نقد رویداد۲۴ بر آخرین اثر سیروس مقدم و محسن تنابنده؛
غلبه نماد بر جذابیت در سریال علی البدل
سریال علی البدل از آن سریالهایی است که جان میدهد برای تفسیر کردن. پر است از نمادهای آشکار و پنهان. میشود نوذر و نریمان را به عنوان دو خان آبناری و آبیاری نماد دو جناح سیاسی کشور دانست و از هر کدام چند صفحه تحلیل نوشت و پشت آن تحلیلها پنهان شد.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: سریال علی البدل از آن سریالهایی است که جان میدهد برای تفسیر کردن. پر است از نمادهای آشکار و پنهان. میشود نوذر و نریمان را به عنوان دو خان آبناری و آبیاری نماد دو جناح سیاسی کشور دانست و از هر کدام چند صفحه تحلیل نوشت و پشت آن تحلیلها پنهان شد.
میشود آغاسی را نماد نفوذ عناصر خارجی به دل جامعه ایرانی فرض کرد که با مشغول کردن سیاسیون دو جناح به مسائل دروغین و بیاهمیت منافع ملی را چپاول میکنند.
علی البدل را هم میتوان نماینده معدود سیاستمداران فراجناحی و دلسوز مردم فرض کرد که برای نجات جامعه از دست دو جناح سیاسی کشور باید به آنها توسل جست. تفسیر این نمادها اتفاقاً راحتترین کار دنیاست. میتوان کلی نماد دیگر هم از دل سریال کشف و تفسیر کرد.
اما وجود این نمادها کمکی به جذابیت سریال نمیکند. تا زمانی که شما داستان جذابی برای تعریف کردن نداشته باشی وجود این نمادها به هیچ دردی نمیخورد. داشتن داستانی جذاب برای یک اثر سینمایی و تلویزیونی از نان شب هم واجبتر است. اجارهنشینها مهرجویی به عنوان یکی از برترین کمدیهای سالهای پس از انقلاب پر بود از این نمادهای قابل کشف و تفسیر. اما همه هنر مهرجویی در این بود که توانسته بود تمامی آن نمادهای به شدت سیاسی را در پس یک داستان گیرا و شیرین پنهان کند.
اولین علت جذابیت اجاره نشینهای مهرجویی وجود نمادهای سیاسی متعدد آن نیست، بلکه قصه جذاب و به شدت درگیر کننده آن است. قصهای که پر است از موقعیتهای بکر و لحظات کمیک.
اما در سریال علی البدل ما با یک موقعیت مرکزی تکراری مواجه هستیم که سریال پیرامون آن موقعیت مرکزی درجا میزند. حضور رئیس جمهور در روستای دور افتاده چشمه قلقل تنها ایده سریال علی البدل است.
بعد از طرح این ایده اولیه عملاً سریال چیز دیگری برای ارائه به ما ندارد. تنابنده و گروه نویسندگان سریال علی البدل تنها این ایده را برای ساخت یک سریال پانزده قسمتی کافی دانستند، در حالی که دستشان برای ساختن موقعیتهای جذاب پیرامون این ایده مرکزی به شدت خالی است.
تمامی داستانکهای فرعی سریال علی البدل به جای آنکه در خدمت موقعیت مرکزی طراحی شده توسط نویسندگان سریال قرار بگیرند، آن را کمرنگتر کرده و از میزان اهمیتش کاستهاند. ماجرای زن دوم یکی از خانها، عشق برادر زاده نریمان خان و انتظامات روستا به دختران نوذر خان، ماجرای سکته قدم رئیس شورا و ... همگی ساز جداگانه خود را میزنند و کمکی به انسجام سریال نمیکنند.
برای همین هم هست که نویسندگان سریال در تشخیص قهرمانهای سریال دچار تشتت شدهاند و پایان سریال را به بدترین شکل ممکن طراحی کردهاند. داستان سریال علیالبدل مدام بین نوذر خان و نریمان خان، علی البدل و آغاسی دست به دست میشود و به سرانجام مطلوبی نمیرسد.
تنابنده در قسمت آخر خانها و داستانکهای مربوط به آنها را رها میکند و روی آغاسی و علی البدل متمرکز میشود. در حالی که دو خان داستان نقش پررنگی در پیشبرد داستان سریال داشتهاند و باید سرنوشتشان برای بیننده معلوم شود. از طرف دیگر ماجرای ورود پدر رئیس جمهور که نویسندگان آنقدر روی آن تاکید کردهاند عملاً به یک ماجرای فرعی تبدیل شده و از اهمیت آن به شدت کاسته شده است به طوری که تمام حضور پدر رئیس جمهور به همان چند دقیقه قسمت پایانی محدود میشود.
تنابنده و تیم نویسندگان سریال در ظاهر مسیر درستی را برای قصهشان طراحی کردهاند. آنها بر مبنای همان نگاه نماد گرایانه بنا را بر تفسیر نمادها گذاشته و به جای به انتها رساندن قصه، نمادها را تفسیر کردهاند. منتها مسئله این است که تفسیر این نمادها کمکی به جذابتر شدن سریال نکرده است.
وقتی نویسندگان سریال برای خنداندن تماشاگر رو به تیپسازیهای ساده و دمدستی آوردهاند صحبت از آن نمادها به یک شوخی بیشتر شبیه است. وقتی شما به عنوان یک نویسنده همه چیز را به خدمت نماد در میآوری، بعد از کشف آن نمادها دیگر چیزی برای ارائه به تماشاگر نداری. علی البدل دقیقاً از چنین ناحیهای ضربه خورده است.
بیننده پانزده قسمت سریال را نگاه نمیکند که از دل آن نمادهای سیاسی کشف کند، بلکه سریال را نگاه میکند تا از جذابیت قصه آن لذت ببرد. سریالها قرار است در وهله اول بیننده را سرگرم کنند. مخاطب سریالها تمامی اقشار جامعه هستند با میزان اطلاعات سیاسی متفاوت. وقتی شما بنایت را بر نمادپردازیهایی با این سبک و سیاق میگذاری موجب آشفتگی ذهنی مخاطب میشوی. چون برای هر نمادی دهها تحلیل وجود دارد و هر کس از ظن خود یار این نمادها میشود و به گونهای آن را تحلیل میکند که خودش دوست دارد.
آیا این تحلیلها و تفاسیر کمکی به ماندگاری سریال علی البدل میکند؟ اینگونه تفاسیر مصرف کوتاه مدت دارند و به راحتی بعد از گذشت چند وقت که جامعه ذائقه دیگری پیدا کرد فراموش میشوند. همانطور که نمادهای فیلم اجاره نشینها و به تبع آن تفاسیر مختلف از آن نمادها امروز کهنه به نظر میرسند.
چیزی که اجاره نشینها را همچنان جذاب نگه داشته داستان پر و پیمان آن است نه نمادهایی که میشود آنها را به هر شکلی تفسیر کرد. تنابنده در علی البدل برخلاف پایتخت راه را اشتباه رفته و به جای تمرکز روی داستانی جذاب سریال را به انبانی از نمادهای گلدرشت و یکبار مصرف بدل کرده. علی البدل نه نشانی از جذابیت دو سری اول پایتخت دارد و نه دستآوردی برای گروه سازندگان سریال محسوب میشود.
سریالی است که برای ساختش زحمات زیادی کشیده شده اما این زحمات همگی بر باد رفته است. وقتی به جای داستان الویت را به نماد میدهیم نتیجه کار چیزی شبیه سریال علی البدل میشود. بی روح، کند و کسلکننده. این بی روحی و کند بودن باعث شده با ندیدن چند قسمت از سریال چیزی را از دست ندهیم و اگر از میانههای سریال هم آن را دنبال کنیم کل قضایا دستمان بیاید.
علی البدل یک بازگشت به عقب اساسی برای تنابنده و مقدم است. اگر این دو نفر میخواهند سریالهایی باکیفیت مثل دو سری اول پایتخت بسازند لازم است سراغ داستانهای جذابتری بروند وگرنه خیلی زود شبیه به سایر سریالسازان این سالهای تلویزیون میشوند. بدل میشوند به کارمندانی فاقد خلاقیت هنری که فقط یک محصول بیکیفیت را تحویل آنتن میدهند بدون هیچ خلاقیت و دستاوردی.