گمنام ها برای چه کاندیدا می شوند؟!
هر چهار سال یک بار و در موسم انتخابات ریاست جمهوری شماری از شهروندان عادی و غیر سیاسی که سابقه کار سیاسی و مدیریت اجرایی ندارند به وزارت کشور مراجعه و برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام می کنند؛ اتفاقی که به گفته آقای بعیدی نژاد سفیر ایران در لندن در هیچ کشور دیگری رخ نمی دهد و به اعتقاد آیت الله مکارم شیرازی چه بسا به قصد سُخره گرفتن انتخابات صورت پذیرد.
رویداد۲۴-هر چهار سال یک بار و در موسم انتخابات ریاست جمهوری شماری از شهروندان
عادی و غیر سیاسی که سابقه کار سیاسی و مدیریت اجرایی ندارند به وزارت کشور
مراجعه و برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام می کنند؛ اتفاقی که به گفته
آقای بعیدی نژاد سفیر ایران در لندن در هیچ کشور دیگری رخ نمی دهد و به
اعتقاد آیت الله مکارم شیرازی چه بسا به قصد سُخره گرفتن انتخابات صورت
پذیرد.
درباره انگیزه این افراد که به زندگی عادی خود مشغول اند و بعضا حتی هیچ کسب و کاری هم ندارند چه رسد به فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اما کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری می شوند دیدگاه های متفاوتی وجود دارد و از جنبه های سیاسی، روان شناختی، آموزشی و جامعه شناختی قابل بررسی است.
با نگاه روان شناختی می توان احتمال داد و البته نمی توان برای همه یک حکم واحد صادر کرد که دوست دارند دیده شوند و از این فرصت رایگان بهره می برند. اتفاقا هر چه غیر متعارف تر باشند رسانه ها به آنها بیشتر توجه می کنند. هنوز جمله آن شهروند خراسانی در سال 84 در خاطره ها مانده که « اگر آقای قالیباف در نام، قالیباف است من واقعا قالی بافم»!
شاید اگر صدا و سیما تا این اندازه انحصاری نبود و به غیر خودشان هم مجال دیده شدن می دادند و مردم را تنها برای تأیید و تکرار نظر گزارشگران یا حضور و کف زدن در برنامه ها نمی خواستند و اجازه می دادند دیگران هم حرف بزنند کسانی که احساس می کنند حرفی دارند که دیده و شنیده نمی شود تا این اندازه ذوق و شوق نشان نمی دادند.
البته فضای مجازی انحصار را شکسته و به هر که این مجال را بخشیده اما همه که قادر به استدلال و نوشتن متون جدی نیستند و دوست دارند حرف بزنند. با این حال انکار نمی توان کرد که اختلالات روانی و بی تعادلی ها هم در برخی و تنها درباره برخی بی تأثیر نیست.
با نگاه جامعه شناسیک می توان گفت جامعه ایران قرن ها تجربه استبداد را پشت سر گذاشته و انتخابات به شکل مدرن پدیده سابقه داری در این سرزمین نیست که انتظار داشته باشیم همه قاعده مند رفتار کنند. البته انتخابات شوراها فرصت گسترده تری در اختیار قرار می دهد و سخت گیری ها هم کمتر است اما انگار نمی آیند که انتخاب شوند می خواهند دیده شوند. چرا که اگر قصد کار مدنی یا اجتماعی در میان باشد شوراها امکان پذیرتر است.
وجه دیگر قضیه آموزشی است. بخش قابل توجهی از این هم میهنان داوطلب قطعا پایه های مختلف آموزش و پرورش یا سطوح دانشگاهی را پشت سر گذاشته اند.
اما مگر چند درس در کل این نظام آموزشی به انتخابات اختصاص دارد و در همان دروس معدود و در کتاب های مطالعات اجتماعی هم بیش از آن که بخواهند بر انتخابات تأکید کنند اصرار دارند نقش پررنگ شورای نگهبان را یادآور شوند و گاه این تصور پدید می آید که مخاطب نه محصل 13 یا 14 ساله که پدر و مادر اوست که ناچار است این مفاهیم را به ذهن دانش آموز منتقل کند. ضمن این که در آموزش ناچارند به تجربه کشورهای دیگر اشاره کنند و شاید نمی خواهند به این موارد بپردازند و موضوع مکتوم و مسکوت می ماند.
به لحاظ سیاسی اما چند نگاه وجود دارد. یکی نگاه بدبینانه است و چنان که گفته شد یکی از مراجع تقلید که خود بیش از نیم قرن است اهل سیاست هم هست معتقد است برخی به قصد استهزا می آیند و باید تدبیری اندیشید.
در نگاه بدبینانه والبته از منظری دیگر این تحلیل هم وجود دارد که این افراد به صورت مستقیم و غیر مستقیم تشویق به ثبت نام می شوند تا احتمالا توجیهی برای رفتارهای شورای نگهبان در رد صلاحیت ها باشند و چنانچه کسی به رد صلاحیت کاندیداها اعتراض کرد و تعیین صلاحیت را حق مردم دانست در پاسخ بگویند: یعنی توقع دارید همه این آدم ها وارد عرصه انتخابات شوند؟! در برخی برنامه های صدا و سیما این احساس درمی گیرد که هدف از بها دادن به این نوع نامزدها توجیه نوع تعیین صلاحیت ها در شورای نگهبان است.
مشکل اما از آنجا ناشی می شود که برای تعابیر کلی که در قانون اساسی درباره شرایط و ویژگی های رییس جمهوری به کار رفته شاخص تعریف نشده است. «رجل سیاسی و مذهبی» کیست؟ هنوز مشخص نیست که منظور از « رجل» چهره برجسته و مشهور است یا «مرد» مد نظر است و اگر چنین است چرا از کلمه « ذکور» استفاده نشده است. اگر در زبان فارسی بگوییم « مارگارت تاچر یکی از رجال سیاسی قرن بیستم است» کسی خرده می گیرد که در زمره رجال نبود چون مرد نبود؟
اگر منظور از رجل سیاسی و مذهبی کسی است که سابقه وزارت یا نمایندگی مجلس یا فعالیت حزبی داشته چرا در ادوار گذشته افرادی بدون این سوابق تأیید شدند؟
وقتی شاخص های تعیین صلاحیت شفاف نباشد همه افراد خود را واجد صلاحیت می دانند. حال آن که به سادگی می توان این قضیه را حل کرد. در کشورهای دیگر راه حل هایی چون جمع آوری امضا، معرفی نامه حزبی یا سابقه فعالیت در نهادهای اجتماعی وجود دارد.
گاه به نظر می رسد به عمد مدارک اصلی محدود و مبهم است تا نقش دستگاه اجرایی تنزل یابد و کار به کند و کاو در زندگی شخصی و عقاید فرد بکشد.
قانون اساسی تعابیر کلی را می آورد و شرح و تفصیل با قانون عادی است و گویا دستگاه نظارتی نمی خواهد خود را محدود کند. مثلا قانون اساسی از آزادی احزاب و مطبوعات می گوید و این قانون عادی است که جزییات را برمی شمرد.
قانون اساسی شرایطی مانند رجل سیاسی و مذهبی و مدیر و مدبر را بر می شمرد اما منظور از مدیر کیست؟ کسی که چنین سابقه یا اشتهاری دارد یا مدعی این توانایی در خود است؟
به نظر می رسد علاقه ای به شفاف سازی و شاخص گذاری برای این تعابیر وجود ندارد تا دست نهاد تعیین صلاحیت باز باشد و ریشه مشکل از اینجاست نه بنده خدایی که از شهرستان یا روستایی دور شال و کلاه می کند و به تهران می آید و سراغ میدان دکتر فاطمی و بزرگراه شهیدِ گمنام را می گیرد تا در ستاد وزارت کشور ثبت نام کند.
همان گونه که کار اقتصادی و تجاری بدون شرکت و کمپانی شدنی نیست و برای فوتبال به باشگاه و تیم نیاز است و شاعران انجمن های ادبی تشکیل می دهند و اهل موسیقی و تئاتر در قالب گروه های هنری فعالیت می کنند سیاست هم باشگاه می خواهد و باشگاه سیاسی حزب است. حزب واقعی نه روی کاغذ.
بیل کلینتون سی سال قبل از آن که رییس جمهور شود به عنوان جوان عضو حزب دموکرات و در قالب یک تور دانشجویی به کاخ سفید رفته و جان اف کندی را از نزدیک دیده بود. هر چند که مواردی چون محمود احمدی نژاد در ایران و همین حالا دونالد ترامپ در آمریکا به عنوان موارد نقض می توانند مطرح شوند.
هر 4 سال یک بار عده ای غیر سیاسی و غیر مشهور به هر دلیل کاندیدای سیاسی ترین منصب می شوند و طبعا مجوز نهایی را دریافت نمی کنند.
انسان در پی منزلت، شهرت، ثروت و قدرت است و اینان نیز بخت خود را این گونه می آزمایند و ثبت نام شان گاه اسباب انبساط خاطر هم می شود. مشکل یا چالش اصلی را اما باید در فضای گسترده تر رقابت سیاسی جُست که جز با امکان فعالیت آزادنه احزاب، سازمان ها و تشکل ها و انجمن ها فراهم نمی شود.
درباره انگیزه این افراد که به زندگی عادی خود مشغول اند و بعضا حتی هیچ کسب و کاری هم ندارند چه رسد به فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اما کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری می شوند دیدگاه های متفاوتی وجود دارد و از جنبه های سیاسی، روان شناختی، آموزشی و جامعه شناختی قابل بررسی است.
با نگاه روان شناختی می توان احتمال داد و البته نمی توان برای همه یک حکم واحد صادر کرد که دوست دارند دیده شوند و از این فرصت رایگان بهره می برند. اتفاقا هر چه غیر متعارف تر باشند رسانه ها به آنها بیشتر توجه می کنند. هنوز جمله آن شهروند خراسانی در سال 84 در خاطره ها مانده که « اگر آقای قالیباف در نام، قالیباف است من واقعا قالی بافم»!
شاید اگر صدا و سیما تا این اندازه انحصاری نبود و به غیر خودشان هم مجال دیده شدن می دادند و مردم را تنها برای تأیید و تکرار نظر گزارشگران یا حضور و کف زدن در برنامه ها نمی خواستند و اجازه می دادند دیگران هم حرف بزنند کسانی که احساس می کنند حرفی دارند که دیده و شنیده نمی شود تا این اندازه ذوق و شوق نشان نمی دادند.
البته فضای مجازی انحصار را شکسته و به هر که این مجال را بخشیده اما همه که قادر به استدلال و نوشتن متون جدی نیستند و دوست دارند حرف بزنند. با این حال انکار نمی توان کرد که اختلالات روانی و بی تعادلی ها هم در برخی و تنها درباره برخی بی تأثیر نیست.
با نگاه جامعه شناسیک می توان گفت جامعه ایران قرن ها تجربه استبداد را پشت سر گذاشته و انتخابات به شکل مدرن پدیده سابقه داری در این سرزمین نیست که انتظار داشته باشیم همه قاعده مند رفتار کنند. البته انتخابات شوراها فرصت گسترده تری در اختیار قرار می دهد و سخت گیری ها هم کمتر است اما انگار نمی آیند که انتخاب شوند می خواهند دیده شوند. چرا که اگر قصد کار مدنی یا اجتماعی در میان باشد شوراها امکان پذیرتر است.
وجه دیگر قضیه آموزشی است. بخش قابل توجهی از این هم میهنان داوطلب قطعا پایه های مختلف آموزش و پرورش یا سطوح دانشگاهی را پشت سر گذاشته اند.
اما مگر چند درس در کل این نظام آموزشی به انتخابات اختصاص دارد و در همان دروس معدود و در کتاب های مطالعات اجتماعی هم بیش از آن که بخواهند بر انتخابات تأکید کنند اصرار دارند نقش پررنگ شورای نگهبان را یادآور شوند و گاه این تصور پدید می آید که مخاطب نه محصل 13 یا 14 ساله که پدر و مادر اوست که ناچار است این مفاهیم را به ذهن دانش آموز منتقل کند. ضمن این که در آموزش ناچارند به تجربه کشورهای دیگر اشاره کنند و شاید نمی خواهند به این موارد بپردازند و موضوع مکتوم و مسکوت می ماند.
به لحاظ سیاسی اما چند نگاه وجود دارد. یکی نگاه بدبینانه است و چنان که گفته شد یکی از مراجع تقلید که خود بیش از نیم قرن است اهل سیاست هم هست معتقد است برخی به قصد استهزا می آیند و باید تدبیری اندیشید.
در نگاه بدبینانه والبته از منظری دیگر این تحلیل هم وجود دارد که این افراد به صورت مستقیم و غیر مستقیم تشویق به ثبت نام می شوند تا احتمالا توجیهی برای رفتارهای شورای نگهبان در رد صلاحیت ها باشند و چنانچه کسی به رد صلاحیت کاندیداها اعتراض کرد و تعیین صلاحیت را حق مردم دانست در پاسخ بگویند: یعنی توقع دارید همه این آدم ها وارد عرصه انتخابات شوند؟! در برخی برنامه های صدا و سیما این احساس درمی گیرد که هدف از بها دادن به این نوع نامزدها توجیه نوع تعیین صلاحیت ها در شورای نگهبان است.
مشکل اما از آنجا ناشی می شود که برای تعابیر کلی که در قانون اساسی درباره شرایط و ویژگی های رییس جمهوری به کار رفته شاخص تعریف نشده است. «رجل سیاسی و مذهبی» کیست؟ هنوز مشخص نیست که منظور از « رجل» چهره برجسته و مشهور است یا «مرد» مد نظر است و اگر چنین است چرا از کلمه « ذکور» استفاده نشده است. اگر در زبان فارسی بگوییم « مارگارت تاچر یکی از رجال سیاسی قرن بیستم است» کسی خرده می گیرد که در زمره رجال نبود چون مرد نبود؟
اگر منظور از رجل سیاسی و مذهبی کسی است که سابقه وزارت یا نمایندگی مجلس یا فعالیت حزبی داشته چرا در ادوار گذشته افرادی بدون این سوابق تأیید شدند؟
وقتی شاخص های تعیین صلاحیت شفاف نباشد همه افراد خود را واجد صلاحیت می دانند. حال آن که به سادگی می توان این قضیه را حل کرد. در کشورهای دیگر راه حل هایی چون جمع آوری امضا، معرفی نامه حزبی یا سابقه فعالیت در نهادهای اجتماعی وجود دارد.
گاه به نظر می رسد به عمد مدارک اصلی محدود و مبهم است تا نقش دستگاه اجرایی تنزل یابد و کار به کند و کاو در زندگی شخصی و عقاید فرد بکشد.
قانون اساسی تعابیر کلی را می آورد و شرح و تفصیل با قانون عادی است و گویا دستگاه نظارتی نمی خواهد خود را محدود کند. مثلا قانون اساسی از آزادی احزاب و مطبوعات می گوید و این قانون عادی است که جزییات را برمی شمرد.
قانون اساسی شرایطی مانند رجل سیاسی و مذهبی و مدیر و مدبر را بر می شمرد اما منظور از مدیر کیست؟ کسی که چنین سابقه یا اشتهاری دارد یا مدعی این توانایی در خود است؟
به نظر می رسد علاقه ای به شفاف سازی و شاخص گذاری برای این تعابیر وجود ندارد تا دست نهاد تعیین صلاحیت باز باشد و ریشه مشکل از اینجاست نه بنده خدایی که از شهرستان یا روستایی دور شال و کلاه می کند و به تهران می آید و سراغ میدان دکتر فاطمی و بزرگراه شهیدِ گمنام را می گیرد تا در ستاد وزارت کشور ثبت نام کند.
همان گونه که کار اقتصادی و تجاری بدون شرکت و کمپانی شدنی نیست و برای فوتبال به باشگاه و تیم نیاز است و شاعران انجمن های ادبی تشکیل می دهند و اهل موسیقی و تئاتر در قالب گروه های هنری فعالیت می کنند سیاست هم باشگاه می خواهد و باشگاه سیاسی حزب است. حزب واقعی نه روی کاغذ.
بیل کلینتون سی سال قبل از آن که رییس جمهور شود به عنوان جوان عضو حزب دموکرات و در قالب یک تور دانشجویی به کاخ سفید رفته و جان اف کندی را از نزدیک دیده بود. هر چند که مواردی چون محمود احمدی نژاد در ایران و همین حالا دونالد ترامپ در آمریکا به عنوان موارد نقض می توانند مطرح شوند.
هر 4 سال یک بار عده ای غیر سیاسی و غیر مشهور به هر دلیل کاندیدای سیاسی ترین منصب می شوند و طبعا مجوز نهایی را دریافت نمی کنند.
انسان در پی منزلت، شهرت، ثروت و قدرت است و اینان نیز بخت خود را این گونه می آزمایند و ثبت نام شان گاه اسباب انبساط خاطر هم می شود. مشکل یا چالش اصلی را اما باید در فضای گسترده تر رقابت سیاسی جُست که جز با امکان فعالیت آزادنه احزاب، سازمان ها و تشکل ها و انجمن ها فراهم نمی شود.
منبع: عصر ایران