تاریخ انتشار: ۱۲:۱۶ - ۱۸ اسفند ۱۳۹۴
حمید دهقانی رئيس اداره خاورمیانه وزارت خارجه مطرح کرد

"ایران برنده بازی سیاسی منطقه"

رویداد24- تحولات در خاورمیانه پیچیده و پیچیده تر می شود، این پیچیدگی البته چندان همراه و به سود جمهوری اسلامی ایران نبوده است. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از حصول برجام خشمگین هستند و تلاش می کنند روابطی تنش آلود را با ایران رقم بزنند. هرچند برخی هم معتقدند در این روند ما هم می توانستیم نوع دیگری عمل کنیم، اما آنچه عیان است اینکه وضعیت مساعدی در مناسبات میان تهران و همسایگان عربی برقرار نیست. حمید دهقانی رئيس اداره خاورمیانه وزارت خارجه به همین منظور به کافه خبر آمد تا پیرامون تحلیل این وضعیت صحبت کند. آقای دهقانی معتقد است ایران به عنوان طرف پیروز در مناقشات خاورمیانه ای، نگاهی خویشتن دارتر از خود نشان دهد. دیپلمات باسابقه وزارت خارجه همچنین می گوید: اگر مشکل مخالفانی که به سفارت عربستان حمله کردند، فقط ماجرای اعدام شیخ نمر بود، چرا اعتراضات آنها پس از قطع رابطه با عربستان متوقف شد. مشروح گپ و گفت ما با دکتر حمید دهقانی را در ادامه می خوانید. 

تحولات منطقه با سرعت سرسام آوری پیش می رود و عموم تحلیلگران از پیش بینی آینده وضعیت خاورمیانه ناتوان گشته اند. گمانه زنی هایی از شکل گیری سایکس - پیکوی ۲ به میان آمده بود در حال قوت گرفتن است. آیا باید انتظار پیاده شدن طرحی تازه برای خاورمیانه را داشته باشیم؟
کسی در منطقه و جهان نیست که بداند به کجا می‌رود و به مراتب اولی کسی نیست که این را هدایت کند. هر کسی به مقداری این روند به جلو می‌برد. دست‌هایی در پشت پرده وجود دارد، ولی مجموعا خواست کامل آنها اجرا نمی‌شود. ما باید به تفاوت‌های پروژه و پروسه در این موضوع توجه کنیم. یکی از تفاوت‌ها این است که پروژه طراحی قبلی به سمت هدفی خاص دارد و ممکن است به بخشی از آن دست یابند و به بخشی هم نرسد، ولی پروسه روندی است که خیلی مطابق با طراحی قبلی پیش نمی‌رود. به نظر من همه جهات درگیر در منطقه طرح‌هایی دارند ولی آنچه در عمل اتفاق می‌افتد هیچیک از اینها نیست. اگر خاطرتان باشد آمریکایی‌ها زمانی بحثی را تحت عنوان هرج و مرج خلاق داشتند و در اواخر دور بوش مطرح می کردند. شاید حتی در اواخر دوره بوش و با کمیسیون بیکر - همیلتون این تغییر در سیاست های خاورمیانه ای عراق کلید خورد و بعد از آن هم با آمدن آقای اوباما، شعار تغییر را مطرح کرد و بیشترین ثقل تغییر هم در خاورمیانه و باز هم بیشترینش در بحث نظامی بود. در نتیجه به طور مشخص می توانیم بگوییم اگر بخواهیم یک سرفصل برای تغییر بشماریم این بود که آمریکایی ها نیروهای خود را از عراق و افغانستان خارج می کنند. در آنجا وقتی فردی در سطح رئيس جمهور آمریکا دنبال چنین تغییری است اولین کسی که باید در کابینه اش تغییر دهد وزیر دفاع است در حالیکه وزیر دفاع دو سال قبل از پایان دوره بوش و آغاز اوباما تغییر کرده بود و تا بیش از دو سال بعد از اوباما هم باقی ماند. این نشان می دهد آن تغییر از قبل طراحی شده بود. این نه به معنای بحث توهم آمیزی است که بگوییم در آمریکا همه چیز از قبل طراحی شده است، منظورم این است عقلا و صاحبان نفوذی که می توانند در آمریکا طراحی هایی داشته باشند به این نتیجه رسیدند آنچه که در هشت ساله بوش عمل شده بود یک فاجعه برای آمریکا در سطح جهان چه سیاست داخلی و از آن مهمتر در سیاست خارجی بود. بنابراین دنبال این بودند تغییری در آن روند ایجاد کنند.

در نتیجه من فکر می کنم آنچه در حال جریان است طراحی های متعددی است که هیچکدام از آنها در حال تحقق نیست.

آیا می توان گفت آمیزه ای از پروژه و پروسه را در خاورمیانه شاهد هستیم؟ در واقع بگوییم امروز خاورمیانه زاییده طراحی یک پروژه بوده که در ادامه از روند پروژه بودن خارج و به پروسه تبدیل شده است؟
بله. مثلا نمونه اش این است که طراحی بوده که دولت سوریه ساقط و رژیم دیگری به قدرت برسد، ممکن است از جانب دیگران طراحی بوده که به بخشی از اهل سنت در سوریه و عراق جایگاه بیشتری داده شود ولی طرح سقوط دولت سوریه به وضعیتی منتهی شده که می بینند ناچار هستند اسد را نگاه دارند و سقوط را دنبال نکنند. نه اینکه می توانستند، نتواسنتند و در نتیجه از آن ایده منصرف شدند. از سوی دیگر اعطای حوزه عملی به اهل سنت در عراق و سوریه به داعش و جبهه النصره ختم شده و وضعیتی را پدید آورده که خود خطرناک تر از چیزی است که به دنبالش بودند. 

یا مثال دیگر در بحث کردی به وضعیتی رسیدیم که بحث های سایکس پیکوی جدید طرح شده است. در نتیجه اگر قرار باشد تحولی رقم زده شود این تحول باید مورد توجه قرار گیرد ولی می بییم که این ایده هم با مخالفت شدیدی در منطقه مواجه شده. نمی گویم این پروژه یا روند و پروسه به جایی نرسیده و کار تمام شده، خیر شاید ما در اوایل این روند طولانی هستیم. 

قبلا هم من این بحث را همینجا انجام دادم که آیا آنچه که تحت عنوان بهار عربی یا بیداری اسلامی طرح می شود، آمریکایی ها و غربی ها در آن نقش داشتند یا خیر؟ برخی نظرات متفاوتی دارند. در مورد ماهیتش هم اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. برخی بر این باورند کل این تحولات یک ماهیت دارد و برخی بر این باورند در کشورهای مختلف ماهیت جداگانه ای دارند. در دو ماهیتی ها هم دسته های متفاوتی دارند. گروهی مانند جمهوری اسلامی و طرفدارانش بر این باورند همه به جز سوریه بیداری اسلامی و بهار عربی است. دسته دوم مانند آقای قرضاوی معتقدند جز بحرین که ماجرا طایفه ای است باقی بهار عربی است. ولی در مجموع صرف نظر از این تقسیم بندی یک بحث مطرح بود: میزان دخالت و تاثیر قدرت های بزرگ و به ویژه غرب در این تحولات چگونه قابل تحلیل است؟ برخی برای اینکه نمی خواستند این جوشش مردمی را یک حرکت وابسته تلقی کنند به طور کلی منکر هرنوع حضور خارجی بودند، برخی معتقد بودند تاثیر خارجی هم بوده، من خودم بر این باورم تاثیر خارجی هم وجود داشته، اما در عین حال نمی توانیم جوشش مردمی را از نظر دور نگاه داریم. به عنوان مثال آمریکایی ها و غربی ها در نظرسنجی های خود به این نتیجه رسیدند نفرت مردم خاورمیانه از آمریکا و رهبران آمریکا بالا رفته و بر عکس محبوبیت مخالفین آمریکا در منطقه فزونی یافته است. در نتیجه رفتن دیکتاتورها خواست اصیل مردم منطقه بود، اما آنها هم به دلیل اینکه احساس می کردند این روند ممکن است ادامه نداشته باشد و به تغییرات عمیق منتج شود دوست داشتند که این تغییرات سطحی، فوری و منحصر به سران رژیم ها باشد، نه اینکه تغییرات عمیق و بنیادی ایجاد شود، مثلا مبارک برود و نفر دیگری همچون عمر سلیمان بیاید. البته در مجموعه منطقه عملا اینگونه نشد و دامنه تغییرات فراتر از این بود. 

به همین دلیل باید بپذیریم که آنها هم در این تحولات عربی دخالت داشتند هرچند عامل اصلی نبودند. ضمن اینکه نه خواست آنها محقق شد و نه خواست ملت ها به صورت کامل و ما می توانیم بگوییم این حرکت ها ابتر بودند. 

اتفاقی که افتاده قبل از برجام و زمانی که ایران در اوج فشارهای غربی بود، احساس بر این بود که روابط ایران با کشورهای همسایه و اعراب پرتنش است ولی پس از حصول برجام و بهبود نسبی مناسبات با غرب به نظر می رسد تازه وضعیت بحرانی شده و در دوره قبل روابط خوبی با کشورهای عربی داشتیم. نتیجه این شده که کشورهای عربی با ترس از بهبود رابطه با غرب در حال تغییر سیاست خارجی خود در قبال ایران هستند و به سمت ائتلاف سازی ها علیه ایران حرکت می کنند. افق این روند را چگونه قابل تحلیل است و برنامه ایران برای مواجهه با این شیفت چگونه است؟
ببینید بعضی ممکن است بخواهند اینطور القا کنند که آن وضعیت نابسامانی که در روابط ما با همسایگان و منطقه داریم ناشی از برجام است. این یک برداشت نادرست و غیر منصفانه است. من قبول دارم که این وضعیت وجود دارد ولی ناشی از برجام نیست. اگر یک بیماری در وضعیت نامساعدی باشد، مسکن هایی به او میدهند و او مدتی احساس درد نمی کند. ما در سالهای پایانی که با تحریم های گسترده ای رو به رو شدیم و روز به روز هم بر میزان آنها افزایش می یافت و کار به تحریم نفت و مبادلات بانکی کشیده بود وضعیت بسیار نابسامانی داشتیم. همسایگان ما از این وضعیت ما احساس خطر نمی کردند. اگر می بینید که روابط ما با همسایگان در دوره پس از برجام و از اواخر به سمت بحرانی شدن مناسبات پیش می رفت، به دلیل همان احساس نگرانی آنها بود. به نحوی که در پایان و وقتی توافق حاصل شد این تنش ها به اوج رسید و ما امروز در بالاترین مراحلش هستیم به این دلیل است که مجموعه آنها احساس کردند این دولت با این امکانات و توانایی ها اگر قرار باشد گرفتاری هایی که با غرب داشته را حل کند، آن وقت میزان تنفسی که به دلیل ضعف ما داشتند را از دست می دهند. آن زمان احساس می کردند ما رقیبی برای آنها نیستیم و در نتیجه از آن وضعیت سود می بردند. به عنوان مثال در دوره ای که قیمت نفت بالا بود، هزینه هایش را ما می دادیم ولی سودش در جیب کشورهای صادر کننده دیگر می رفت. یا تحریم ها برای ما هزینه ساز بود ولی کشورهایی که در همان دوره ما ناچارا از آنها استفاده می کردیم، از این وضعیت سود می بردند. در نتیجه طبیعی است که از بازگشت ما نگران باشند. یک شیطنتی از سوی صهیونیست ها هم انجام شد و آنها به عنوان اصلی ترین مجموعه که مخالف ما و مذاکرات و حل و فصل این پرونده بودند شیطنت های بزرگی انجام دادند، از جمله آن به مخاطبین مختلفی پیام هایی می دادند که این روند مثبت برای ما و منفی برای آنها متوقف شود. مثلا به کنگره و افکار عمومی آمریکا می گفتند شما می خواهید پول های ایرانی ها را به آنها بازگردانید تا آنها در راه تروریسم و در راه مبارزه با اسرائيل و مردم سوریه و …. بکار بندند.  

بنابراین پیام های متفاوتی که به مخاطبین گوناگون داده می شد آنها را تحریک می کرد. همزمان در منطقه هم تحولات زیادی رخ داده بود، البته همه بحث ها بر سر هسته ای نبود، منتهی سیاست خارجی ما، در موضوع هسته ای به گروگان گرفته شده بود و هر تحرکی در سیاست خارجی به دلیل این موضوع امکان تحرک را برای ما بسته بود و ما با توافق هسته ای سیاست خارجی و کشور خود را از وضعیتی که دچارش بودیم خارج کردیم. 

ایران هراسی که توسط رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی منطقه دامن زده می شد کمک می کرد که همسایگان ما از ما بترسند. اما این بخشی از موضوع است. بخش دیگر تحولات خود منطقه است. اینطور نبود که تحولات ایستا باشد و بگوییم پرونده هسته ای در حال تحرک است و تحولات منطقه ای ثابت و ساکن است و هیچ تحرکی در آن نیست. اینجا هم تحرکش به نحوی بود که پیروزی طرف مقابل را به همراه نداشت. نمی گویم حتما با پیروزی ما در تمامی پرونده ها همراه بود ولی دستکم پیروزی آنها در هیچ پرونده ای را به همراه نداشت. به عنوان مثال در پرونده عراق آنها به مرحله ای رسیدند که بخش های وسیعی از عراق توسط داعش تسخیر شده و پایتخت عراق در معرض خطر قرار گرفته بود و حتی کردستان عراق در خطر جدی قرار داشت و آنها شاهد بودند که کمک جمهوری اسلامی ایران به عراقی ها اعم از حکومت مرکزی و کردها باعث شد آنها از این خطر  نجات پیدا کنند. بنابراین آنها پیروز نشدند. در سوریه روند سقوط حکومت اسد به نتیجه نرسید. در پرونده یمن به طور کلی عربستانی که در طی این سالها به هیچ وجه وارد جنگ در این سطح نشده بود ناچار شد خود وارد میدان شود، بنابراین تحولات منطقه ای هم تعیین کننده بود. 

حال سوال اینجاست شما این افق را تا کجا متصور هستید؟ آیا اعراب از این سرخوردگی ناشی از تفوق ایران خارج خواهند شد؟
ببینید. اگر آنچه در دنیای پیرامونی ما و جهان اتفاق می افتد به یک بازی تشبیه کنیم طرف پیروز و برنده هرگز دست به اقدامی نمی زند که پیروزی او را مخدوش کند اما طرف بازنده که نه چیزی برای از دست دادن دارد و از طرف دیگر از بازندگی خود ناراحت است ممکن است خود را به اب و آتش بزند و حتی بازی را خراب کند. از این رو اولا اخلاق طرف پیروز ، همیشه اینگونه است که خویشتن دارتر است. در صورتی که شما پیروز شوید و بخواهید با همان اندیشه های قبل از پیروزی اقدام کنید این پیروزی شما برای دیگران قابل تحمل نخواهد بود. نوعی برتری طلبی برای هیچ کسی زیبنده نیست به ویژه برای کشوری که ادعای اسلامیت و برادری با دیگر مسلمانان می کند. در نتیجه تواضع و خویشتن داری باید مد نظر قرار گیرد. از این منظر با توجه به دستاوردهای دولت جدید اعم از برجام و ایجاد فصل تازه ای از روابط با جهان و حفظ امنیت داخل مرزها در بالاترین سطح که ترکیبی از زحمات و جانفشانی های نیروهای سیاسی، نظامی و امنیتی است ایران برنده بوده است و طرف های مقابل او در منطقه خود را در موقعیت بازنده می بینند. از این رو طبیعی است که آنها به آب و آتش بزنند و عاقلانه است که ایرانِ پیروز خویشتن دار باشد و پیروزی خود را حفظ کند.

اما ماجرا این است که فضای جامعه هم بسیار ملتهب شده است. ما وقتی کامنت های کاربران را پای مطالبی مرتبط با رابطه با کشورهای عربی و به ویژه عربستان می بینیم دقیقا این التهاب را متوجه می شویم و می بینم مردم دیگر آن تواضع و سعه صدری که شما به آن اشاره می کنید را ندارند و اسمش را ذلت و وادادگی و امثالهم می گذارند. 
اجازه دهید من به نحو دیگری به سوال شما پاسخ دهم. دو جمهوری جزایر مارشال و جمهوری جزایر میکرونزی احتمالا از کشورهایی هستند که کمتر کسی نامش را شنیده است. یکی از آنها مجموعه جزایری است که حدودا ۱۸۱ کیلیومتر وسعت دارد و حدود ۷۰ هزار جمعیت دارد، دیگری هم در همین مقیاس وسعت و جمعیتی است. از روزی که رژیم صهیونیستی و حتی قبل تر از آن و از روزی که قطعنامه ۱۸۱ مجمع در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ تصویب  شده تا امروز هر جا قطعنامه ای به نفع فلسطین بوده اولین مخالف ایالات متحده آمریکا، جزایر مارشال و میکرونزی بوده اند. هرجا قطعنامه ای به سود اسرائيل بوده، اول ایالات متحده، جزایر مارشال و میکرونزی بوده اند. ایالات متحده آمریکا به عنوان ابرقدرت با آن اقتصاد و قدرت نظامی و … یا اگر بگوییم به عنوان یک قدرت مستکبر که تفرعن از او می بارد، این جمهوری های کوچک را همراه خود دارد. اما ما چه می کنیم؟ فورا برای قطع رابطه با جیبوتی لطیفه می سازیم، می گوییم جزایر کومور اینگونه است، به متراژ بحرین و قطر ایراد می گیریم و می گوییم عمر وزیر خارجه ما بیشتر از وزیر خارجه امارات است و مسائلی از دست. به عنوان یک حکمت چطور آنها از کوچکترین کشورها و واحدهای سیاسی که به عنوان مجموعه های میکروسکوپی و کشورهای ذره ای شناخته می شوند را به عنوان همراه خود دارند، ولی ما ابراز خوشحالی می کنیم که مثلا جیبوتی یا کومور با ما قطع رابطه کردند. 

ببینید چندی قبل در اسنادی که به صورت غیر دولتی افشا شده بود، ادعا کرده بودند، ایران برنامه ای برای ترور سفیر وقت عربستان در آمریکا (عادل جبیر) دارد. شما فرض کنید اینها بخواهند این شایعه را باور کنند. باید برای آن راه حلی اندیشیده شود. 

اما شاید ماجرا به این باز گردد که ما هنوز احساس نکردیم پیروز شده ایم. اگر کسی احساس پیروزی کند که نمی رود سفارت عربستان را آتش بزند.
در مورد ماجرای سفارت عربستان باید اشاره کنم که سه حادثه رخ داد. یک اعدام آقای نمر، دوم حمله و آسیب به سفارت عربستان در ایران و سومی قطع روابط. از این سه تا، دو مورد از سوی عربستان انجام شد و فقط یک مورد از سوی ایران. حالا از دو موردی که از طرف عربستان انجام شد هر دو توسط حاکمیت و توسط مسئولان رسمی رخ داد، در حالیکه آنچه که در ایران رخ داد، خارج از کنترل مقامات رسمی و امنیتی به وقوع پیوست. بنابراین به نظر ما می آید آنچه اتفاق افتاد بر یک طراحی مبتنی بوده است. اگر بخواهم صحیح تر بگویم، دست کم آنجا که به عربستان مربوط است بر یک طراحی مبتنی است اما قسمتی که توسط ایران رخ داد، توسط عده ای رخ داد و پلیس یا نتوانست یا از از دستش در رفت یا سوءمدیریت سبب وقوع آن شد ولی آنچه که انجام شد توسط مقامات در بالاترین سطح محکوم شد.

اما یک موضوع دیگری که در سطح داخلی باید مورد توجه قرار گیرد این است که: گروهی به اعدام آقای نمر اعتراض می کنند، امروز که آقای نمر اعدام می شود، اعتراض می کنید، فردا به سفارت تعرض می کنید و پس فردا روابط قطع می شود و از روز بعد از قطع روابط دیگر هیچ اعتراضی راجع به نمر صورت نمی گیرد. این مقداری انسان را به فکر می اندازد که آیا شمایی که به سفارت تعرض می کنید فقط دنبال این بودید روابط قطع شود و بعد از آن دیگر هیچ مشکلی نبوده است؟ اگر فقط بحث آقای نمر بود چرا آن اعتراضات ادامه پیدا نکرد؟ یک زمانی بعد از تظاهرات و اعتراضات شما آقای نمر آزاد می شود و بعد از آن دیگر نیازی نیست که اعتراضات ادامه پیدا کند، ولی وقتی تظاهرات شما فقط تا زمان قطع روابط روابط ادامه پیدا کرده پرسش ها و تردیدهایی در مورد نیات کسانی که دست به چنین اقدامات زده اند پدید می آید که گویی مشکل آنها اعدام نبوده و فقط برقرای رابطه مسئله بوده و بعد از قطع شدن، دیگر خیالشان راحت می شود و اعتراضات به اعدام شیخ نمر هم پایان می یابد. 
نظرات شما