تلخی نبود آیت الله هاشمی؛ تهدیدی که میتواند فرصت شود
هفته گذشته ایران شاهد رویدادی بود که انتظار آن را نداشت. در میان شلوغی ساعات کار ناگهان خبر از درگذشت نفر دوم جمهوری اسلامی ایران فضای رسانه ای کشور و جهان را مشغول خود کرد.
بلافاصله که خبر درگذشت هاشمی منتشر شد اذهان به سمت موضوعی خاص رفت که شاید بعد از رحلت آیت الله، بیشترین دغدغه را برای جریان ها و شخصیت های سیاسی ایجاد کرده بود. اینکه بعد از آیت الله چه می شود و دوران پسا هاشمی به کجا منتهی خواهد شد؟ نه مردم و نه مسئولان هیچکدام انتظار درگذشت هاشمی را در این بازه زمانی نداشتند و همین اتفاق سبب شد تا ناگهان گمانه زنی ها بر سر جایگزین او و الزامات ادامه مسیرش فضای کشور رافراگیرد. هر چه از روز درگذشت هاشمی دور شدیم، گمانه زنی ها نیز شدت گرفت و برخی مدعی شده بودند که بعد از آیت الله هاشمی دیگر جریان اعتدال و اصلاحات بامشکلات فراوانی روبه خواهند شد و این موضوع به حرکت آنها برای آینده ضربه وارد خواهد کرد.
بله، درست است که جای خالی هاشمی رفسنجانی با هیچ گزینه مناسب دیگری پر نخواهد شد، ولی این موضوع را نیز در نظر باید داشت که اعتدالیون و اصلاح طلب ها اگر به اجماع برسند، گزینه های مناسب و فراوانی برای ایفای نقش رهبری جریان خود دارند. گذشته از این موضوع در ادامه مسیر، جریان اصلاح طلبی و اعتدالی باید بدانند که اگر در آینده ای نزدیک فردی از میان خود انتخاب نکنند تا به موفقیت برسد احتمال دارد در ادامه مسیر و در این پیچ تاریخی که حضور دارند با مشکلات و معضلات فراوانی مواجه شوند. مشکلاتی از جنس انشقاق نظر و پراکندگی رای در انتظار آن هاست. بدون شک جریان رقیب نیز از این فرصت به دست آمده بهترین استفاده را خواهد کرد و به گونه ای حرکت می کند که اعتدالیون و اصلاح طلب ها به آن هدف خود که موفقیت در انتخابات پیش روست، دست پیدا نکنند. در این میان چند فرضیه مورد توجه است که برای روشن شدن تقریبی آینده جریان موسوم به اعتدال(اعتدالیون و اصلاح طلب ها) باید به آنها توجه کرد.
فرضیه نخست در روزگار سخت ولی پرامید پیش رو این است که جریان اعتدال با رهبری لیدرهای شاخه ای(سران اصلی هر کدام از جریان های زیر مجموعه اعتدال به تفکیک تفکر و منش سیاسی) خود، مسیر انتخابات را تا پایان کارزار اردیبهشت پیش بگیرند و در نهایت با رعایت الزامات این بازه زمانی، بدون در نظرگرفتن غرورهای سیاسی و جناحی به وحدت کلمه ای دست پیدا کنند که جای خالی آیت الله نیز نتواند آن را تحت تاثیر قرار دهد.
فرضیه دوم خود برتربینی جناحی و در پی آن اتفاقات تلخی است که امکان دارد مانند سال 84 دوباره گریبان ملت و جریان موسوم به اعتدال را بگیرد. اتفاقاتی که در صورت نبود شخصیت هایی مانند هاشمی رفسنجانی در سال های 92 و 94 نیز امکان داشت رخ دهد. فراموش نشود این روزها نیز خطر بسیار نزدیک است و امکان دارد تا برخی اقدامات و تصمیمات مسیر را به نوعی عوض کند و باخت را برسرراه آنها قرار دهد.
فرضیه سوم هم به موضوع رهبر اصلی این جریان و فصل الخطاب آنها باز می گردد. شخصیتی که بدون شک بتواند نقش آیت الله را بازی کند و به گونه ای پیش برود که تمام طیف های سیاسی زیر مجموعه این جریان، از آن تبعیت داشته باشند و اظهارات و اقدامات خود را با نظر آن پیش ببرند. فردی که هر دو طرف او را قبول داشته باشند و رابطه مناسبی نیز با حاکمیت و نهادهای خاص داشته باشد. این رخداد نیز کمک می کند تا مسیر به سمت پیروزی پیش برود و کمک کند تا در روزگاری که بسیاری از فرصت درگذشت آیت الله برای تهدید کردن جریان های نزدیک به او استفاده می کنند، همه آنها زیر یک خیمه، تهدید را به فرصت تبدیل کنند و مانع از به نتیجه رسیدن اقدامات آنها در روزگار منتهی به انتخابات شود.
فرضیه چهارم و موضوعی که شاید چندان دور از ذهن نباشد، منفعت احساسات و تبلیغات مثبتی است که در این چند روز برای آیت الله به وجود آمد. در گذشته جریان ها و نهادهای خاصی که افکار و ایدئولوژی سیاسی آیت الله را قبول نداشتند، بارها علیه او اتهاماتی را عنوان می کردند که در این روزگار پساهاشمی، خلاف آن را به زبان آوردند. این روند خود به خود باعث شد تا موج منفی که علیه هاشمی و اطرافیانش ایجاد شده بود از میان برداشته و تمام اهداف سال های گذشته افراطیون نقش بر آب شود. بنابراین جریان اعتدال با استمداد از این وضعیت می تواند راه را برای جذب آرای مردم به سمت خود هموارتر کرده و به گونه ای برخورد کند که اوضاع به نفع آنها پیش برود.