روایتی از آخرین دیدار هاشمی با رهبری
گزيده هايي از این گفت و گو را در ادامه مي خوانيد:
*من قائل به تفكيك هاشمي قبل از 88 و بعد از آن نيستم. درست است که اقای هاشمی مرحله به مرحله تکامل پیدا کرده بود اما اساس این تغییر مواضع مربوط به تغییر موضوع بود. سال 88 موضوع زمانه ما عوض شده بود. اقای هاشمی متناسب با ان حرف زد. ایشان آن موقع هم متعادل حرف زد. آقای هاشمی در اخرین خطبه نماز جمعه اش در همان سال همه را دعوت به گفت و گو می کند. ایشان فوق العاده متعادل صحبت میکند و همچنان همان هاشمی همیشگی باقی می ماند. او هیچ حرف رادیکالی در رد یا تایید یکی از دو طرف ماجرا نمی زند و توصیه دقیقی می کند که طرف ها با هم گفت و گو کنند و نیازی به زندان و درگیری و زد و خورد نیست.
* اقای خاتمی بعد از انتخابات 76 در ملاقاتی با آقای هاشمی گفت شما توسعه اقتصادی بعد از جنگ را خیلی خوب پیش بردید و وضعیت کشور الان به نقطه ای رسیده است که من می خواهم به این توسعه اقتصادی توسعه فرهنگی و سیاسی را اضافه کنم. آقای هاشمی به من گفت این برنامه آقای خاتمی برنامه جذاب و خوبی است. و در شرایطی که کشور تا حدودی از فضای بعد از جنگ فارغ شده است پرداختن به مسائل فرهنگی و سیاسی یک امر ضروری است.
* در دوره آقای احمدی نژاد موضوع کلا عوض شد. سیاست های کلی کشور و برنامه ها کنار رفت. آقای هاشمی در هشت سال دولت آقای احمدی نژاد ارتباطی با دولت نداشت. رابطه کاملا قطع بود. حتی آقای هاشمی علاقه مند بود در حوزه سیاست های کلی نظام از تخریب های اقتصادی ایران پیشگیری کند. ولی در مجموع در کشور مصلحت دانسته نشد و لذا هم آقای هاشمی و هم کارشناسان طراز اول کشور برکنار بودند.
*در دولت یازدهم آقای روحانی مواضع نزدیک به آقای هاشمی داشت. اما ایشان ضمن دفاع قاطعی که از دولت آقای روحانی داشت انتقاداتی هم به ایشان وارد می دانست. و این انتقادات بیشتر مربوط به کندی کارها و دنبال کردن تصمیم ها در دولت بود. ایشان تذکرات لازم را می داد و خداروشکر دولت اخیرا قویتر از پیش عمل می کند. هرچند که موفقیت های دولت در بحث برجام و بحث کاهش تورم همیشه مورد ستایش آقای هاشمی بود.
*در مجلس چهارم اصولگرایان فشار سنگینی را به آقای هاشمی وارد می کردند. یک بار از آقای باهنر پرسیدم چرا انقدر ایشان را تحت فشار قرار می دهید. آقای باهنر پاسخ داد درست است که از دوستان ما در کابینه آقای هاشمی هستند ولی تکلیف ما با ایشان روشن نیست. چون شما و امثال آقاي جهانگیری و نوربخش هم هستید. یعنی جرم آقای هاشمی از نظر آقای باهنر این بود. آخرین حرف آقای باهنر این بود که ما چاره ای نداریم و دلمان هم نمی خواهد این کار را بکنیم اما باید پا بر روی هاشمی گذاشته و بالا برویم.
*در انتخابات مجلس ششم من و علی هاشمی خدمت ایشان رسیدیم. پرسیدیم شما چرا می خواهید در انتخابات شرکت کنید. ایشان گفت ممکن است دو اتفاق در کشور بیفتد. اتفاق اول اینکه عده ای سعی کنند نظام را بشکنند. در این شرایط من با آنها نیستم و علیه آنها محکم پشت سر نظام می ایستم. چون معتقدم این افراد ولو بتوانند نظام را بشکنند نمی توانند جایگزین بهتری بیایند. اتفاق دوم این است که در مقابل رفتارهای این عده نظام وارد فاز تسلب شود و من این را هم برای کشور خیلی بد می دانم. ایشان گفت قصد من از حضور در انتخابات مجلس این است که در شرایطی که دو طرف ماجرا به این مسائل فکر می کنند راه میانه ای را برگزینم. و راه وسطی را باز کنم که هم نظام بماند و هم فضای باز سیاسی. می خواهم فضایی ایجاد کنم تا هم این دوستان جوان و پرتحرک که وارد صحنه شده اند بتوانند ادامه دهند و در صحنه بمانند و هم اینکه زیر پای نظام محکم باشد. این سیاست روشن و خیرخواهانه آقای هاشمی بود. اما ببینید با چه برخورد سنگین و ناجوانمردانه ای روبرو شد. که امروز همه آن کسانی که آن سیاست را در پیش گرفتند متوجه اشتباهشان شده اند. البته با تاخیر.
*(در پاسخ به اينكه واكنش ايت الله هاشمي به اتهاماتي كه به ايشان و خانواده شان در مناظره هاي سال 88 وارد شد چه بود): ایشان معتقد بود چون مطرح شدن چنین مسائلی به هر حال در تاریخ ثبت می شود باید به ابهامات پاسخ های لازم داده شود تا حقیقت نمایان شود. اما هیچ گاه اهل مشاجره نبود.
*در انتخابات 84 از یکی از مراجع عالی نظام تماس گرفتند که اگر پیروز شدید جشن نگیرید. ما هم گفتیم شما که بهتر می دانید پیروز، جناح مقابل است. آقای هاشمی هم گفت من می روم می خوابم با آرامش کامل و صبح نتیجه را به من بگویید. ما هم صبح بعد از نماز نتیجه را به ایشان گفتیم. یعنی اصلا پیروزی و باخت در نظر ایشان آنقدر مهم نبود.
*رد صلاحیت سال 92 روی ایشان هیچ اثری نگذاشت. موضع ایشان چه قبل از رد شدن و چه بعد از رد شدن هیچ تفاوتی نکرد. یعنی یک لحظه از موضع کلی دفاع از نظام و دفاع از سیاست ورزی و حضور در صحنه کوتاه نیامد. گفت بروید راه دیگری پیدا کنید.
*از نظر من نقطه قوت آقای هاشمی این بود که اخلاص، صبر و گذشت را چاشنی همه کارهایش می کرد. ... اما اگر بخواهم نقطه ضعفی از ایشان بگویم باید به این اشاره کنم که ذات خوش بینی ایشان در بعضی موارد باعث ایجاد مسائلی می شد که قابل پیشگیری بود اما ایشان پیش گیری نکرد. خوش بینی بیش از اندازه ایشان به بعضی افراد و گروها باعث شکل گیری برخی از انحرافات شد که اصلاح آنها بعدا سخت شد. من معتقدم بعضی از جریانات رقیب و مخالف را می شد با واقع بینی بهتر مدیریت کرد. اما این اتفاق نیفتاد.
*آخرين ديدار من با ايشان دو هفته قبل از فوتشان بود. در واقع من ایشان را یک هفته بعد از دیدارشان با رهبری دیدم. خیلی از این دیدار راضی بودند. ما درباره آینده کشور با هم صحبت کردیم. من قائل بودم ایشان باید برای طراحی آینده سیاست در ایران تماس هایش را با رهبری بیشتر کند. ایشان هم چارچوب های کلی این بحث را قبول داشت. قرار بود اقداماتی هم انجام دهد.