تاریخ انتشار: ۱۵:۱۶ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
صادق زیباکلام از مد سیاسی و سبک زندگی می‌گوید:

با ساپورتم راحتم/ هاشمی بدتیپ‌ترین سیاست‌مدار ایرانی است

«صادق زیباکلام» برای مردم ایران چهره‌ای آشناست و شرح حال نوشتن از او آن‌چنان لطفی ندارد. امروز کمتر کسی است که او را با لحن حرف‌زدن‌متفاوت و موضع‌گیری‌های خاصش نشناسد.
رویداد۲۴ - «صادق زیباکلام» برای مردم ایران چهره‌ای آشناست و شرح حال نوشتن از او آن‌چنان لطفی ندارد. امروز کمتر کسی است که او را با لحن حرف‌زدن‌متفاوت و موضع‌گیری‌های خاصش نشناسد. 

زیباکلام اصولاً آدم ساده‌پوشی است که به جای کمربند بستن روی شلوار، دلش می‌خواهد از ساس‌بند استفاده کند. همین. خودش می‌گوید: «اینطور راحت‌ترم» و شما هر چه بالا پایین کنید نهایتا همین را می‌گوید که «به من چه دیگران خوششان می‌آید یا نه، من اینطوری دوست دارم لباس بپوشم.»

صادق زیباکلام سال ۱۳۲۷ در تهران به دنیا آمد و بعد از دو دهه زندگی در انگلستان به عنوان استاد دانشگاه حقوق و علوم سیاسی در ایران با مدرک دکتری مشغول به کار شد و امروز همه او را به عنوان فعال، پژوهشگر و تحلیل‌گر سیاسی می‌شناسند.

زیباکلام اگر چه هیچ‌گروه سیاسی را از انتقاداتش مصون نمی‌داند اما او را به عنوان یک‌اصلاح‌طلب می‌شناسند؛ اصلاح‌طلبی که دامادش فرزند یکی از برزگان جبهه‌اصول‌گرایان یعنی «احمد توکلی» است. زیباکلام خودش را یکی از جان برکفان آزادی و دموکراسی می‌داند و خوش‌حرف، خوش‌مشرب و البته نامه‌نویس قهاری نیز هست.
 
با ساپورتم راحتم/ هاشمی بدتیپ‌ترین سیاست‌مدار ایرانی است

آیا چیزی به عنوان مد سیاسی وجود خارجی دارد؟
اگر مقصود شما از مد، موج‌های سیاسی، اجتماعی و... است؛ بله می‌شود گفت این موج‌ها وجود دارند و عمر خاص خودشان را هم دارا هستند. اما اگر مقصود شما از مد یک جنبه هنری تزئینی مثل نحوه لباس پوشیدن یا آرایش مو و... در سیاسیون و عالم سیاست است، باید بگویم که این عنوان در عالم سیاست خیلی معنا و مفهومی نمی‌تواند پیدا کند. البته یک چیزهایی هم داریم. مثلا می‌گوییم ریش فلانی داعشی یا شبیه فیدل کاسترو است، یا یک زمانی عکس چگوارا روی تی‌شرت‌ها زیاد می‌آمد. یک زمانی عکس بن‌لادن بین جوان‌های مسلمان در کشورهای عربی یا غربی مد شده بود. اگر مقصود این‌هاست بله تجربه‌هایی از این دست داریم که یک مدتی هستند و بعد هم محو می‌شوند.

کاپش احمدی نژاد هم تبدیل به نوعی مد شده بود...  
اولین نکته‌ای که می‌توان گفت این است که فردی که باعث به‌وجود آمدن این مد شده، دست کم در آن مقطع از محبوبیتی برخوردار بوده است. آقای احمدی‌نژاد در سال‌های ریاست‌جمهوری‌اش چه بخواهیم و چه نخواهیم از محبوبیتی کاریزماتیک و البته پوپولیستی در ایران و خارج از ایران برخوردار بود. همان سال‌ها همسرم و دخترانم به سفر ترکیه رفته بودند. هیچ‌کدام هم طرفدار احمدی‌نژاد نبودند اما تعریف می‌کردند که راننده تاکسی‌ها یا کارمندان هتل و...از احمدی نژاد تعریف می‌کردند و ابراز احساسات می‌کردند و مدام می‌گفتند:«احمدی‌نژاد اکی!». این برمی‌گردد به محبوبیت آن فرد برای قشری که او را دوست دارند یا مثلا محبوبیت اسامه بن‌لادن برای بسیاری از مسلمان جهان و... ما نمی‌توانیم به دنبال دلیل خاصی برویم و بگوییم کسانی به خاطر افکار و عقاید احمدی‌نژاد او را دوست داشته‌اند و او را سمبل خودشان کرده‌اند. یا اگر جوانان مسلمان غربی از بن‌لادن طرفداری می‌کردند به خاطر افکار و عقایدش نبوده و مسلما فرق دارد با محبوبیت کسانی مثل نلسون ماندلا، چه‌گورا ، گاندی و...

پس نمی‌توانیم بگوییم احمدی‌نژاد یک مد سیاسی بود؟
نه. اسباب و علل محبوبیتشان با هم فرق دارد. البته این‌ها در چیزهای بسیاری هم مشترک هستند. دلایل محبوبیت ماندلا با احمدی نژاد خیلی فرق دارد اما از نظر موج ایجاد کردن شباهت های فراوانی دارد و از یک جنس هستند.

با ساپورتم راحتم/ هاشمی بدتیپ‌ترین سیاست‌مدار ایرانی است

در طول زندگی66 ساله‌تان چند بار و چقدر تیپ ظاهری‌تان را عوض کردید؟
راستش را بخواهید برای اولین‌بار و صادقانه برایتان یک اعترافی کنم. البته شاید این حرف من خیلی هم خوب نباشد، اما واقعیت این است که من نسبت به این موضوع که آدم‌ها درباره‌ام چه فکری می‌کنند دوزار هم ارزش قائل نیستم. یعنی اگر به من بگویید آقای زبیاکلام همه مردم ایران به این ساپورت شلوار شما می‌خندند، اصلا برایم اهمیتی ندارد. چون خودم این ساپورت‌ (ساسبند)ها را دوست دارم. اگر همه ایران به ساپورتم بخندند باز هم باعث نمی‌شود من رویه لباس پوشیدنم را عوض کنم. من دوست دارم این‌طوری لباس بپوشم. راحتم. به خاطر آدم‌ها کاری نمی‌کنم. اگر چیزی را بگویم حتما همان چیزی است که باورش دارم و به خاطر خوش آمدن یا بد آمدن کسی حرفی نمی‌زنم. شما نمی‌توانی به من بگویی زرنگی! و چیزهایی را می‌گویی که آدم‌ها دوست دارند. اصلا این طور نیست. من چیزی که دوست داشته باشم را می‌گویم و طبیعتا چیزی که دوست دارم را می‌پوشم. 

زندگی در انگلیس چقدر روی اخلاق، رفتار، نحوه لباسپوشیدن و در نهایت زندگی‌تان تاثیر گذار بوده است؟
این دو دهه با شکل‌گیری شخصیت من و شرایط سنی خاصی که داشتم انطباق پیدا کرد و به هر صورت شخصیتم در همان دوران شکل گرفت. من در دهه بیست زندگیام در انگلیس بودم، پس طبیعی است که ذهن من آنجا شکل گرفته و زندگی و تحصیل و رفت‌وآمد با اساتید و دانشجویان غیرایرانی روی من تاثیر گذاشته است. ایرانی‌ها عموماً با مردم کشور میزبان ارتباط خوبی ندارند. مثلا ایرانی‌هایی که در انگلیس و آلمان زندگی می‌کنند اصولاً بهندرت با مردمی غیر از خودشان حشر و نشر می‌کنند و بیشتر با همفکرها و همزبان‌های خودشان ارتباط برقرار می‌کنند. من این‌طور نبودم. زمانی که انگلیس بودم با انگلیسی‌ها رابطه داشتم، حال به عنوان استاد یا هم‌کلاسی یا دوست. از هیچ کس متنفر نبودم. معتقد بودم که این‌ها هم مثل ما هستند و هیچ فرقی بین آدم‌ها وجود ندارد. دیوار نمی‌کشیدم دور خودم و در این حشر و نشرها خیلی چیزها هم یاد گرفتم. شاید اگر من هم دیوار می‌کشیدم و با آن‌ها رفت‌وآمد نمی‌کردم طور دیگری بار می‌آمدم یا خلقیاتم طور دیگری می‌شد.

شما خیلی اهل آزادی‌های فردی و استقلال و احترام به رأی دیگران هستید. در خانواده خودتان هم همین‌قدر دموکرات عمل می‌کنید؟
بله. خیلی زیاد. چه در رابطه‌ام با دانشجویان و چه با خانواده خودم و چه با همکارانم همین‌قدر آزادم و آزاد می‌گذارم... من سه دختر دارم که هیچ‌وقت هیچ چیز را بهشان دیکته نکرده‌ام. از هیچ نظر. به دو دختر کوچک‌ترم سر حجابشان گاهی وقت ها شوخی جدی چیزهایی می‌گویم اما نه متحکم. در مسائل سیاسی و ... هم به هیچ وجه بهشان تحکمی نمی‌کنم. حتی بهشان نمی‌گویم که رأی بدهید یا به چه کسی رأی بدهید. در رابطه با دانشجویانم هم همین‌طور هستم. 

اساتید خیلی حاضر نمی‌شوند هر پایان‌نامه‌ای را بپذیرند. اما من این اخلاق را ندارم. بارها و بارها سرکلاس‌هایم گفته ام که اگر شاگرد من بگوید می‌خواهم پایان نامه‌ای بدهم و در آن ثابت کنم زمین روی شاخ گاو قرار دارد! من حاضرم استاد راهنمایش بشوم. من حاضرم استاد راهنمای رساله دانشجویی شوم که می‌خواهد در پایان نامه‌اش ثابت کند که زمین روی شاخ گاو قرار دارد. 

موضوع از این احمقانه‌تر؟ اما من حاضرم چنین کاری کنم. معتقدم که علم اینطور جلو می‌رود که شما فکر کنی زمین روی شاخ گاو قرار دارد و بروی رساله‌ات تحقیق کنی و به این نتیجه برسی که زمین روی شاخ گاو قرار ندارد. آن وقت تازه به این فکر می‌کنی که پس زمین وامانده کجا استوار شده است. از طرفی خاک بر سر استادی کنند که بخواهد اعتبار علمی‌ش را از طریق رساله دانشجویش جلو برود. استاد باید شخصیت علمی مستقل خودش را داشته باشد و با رساله یک دانشجو بالا پایین نشود. ما باید به انسان‌ها اجازه بدهیم آن‌چه فکر می‌کنند را صرف‌نظر از درست و غلط بودنش ارائه کنند.

اتاق شما در دانشگاه با کسانی مثل آقای غلامحسین الهام، کدخدایی و ... که چهره‌های شاخص اصول‌گرایی هستند و در دولت قبل هم پست و مقام‌های مهمی داشته‌اند، در یک راهرو قرار گرفته است. یکدیگر را هم احتمالاً زیاد می‌بینید. جر و بحث و جدل هم دارید با هم؟
ببینید من روابطم با کسانی مثل کدخدایی و الهام که جزو بزرگان اصول گرا هستند خیلی خوب بوده است. بعضی وقت‌ها اساتیدی که یک مقدار اصلاح طلب هستند و... به من می‌گویند:«تو خائنی! چرا این‌قدر با اصول‌گراها خوبی!» شاید این اخلاقم را از انگلیسی‌ها یاد گرفتم که دلیلی ندارد اگر من و دیگران آبمان در مسائل سیاسی توی یک جو نمی‌رود پدر کشتگی هم با هم داشته باشیم. زمانی که آقای دکتر رمضان‌زاده سخنگوی دولت اصلاحات بود اتاقش روبه روی اتاق من بود. با ایشان سری سوا داشتم. با آقای الهام و کدخدایی هم زمانی که در دوره احمدی‌نژاد پست و مقامی داشتند هم سری سوا داشتم. با این‌همه درست است که سیاست مهم است، اما نباید هم چیز را فدای سیاست کنیم. خیلی‌ها از من می‌پرسند شما با دکتر توکلی، پدر دامادم، رابطه تان چطور است؟ باید اینطور جواب بدهم که ما با اینکه قطب مقابل هم هستیم اتفاقا رابطه خوب و محترمانه‌ای با هم داریم. شاید همانطور که شما در سوال‌های قبلی‌تان به آن اشاره کردید بخشی به همان تاثیراتی که در دوره تحصیل و زندگی‌ام در انگلیس گذشت برمی‌گردد. یکی از چیزهایی که در انگلیس یاد گرفتم این بود که به مخالفان خود احترام بگذاریم و یاد بگیریم چطور هم‌دیگر را تحمل کنیم. اما یک مساله‌ای هست که نمی‌دانم مطرحش کنم یا نه. هم دلم نمی‌آید بگویم هم دوست دارم بگویمش. من همین چند وقت پیش خیلی ناگهانی خواهرم را که اتفاقا رابطه بسیار صمیمی با هم داشتیم را از دست دادم. رفتن ایشان برایم خیلی سخت بود. خیلی‌ها به من تسلیت گفتند. خیلی از بزرگان هم ختم خواهرم آمدند. اما... راستش حتی یک نفر از اصول‌گرایان هم به من تسلیت نگفت. جدا از دکتر توکلی که رابطه خویشی با هم داریم، حتی یک نفر از اصول گراها حاضر نشد تسلیت بگوید چه برسد به اینکه به مراسم ختم خواهرم بیاید. این به نظر من اصول نیست، عقب ماندگی است. من این‌طور نیستم. برایم فرق نمی‌کند که طرفم اصلاح طلب یا اصول گرا یا جبهه پایداری است. اگر چنین موقعیت‌هایی پیش بیاید حتماً شرکت می‌کنم و این را یک وظیفه انسانی و اخلاقی و رفتاری جز این را نشانه توسعهنیافتگی می‌دانم. 

با ساپورتم راحتم/ هاشمی بدتیپ‌ترین سیاست‌مدار ایرانی است

سیاستمداران خوش‌تیپ و بدتیپ‌های ایرانی را اسم می‌آورید؟
آقای خاتمی قطعاً خوش‌تیپ است. به آقای هاشمی‌رفسنجانی از نظر خوش‌تیپی نمره صفر می‌دهم. وقتی به عقب برمی‌گردیم آدم‌های خوش‌تیپ زیادی می‌بینیم. مثلا احمد قوام‌السطنه فارغ از جایگاه و نظرات سیاسی‌اش، بسیار آدم خوش تیپ و خوش استیلی بود. وقتی اولین بار شنیدم که احمد قوام السلطنه طوری سیگارش ر ا روشن ‌کرده که استالین مجبور شده از آن‌طرف میز بلند شود بیاید سیگار قوام‌السلطنه را روشن کند، برایم بامزه بود. البته شاید این روایت‌ها خیلی هم واقعیت نداشته باشند اما خب به هر صورت جالب است. کسانی دیگر مثل حاج حسین خرازی، شهید همت و تختی هم به نظر من آدم‌های خوش تیپی بوده‌اند.

خودتان چطور؟ از نظر خودتان چقدر خوش‌تیپ هستید؟
درباره من دیگران باید حرف بزنند. البته من از کسی سلیقه نمی‌گیرم. اما دخترهایم سارا و مریم گاهی به من می‌پرند که مثلاً «این چیه پوشیدی» یا... . برایم مهم نیست که مثلاً کفش‌هایم پاره شده‌اند یا... به مریم و سارا قول دادم که کفشم را دیگر نپوشم از بس که پاره شده. اما خب عاشق این کفش‌ها هستم و برای من که زیاد پیادهروی میکنم راحت هستند. به بچه‌ها می‌گویم باشد! پایم نمی‌کنم. اما یواشکی می‌پوشم و.... درباره ساپورت یا دوبنده شلوارم هم واقعاً هیچ تحقیقی نکرده‌ام و گرایشم به ساپورت خیلی اتفاقی بوده است. با ساپورت راحتم. با بندهاش بازی می‌کنم و... عادت کردم. یک جورهایی اگر نباشند فکر می‌کنم چیزی گم کرده‌ام. مثلا یک وقت‌هایی پیش می‌آید که توی خانه نشسته‌ام و اصلا حواسم نیست که مدت طولانی است با همین ساپورت‌ها نشسته‌ام. فقط شنیدم لری کینگ هم از این ساپورت‌ها استفاده می‌کند. 

مارک‌باز هم هستید؟
نه اصلاً. یکی از مشکلاتم این است که هدیه‌هایی که می‌گیرم را به دیگران می‌بخشم. حتی به این سرعت که طرف هنوز پایش را از در بیرون نگذاشته کادوهایی که برایم آورده را به کسی دیگری می‌دهم. برای اینکه از«زیاد چیز داشتن» بدم می‌آید. مثلا خوشم نمی‌آید در کمدم را باز کنم هزار تا لباس ببینم. دوست دارم دوسه تا پیراهن داشته باشم و تمام. خیلی‌ها که من را می‌شناسند و به من کادو لباس می‌دهند حتماً این جمله را هم می‌گویند که:«دکتر راضی نیستیم که این لباس را به کسی بدهی!» یا «دکتر تو را به خدا این لباس را ما تن کس دیگری نبینیم!» یک‌بار زمانی که زندان بودم خواهرم که چند وقت پیش فوت کردند، برایم از ترکیه یک تی‌شرت آورد. یک زندانی داشتیم که ملاقاتی کمی داشت. من این لباس را بخشیدم به این دوستمان.  دست بر قضا روزی که رفته بودم ملاقات با خواهرم آن بنده خدا هم ملاقاتی داشت و خواهرم همان پیراهن را تن آن دوستمان دید و خشکش زد!

منبع: مد آنلاین
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۴
0
0
ایشان مانند اسمشان صادق هستند.
نظرات شما
پیشخوان