دل نوشته مینو خالقی، نماینده رد صلاحیت شده برای پدرش
مینو خالقی، کاندیدای دهمین دوره مجلس شورای اسلامی که به تازگی توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شده، در کانال رسمی خود در تلگرام دل نوشته ای را خطاب به پدرش نوشت.
رویداد24- مینو خالقی، کاندیدای دهمین دوره مجلس شورای اسلامی که به تازگی توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شده، در کانال رسمی خود در تلگرام دل نوشته ای را خطاب به پدرش نوشت.
به گزارش رویداد24، متن این نامه به شرح زیر است:
پدر برای تو می نویسم...
میخواستم زودتر بنویسم
همان روزهای اول انتخاب. میخواستم بگویم که در این زندگی هر آنچه دارم و داشتم پس از لطف بیکران خداوند از تو بود و مادرم. میخواستم بگویم یادم می آید که در 9 سالگی در برنامه صبحگاه مدرسه می ایستادی کنارم. که به مناسبت ایام و روزها, بخوانم برای دیگر دانش آموزان, مقاله های متعدد را.
گرامیداشت سیره و روش معصومین صلوات الله علیهم در روزهای ولادت و شهادت آن بزرگواران و بزرگداشت روزهای ملی بزرگ کشورمان.
یادت هست؟ با نثر زیبایت که شبیه به نوشتار جلال آل قلم است,مقاله هایی به مناسبت دوازدهم بهمن, یوم الله بیست و دوم بهمن, و دیگر اعیاد ملی و اسلامی, می نوشتی ؟
میخواستی بیندیشیم و بیان کنیم. آنگونه که خداوند خود "بیان" را به انسان آموخت.
سطور آخر یکی از مقالات را هنوز در ذهن دارم:
"بیایید....بیایید, اینجا چراغ روشن است. اینجا همه اش نور است..تقواست. برابری ست و برادری. از فردا همه با هم به راه می افتیم. قبول است؟
گفتیم...آری.... آری....
فردای آن روز بیست و دوم بهمن بود."
پدرم.
یادت هست همیشه کلام امام بزرگوار راحل(ره) را تکرار میکردی به گوشمان:
... "و در این فرصت به همه مسئولان کشورمان تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسولیتها و اداره کشور و بالاخره جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود،... و مصلحت زجر کشیدهها و جبهه رفتهها و شهید و اسیر و مفقود و مجروح داده ها و در یک کلام، مصلحت پابرهنهها و گودنشینها و مستضعفین، بر مصلحت قاعدین درمنازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامی مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند و باید سعی شود تا از راه رسیدهها و دین به دنیا فروشان، چهره کفرزدایی و فقرستیزی روشن انقلاب ما را خدشهدار نکنند."
پدر مهربانم
یادت هست در همان 9 سالگی مرا به دیدار بزرگ مردی که بسیار دوستش داشتی و او نیز تو را...علامه محمد تقی جعفری بردی.
یادت هست نگران در گوشت نجوا می کردم که پدر من فقط مقنعه دارم. بدون چادر زشت نیست؟ خندیدی و مرا نزد علامه بزرگوار بردی. او نیز خندید. با مهربانی و دستی که آستینها را برای وضو بالا زده بود, دستی بر سرم کشید و از حال و احوالات و درس و کلاس پرسید. و من چه حس خوبی داشتم آن روز.
پدر نازنینم.
سحر های ماه مبارک را یادت می آید؟
بعد از نماز صبح دو رحل کنار بخاری, باز میکردی و دو قرآن نفیس خط عثمان طه بر آن می گذاشتی. یک عبای قهوه ای داشتی و داری که برای گرما روی شانه های من و خودت می انداختی و با هم آیات خداوند را می خواندیم و تو اشتباهات قرائتم را میگرفتی.
پدر نماز غفیله را تو یادم دادی...هر روز خواندی و من گوشم به شنیدن صدایت و آیات مبارک انس گرفت.
«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِـباً فَـظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّـلُماتِ اَنْ لا إِلـهَ إِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِـینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَـجَّیْناهُ مِنَ الغَمِّ وَکَذلِکَ نُـنْجِی المُـوْمِنِـینَ.»
و نا خود آگاه در اولین باری که این نماز را می خواندم همه اش را حفظ بودم و بعد ها آموختم که آیاتی که خداوند متعال به پیامبرش آموخت تا او در دهان ماهی برای مناجات با پروردگارش بخواند و هر انسان مومنی هر روز و همیشه و در شرایط سخت تکرار کند تا لطف ابدی خداوند با او باشد. به راستی که خداوند مومنان را نجات می بخشد.
پدرم. پدر بزرگوار و قانعم
45 سال تدریس نمودی. از آموزش و پرورش تا آموزش عالی. و برای فرزندان این وطن از مبانی اسلام و ایمان واقعی گفتی و در سنگر علم به من و ما آموختی که حلال ترینِ روزی هاست معلمی. که هم شأن شغل انبیاء است معلمی. و بعد هم بدون دادن حقوق واقعی ات با ناچیزترین دریافتی حقوق, بازنشسته ات کردند.
از مال دنیا هیچ نیندوختی. خانه ای قدیمی به یادگار از 40 سال گذشته و اتومبیل پرایدی که این اواخر روشن هم نمیشود و برای خرید روزانه هم به کار نمی آید. باز هم قانعی و شاکر که به حق, همین منش ات به ما آموخت که مال دنیا جز برای رفع نیاز معمول دیگر به هیچ نیاید .
پدر عزیزم
تو یادم دادی دلم که میگیرد, گلستان شهدا, بهترین مأواست. جایی برای نجوا و ادای احترام به آنان که از همه چیز خود, از عزیز ترین آن" جان" مخصوصا در سالهای جوانی برای آرمان خویش گذشتند. تو یادم دادی بخوانم:
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ.
دریغ که در این روزگاران عجیب عده ای هر چه بیشتر پیر می شوند بیشتر به جیفه های ناچیز این دنیا دل می بندند.
پدر دانشمند و فرهیخته ام
یادت هست تمام کودکی و نوجوانی ام مرا با خود, در مراسم سخنرانی های پرشکوه و پرمغزت برای ایام شهادت سالار شهیدان, می بردی و من چه عاشقانه و با افتخار به کلامت گوش میسپردم که چه زیبا روایت قیام عاشورا می کردی و چه دلاورانه از قدرت بی نظیر مولایم حسین(ع) می گفتی و میگویی که راهنمای مبارزه قیام حق علیه باطل برای تمام تاریخ است. که به راستی قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا.
پدرم یادت می آید بازگشت برادر والا منشت( عموی مهربانم) را از اسارت ده ساله رژیم بعث عراق ؟ یادت می آید فریاد های اخوی اخوی گویانت را که چه عجیب او را در آغوش گرفتی و اشک های بی امان مادر بزرگم را که بارها به او خبر شهادت دادند و باز ناامید نشد و امید به بازگشت فرزند او را زنده نگه داشت, اما پشتش را خم کرد.
و من به عنوان یک کودک 5 ساله از همان روز آموختم که هزینه دادن برای آرمان یعنی چه؟
اما پدرم. به راستی ما که برای این نظام و کشور از زندانها و مبارزات تو در رژیم قبل گرفته تا اسیر و جانباز داده ایم کنون هزینه چه چیز را می دهیم؟ و چرا برخی آنان که حتی سابقه یک روز مبارزه در این انقلاب و یک روز دفاع در 8 سال دفاع مقدس را نداشته اند, همان به قول امام راحل مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و دین به دنیا فروشان, کنون داعیه دار آموزش ارزشها به ما هستند؟
پدرم. نازنینم.
ممنونم از تو که به من آموختی: "دختر باید رشید باشد" و این سرلوحه زندگی ام گردید و همیشه برای نشان دادن وجهه قدرتمند از یک زن , به تأسی از بانوی قدرتمند و پاک دو عالم حضرت صدیقه طاهره, فاطمه زهرا(س) سعی نمودم که از این صفات در زندگی ام بهره جویم.
و امشب در این شب عزیز میلاد با سعادتش از وجود مبارک و نازنینش, به حق مظلومیتش یاری می طلبم که مرا از شر فتنه ها و حسادت و بد ذاتی های بی حد در امان بدارد.
پدرم. عزیزم.
شنیدم که در این چند روز معدود جاهلانی با پیامک ها, ناراحتت کرده اند. هر چند آنقدر نازنینی که در مکالمه به هیچیک اشاره نمی کنی و مداوم آنچه را که سالهاست به من آموختی تکرار می کنی که "تعز من تشاء و تذل من تشاء" و باز هم و باز هم مرا به رشادت توصیه می کنی.
کاش این کشور قدر تو را و امثال تو را بداند. قدر دوستان واقعی خود را که نه ریاکارند و نه مایه اندوز. که حسابشان با خداوندشان پاک پاک است.
پدرم ببخش که به خاطر فرزند کوچکت, در مدت اخیر, این میزان ناراحتی تحمل کرده ای و البته به روی خود نیاورده ای.
میدانم که تلفن قدیمی ات تلگرام ندارد که بتوانی اینها را بخوانی. کاش کسی برایت بخواند. کاش خودم توان گفتنشان که حرفهای یک عمر است را به تو داشتم.
خداوندا به حق دل پاک و بی آلایش پدرم که دعای والدین در حق فرزند گیراست و به حق حقانیت فاطمه معصومه(س) در این شب عزیز کید و فتنه و مکر حیله گر را به خودش بازگردان و مرا از رهروان واقعی فاطمه معصومه(س) قرار ده.
آنچه که به خیر این کشور و آینده این سرزمین است برای من و دیگر جوانان به ارمغان آر.
پدر بزرگوارم
بر من ببخشای که تا کنون به خاطر ورود من به این عرصه اذیت ها گشته ای , هرچند باور کن تا تو الگویم باشی, همچون سرو, راست قامت می ایستم.
خداوند خود, حافظ شما و تمام پدران و مادران دلسوز وطنم باشد و بر روح بلند پدران شهید این سرزمین سلام و درود باد.
یا علی مدد
فرزند کوچکت: مینو
علت ردصلاحیت رابنویس ،مردم خودشون قضاوت میکنند
سوال این نیست که خانم خالقی چرا آمدی در حالی که انسان اخلاق مداری هستید .سوال این است که چه ساز و کاری شمایی که منتخب مردم هستید را ابتدا رد صلاحیت و سپس ابطال تمامی آرا عنوان می دهد .آن هم در بد ترین زمان و به بدترین شکل .بیشتر توهین به مردم اصفهان بود تا خود این خانم. من فکر میکنم ما باید کمی بیشتر به اخلاق بگراییم تا دیگر شاهد این اقدامات زشت نباشیم.
من بشدت نارحت شدم انشااله خدابه شما وخانواده محترمتان صبر بده