سینمای سیاسی چیست - قسمت سوم
پدر خوانده سیاستنامه عهد جدید
پدرخوانده جز آنکه فیلم درخشانی است. یک سیاست نامه عهد جدید هم هست. سیاست نامهای که میشود دیدنش را به تمام سیاستمداران توصیه کرد.
رویداد۲۴-مازیار وکیلی: پیگیری سیاست در سینمای جهان گستره عظیمی را در بر میگیرد. این گستره چنان عظیم و متنوع است که پرداختن به آن نیاز به دهها مقاله دارد.
پس برای بررسی مفهوم سیاست در سینما و برای اینکه بدانیم مفاهیم سیاسی چگونه به درخشانترین شکل ممکن در سینما بازتاب پیدا میکند مجبوریم دست به انتخاب بزنیم و از میان گزینههای متعددی که پیش روی ماست یک فیلم را برای تحلیل و بررسی انتخاب کنیم.
تمرکز بر روی بررسی تنها یک فیلم چندین حسن دارد. حسن اول آن است که از پراکندهگویی و تشتت جلوگیری میکند.
دومین حسن آن این است که باعث میشود به جای بررسی تیتروار مفاهیم سیاسی در بین انبوهی فیلم عمیقتر به این پدیده بزرگ نگاه کنیم و حسن سوم آن این است که به ما اجازه تحلیل، واکاوی و فهم بهتری از ارتباط سینما و سیاست میدهد.
در سومین و آخرین قسمت از سری مقالات سینمای سیاسی بناست به بررسی پدرخوانده به عنوان مهمترین فیلم سیاسی تاریخ سینما بپردازیم. پدرخوانده انقدر فیلم شهیری هست که بسیاری از مردم بدون اینکه مخاطب حرفهای سینما هم باشند آن را دیدهاند.
پس گزینه خوبی است برای بررسی هر چه بهتر و دقیقتر سیاست در سینما. بهتر است قبل از ورود به دنیای پدرخوانده این سوال را مطرح کنیم که در سیاست دعوا بر سر چیست؟ اساساً چه چیزی باعث میشود که سیاستمداران با هم به رقابت و نزاع برخیزند. جواب این سوال بیگمان واضح و مشخص است؛ قدرت. یک سیاستمدار پیش از آنکه وابسته به عقاید یا ایدئولوژی خود باشد وابسته به میزان قدرتی است که برای اعمال عقایدش دارد.
پدرخوانده هم بدون شک قبل از هر چیز دیگری درباره همین مفهوم قدرت بحث میکند.درباره اینکه برای کسب اعتبار، ثروت و جایگاه اجتماعی باید دارای قدرت بود. ویتو آندولینی اهل کورلئونه ایتالیا هنگام مهاجرت به آمریکا، یک کودک خردسال است که حتی حرف هم نمیزند.
پسرکی است معصوم با چهرهای مظلوم که بیننده در نگاه اول حتی تصور نمیکند او بتواند در این کشور غریب زنده بماند، چه رسد به اینکه بخواهد دار و دسته مافیایی تشکیل دهد. اما همین پسر سالها بعد سردسته بزرگترین خانواده تبهکاری در نیویورک میشود. اما چرا ویتو که کارگری ساده است این احساس نیاز را پیدا میکند که قدرتمند شود؟ به یک دلیل بسیار مشروع.
او میخواهد خانوادهاش را حفظ کند. یک اعتقاد سنتی و مذهبی برخواسته از مذهب کاتولیک مسیحی. ویتو برای کسب قدرت مجبور است مانعی بنام دُن فانوچی که یک اوباش و باجگیر محلی است را از میان بردارد. تنها راه حذف دُن فانوچی حذف فیزیکی اوست. پس ویتو کورلئونه مجبور میشود دُن فانوچی را به قتل برساند تا قدرت را در دست بگیرد.
در واقع او برای کسب و قبضه کردن قدرت مجبور به جنایت است. این نگاه بدبینانهای به سیاست نیست، نگاه واقعبینانهای است. در واقع در سالهای آغازین سده قبل هنوز مفاهیمی مثل دموکراسی، حقوق بشر و آزادیهای مدنی پا به عرصه وجود نگذاشته بودند و قدرت بیشتر حالتی فئودالی و محلی داشت.
قدرت دست حکام محلی بود و جوامع بیشتر از آنکه برمبنای قواعد مدرنیته اداره شوند به صورت فئودالی و قبیلهای اداره میشدند و حکام محلی قدرتی به اندازه حکومت مرکزی داشتند. این قدرتها هسته اولین دیکتاریهای سنتی بودند که تنها راه نابودیشان حذف فیزیکی آنها از طریق ترور بود. ویتو کورلئونه به این صورت است که قدرت میابد. پس کاپولا موفق میشود با نگاهی دقیق و بدون تاکید نحوه انتقال قدرت در جوامع سنتی را به ما نشان بدهد.
اما پدرخواندهای که بعد از به قدرت رسیدن و در قسمت اول میبینیم مردی است جنایتکار که بیش از آنکه رعبآور باشد قدیس است. شروع مجموعه فیلم های پدرخوانده با درخواست مردی از پدرخوانده برای انتقام آغاز میشود.
در واقع آن مرد از پدرخوانده عدالت میخواهد. این نگاه به جایگاه پدرخوانده را میتوان به نوعی حمله به ساختارهای سیاسی معیوب مدرنیته دانست که نمیتواند از طریق قانون نیازهای شهروندان را تامین کند و شهروندان برای ستاندن عدالت نیاز به یک منجی دارند که پدرخوانده است. قسمت اول پدرخوانده ما را با مجموعهای به اسم مافیا آشنا میکند.
ما را از قوانین، قواعد و ساختار این نظام خانوادگی آگاه میسازد. ساختاری به شدت محدود و بسته که صرفاً اعضای خانواده از وجود تصمیمات آگاه هستند. اما مهمترین بحران در پدرخوانده یک مسئله جانشینی ویتو کورلئونه است و انتخاب کاپولا برای جانشین ویتو کورلئونه انتخاب عجیبی است. او مایکل را انتخاب میکند. پسری ساده و صمیمی که قهرمان جنگ است و اصلاً در حدی نیست که بتواند قدرت را به دست بگیرد، اما در نهایت اوست که قدرت را بعد از فوت پدر در دست میگیرد.
در واقع او معصومیتش را برای حفظ ساختار و سیستم فدا میکند. خیلی از منتقدان اعتقاد دارند که مایکل کورلئونه در پدرخوانده نماد آمریکاست. کشوری که در ابتدا برای عقاید والایی بنا شد اما کم کم برای هژمونیک کردن گفتمان و قدرت سیاسیاش مجبور شد دست به جنایت بزند. درست مثل مایکل کورلئونه که از پسرک معصوم قسمت اول بدل به جنایتکاری بالفطره در قسمت دوم میشود.
جنایتکاری که برای حفظ قدرت مجبور است برادرش را هم حذف کند. حفظ سیستم به هر شکل ممکن تنها هدف این خانواده مافیایی است. سیستمی که بر قواعد خونی اُستوار است و سلسله مراتبش کاملاً مبتنی بر نظرات راس هرم قدرت است.
یک دیکتاتوری کامل. قسمت سوم پدرخوانده به زوال مایکل و خانواده میپردازد. مایکل در حال قانونی کردن مسائل خانواده است و از طرف دیگر در آستانه مرگ قرار گرفته. او که سعی دارد دوباره خانوادهاش را کنار هم جمع کند با ترور دخترش در پایان قسمت سوم خانواده را کاملاً از هم پاشیده میبیند. در واقع سیستم علیه خودش عمل میکند و از درون باعث فروپاشی خانواده میشود. خانواده کورلئونه شباهت تام و تمامی با نظامهای توتالیتر و واپسگرای جهان مدرن دارد.
نظامهایی فاقد آزادی و حق انتخاب که فقط باید فرامین راس هرم قدرت را اجرا کنند. کاپولا با دقتی شگفتانگیز و در سه فیلم به خوبی چگونگی نابودی سیستمهای بسته سیاسی را به تماشاگر نشان میدهد. طوری که ما به خوبی یک دوره سیاستورزی را با تماشای این سه فیلم طی میکنیم.
پدرخواندهها هر سه ویژگیای که در مقاله اول برای یک فیلم سیاسی مطلوب ذکر کردیم درون خود دارند. غیر ایدئولوژیک هستند و نحوه سیاستورزی در دورههای مختلف تاریخی و چگونگی کسب قدرت در سیستمهای بسته را بررسی و تحلیل میکنند.
به ریشههای شکلگیری و علل تشکیل خانوادههای مافیایی میپردازند و این روند شکلگیری را کاملا در فضای تاریخی و جغرافیای سیاسی آمریکا بررسی میکند. پدرخوانده جز آنکه فیلم درخشانی است. یک سیاست نامه عهد جدید هم هست. سیاست نامهای که میشود دیدنش را به تمام سیاستمداران توصیه کرد.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط