ظهور زن سرکش | هدیه تهرانی، چگونه تصویر مشکلات زنان در جامعه پدرسالار شد؟
رویداد ۲۴ | مازیار وکیلی: حالا و بعد از پیروزی یک رئیسجمهور اصلاحطلب در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری راحتتر میتوان از نمادهای فرهنگی دوران اصلاحات در نیمه دوم دهه هفتاد حرف زد. بدون شک دوم خرداد سال ۱۳۷۶ یک روز فراموشنشدنی برای ملت ایران است. روزی که بعد از یک مبارزه انتخاباتی طولانی کاندیدایی رای اکثریت مردم را به دست آورد که نماینده حاکمیت نبود. سیدمحمد خاتمی با شعار جامعه مدنی و برآوردهکردن آزادیهای مشروع مردم پا به انتخابات ریاست جمهوری گذاشت. سیدمحمد خاتمی تا قبل از ریاست جمهوری پستهای فرهنگی فراوانی را در اختیار داشت. از سرپرستی موسسه کیهان بگیر تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
دوران وزارت سیدمحمد خاتمی دوران بسیار پرتلاطمی بود. تضاد نگاه نواندیشانه خاتمی با محافظه کارانی که نگاه نسبتاً باز خاتمی به مقولات فرهنگی را نمیپسندیدند دوران وزارت او را با چالشهای فراوانی رو به رو کرد. عمده توجه محافظه کاران برای حمله به خاتمی حوزه سینما بود. در دهه هفتاد هجری شمسی بحث تهاجم فرهنگی بسیار داغ بود و محافظه کاران ایرانی با تکیه بر این کلید واژه سعی در خنثی کردن برنامههای سیدمحمد خاتمی در حوزه فرهنگ و هنر داشتند. جنجالهایی که روزنامه کیهان تحت مدیریت مهدی نصیری بر سر فیلمهای محسن مخملباف و عروس بهروز افخمی راه انداخت کافی بود تا خاتمی خسته شود و عطای وزارت را به لقایش ببخشد.
اما چند سال بعد سیدمحمد خاتمی این بار در جایگاهی متفاوت به صحنه سیاست بازگشت. او این بار رئیسجمهور ایران و سکاندار قوه مجریه بود. با توجه به نگاه فرهنگیای که خاتمی داشت فرهنگ و هنر ایران درخشانترین دوران خود را در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از سر گذراند. بازار سینما و کتاب رونق گرفت و هنرمندان برای اولین بار توانستند آثاری را تولید کنند که تولید آنها تا پیش از روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی غیرممکن بود.
یکی از نکات جالب توجه در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی حضور پررنگ زنان در عرصههای فرهنگی بود. زنانی که بسیاری از آنها تبدیل به نمادهای فرهنگی دوران اصلاحات شدند. نمادهایی که براساس آنها میتوان یک دوره سیاسی مهم و ملتهب را در تاریخ سیاسی ایران ارزیابی کرد.
بیشتر بخوانید:
زنی که تکنفره علیه فیلمفارسی شورید و سیگار فروخت | آذر شیوا انقلابیترین زن سینمای ایران
ستاره از دست رفته | چگونه اولین سوپراستار زن سینمای بعد از انقلاب راه خودویرانگری را پیش گرفت؟
هیچ کس به اندازه هدیه تهرانی بیانگر تغییرات جامعه ایران در سالهای میانی دهه هفتاد هجری شمسی نیست. تا پیش از ظهور هدیه تهرانی حضور زنان ایرانی محدود میشد به بازی در آثار ملودرام خانوادگی؛ زنانی که یا مادرهای مهربان و رنج کشیدهای بودند که صبورانه مشکلات را تحمل میکردند یا اگر هم قرار بود نقش منفی یک فیلم را بازی کنند تبدیل میشدند به زنان بیوفایی که وظایف مادرانگی خود را به خوبی انجام نمیدانند. کمتر بازیگری وجود داشت که هویتی مستقل و قائم به ذات داشته باشد. اما ظهور و درخشش هدیه تهرانی این قاعده را برهم زد و سینمای ایران را صاحب بازیگر زنی کرد که جاذبه و کاریزمایش دهها برابر بیشتر از بازیگران مرد سینمای ایران بود.
هدیه تهرانی زن خانه نبود، زنی نبود که اجازه بدهد مردان برای او تصمیم بگیرند. معصوم و مظلوم نبود. زنی بود سرکش و مقتدر که خودش حقش را از جامعه مردسالار ایران میگرفت. آن ظاهر سرد و لحنی که اقتدار در آن موج میزد هدیه تهرانی را تبدیل به مهمترین نماد فرهنگی ایران در دوران اصلاحات کرد. او نماد زنان مستقلی بود که برای احقاق حقشان میجنگند و پا پس نمیکشند. زنانی که برای بقای خود حاضرند دست به قمارهای بزرگ بزنند. قمارهایی از جنس قمار هستی مشرقی در قرمز که در برابر شوهر کجخلق و روانپریش خود ایستاد و بهای این ایستادگی را هم پرداخت. هدیه تهرانی حتی زمانی که قرار بود در جایگاه زن مظلوم قرار بگیرد اقتدار خود را از دست نداد و سرنوشت خودش را خودش رقم زد. مثل سیما ریاحی که زیر چنبره جامعه مردسالار له شد، اما کنش نهایی را انجام داد و خودش را در ذهن و ضمیر محمود بصیرت و تماشاگر ایرانی جاودانه کرد. این مهم نیست که هدیه تهرانی بازیگر خوبی است یا نه (که یقیناً هست) اهمیت او بیش از بازیگر خوب بودن در حضور نمادین و تاثیر بزرگی است که بر جامعه ایران گذاشت. تاثیری که نماینده یک دوران متفاوت از جامعه ایران بود. دورانی که مردم تلاش میکردند با انجام اصلاحاتی همهجانبه حاکمیت را متوجه نیازها و خواستههای خود کنند. پس عجیب نیست که با اتمام آن دوران و شکست بسیاری از ایدههای اصلاحطلبان حضور هدیه تهرانی هم در سینمای ایران بسیار کمرنگ شد. ظاهراً او هم فهمیده بود دولت اصولگرا و پوپولیست محمود احمدینژاد نیازی به زن مقتدر ندارد. به همین خاطر کنار کشید و تلاش کرد با محافظت از چهره رویایی که ساخته بود نماد دوران خوب و خوش فرهنگ و هنر ایران زمین در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی باقی بماند.
سلطان | کارگردان: مسعود کیمیایی | سال ساخت: ۱۳۷۵
سینمای مسعود کیمیایی سینمایی زنانه نیست. قهرمانان او همه مردانی سلحشور و عدالتخواه هستند که میکوشند حق خود را از جامعه و حکومت بگیرند. به همین خاطر خیلی سخت است که یک بازیگر زن بتواند جایگاه ویژهای در فیلمهای مسعود کیمیایی پیدا کند. «مریم» شاید در طول فیلم زیر سایه سلطان باشد اما در برخی از لحظات که کارگردان به او فرصت عرض اندام میدهد از زیر سایه سلطان بیرون میآید و اقتدارش را به رخ میکشد. مریم را با اقتداری که در برابر ولینعمتان خود نشان میدهد به یاد میآوریم. اما به یادماندنیترین سکانس بازی تهرانی در این فیلم بدون شک سکانس حضور در کبابی کرم است. جایی که با اقتدار و نه از سر عجز میپرسد: سلطان کیه؟ با همین یک دیالوگ هدیه تهرانی نشان میدهد که نیامده زیر سایه قهرمان مرد فیلم تعریف شود. بلکه آمده تا حقش را با تکیه بر اقتدارش از جامعه و البته سینمای ایران بگیرد. که در نهایت هم موفق میشود و در جایگاه والایی قرار میگیرد.
غریبانه | کارگردان: احمد امینی | سال ساخت: ۱۳۷۶
فیلمهای دهه هفتاد به نسبت فیلمهای دهههای بعد سینمای ایران بسیار معصومانهتر بودند. این معصومیت را میشد در تمام اجزای فیلمهای دهه هفتاد دید. غریبانه داستان سادهای دارد. یک پسر فقیر بر اثر اتفاقی عاشق یک دختر پولدار میشود. این تم ازلی ابدی در دستان احمد امینی تبدیل به فیلم شسته رفته و نسبتاً تلخی شده که تماشاگر را درگیر داستان عاشقانهاش میکند. هدیه تهرانی با توجه به خصوصیاتی دارد چندان مناسب بازی در نقشهای عاشقانه نیست. اما حضور او در غریبانه احمد امینی جواب داده است. او اقتداری را به شخصیت بهرخ اضافه کرده که باعث شده این کاراکتر تکبعدی نباشد.
رابطه او با بزرگ بیشتر از آنکه رابطهای عاشقانه باشد رابطهای حمایتگر است. همین موضوع کاراکتر بهرخ را پیچیدهتر میکند و اجازه نمیدهد غریبانه تبدیل به فیلمی معمولی شود که خیلی زود از یاد تماشاگر میرود.
قرمز | کارگردان: فریدون جیرانی | سال ساخت: ۱۳۷۷
با قرمز فریدون جیرانی بود که شمایل هدیه تهرانی در سینمای ایران تثبیت شد. سکانسی که او با پای برهنه در خیابانها از دست شوهرش دیوانهاش ناصر ملک فرار میکند هوش از سر تماشاگر ایرانی که تا آن روز عادت نداشت چنین تصویری از زن ایرانی ببیند میپراند. هستی بیشتر از اینکه همسر ناصر ملک باشد، مادر اوست. ناصر همان کودک عقدهای است که اگر هستی نباشد تمام زندگیاش بر باد میرود. اما هستی این طور نیست. زنی مستقل است. کار میکند. بچهاش را نگه میدارد و بر تمام شئون زندگیاش احاطه دارد. این چیزی است که ناصر و خواهر دیوانهاش را آزار میدهد. هستی را نمیتوان مانند زن سنتی ایرانی در قفس نگه داشت. او زن مستقل است، نه زن مجبور. برای همین هم هست که در سکانس پایانی فیلم زمانی که ناصر ملک را میکشد و خونسرد به جنازهاش نگاه میکند تماشاگر تعجب نمیکند. او زنی است که تا انتهای ماجرا میایستد و سر خم نمیکند، حتی اگر این ایستادگی به قیمت جان انسان دیگری تمام شود.
شوکران | کارگردان: بهروز افخمی | سال ساخت: ۱۳۷۸
قرمز نه تنها جایگاه هدیه تهرانی را تثبیت کرد بلکه توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر را هم برای او به ارمغان بیاورد. بعد از قرمز انتخابی غلط میتوانست کارنامه کاری هدیه تهرانی را نابود کند. اما او هوشمندانه پیشنهاد بازی در شوکران را پذیرفت تا کمی از اقتدار هستی مشرقی فاصله بگیرد. بهروز افخمی هوشمندانه در شوکران وَرِ شکننده هدیه تهرانی را به مخاطب نشان داد. سیما ریاحی در نیمه اول فیلم همان هستی مشرقی قرمز است، با این تفاوت که راه و رسم اغواگری را هم خوب بلد است. اما هر چه قصه جلوتر میرود ما با زن آسیبپذیری مواجه میشویم که در آستانه فروپاشی است. تماشاگر از این تغییر بطئی اما اساسی شوکه میشود. خصوصاً جایی که هدیه تهرانی بعد از تمام بلاهایی که به سرش آمده از ته دل گریه میکند. سیما ریاحی، هستی مشرقی نیست حتی اگر خصوصیات او را داشته باشد. برای همین هم هست که در پایان او به جای دیگری از خودش انتقام میگیرد و همین انتقام از خود ابعاد تراژیکی به کاراکتر سیما ریاحی میبخشد.
کاغذ بیخط | کارگردان: ناصر تقوایی | سال ساخت: ۱۳۸۰
هدف ناصر تقوایی در کاغذ بیخط بیش از هر چیز این بود که نشان دهد که طبقه متوسط ایران در ابتدای دهه هشتاد چه دوران پوچ و باطلی را سپری میکند. جهانگیر نماد مردان طبقه متوسط ایرانی است. مهندسی که کار میکند تا فقط زندگی روزمرهاش را بگذراند. غرق در خوشیها و عیاشیهای مرسوم این طبقه. به همین خاطر است که زن محبوب او همان سوسن جونی است که مسخرهاش میکند. رویا اما اینطور نیست. او زنی است خیالباف و خوشذوق که دوست ندارد فقط بشورد، بسابد و بپزد. برای همین در کلاسهای فیلمنامهنویسی ثبتنام میکند تا چیزی را تغییر دهد. در نهایت موفق نمیشود اما دست کم تلاشش را میکند تا از قفس آهنینی که جهانگیر برایش ساخته خلاص شود. پایان باز فیلم بر این نکته تاکید میکند که زندگی ادامه دارد و البته تضمینی هم وجود ندارد که رویا بتواند در قفسی که جهانگیر برایش ساخته دوام بیاورد. انتهای فیلم آغاز یک پایان است. زندگی این دو نفر خیلی وقت است که از هم پاشیده است. فقط میماند نابودی کامل که یقیناً چند سال بعد محقق خواهد شد.
دنیا | کارگردان: منوچهر مصیری | سال ساخت: ۱۳۸۱
هدیه تهرانی و فیلم کمدی؟ ترکیب نامتجانسی به نظر میرسد. اما هدیه تهرانی در دنیا و پسر ایرونی ثابت کرد از پس بازی در نقشهای کمدی هم برمیآید و میتواند فروش یک فیلم را با حضور گرم و شیرینش تضمین کند. تهرانی در کنار شریفینیا تبدیل به یک زوج هنری جذاب میشوند و این بازیگر توانای سینمای ایران در دنیا موفق میشود کاراکتر اغواگرش را در قالب یک کمدی عامهپسند عرضه کند. تماشاگر این کاراکتر را از تهرانی پذیرفت و به تماشای دنیا نشست تا منتقدان دیگر از خودشان نپرسند هدیه تهرانی و فیلم کمدی؟
چهارشنبه سوری | کارگردان: اصغر فرهادی | سال ساخت: ۱۳۸۴
چهارشنبه سوری آغاز سهگانهای است که در نهایت به نقطه اوجی بنام جدایی نادر از سیمین و جایزه اُسکار ختم شد. فرهادی در چهارشنبه سوری کاراکتر سیما ریاحی را چند گام پیش برد و نه تنها شکنندگی که فروپاشی هدیه تهرانی را هم به تصویر کشید. مژده زن نامتعادلی است چون وضعیتی (نه صرفاً زندگیاش) که در آن زندگی میکند نامتعادل است. تلاشهای مذبوحانه او برای اثبات خیانت مرتضی نه برای نجات زندگی که خیلی وقت است از دست رفته بلکه برای حفظ تهمانده غرور و عزت نفس خودش است. سرگردانی و حیرانی مژده همان سرگردانی و حیرانی زن ایرانی در انتهای دوران اصلاحات است. زنی که آرزوهای دور و درازی داشت اما با روی کارآمدن یک دولت پوپولیست و عوامفریب آن آرزوها را بربادرفته میدید. وضعیت نامتعادل مژده بازتابی است از رویاهای از دست رفته زنان طبقه متوسط ایران. هدیه تهرانی در چهارشنبه سوری درخشان است. او فروپاشی را با چنان ظرافتی به تصویر میکشد که تماشاگر حیرت زده میشود. دومین سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن کمترین حق هدیه تهرانی برای بازی در چنین نقش دشواری بود که به آن رسید.
بی همه چیز | کارگردان: محسن قرایی |سال ساخت: ۱۳۹۹
بی همه چیز یک اقتباس خوشآب و رنگ و پر و پیمان است از ملاقات با بانوی سالخورده دورنمات. فیلمی که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت و تحلیلهای مختلفی از آن شد. اما هدیه تهرانی با آن حضور مالنا گونهاش در فیلم نشان میدهد سن فقط یک عدد است و اگر اراده کند میتواند هم چنان حضوری شهر آشوب داشته باشد. واقعیت امر این است که هدیه تهرانی در بی همه چیز بازی خاصی ارائه نمیدهد اما صرف حضورش به قدری گیرا و جذاب است که تماشاگر را درگیر کند. هدیه تهرانی هر چیزی را از دست داده باشد آن و حضورش را از دست نداده و این را میشود با تمام وجود هنگام تماشای بی همه چیز حس کرد. او انقدر درخشان هست که نیازی نداشته باشد بازی کند. باور نمیکنید؟ یک بار دیگر بی همه چیز را تماشا کنید.