دستنوشتههای هاشمی رفسنجانی از آخرین روزهای حیات امام راحل
خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی از نهضت امام خمینی به دلیل حضور طولانی مدت و نقش پررنگ وی در دوران قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همیشه شنیدنی و اثرگذار بوده و خواهد بود.
در پی درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی، بخشهایی از خاطرات کمتر خوانده شده ایشان از زبان و قلم خود وی را بخوانید؛
یادداشت های هاشمی رفسنجانی از ایام رحلت امام (س) سال 1368
30 اردیبهشت ماه
سری به دفتر امام زدم. عصر جلسه سران مهمان احمدآقا بودیم. امام در جلسه ما شرکت کردند. حالشان خوب است، ولی کمی ضعف دارند. خودشان از نوع کسالت مطلع هستند. سپس با جمعی از دکترها مذاکره کردیم. نظر ایشان قطعی است که باید عمل جراحی انجام شود و در خصوص قدرت تحمل قلب ایشان نگرانند. قرار شد فردا در مورد تحمل قلب آزمایش کنند. حالم پریشان است و کسی که مرا ببیند می فهمد نگرانم. قابل کتمان نیست.
31 اردیبهشت ماه
صبح به دفتر امام رفتم. با دکتر عارفی درباره وضع امام صحبت کردم . عارفی گفت: با بررسی عکس تردیدی در انجام عمل پیش آمده که می بایست مجدداً شور شود. کمی آرام گرفتم. شب در دفتر آیت اللّه خامنه ای سران سه قوه جلسه داشتیم. درباره عمل جراحی حضرت امام که قرار است فوراً انجام شود، مذاکره کردیم و دوباره پیش بینی های لازم، در هر صورت مذاکره و تصمیم گیری شد. دیر وقت به دفتر رفتم و با ناراحتی و نگرانی خوابیدم. مدتی بیدار بودم.
2 خرداد ماه
اول وقت با دفتر امام تماس گرفتم که وقت عمل جراحی را بدانم. جلسه علنی را به آقای کروبی سپردم و به سوی بیت امام حرکت کردم. 35/8 دقیقه رسیدم و به بیمارستان بیت رفتم. آقای خامنه ای قبل از من رسیده بودند. امام را بیهوش کرده بودند. روی تخت عمل بودند. از تلویزیون مدار بسته جریان عمل را نگاه می کردیم. بیش از دو ساعت طول کشید. ضمن عمل خبر از رضایت پزشکان می رسید، خانواده امام هم بودند. ظاهراً صبر آنها از من بیشتر بود. آقای موسوی اردبیلی هم آمدند. امام را به اتاق دیگری منتقل کردند. از پزشکان تشکر کردم. با سران سه قوه، احمدآقا، دکتر عارفی، دکتر طباطبایی و دکتر معتمد جلسه ای داشتیم. نظر آن شد که عمل جراحی را اعلام کنیم دکترها هم توضیح بدهند. به منزل آمدم. اهل خانه هم از اجتماع دکترها در بیت امام چیزهایی فهمیده بودند.
3 خرداد ماه
ساعت 9 صبح به بیمارستان برای ملاقات امام رفتم. چند دقیقه ای ایشان را دیدم. رو به بهبودی می روند. چند کلمه ای صحبت کردم. گفتند کمی درد دارند. دستم را به آرامی روی دست امام گذاشتم. داغ بود. حرارت دستشان تا اعماق وجودم را گرم کرد. عشق به امام بی تابم کرد. مایل بودم بوسه ای بر لبهای خشک و پژمرده ایشان بزنم. شرم کردم. لبهایم را را روی نقطه هایی از سرشان که مو نداشت، گذاردم. آنجا هم داغ و مرطوب بود، بی اختیار با زبانم کمی از رطوبت را برداشتم. امام با گرفتن انگشت شستم که روی دستشان بود، پاداشم را دادند. دکترها ابراز رضایت کردند. به احمدآقا گفتم گوشه ای از صحنه های عمل جراحی پخش شود.
4 خرداد ماه
سری به دفتر امام زدم، دکتر عارفی توضیح حال امام را داد، راضی است. ولی ما به سختی نگرانیم. بازنگری قانون اساسی هنوز کامل نشده. امام نظر داشتند که در زمان خودش کامل شود که به دوران بعد از ایشان منتقل نشود و احتمالاً کار مشکل شود.
5 خرداد ماه
30/10 شب به بیمارستان رفتم و امام را زیارت کردم. گفتند حالشان رو به بهبودی است. قرار شد حال امام را که رو به بهبودی است، به مردم و مسئولان برسانم و تشکر کنم. این بار موقع خداحافظی با اشاره چشم امام توقف کردم و کنار تخت ایستادم با صدای ضعیف و شمرده فرمودند تا من زنده ام بازنگری قانون اساسی را تکمیل کنید. پیشرفت کار انقلاب به اتحاد شماها بسته است. خصوصاً اتحاد شما و آقای خامنه ای. احساس کردم صدایشان به زحمت بیرون می آید. اشکهایم ریخت.
6 خرداد ماه
30/8 به بیت امام رفتم. حال امام مساعد نبود. ضعف شدیدی داشتند، گفتند از مثانه خون بیرون می آید. اطرافیان نگران بودند، با دکترها صحبت کردم، نگرانی آنها کمتر بود و احتمال می دادند لخته شدن خون در مثانه این آثار را آورده باشد و آماده می شدند برای معاینه مثانه. اطلاع دادند که با معاینه مثانه امام روشن شده که عوارض ناشی از لخته شدن خون در مثانه بوده و با شستن خونها، حال امام مساعد شده و نگرانیها کاملاً برطرف شده.
7 خرداد ماه
از بیت امام درباره حال امام پرسیدم، گفتند رضایتبخش است. با سران قوا درباره احتمالات حوادث آینده و مسأله رهبری و وضع نامشخص اجرای قطعنامه آتش بس مذاکره کردیم.
8 خرداد ماه
اول وقت رفتم بیت امام. امام را در بیمارستان زیارت کردم، حالشان مساعد است. دکترها خون گرفتند برای آزمایش، چند کلمه با امام حرف زدم. گفتند همه چیز را در وصیت نامه نوشته اند و اضافه کردند: گرچه پذیرفتن قطعنامه آتش بس در آن روز برایم تلخ بود، اما اکنون که می بینم مشکلی را برای دوران بعد از خود کم کرده ام، راضی و خوشحالم.
9 خرداد ماه
در بیشتر ملاقاتها و مذاکرات بحث درباره حال امام و شرایط جاری و خطرها و رهبری بعد از امام است. و هیچ کس مایل نیست که درباره فقدان امام بیندیشد. هر وقت فرصت دست بدهد به بیمارستان و دفتر امام می روم.
و انصافاً حاج احمدآقا در اداره امور و مراقبتها سنگ تمام می گذارد و تسلط بر اراده اش برایم آموزنده است.
10 خرداد ماه
سری به منزل امام زدم، دکترها و اطرافیان راضی بودند و احمدآقا نگران بود و تأکید داشت بر تعجیل در انجام کار بازنگری قانون اساسی. عصر هم تلفنی حال امام را پرسیدم، گفتند خوب است.
11 خرداد ماه
پس از جلسه با حضور آقایان خامنه ای و اردبیلی درباره وضع حال امام و مسأله رهبری و رفراندوم و انجام سریع تر کار بازنگری قانون اساسی مذاکره کردیم.
12 خرداد ماه
به بیت امام رفتم، احمدآقا اظهار نگرانی داشت، با دکترها صحبت کردم، معالجه شیمی درمانی را شروع کرده بودند. قرار شد اطلاعیه های پزشکی به گونه ای داده شود که کمی نگرانی در آن دیده شود. امام را زیارت کردم، خیلی ضعیف شده اند. گفتند درد دارم و اشتها ندارم. ناراحتند و صدایشان خیلی ضعیف است. قرار شد تسریع نماییم در انجام کار بازنگری قانون اساسی. به سختی افسرده ام و اضطرابم را مخفی می کنم. می سوزم.
13 خرداد ماه
بعد از نماز سری به بیمارستان زدم و از آنجا به مجلس رفتم، چیزی که حاکی از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام باشد به چشم نمی خورد. دیگر نمی توانم اضطرابم را کتمان کنم مثل کسی هستم که هر لحظه نگران رسیدن خبر شومی است. مسأله مهم این است که به رغم وجود آتش بس در حالت جنگ به سر می بریم و ممکن است دشمن با استفاده از خلأ رهبری و فقدان مرکز تعادل و انسجام و امید مردم بار دیگر دست به حمله وسیع بزند. ساعت 3 بعدازظهر احمدآقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست سریعاً به جماران بروم. خود را با عجله به جماران رساندم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود، امام به زحمت نفس می کشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند. نزدیک بود منفجر شوم. صبرم تمام شده دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند و تا ساعت 20/10 شب به این صورت نگاه داشتند. ولی دیگر مغز کار نمی کرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس طبیعی شد. ولی زود این وضع تمام شد. نمی توانم عمق رنج و ناراحتی ام را توضیح بدهم. همه جا را سیاه می دیدم. در این فاصله درباره کیفیت اعلان خبر و برنامه های اداره کشور و انتخاب رهبر و... مشاوره شد. با تلفن اعضای خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند و قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم. یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت خبرگان به شهرها با فاش شدن رحلت امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد و من حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به اسم دعای توسل گریه کنند. صبر خانمهای بیت امام برای ما جالب بود. تا ساعت 12 شب برای تنظیم برنامه ها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرام بخش خوابیدم. به یاد ندارم که تاکنون برای خواب رفتن از آرام بخش استفاده کرده باشم.
14 خرداد ماه
بعد از نماز به مجلس رفتم، اعضای هیأت رئیسه خبرگان شب در دفتر من خوابیده بودند. درباره برنامه جلسه خبرگان مذاکره کردیم. تا صبح اعضای خبرگان از اطراف کشور به تهران رسیده بودند. اطلاع دادند جلسه در تالار مجلس شورای اسلامی آماده است. به آنجا رفتم. جلسه غیررسمی بود. من و نمایندگان خبرگان گریه زیادی کردیم. کمی با آنها درباره رحلت امام صحبت کردم. احساس کردم که گریه و اشک برای کم شدن فشار روحی مفید افتاده. در گذشته معمولاً در بحرانها می توانستم آرامش و امید ایجاد کنم. این بار خودم آرامش ندارم. به یاد امدادهای الهی و مرور بر دو سه آیه قرآن که معمولاً در سختیها به دادم می رسد، بر خودم مسلط شدم و همان نقش امیدبخشی و آرامش آفرینی را به خوبی انجام دادم. اظهارات آیت اللّه خامنه ای و آیت اللّه مشکینی هم بسیار اثربخش شد. جلسه غیررسمی بود. یک هفته مدت مسئولیت هیأت بازنگری را تمدید کردیم، دو سه روز دیگر تمام می شود.با این تمدید مشکل برطرف شد. بیانیه ای برای مجلس خبرگان در خصوص رحلت امام تهیه کردیم. حدود 30/8 جلسه آماده و رسمیت جلسه را اعلام کردیم. آقای مشکینی صحبت کوتاهی کردند. وصیت نامه امام در صندوق امانات در دفتر من بود. در جلسه رسمی پلمب شکسته شد و بیرون آوردیم. سال 61 نوشته شده و سال گذشته تجدیدنظر شده. آخر وصیت نامه نوشته شده بود که به ترتیب احمدآقا، رئیس جمهور، رئیس مجلس و رئیس دیوان عالی کشور و یا یکی از اعضای شورای نگهبان برای مردم بخوانند. احمدآقا اطلاع دادند که آمادگی ندارند و نوبت به رئیس جمهور رسید. آیت اللّه خامنه ای برای حضار خواندند. فضای جلسه مملو از اندوه و ابراز تأسف بود. حضار جلسه خبرگان، نمایندگان مجلس، دولت، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و دیگران بودند. قرائت وصیت دو ساعت و نیم طول کشید، نزدیک ظهر جلسه ختم شد. جلسه بعدازظهر مجلس با صحبت آیت اللّه مشکینی شروع شد و تا ساعت 30/7 عصر با یک تنفس ادامه یافت. صحبتهای زیادی شد. بعضیها طرفدار رهبری شورایی و بعضیها طرفدار رهبر فردی بودند. توسط بعضیها آیت اللّه خامنه ای و بعضیها آیت اللّه گلپایگانی و برای شورا هم اسمهایی برده شد.
منجمله اسم آقایان موسوی اردبیلی، مشکینی، احمدآقا و آیت اللّه خامنه ای که من نپذیرفتم قبل از اجلاس ما توافق کرده بودیم که شورای رهبری با عضویت آیات خامنه ای، مشکینی و موسوی اردبیلی تشکیل شود. سرانجام آیت اللّه خامنه ای با اکثریت قاطع 60 رأی از 74 رأی اعضا انتخاب شدند و مسأله به این مهمی به این خوبی حل شد.
15 خرداد ماه
متن بیانیه مجلس خبرگان در خصوص تصویب رهبری آقای خامنه ای را نوشتم و دادم برای انتشار.