باهنر:
به جلیلی و سایر اصولگرایان گوشزد می کنم که با جریان حرکت کنند/ قطعا فعالیت سیاسی خاتمی برکاتی خواهد داشت
محمدرضا باهنر را باید کارگردان انتخاباتی اصولگرایان دانست؛ فردی که 7 دوره نماینده مجلس بود و این روزها نیز به عنوان مشاور رئیس مجلس، عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت و رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری در زمره شخصیتهای متنفذ و تاثیرگذار جناح راست محسوب میشود.
رویداد۲۴-محمدرضا باهنر را باید کارگردان انتخاباتی اصولگرایان دانست؛ فردی که 7 دوره نماینده مجلس بود و این روزها نیز به عنوان مشاور رئیس مجلس، عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت و رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری در زمره شخصیتهای متنفذ و تاثیرگذار جناح راست محسوب میشود؛ در کمتر از 4 ماه تا انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم به سراغ او رفتیم تا تحلیلش را از اوضاع سیاسی کشور و وضعیت جناح متبوعش استماع کنیم؛ جناحی که آشفته و متشتت جلوه میکند اما باهنر معتقد است برای آن تدبیر داریم؛ او به همقطاران و هم طیفان متنوع و متکثرش که سودای پاستور دارند توصیه میکند که انتخابات ریاست جمهوری پیشرو بیش از دو کاندیدا ندارد و اگر با سازوکار در دست تعبیه، همراستا نشوند متضرر خواهند شد؛ باهنر همچنین موضع قابل توجهی نیز در قبال ممنوعیت های بیشمار اعمال شده برای رئیس دولت اصلاحات دارد.
متن کامل مصاحبه تفصیلی پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران با محمدرضا باهنر به شرح ذیل است:
چه شد اصولگرایانی که شعارشان در مجلس چهارم« اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی» بود چند سال بعد، هجمه به وی ترجیع بند سخنان و مواضع شان شد؛ از غلظت اصولگرایی و انقلابیگری هاشمی کاسته شد یا اصولگرایان شیفت گفتمانی داشتند؟
آیت الله هاشمی در فرآیند انقلاب اسلامی چه قبل از پیروزی و چه پس از آن، نقش برجسته و موثری داشتهاند؛ قاعدتا فردی که در میدان عمل و کار قرار دارد مورد نقد قرار می گیرد؛ البته نقد باید عادلانه و مشفقانه باشد؛ نقد متمایز از تخریب است.
آیت الله هاشمی از همان اوایل پیروزی انقلاب مخالفینی داشت چرا که ایشان در جریان مبارزات و فعالیت های سیاسی شان زیر و بم های زیادی داشته اند؛ به اعتقاد من آیت الله هاشمی از حیث تکثر و تنوع مخالفان در میان شخصیت های انقلاب کم نظیر است.
در جریان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، آیتالله هاشمی پس از عزل و عدم کفایت سیاسی بنی صدر، در ضمن اینکه ریاست مجلس را برعهده داشت به جانشینی فرمانده کل قوا نیز منصوب شد و خدمات شایستهای را در این سمت انجام داد؛ اما پس از پایان جنگ در مظان اتهام قرار گرفت؛ اکنون مکشوف گشته است که آقای هاشمی با عنایت به مکاتبات صورت گرفته و واقعیتهای صحنه نبرد و عرصه اقتصادی، به محضر امام رفتند تا ایشان را برای پذیرش قطعنامه اقناع کنند و حتی پیشنهاد دادند که اگر مصلحت نمیدانید، مسئولیت آنرا به من واگذار کنید و پس از آن، مرا محاکمه و حتی اعدام کنید.
قطعا هدف آقای هاشمی از اقدام فوقالذکر، حفظ انقلاب بود و این در شرایطی بود که تا قبل از رحلت ایشان هنوز در نقاط مختلف کشور بودند افرادی که آقای هاشمی را متهم به نوشاندن جام زهرِ پذیرش قطعنامه به امام می کردند؛ در شرایطی که امروز عیان گشته است که واقعیت چیز دیگری بود.
در بحث سیاست داخلی نیز، اتفاقا در میان جریان های سیاسی، این اصلاح طلبان بودند که آغازگرِ هجمه و حمله کلامی به آقای هاشمی بودند. زمانیکه دولت اصلاح طلب روی کار آمد، برخی همفکران و همقطاران این دولت، شخصیت آقای هاشمی را با هجمهها و اتهاماتی که روا میداشتند، منفجر کردند. القابی نظیر سرخ پوش و خاکستری پوش نثار آقای هاشمی کردند؛ ایشان را در ماجرای قتلهای زنجیرهای متهم جلوه دادند؛ حجم هجمههای اصلاح طلبان در آن مقطع به آقای هاشمی به قدری بود که وجهه اجتماعی ایشان نیز مخدوش و ملکوک شده بود. البته من نمیخواهم بگویم که این هجمههای تخریب کننده اصلاح طلبان به آقای هاشمی در دولت اصلاحات با آگاهی و رضایت آقای خاتمی بود اما به هر ترتیب ایشان نتوانستند اعوان و انصار سیاسی و فکری و رسانهای خود را مدیریت کند و نتیجه این امر هجمهها و حملات لجام گسیخته اصلاح طلبان به آقای هاشمی شد.
در اواخر مجلس پنجم، زمانیکه ما اصولگرایان در تدارک بستن لیست مجلس ششم بودیم، آقای هاشمی را سرلیست خود قرار دادیم؛ در همان برهه زمانی یکی از سران اصلاح طلب به من پیغام داد که یا هاشمی را از لیست خود حذف کنید یا اینکه ما همه شما را غرق می کنیم، این امر مبیّن حقد و کینه آنها به آقای هاشمی بود.
این فرد در زمره سران اصلاح طلبان بود یا جزء بدنه سیاسی و رسانهای آنها؟
نخیر؛ یکی از سران و استراتژیستهای اصلاح طلب بود؛ که پاسخ ما هم به او این بود که ما با آقای هاشمی موتلف هستیم و اگر قرار به غرق شدن است، همه با هم غرق می شویم. سپس آن بلا را درآوردند که آقای هاشمی را به عنوان نفر سی ام معرفی کردند و بعد با اعتراض ستاد آقای هاشمی و بازشماری آرای صندوقها، رتبه ایشان به 22 ارتقاء یافت؛ اما به هر ترتیب ایشان مصلحت دانست و به مجلس ششم نیامد.
دلیل این امر چه بود؟ آیا از تقلب صورت گرفته مکدر بودند یا از حضور در مجلسی با اکثریت اصلاح طلب واهمه داشتند؟
پس از مشخص شدن نتایج نهایی مجلس ششم، پیش از تشکیل این مجلس، آقای هاشمی به من و آقای(حسین)مرعشی ماموریت دادند تا بررسی کنیم آیا امکان ریاستشان بر این مجلس وجود دارد یا نه؟ ما دو نفر که از دو جناح مخالف بودیم، ظرف 10 روز یک بررسی و برآورد کردیم؛ آقای مرعشی معتقد بود میتوان با بکارگیری برخی تاکتیکها البته بدون اکثریت قاطع آقای هاشمی را به ریاست مجلس ششم رساند اما من تاکید داشتم که چنین امکانی وجود ندارد. شاید همین امر هم باعث شد تا آقای هاشمی از ورود به مجلس ششم صرفنظر کند.
برخی معتقدند اصلیترین علت هجمهپراکنی به آیتالله هاشمی از هر دو جناح در مقاطع مختلف، همین فراجناحی بودن و روحیه و رویکرد پدرانه و مصلحانه ایشان بود؛ شاید اگر ایشان تمام و کمال به یک جناح منتسب بود اینچنین مورد بی مهری توسط تمامی جناح ها و طیف ها قرار نمیگرفت.
برای پاسخ به این سوال، شاید ذکر این خاطره خالی از لطف نباشد؛ در مجلس دوم، هنوز جناح بندیهای سیاسی و تعلقات و گرایشات چپ و راستی چندان برجسته نشده بود اما ما نزد آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس گلایه می کردیم که چرا شما در اکثر موارد از چپیها حمایت و پشتیبانی میکنید؛ ایشان یک پاسخ مستدل بسیار جالب می دادند که البته ما آن پاسخ را هضم نمیکردیم و شاید اکنون هم نتوانیم هضم کنیم؛ ایشان به ما میگفت «شما با انقلاب هستید و نیاز به باج دادن به شما نیست؛ من باید با حمایت و پشتیبانی، مراقب آنهایی که احتمال خروج شان از انقلاب هست باشم تا مبادا چنین شود».
به طور کلی مشی و مرام سیاسی آقای هاشمی، پرهیز از ورود به جناحیگری و پشتیبانی از همه نیروهای انقلاب بود؛ اتفاقا کسانیکه بیشتر به آقای هاشمی بیمهری میکردند بیشتر مورد حمایت و الطاف ایشان قرار میگرفتند.
از اختلاف راستیها با آقای هاشمی نگفتید؛ این اختلافات مکتوم نیست و پس از اتفاقات سال 88 نیز تشدید شد.
اختلافات ما با آقای هاشمی کاملا کاری و کارشناسانه بود؛ در مجالس چهارم و پنجم، سیاست تعدیل ساختاری دولت آقای هاشمی در حوزه اقتصادی بسیار شتاب گرفته بود و تورم با 49.5 درصد رکورد شکست؛ ما تلاش کردیم تا از سرعت و شتاب سیاست تعدیل ساختاری بکاهیم؛ به همین جهت، آقای هاشمی در آن مقطع زمانی در محافل و مجالس خصوصی از ما گلایههای زیادی کرد؛ حتی ایشان در خطبههای نماز جمعه نیز زبان به شکوه از ما گشود که چرا نیروهای جناح راست عَلم مخالفت با این سیاستها را برداشتهاند؛ این مخالفتخوانیهای ما در مجالس چهارم و پنجم با سیاستهای اقتصادی آقای هاشمی، باعث نشد تا ما ایشان را در انتخابات مجلس ششم سرلیست خود نکنیم؛ بنابراین همین امر گواهی بر آن است که اختلافات ما با آقای هاشمی سیاسی نبود. در مقابل این اصلاح طلبان بودند که توپخانه هجمه و تخریب آقای هاشمی را به کار انداخته بودند.
اینکه در مقطعی هجمهها و حملات سنگین به آقای هاشمی منتسب به جناح راست شد، عمدتا کار دولت احمدی نژاد بود؛ احمدی نژاد اگر چه پیشینه اصولگرایی داشت اما در موعد انتخابات سال 84 مورد حمایت ما نبود و ما کاندیدای دیگری داشتیم؛ اما به هر ترتیب پس از رای آوری احمدی نژاد ما به سبب خاستگاه اصولگرایانه وی، او را مورد حمایت قرار دادیم؛ اما احمدی نژاد 5 الی 6 ماه بعد از رئیس جمهور شدنش زمانیکه متوجه شد هجمه و حملاتش به آقای هاشمی با استقبال و اقبال قاطبه اصولگرایان همراه نیست، از جریان اصولگرایی اعلام برائت کرد.
بنابراین آقای هاشمی در عرصه سیاسی در دوران معاصر با دو موج هجمه و حمله مواجه شدند؛ نخستین موج حمله به ایشان که بسیار هم تخریبی و شدید بود و بعضا جهت گیری امنیتی هم پیدا می کرد؛ از جانب اصلاح طلبان بود و دومین موج حمله به وی هم از ناحیه آقای احمدی نژاد کلید خورد که این امر نباید منتسب به جناح راست شود.
حمایت جناح راست از آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم، با علم به نقش و تاثیر مواضع و خطبههای وی پیش از انتخابات 76 در جهت رای آوری آقای خاتمی بود؟ یعنی شما که معتقد بودید هاشمی در آن خطبه معروفش با سخن گفتن از احتمال تقلب، سبد رای خاتمی اصلاح طلب را فراخ گردانید، باز هم دو سال بعد برای سرلیستی به سراغش رفتید؟
پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 76، آقای هاشمی یک اشتباه استراتژیک انجام داد؛ ایشان تصور میکرد که اگر آقای ناطق به ریاست جمهوری برسد، تبعیت و پیروی زیادی از او به عمل نخواهد آورد و راه او را ادامه نخواهد داد؛ در صورتیکه این تصور اشتباه بود؛ آقای ناطق تا لحظه آخر به آقای هاشمی ارادت داشت. استنباط آقای هاشمی این بود که چون آقای خاتمی تجربه و نفوذ کمتری در مناصب و ارکان قدرت نظام دارد، نسبت به آقای ناطق گوش به فرمان تر است و بر همین مبنا بود که ایشان پیش از انتخابات ریاست جمهوری 76 در آن خطبه معروف اعلام کردند «مراقب باشیم تقلب صورت نگیرد»؛ خطبه و سخنی که موجب شد به بخشی از افکار عمومی چنین القاء شود«می نویسیم خاتمی؛ میخوانند ناطق».
البته باید تاکید کنم که آن خطبه آقای هاشمی در عدم رای آوری آقای ناطق و رییس جمهور شدن آقای خاتمی چندان موثر نبود؛ در آن مقطع زمانی یک سونامی ایجاد شد و شرایط به سمتی رفت که آقای خاتمی رای آورد چه با موضع گیری حمایت آمیز آقای هاشمی و چه بدون آن.
آقای ناطق در آن مقطع زمانی از آقای هاشمی به خاطر آن خطبه، مکدر شده بود؟
بله؛ در آن مقطع آقای ناطق از آقای هاشمی دلخور شد و گلایه داشت اما شهادت میدهم که در جلسات خصوصی حتی یک مورد نسبت به آقای هاشمی حرمت شکنی نکرد.
آیا آقای ناطق میتواند در فقدان آقای هاشمی، نقش حلقه وصل جریانهای سیاسی کشور را ایفا کند؟ به هر حال با عنایت به واگراییهای جریانات سیاسی کشور، وجود یک شخصیت فراجناحی و مرضیالطرفین ضروری به نظر میرسد.
باید به این نکته توجه داشت که رویشهای نظام ما همواره بر ریزشهایش غلبه دارد؛ در دید نخست چنین به نظر میآید که جایگزینی برای آقای هاشمی وجود ندارد؛ شخصیتی که 59 سال سابقه رفاقت و همکاری با مقام معظم رهبری داشت؛ شخصیتی که در عالیترین مناصب و کلیدیترین پستهای نظام خدمت کرده بود؛ اما باید توجه داشت که سرمایههای نظام ما فراوان است؛ آقای ناطق حتما یک سری از مشخصات آقای هاشمی را دارا میباشد که البته باید تکمیل شود.
زمانیکه آقای عسگراولادی رحلت کردند، اعضای جبهه پیروان من را به عنوان جانشین ایشان انتخاب کردند؛ من بارها اعلام کردهام که تا ابد هم نمیتوانم جانشین آقای عسگراولادی با آن همه سجایا و اخلاق پسندیده باشم؛ اما به هر ترتیب با مساعدت و همراهی دوستان و سایر اعضاء امور پیش میرود و کارها معطل نمیماند؛ در مورد جانشینی آقای هاشمی هم این قضیه صادق است؛ آقای ناطق قطعا یک سری از ویژگی ها و مشخصات آقای هاشمی را دارا می باشند اما قطعا کپی آقای هاشمی نیست و علی رغم بهره مندی از تجارب فراوان اما سابقه و تجارب ارزشمند آقای هاشمی نظیر اداره جنگ و ریاست قوه مجریه را در کارنامه خود ندارد.
بعنوان یکی از اعضای حقیقی مجمع تشخیص مصلحت، کدام شخص را شایسته جانشینی آیت الله هاشمی در این سمت خطیر می دانید؟
در این رابطه شایعات و گمانه زنیهای رسانهای زیادی مطرح است؛ باید بار دیگر تاکید کنم که ما هیچکس را نداریم که مجموعه مشخصات آقای هاشمی را برای تصدی جانشینی ایشان در مجمع دارا باشد؛ همچنین ذکر این نکته ضروری است که بهره مندی از یک سری ویژگیها برای ریاست بر مجمع تشخیص اجتناب ناپذیر است؛ در این مجمع روسای قوای سه گانه عضویت دارند؛ در شرایط فعلی ما کسی را نداریم که همچون آقای هاشمی بر کرسی چنین مجمعی تکیه زند و روسای قوا از او تبعیت داشته و تمکین کنند. حتی خودِ آقای هاشمی هم که رئیس مجمع بود، در موارد و سیاستهایی، اختلافات عدیده میان ایشان و رئیس جمهور بروز میکرد؛ این اختلافات میان رئیس مجمع تشخیص و رئیس جمهور هم تنها منحصر به دوره آقای احمدی نژاد نبود بلکه در همین دوره ریاست جمهوری آقای روحانی نیز علی رغم اینکه وی از لحاظ سیاسی وام دار و علاقه مند آقای هاشمی بود اما بعضا اختلافاتی در جلسات مجمع میان آنها ایجاد میشد و برای ما که در جلسات حضور داشتیم کاملا ملموس بود که آقای روحانی ریاست آقای هاشمی را برنمیتابند.
البته شاید ساختار مجمع تغییر کند؛ برای مثال ریاست مجمع تشخیص نواب ندارد؛ قاعدتا ساختار مجمع باید به گونهای تغییر کند که برای آن، نواب رئیس تعریف شود و جلسات مجمع حتی در زمان غیبت رئیس هم دایر گردد؛ این احتمال وجود دارد که ساختار مجمع تشخیص به گونهای تغییر یابد که محور فعالیتهای آن همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی با دبیرخانه باشد و رئیس مجمع هم به همراه نایبان رئیس صرفا جلسه را اداره کنند.
پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری 92، تلاش زیادی کردید که ردای زعامت جریان اصولگرایی را بر تن آقای ناطق کنید؛ حتی در تیر 92 ایشان را به ضیافت افطار جامعه اسلامی مهندسین دعوت کردید که به هر دلیلی ایشان در آن ضیافت حاضر نشدند؛ علت اکراه آقای ناطق از رجعت به مجامع اصولگرایی چیست؟ آیا ایشان کماکان از مورد حمایت قرارنگرفتن از جانب اصولگرایان در برابر درشت گویی های احمدی نژاد مکدر است یا اختلافاتش با جریان شما فراتر از این قبیل موضوعات است؟
برخی میگویند حتما باید آقای ناطق را به محافل و مجامع اصولگرایی دعوت کنیم؛ من چنین اعتقادی ندارم؛ من معتقدم ما باید آقای ناطق را دعوت کنیم که بار دیگر به عرصه سیاسی بازگردند؛ چرا که معتقدم با ورود مجدد ایشان به عرصه سیاسی کشور قطع به یقین ایشان به جرگه اصولگرایان میپیوندند و به هیچ وجه این احتمال وجود ندارد که آقای ناطق در مقابل اصولگرایان قرار گیرد و به اصلاح طلبان ملحق شود؛ ما بدون پیششرط از آقای ناطق دعوت میکنیم که به عرصه سیاسی کشور بازگردند؛ اما ظاهرا ایشان برای بازگشت به میدان سیاست، احساس تکلیف نمیکنند.
شما دلیل این احساس تکلیف نکردن آقای ناطق را می دانید؟
ایشان دلایل مختلفی دارد؛ یک سری از این دلایل مربوط به درشت گوییهای آقای احمدی نژاد است که معتقدند آنگونه که شایسته بود در مقابل این درشت گوییها مورد حمایت اصولگرایان قرار نگرفت؛ و البته ممکن است بعضا به ساختارهای حزبی و تشکیلاتی نیز انتقاداتی را وارد بدانند.
آیا شما به آقای ناطق حق می دهید که از سکوت توام با تایید اصولگرایان در برابر هجمههای احمدی نژاد، مکدر باشد؟
ایشان ذی حق هستند و من هم به ایشان حق میدهم ؛ اما اینکه تصور شود و توقع شود تمامی اعضا و ارکان یک مجموعه تشکیلاتی میتوانند در برابر یک اتفاق یا یک هجمه پراکنی، موضع گیری کنند، شاید چندان عملیاتی نباشد. البته شاید هم در قضیه هجمههای آقای احمدی نژاد نسبت به آقای ناطق ما اصولگرایان باید جدیتر موضعگیری میکردیم؛ البته تاکید میکنم که دلایل عدم تمایل آقای ناطق برای بازگشت به عرصه سیاسی، صرفا به این امر منحصر نمی شود.
جنابعالی زمانی خود را کارگردان انتخاباتی اصولگرایان معرفی کرده بودید؛ در این آشفته بازار اصولگرایی که تشتت و تفرق در آن موج میزند؛ تدبیرتان چیست؟ با توجه به اینکه تنها حدود 4 ماه تا انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و شوراهای پنجم زمان باقی است.
به دلیل اینکه ما در کشور ساختار حزبی مناسبی نداریم، تعارضات سیاسی و انتخاباتی یا با اقناع حل میشود یا با نفوذ معنوی و ریش سفیدی؛ متاسفانه در این ساختار معیوب حزبی در کشور که بیشتر مبتنی بر جناحی گری است، برخی طیفها و اشخاص تنها خواستار منافع حزب و جناح هستند و به هیچ وجه تمایلی به هزینه دادن ندارند؛ بدین معنا که فلان فرد تا زمانیکه احساس کند، اصولگرایان وی را کاندیدا میکنند، اصولگراست اما زمانیکه وی از لیست خط بخورد، یک شبه اصلاح طلب می شود. برای اینکه ساختار معیوب حزبی در کشور ما ملموس شود،همین ماجرای انتخابات هیئت رئیسه مجلس دهم، شاهد مثال خوبی است، شما دیدید که بسیاری از افرادی که با نردبان لیست امید به پارلمان راه یافته بودند از رای دادن به ریاست آقای عارف استنکاف کردند.
به طور کلی برای انتخابات 96، همه تلاشها از جانب اصولگرایان جهت نیل به اجماع در جریان است؛ حتی ممکن است با یک اسم و تابلو جدید وارد عرصه انتخابات شویم.
دورنمای به اجماع رسیدن اصولگرایان چندان روشن نیست؛ از یک سو آقای قالیباف اعلام کرده تنها در صورت اجماع، کاندیدا میشود؛ از سوی دیگر اقوال و اعمال آقای جلیلی نیز کاملا سمت و سوی انتخاباتی دارد؛ به این ملغمه باید مریدان علامه مصباح را نیز بیفزاییم؛ نگران شکسته شدن سبد رای تان با این تکثر نامزدها نیستید؟
لیست اصولگرایانی که در مظان کاندیداتوری هستند و یا اعلام آمادگی کردهاند، تکمیل شده است؛ عده دیگری هم در کنار زمین در حال گرم کردن خود هستند؛ ما احساس کردیم اگر بخواهیم با تک تک این افراد مذاکره کنیم، حداکثر 10 الی 15 نفرشان تمکین میکنند و مابقی راه خود را در پیش میگیرند؛ اتفاق مبارک و خوشایندی که در اعمال و رفتار سیاسی رایدهندگان انتخاباتی در ایران ظهور و بروز یافته و نمونه آشکارش در انتخابات اخیر مجلس در حوزه انتخابیه تهران نمایان شد، رای دادن بر مبنای لیست و تایید مراجع سیاسی است؛ شما در انتخابات مجلس دهم در تهران دیدید که بسیاری از چهرههای سرشناس رای نیاوردند و در مقابل بسیاری از افرادی که حتی کسبه محل شان هم آنها را نمیشناختند، وارد مجلس شدند؛ که از نظر من اتفاقا امر پسندیده ای هم هست چرا که رای دهنده باید جریان سیاسی را شناسایی کند و لزوما شناخت کاندیداها چندان اهمیتی ندارد.
دوستان ما باید متوجه باشند که انتخابات ریاست جمهوری پیشرو، تنها دو کاندیدای شاخص خواهد داشت و کسانیکه میخواهند زیرآبی بروند، با یک افت سنگین مواجه خواهند شد؛ اینکه کسی تصور کند با 5 الی 6 میلیون رای میتواند مزاحمت ایجاد کند و سبد رای فلان جریان را بشکند، چنین چیزی نیست و چنین کاندیدایی نهایتا میتواند 500 هزار الی 600 هزار رای کاندیدای یک جریان را خراب کند.
استنباط من این است که شما با گفتن این سخن، تلویحا به آقای جلیلی گوشزد کردید؛ درست است؟
بله من این گوشزد را میدهم؛ البته نه تنها به آقای جلیلی بلکه به همه اشخاص اصولگرا این هشدار را می دهم که اگر فردی با این جریان و سازوکار همراه نشود، به قول معروف بیلش بسیار کم گِل برخواهد داشت!
اخیرا آقای غلامعلی رجایی گفته که در روزهای آغازین بهار 93 آیت الله هاشمی اعلام داشتند که بنا بود پیرامون رفع حصر اتفاقاتی بیفتد، که ظاهرا میسر نشد؛ آیا شما در این رابطه اطلاعی دارید؟
من در این رابطه اطلاعی ندارم.
آقای باهنر فارغ از خاستگاه و انتساب حزبی و جناحی تان، به عنوان یک تحلیلگر و کنشگر سیاسی آیا اعمال محدودیتها و ممنوعیتهای فزآینده برای آقای خاتمی را موجب مشوش شدن چهره نظام نمی دانید؟
در این مسائل و معضلاتی که پیش میآید، مواضع افراد بسیار تعیین کننده است؛ در سال 88 یک فتنهای رخ داد؛ حتی افراد و اشخاصی که این فتنه را محکوم کردهاند، نسبت به مباشران و عاملان آن موضع یکسانی ندارند؛ برخی میگویند اعدام باید گردد برخی میگویند اصلاح باید گردد؛ در مراجع فکری و تصمیم گیری برخی آقای خاتمی را جزء سران فتنه میدانند که من چنین اعتقادی ندارم البته معتقدم وی با مواضع و تاییداتش در فتنه موثر بوده است.
آقای خاتمی باید بالاخره در محفل و مجلسی به صورت عمومی موضع خود را نسبت به فتنه سال 88 روشن کند، این امر خیلی از مسائل را مکشوف میگرداند؛ ما از اپوزیسیون دولت، اپوزیسیون مجلس و هر نوع اپوزیسیونی دفاع میکنیم اما اپوزیسیون نظام شدن معنا و مفهومی ندارد و هیچ حکومتی آن را برنمیتابد؛ البته ممکن است گفته شود که آقای خاتمی اپوزیسیون نظام نیست؛ بسیار خوب؛ ایشان با یک موضع گیری رسمی این امر را به اثبات برساند و سپس به عنوان یک فعال سیاسی وارد عرصه شود و قطعا حضورش برکاتی را خواهد داشت.
*دیده بان
متن کامل مصاحبه تفصیلی پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران با محمدرضا باهنر به شرح ذیل است:
چه شد اصولگرایانی که شعارشان در مجلس چهارم« اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی» بود چند سال بعد، هجمه به وی ترجیع بند سخنان و مواضع شان شد؛ از غلظت اصولگرایی و انقلابیگری هاشمی کاسته شد یا اصولگرایان شیفت گفتمانی داشتند؟
آیت الله هاشمی در فرآیند انقلاب اسلامی چه قبل از پیروزی و چه پس از آن، نقش برجسته و موثری داشتهاند؛ قاعدتا فردی که در میدان عمل و کار قرار دارد مورد نقد قرار می گیرد؛ البته نقد باید عادلانه و مشفقانه باشد؛ نقد متمایز از تخریب است.
آیت الله هاشمی از همان اوایل پیروزی انقلاب مخالفینی داشت چرا که ایشان در جریان مبارزات و فعالیت های سیاسی شان زیر و بم های زیادی داشته اند؛ به اعتقاد من آیت الله هاشمی از حیث تکثر و تنوع مخالفان در میان شخصیت های انقلاب کم نظیر است.
در جریان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، آیتالله هاشمی پس از عزل و عدم کفایت سیاسی بنی صدر، در ضمن اینکه ریاست مجلس را برعهده داشت به جانشینی فرمانده کل قوا نیز منصوب شد و خدمات شایستهای را در این سمت انجام داد؛ اما پس از پایان جنگ در مظان اتهام قرار گرفت؛ اکنون مکشوف گشته است که آقای هاشمی با عنایت به مکاتبات صورت گرفته و واقعیتهای صحنه نبرد و عرصه اقتصادی، به محضر امام رفتند تا ایشان را برای پذیرش قطعنامه اقناع کنند و حتی پیشنهاد دادند که اگر مصلحت نمیدانید، مسئولیت آنرا به من واگذار کنید و پس از آن، مرا محاکمه و حتی اعدام کنید.
قطعا هدف آقای هاشمی از اقدام فوقالذکر، حفظ انقلاب بود و این در شرایطی بود که تا قبل از رحلت ایشان هنوز در نقاط مختلف کشور بودند افرادی که آقای هاشمی را متهم به نوشاندن جام زهرِ پذیرش قطعنامه به امام می کردند؛ در شرایطی که امروز عیان گشته است که واقعیت چیز دیگری بود.
در بحث سیاست داخلی نیز، اتفاقا در میان جریان های سیاسی، این اصلاح طلبان بودند که آغازگرِ هجمه و حمله کلامی به آقای هاشمی بودند. زمانیکه دولت اصلاح طلب روی کار آمد، برخی همفکران و همقطاران این دولت، شخصیت آقای هاشمی را با هجمهها و اتهاماتی که روا میداشتند، منفجر کردند. القابی نظیر سرخ پوش و خاکستری پوش نثار آقای هاشمی کردند؛ ایشان را در ماجرای قتلهای زنجیرهای متهم جلوه دادند؛ حجم هجمههای اصلاح طلبان در آن مقطع به آقای هاشمی به قدری بود که وجهه اجتماعی ایشان نیز مخدوش و ملکوک شده بود. البته من نمیخواهم بگویم که این هجمههای تخریب کننده اصلاح طلبان به آقای هاشمی در دولت اصلاحات با آگاهی و رضایت آقای خاتمی بود اما به هر ترتیب ایشان نتوانستند اعوان و انصار سیاسی و فکری و رسانهای خود را مدیریت کند و نتیجه این امر هجمهها و حملات لجام گسیخته اصلاح طلبان به آقای هاشمی شد.
در اواخر مجلس پنجم، زمانیکه ما اصولگرایان در تدارک بستن لیست مجلس ششم بودیم، آقای هاشمی را سرلیست خود قرار دادیم؛ در همان برهه زمانی یکی از سران اصلاح طلب به من پیغام داد که یا هاشمی را از لیست خود حذف کنید یا اینکه ما همه شما را غرق می کنیم، این امر مبیّن حقد و کینه آنها به آقای هاشمی بود.
این فرد در زمره سران اصلاح طلبان بود یا جزء بدنه سیاسی و رسانهای آنها؟
نخیر؛ یکی از سران و استراتژیستهای اصلاح طلب بود؛ که پاسخ ما هم به او این بود که ما با آقای هاشمی موتلف هستیم و اگر قرار به غرق شدن است، همه با هم غرق می شویم. سپس آن بلا را درآوردند که آقای هاشمی را به عنوان نفر سی ام معرفی کردند و بعد با اعتراض ستاد آقای هاشمی و بازشماری آرای صندوقها، رتبه ایشان به 22 ارتقاء یافت؛ اما به هر ترتیب ایشان مصلحت دانست و به مجلس ششم نیامد.
دلیل این امر چه بود؟ آیا از تقلب صورت گرفته مکدر بودند یا از حضور در مجلسی با اکثریت اصلاح طلب واهمه داشتند؟
پس از مشخص شدن نتایج نهایی مجلس ششم، پیش از تشکیل این مجلس، آقای هاشمی به من و آقای(حسین)مرعشی ماموریت دادند تا بررسی کنیم آیا امکان ریاستشان بر این مجلس وجود دارد یا نه؟ ما دو نفر که از دو جناح مخالف بودیم، ظرف 10 روز یک بررسی و برآورد کردیم؛ آقای مرعشی معتقد بود میتوان با بکارگیری برخی تاکتیکها البته بدون اکثریت قاطع آقای هاشمی را به ریاست مجلس ششم رساند اما من تاکید داشتم که چنین امکانی وجود ندارد. شاید همین امر هم باعث شد تا آقای هاشمی از ورود به مجلس ششم صرفنظر کند.
برخی معتقدند اصلیترین علت هجمهپراکنی به آیتالله هاشمی از هر دو جناح در مقاطع مختلف، همین فراجناحی بودن و روحیه و رویکرد پدرانه و مصلحانه ایشان بود؛ شاید اگر ایشان تمام و کمال به یک جناح منتسب بود اینچنین مورد بی مهری توسط تمامی جناح ها و طیف ها قرار نمیگرفت.
برای پاسخ به این سوال، شاید ذکر این خاطره خالی از لطف نباشد؛ در مجلس دوم، هنوز جناح بندیهای سیاسی و تعلقات و گرایشات چپ و راستی چندان برجسته نشده بود اما ما نزد آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس گلایه می کردیم که چرا شما در اکثر موارد از چپیها حمایت و پشتیبانی میکنید؛ ایشان یک پاسخ مستدل بسیار جالب می دادند که البته ما آن پاسخ را هضم نمیکردیم و شاید اکنون هم نتوانیم هضم کنیم؛ ایشان به ما میگفت «شما با انقلاب هستید و نیاز به باج دادن به شما نیست؛ من باید با حمایت و پشتیبانی، مراقب آنهایی که احتمال خروج شان از انقلاب هست باشم تا مبادا چنین شود».
به طور کلی مشی و مرام سیاسی آقای هاشمی، پرهیز از ورود به جناحیگری و پشتیبانی از همه نیروهای انقلاب بود؛ اتفاقا کسانیکه بیشتر به آقای هاشمی بیمهری میکردند بیشتر مورد حمایت و الطاف ایشان قرار میگرفتند.
از اختلاف راستیها با آقای هاشمی نگفتید؛ این اختلافات مکتوم نیست و پس از اتفاقات سال 88 نیز تشدید شد.
اختلافات ما با آقای هاشمی کاملا کاری و کارشناسانه بود؛ در مجالس چهارم و پنجم، سیاست تعدیل ساختاری دولت آقای هاشمی در حوزه اقتصادی بسیار شتاب گرفته بود و تورم با 49.5 درصد رکورد شکست؛ ما تلاش کردیم تا از سرعت و شتاب سیاست تعدیل ساختاری بکاهیم؛ به همین جهت، آقای هاشمی در آن مقطع زمانی در محافل و مجالس خصوصی از ما گلایههای زیادی کرد؛ حتی ایشان در خطبههای نماز جمعه نیز زبان به شکوه از ما گشود که چرا نیروهای جناح راست عَلم مخالفت با این سیاستها را برداشتهاند؛ این مخالفتخوانیهای ما در مجالس چهارم و پنجم با سیاستهای اقتصادی آقای هاشمی، باعث نشد تا ما ایشان را در انتخابات مجلس ششم سرلیست خود نکنیم؛ بنابراین همین امر گواهی بر آن است که اختلافات ما با آقای هاشمی سیاسی نبود. در مقابل این اصلاح طلبان بودند که توپخانه هجمه و تخریب آقای هاشمی را به کار انداخته بودند.
اینکه در مقطعی هجمهها و حملات سنگین به آقای هاشمی منتسب به جناح راست شد، عمدتا کار دولت احمدی نژاد بود؛ احمدی نژاد اگر چه پیشینه اصولگرایی داشت اما در موعد انتخابات سال 84 مورد حمایت ما نبود و ما کاندیدای دیگری داشتیم؛ اما به هر ترتیب پس از رای آوری احمدی نژاد ما به سبب خاستگاه اصولگرایانه وی، او را مورد حمایت قرار دادیم؛ اما احمدی نژاد 5 الی 6 ماه بعد از رئیس جمهور شدنش زمانیکه متوجه شد هجمه و حملاتش به آقای هاشمی با استقبال و اقبال قاطبه اصولگرایان همراه نیست، از جریان اصولگرایی اعلام برائت کرد.
بنابراین آقای هاشمی در عرصه سیاسی در دوران معاصر با دو موج هجمه و حمله مواجه شدند؛ نخستین موج حمله به ایشان که بسیار هم تخریبی و شدید بود و بعضا جهت گیری امنیتی هم پیدا می کرد؛ از جانب اصلاح طلبان بود و دومین موج حمله به وی هم از ناحیه آقای احمدی نژاد کلید خورد که این امر نباید منتسب به جناح راست شود.
حمایت جناح راست از آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم، با علم به نقش و تاثیر مواضع و خطبههای وی پیش از انتخابات 76 در جهت رای آوری آقای خاتمی بود؟ یعنی شما که معتقد بودید هاشمی در آن خطبه معروفش با سخن گفتن از احتمال تقلب، سبد رای خاتمی اصلاح طلب را فراخ گردانید، باز هم دو سال بعد برای سرلیستی به سراغش رفتید؟
پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 76، آقای هاشمی یک اشتباه استراتژیک انجام داد؛ ایشان تصور میکرد که اگر آقای ناطق به ریاست جمهوری برسد، تبعیت و پیروی زیادی از او به عمل نخواهد آورد و راه او را ادامه نخواهد داد؛ در صورتیکه این تصور اشتباه بود؛ آقای ناطق تا لحظه آخر به آقای هاشمی ارادت داشت. استنباط آقای هاشمی این بود که چون آقای خاتمی تجربه و نفوذ کمتری در مناصب و ارکان قدرت نظام دارد، نسبت به آقای ناطق گوش به فرمان تر است و بر همین مبنا بود که ایشان پیش از انتخابات ریاست جمهوری 76 در آن خطبه معروف اعلام کردند «مراقب باشیم تقلب صورت نگیرد»؛ خطبه و سخنی که موجب شد به بخشی از افکار عمومی چنین القاء شود«می نویسیم خاتمی؛ میخوانند ناطق».
البته باید تاکید کنم که آن خطبه آقای هاشمی در عدم رای آوری آقای ناطق و رییس جمهور شدن آقای خاتمی چندان موثر نبود؛ در آن مقطع زمانی یک سونامی ایجاد شد و شرایط به سمتی رفت که آقای خاتمی رای آورد چه با موضع گیری حمایت آمیز آقای هاشمی و چه بدون آن.
آقای ناطق در آن مقطع زمانی از آقای هاشمی به خاطر آن خطبه، مکدر شده بود؟
بله؛ در آن مقطع آقای ناطق از آقای هاشمی دلخور شد و گلایه داشت اما شهادت میدهم که در جلسات خصوصی حتی یک مورد نسبت به آقای هاشمی حرمت شکنی نکرد.
آیا آقای ناطق میتواند در فقدان آقای هاشمی، نقش حلقه وصل جریانهای سیاسی کشور را ایفا کند؟ به هر حال با عنایت به واگراییهای جریانات سیاسی کشور، وجود یک شخصیت فراجناحی و مرضیالطرفین ضروری به نظر میرسد.
باید به این نکته توجه داشت که رویشهای نظام ما همواره بر ریزشهایش غلبه دارد؛ در دید نخست چنین به نظر میآید که جایگزینی برای آقای هاشمی وجود ندارد؛ شخصیتی که 59 سال سابقه رفاقت و همکاری با مقام معظم رهبری داشت؛ شخصیتی که در عالیترین مناصب و کلیدیترین پستهای نظام خدمت کرده بود؛ اما باید توجه داشت که سرمایههای نظام ما فراوان است؛ آقای ناطق حتما یک سری از مشخصات آقای هاشمی را دارا میباشد که البته باید تکمیل شود.
زمانیکه آقای عسگراولادی رحلت کردند، اعضای جبهه پیروان من را به عنوان جانشین ایشان انتخاب کردند؛ من بارها اعلام کردهام که تا ابد هم نمیتوانم جانشین آقای عسگراولادی با آن همه سجایا و اخلاق پسندیده باشم؛ اما به هر ترتیب با مساعدت و همراهی دوستان و سایر اعضاء امور پیش میرود و کارها معطل نمیماند؛ در مورد جانشینی آقای هاشمی هم این قضیه صادق است؛ آقای ناطق قطعا یک سری از ویژگی ها و مشخصات آقای هاشمی را دارا می باشند اما قطعا کپی آقای هاشمی نیست و علی رغم بهره مندی از تجارب فراوان اما سابقه و تجارب ارزشمند آقای هاشمی نظیر اداره جنگ و ریاست قوه مجریه را در کارنامه خود ندارد.
بعنوان یکی از اعضای حقیقی مجمع تشخیص مصلحت، کدام شخص را شایسته جانشینی آیت الله هاشمی در این سمت خطیر می دانید؟
در این رابطه شایعات و گمانه زنیهای رسانهای زیادی مطرح است؛ باید بار دیگر تاکید کنم که ما هیچکس را نداریم که مجموعه مشخصات آقای هاشمی را برای تصدی جانشینی ایشان در مجمع دارا باشد؛ همچنین ذکر این نکته ضروری است که بهره مندی از یک سری ویژگیها برای ریاست بر مجمع تشخیص اجتناب ناپذیر است؛ در این مجمع روسای قوای سه گانه عضویت دارند؛ در شرایط فعلی ما کسی را نداریم که همچون آقای هاشمی بر کرسی چنین مجمعی تکیه زند و روسای قوا از او تبعیت داشته و تمکین کنند. حتی خودِ آقای هاشمی هم که رئیس مجمع بود، در موارد و سیاستهایی، اختلافات عدیده میان ایشان و رئیس جمهور بروز میکرد؛ این اختلافات میان رئیس مجمع تشخیص و رئیس جمهور هم تنها منحصر به دوره آقای احمدی نژاد نبود بلکه در همین دوره ریاست جمهوری آقای روحانی نیز علی رغم اینکه وی از لحاظ سیاسی وام دار و علاقه مند آقای هاشمی بود اما بعضا اختلافاتی در جلسات مجمع میان آنها ایجاد میشد و برای ما که در جلسات حضور داشتیم کاملا ملموس بود که آقای روحانی ریاست آقای هاشمی را برنمیتابند.
البته شاید ساختار مجمع تغییر کند؛ برای مثال ریاست مجمع تشخیص نواب ندارد؛ قاعدتا ساختار مجمع باید به گونهای تغییر کند که برای آن، نواب رئیس تعریف شود و جلسات مجمع حتی در زمان غیبت رئیس هم دایر گردد؛ این احتمال وجود دارد که ساختار مجمع تشخیص به گونهای تغییر یابد که محور فعالیتهای آن همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی با دبیرخانه باشد و رئیس مجمع هم به همراه نایبان رئیس صرفا جلسه را اداره کنند.
پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری 92، تلاش زیادی کردید که ردای زعامت جریان اصولگرایی را بر تن آقای ناطق کنید؛ حتی در تیر 92 ایشان را به ضیافت افطار جامعه اسلامی مهندسین دعوت کردید که به هر دلیلی ایشان در آن ضیافت حاضر نشدند؛ علت اکراه آقای ناطق از رجعت به مجامع اصولگرایی چیست؟ آیا ایشان کماکان از مورد حمایت قرارنگرفتن از جانب اصولگرایان در برابر درشت گویی های احمدی نژاد مکدر است یا اختلافاتش با جریان شما فراتر از این قبیل موضوعات است؟
برخی میگویند حتما باید آقای ناطق را به محافل و مجامع اصولگرایی دعوت کنیم؛ من چنین اعتقادی ندارم؛ من معتقدم ما باید آقای ناطق را دعوت کنیم که بار دیگر به عرصه سیاسی بازگردند؛ چرا که معتقدم با ورود مجدد ایشان به عرصه سیاسی کشور قطع به یقین ایشان به جرگه اصولگرایان میپیوندند و به هیچ وجه این احتمال وجود ندارد که آقای ناطق در مقابل اصولگرایان قرار گیرد و به اصلاح طلبان ملحق شود؛ ما بدون پیششرط از آقای ناطق دعوت میکنیم که به عرصه سیاسی کشور بازگردند؛ اما ظاهرا ایشان برای بازگشت به میدان سیاست، احساس تکلیف نمیکنند.
شما دلیل این احساس تکلیف نکردن آقای ناطق را می دانید؟
ایشان دلایل مختلفی دارد؛ یک سری از این دلایل مربوط به درشت گوییهای آقای احمدی نژاد است که معتقدند آنگونه که شایسته بود در مقابل این درشت گوییها مورد حمایت اصولگرایان قرار نگرفت؛ و البته ممکن است بعضا به ساختارهای حزبی و تشکیلاتی نیز انتقاداتی را وارد بدانند.
آیا شما به آقای ناطق حق می دهید که از سکوت توام با تایید اصولگرایان در برابر هجمههای احمدی نژاد، مکدر باشد؟
ایشان ذی حق هستند و من هم به ایشان حق میدهم ؛ اما اینکه تصور شود و توقع شود تمامی اعضا و ارکان یک مجموعه تشکیلاتی میتوانند در برابر یک اتفاق یا یک هجمه پراکنی، موضع گیری کنند، شاید چندان عملیاتی نباشد. البته شاید هم در قضیه هجمههای آقای احمدی نژاد نسبت به آقای ناطق ما اصولگرایان باید جدیتر موضعگیری میکردیم؛ البته تاکید میکنم که دلایل عدم تمایل آقای ناطق برای بازگشت به عرصه سیاسی، صرفا به این امر منحصر نمی شود.
جنابعالی زمانی خود را کارگردان انتخاباتی اصولگرایان معرفی کرده بودید؛ در این آشفته بازار اصولگرایی که تشتت و تفرق در آن موج میزند؛ تدبیرتان چیست؟ با توجه به اینکه تنها حدود 4 ماه تا انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و شوراهای پنجم زمان باقی است.
به دلیل اینکه ما در کشور ساختار حزبی مناسبی نداریم، تعارضات سیاسی و انتخاباتی یا با اقناع حل میشود یا با نفوذ معنوی و ریش سفیدی؛ متاسفانه در این ساختار معیوب حزبی در کشور که بیشتر مبتنی بر جناحی گری است، برخی طیفها و اشخاص تنها خواستار منافع حزب و جناح هستند و به هیچ وجه تمایلی به هزینه دادن ندارند؛ بدین معنا که فلان فرد تا زمانیکه احساس کند، اصولگرایان وی را کاندیدا میکنند، اصولگراست اما زمانیکه وی از لیست خط بخورد، یک شبه اصلاح طلب می شود. برای اینکه ساختار معیوب حزبی در کشور ما ملموس شود،همین ماجرای انتخابات هیئت رئیسه مجلس دهم، شاهد مثال خوبی است، شما دیدید که بسیاری از افرادی که با نردبان لیست امید به پارلمان راه یافته بودند از رای دادن به ریاست آقای عارف استنکاف کردند.
به طور کلی برای انتخابات 96، همه تلاشها از جانب اصولگرایان جهت نیل به اجماع در جریان است؛ حتی ممکن است با یک اسم و تابلو جدید وارد عرصه انتخابات شویم.
دورنمای به اجماع رسیدن اصولگرایان چندان روشن نیست؛ از یک سو آقای قالیباف اعلام کرده تنها در صورت اجماع، کاندیدا میشود؛ از سوی دیگر اقوال و اعمال آقای جلیلی نیز کاملا سمت و سوی انتخاباتی دارد؛ به این ملغمه باید مریدان علامه مصباح را نیز بیفزاییم؛ نگران شکسته شدن سبد رای تان با این تکثر نامزدها نیستید؟
لیست اصولگرایانی که در مظان کاندیداتوری هستند و یا اعلام آمادگی کردهاند، تکمیل شده است؛ عده دیگری هم در کنار زمین در حال گرم کردن خود هستند؛ ما احساس کردیم اگر بخواهیم با تک تک این افراد مذاکره کنیم، حداکثر 10 الی 15 نفرشان تمکین میکنند و مابقی راه خود را در پیش میگیرند؛ اتفاق مبارک و خوشایندی که در اعمال و رفتار سیاسی رایدهندگان انتخاباتی در ایران ظهور و بروز یافته و نمونه آشکارش در انتخابات اخیر مجلس در حوزه انتخابیه تهران نمایان شد، رای دادن بر مبنای لیست و تایید مراجع سیاسی است؛ شما در انتخابات مجلس دهم در تهران دیدید که بسیاری از چهرههای سرشناس رای نیاوردند و در مقابل بسیاری از افرادی که حتی کسبه محل شان هم آنها را نمیشناختند، وارد مجلس شدند؛ که از نظر من اتفاقا امر پسندیده ای هم هست چرا که رای دهنده باید جریان سیاسی را شناسایی کند و لزوما شناخت کاندیداها چندان اهمیتی ندارد.
دوستان ما باید متوجه باشند که انتخابات ریاست جمهوری پیشرو، تنها دو کاندیدای شاخص خواهد داشت و کسانیکه میخواهند زیرآبی بروند، با یک افت سنگین مواجه خواهند شد؛ اینکه کسی تصور کند با 5 الی 6 میلیون رای میتواند مزاحمت ایجاد کند و سبد رای فلان جریان را بشکند، چنین چیزی نیست و چنین کاندیدایی نهایتا میتواند 500 هزار الی 600 هزار رای کاندیدای یک جریان را خراب کند.
استنباط من این است که شما با گفتن این سخن، تلویحا به آقای جلیلی گوشزد کردید؛ درست است؟
بله من این گوشزد را میدهم؛ البته نه تنها به آقای جلیلی بلکه به همه اشخاص اصولگرا این هشدار را می دهم که اگر فردی با این جریان و سازوکار همراه نشود، به قول معروف بیلش بسیار کم گِل برخواهد داشت!
اخیرا آقای غلامعلی رجایی گفته که در روزهای آغازین بهار 93 آیت الله هاشمی اعلام داشتند که بنا بود پیرامون رفع حصر اتفاقاتی بیفتد، که ظاهرا میسر نشد؛ آیا شما در این رابطه اطلاعی دارید؟
من در این رابطه اطلاعی ندارم.
آقای باهنر فارغ از خاستگاه و انتساب حزبی و جناحی تان، به عنوان یک تحلیلگر و کنشگر سیاسی آیا اعمال محدودیتها و ممنوعیتهای فزآینده برای آقای خاتمی را موجب مشوش شدن چهره نظام نمی دانید؟
در این مسائل و معضلاتی که پیش میآید، مواضع افراد بسیار تعیین کننده است؛ در سال 88 یک فتنهای رخ داد؛ حتی افراد و اشخاصی که این فتنه را محکوم کردهاند، نسبت به مباشران و عاملان آن موضع یکسانی ندارند؛ برخی میگویند اعدام باید گردد برخی میگویند اصلاح باید گردد؛ در مراجع فکری و تصمیم گیری برخی آقای خاتمی را جزء سران فتنه میدانند که من چنین اعتقادی ندارم البته معتقدم وی با مواضع و تاییداتش در فتنه موثر بوده است.
آقای خاتمی باید بالاخره در محفل و مجلسی به صورت عمومی موضع خود را نسبت به فتنه سال 88 روشن کند، این امر خیلی از مسائل را مکشوف میگرداند؛ ما از اپوزیسیون دولت، اپوزیسیون مجلس و هر نوع اپوزیسیونی دفاع میکنیم اما اپوزیسیون نظام شدن معنا و مفهومی ندارد و هیچ حکومتی آن را برنمیتابد؛ البته ممکن است گفته شود که آقای خاتمی اپوزیسیون نظام نیست؛ بسیار خوب؛ ایشان با یک موضع گیری رسمی این امر را به اثبات برساند و سپس به عنوان یک فعال سیاسی وارد عرصه شود و قطعا حضورش برکاتی را خواهد داشت.
*دیده بان