعبیری وضعیت فقر غذایی تا درون شهرهای ایران گسترده شده و جستوجو درخصوص نمونههای سوءتغذیه تا مرکز شهرها نیز گسترده شده است. این وضعیت را در مناطق پاکدشت و قرچک شهرستان ورامین وقتی مورد بررسی قرار میدهیم اگرچه وضعیت بسیار مشابه مناطق مورد پویش اسلامشهر است اما گردونه فقر غذایی و سوء تغذیه مادران شیرده بسیاری از متخصصان را نگران کرده است. خانم فهیمه.ن. که بهعنوان مددکار و مربی بهداشت و خانواده در یکی از مراکز درمانی و خانههای بهداشت ناحیه پاکدشت مشغول خدمترسانی است، بر این نکته تاسفبرانگیز اصرار مدام دارد که تمامی مشاورهها و گفتههای آنها به مادران و مردان خانوار در سایه فقر دایمی آنها رنگ میبازد. وضعیت تامین مواد غذایی مورد نیاز افراد خانواده و همچنین سرپا نگاه داشتن مادران شیرده و صاحب فرزندان متعدد یکی از بزرگترین آرزوهای مردان فقیر و کمبضاعتی است که به این مراکز مراجعه میکنند. مادران که اغلب با خانوده یا پس از ازدواج با همسرانشان به استان تهران کوچ کردهاند و در وضعیت بد مالی زندگی میکنند در ماههای اولیه شیردهی با افت شدید منابع غذایی مواجه میشوند که یا باعث اتمام شیر آنها یا تخریب بیش از حد سیستم فیزیکی و توانایی جسمی آنها میشود. اینها اگرچه بخشی از موارد ناراحتکننده سوءتغذیه و نبود سیستم جامع و مطلوب غذایی در کشور است اما از این رو به نظر میرسد با توجه به وضعیت فعلی هیچ راه گریزی از این وضعیت در گرو شرایط و تمهیدات موجود نیست. روند سیاست غذایی در کشور راه مطلوب و همواری را طی نمیکند و در صورت تمایل به استقرار درست آن، نیاز به استفاده از دستاورد و تجربه کسانی است که در این فرآیندها به دلیل گروهگراییها، موضعگیریها و باندبازیهای پزشکی و تغذیهای علنا کنار گذاشته شدهاند و تنظیم سند چشمانداز تغذیه در ایران به دست غیرمتخصصان اداره میشود. بدیهی است با توسعه شرایط نامناسب فعلی باید شاهد وجوهات جدیدی از این اخبار ناگوار در عرصه کلان سلامت کشور باشیم.