گفتوگو با یک شعبدهباز سرشناس
«خلبان»، «پزشک»، «معلم» و «مهندس»، چهار شغلی بودند که اگر در بچگی از ما میپرسیدند میخواهی چه کاره شوی، معمولا یکی از این شغلها را میگفتیم اما بهروز کریمی، هیچکدام از این شغلها را دوست نداشت. او درنهایت به آرزوی کودکیاش رسید و شعبدهباز شد.»
رویداد۲۴_«خلبان»، «پزشک»، «معلم» و «مهندس»، چهار شغلی بودند که اگر در بچگی از ما میپرسیدند میخواهی چه کاره شوی، معمولا یکی از این شغلها را میگفتیم اما بهروز کریمی، هیچکدام از این شغلها را دوست نداشت. او درنهایت به آرزوی کودکیاش رسید و شعبدهباز شد.»
هفتهنامه جامعهپویا نوشت: «بهروز بدون داشتن هیچ مربی، اولین اجرای رسمی شعبدهاش را در ۱۴ سالگی در کویت برگزار کرد و بعدها به یک چهره تلویزیونی تبدیل شد. حالا عمو بهروز ۶۲ ساله با نام هنری «پریستو» به یکی از مشهورترین شعبدهبازان کشور تبدیل شده که در داخل و خارج از کشور نیز اجراهای مختلفی داشته است.
با این هنرمند آبادانی گفتوگو کرده و از شغل عجیب شعبدهبازی و ریزهکاریهایش پرسیدهایم؛ این که بازار شعبده در ایران به کدام سمت میرود و آینده این هنر در کشور ما به کجا ختم میشود.
اولینباری که سراغ شعبدهبازی رفتید، یادتان هست؟ اصلا چه شد که تصمیم گرفتید شعبدهباز شوید؟
علاقه من به شعبده به دوران قبل از دبستان برمیگردد. در آن زمان فیلمهای هندی زیادی تماشا میکردم که در اغلب آنها جادوگرهایی وجود داشتند که نظر مرا بسیار جلب میکردند. یک بار در دوران مدرسه، معلم از من پرسید: «دوست داری در آینده چه کاره شوی؟» جواب دادم «جادوگر» (با خنده). معلم به جای این که مرا دعوا کند، دستی به سرم کشید و با خنده گفت: «آفرین، با درس خواندن میتوانی جادوگر خوبی شوی.» یادم هست که به خاطر همین حرف معلم، انگیزهام برای درس خواندن و نمره بالا گرفتن خیلی بیشتر شد. به یاد دارم که در آن زمان معرکهگیرها در برخی محلهها افراد زیادی را دور خود جمع کرده و گاهی شعبده هم اجرا میکردند. روزی بعد از دیدن این که خاک درون کلاه این شعبدهباز به طلا تبدیل شد، به خانه رفتم و پس از کلی تلاش توانستم ترفندی بیابم که خاک درون کلاهم را به طلا تبدیل کنم. این کار را چندین بار برای خانواده انجام دادم و هر بار از دفعه قبل ماهرانهتر بود. تقریبا ۹ ساله بودم که در یک مراسم عروسی این شعبده را اجرا کردم و حتی آن زمان، پنج تومان هم به عنوان هدیه یا شاید به عنوان دستمزد گرفتم.
پس اولین درآمد شعبدهبازیتان را در ۹ سالگی گرفتید؟
بله. کمکم بیشتر هم شد. خانواده ما پر جمعیت بود و پدرم با فشار زیادی کار میکرد. با این حال بر خلاف عموم آبادانیها که در پالایشگاه کار میکنند و وضع مالی خوبی دارند، ما وضع مالی مناسبی نداشتیم. ۱۴ ساله بودم که تصمیم گرفتم به کشور کویت بروم تا بتوانم کاری را دستوپا کنم. شنیده بودم که سیرکی از آمریکا به کویت آمده و چند شب اجرا دارند. آن موقع کویت، فارسیزبان زیادی داشت اما این تیمی که از آمریکا آمده بودند، کسی را نداشتند که بتواند فارسی صحبت کند. من جلو رفتم و با هر تلاشی که شده به آنها این مفهوم را رساندم که من میتوانم فلان نمایش شعبده را بازی کنم. بعد از کمی پرسش و پاسخ بالاخره مرا پذیرفتند و به اتاقی پر از لوازم شعبده بردند که در همان لحظه اول ورود به اتاق، چشمان متعجب من از دیدن این همه اسباب شعبده گرد شد. خلاصه این که سه روز با این تیم اجرا داشتم و در هر اجرا تنها ۱۵ دقیقه به من وقت اختصاص داده میشد. با این حال وقتی به ایران برگشتم، توانستم با درآمد همین چند شب یک خانه بخرم.
یعنی یک نوجوان ۱۴ ساله با سه روز اجرای شعبده توانست یک خانه بخرد؟ شاید من هم اگر جای شما بودم، شعبدهبازی را رها نمیکردم.
همین طور است (خنده). البته خانواده من با انجام شعبده مخالفت میکردند. با این حال من به این هنر ادامه دادم. البته در کنار هنر شعبده بازی در شرکت نفت هم به عنوان کارمند مشغول بودم. من معتقدم هر هنرمندی دوره مخصوص به خود را دارد و پس از آن دوره اوج کنار گذاشته میشود. بنا بر این یک هنرمند باید در کنار هنرش، یک شغل دائمی هم داشته باشد تا امرار معاش خود و خانوادهاش مختل نشود. در ایران در باشگاههای نفت آبادان اجراهای متعددی داشتم. همیشه همه بلیطها به فروش میرسید. در همان زمان بود که مطبوعات با این تیتر مرا خطاب کردند: «این جوان ایرانی با قدرت چشمانش شیشه را میشکند و فلزات را خم میکند.» برای اولین بار که در یکی از باشگاههای نفت آبادان اجرا کردم، تمام درآمد حاصل از این اجر، صرف امور خیریه میشد. پس از اجرا، رئیس باشگاه نزد من آمد و آن زمان ۵۰ تومان به من داد. وقتی پول را قبول نکردم، گفت: پس چیزی از من بخواه که به عنوان هدیه به تو بدهم. از آنجایی که همیشه آرزو داشتم کارمند شرکت نفت شوم، از او همین درخواست را کردم و طولی نکشید که من در بخش جوشکاری لولههای نفتی مشغول به کار شدم.
از نام هنریتان برایمان بگویید. «پریستو» به چه معناست؟
وقتی کسی از من میپرسید چرا پریستو، جواب میدادم من در آینده تصمیم دارم دو دختر داشته باشم به نامهای پریسا و پرستو. پریستو تلفیقی از نام آنهاست. البته همان هم شد. در حال حاضر دو دختر به همین نامها دارم. همچنین پرستو به زبان ایتالیایی هم معنای همان کلمه جادویی «اجی مجی لاترجی» است.
وضعیت شعبدهبازی در کشورمان را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا میتوان به عنوان یک هنرمند، درآمد خوبی با شعبدهبازی دستوپا کرد؟
تا حدود ۱۰ تا ۱۵ سال پیش وضعیت خیلی خوبی برای این هنر در کشورمان وجود داشت. در آن زمان حتی فرصت نمیکردیم پولهایمان را بشماریم (باخنده) اما امروزه تعریف چندانی ندارد.
چرا؟
چون مدت زیادی است که شعبدهبازی به یک تجارت تبدیل شده است. عدهای که چیز زیادی از این هنر نمیدانند، تنها با پوشیدن لباس شعبدهباز، ظاهر خود را آماده میکنند و با وسایل چینی به صحنه میروند. شنیدهاید که میگویند «طرف میداند اما نمیتواند؟» این مسئله حکایت حال اغلب شعبدهبازهای این روزگار است. نکته دیگر نام شعبدهبازی است. این واژه «بازی» شعبدهباز را خراب کرده است. برای یک جشن معمولا به دنبال یک مجری مطرح و خواننده معروف میگردند. وقتی هم که به سرگرمی بیننده فکر میکنند، گاهی به سراغ شعبدهباز میروند. در این جشنها، پولی که به مجری و خواننده میدهند، خیلی بیشتر از پولی است که به شعبدهباز میدهند. همین مسئله گرایش جوانان را به شعبدهبازی کم میکند.
آموزش شعبدهبازی هم دارید؟
سال ۶۲ بود که در تهران، اولین آموزشگاه رسمی شعبدهبازی را به طور رسمی راهاندازی کردم. در آن زمان در ایران تعداد شعبدهبازهای حرفهای کمتر از تعداد انگشتان یک دست بود. این آموزشگاه با استقبال ویژهای همراه شد. چهار هزار هنرجو وارد این آموزشگاه شدند که در حال حاضر اغلب آنها در نقاط مختلف جهان، استاد هستند. مثلا یکی از هنرجوهایم که اهل هشتگرد بود، در حال حاضر در یکی از کشورهای اروپایی به عنوان بزرگترین شعبده باز آن کشور فعالیت میکند. یکی دیگر از بچهها، در سوئد در یک برنامه تلویزیونی برنامه اجرا میکند و همزمان پزشکی هم خوانده است. خودم هم تاکنون در همه شهرهای ایران اجرا داشتهام و هنرجو تربیت کردم. حدود ۲۳ سال است که در سه مرکز مختلف حضور دارم. یکی «انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی»، «مؤسسه فرهنگی ـ هنری نشاط بهروز» و قدیمیترین آنها هم که «مؤسسه فرهنگی ـ هنری پریستو» است که در آن به آموزش شعبده به هنرجویان مشغول هستم.
یعنی هنوز خودتان هنرجو تربیت میکنید؟
اگر کسی شعبدهبازی انجام میدهد اما به دنبال ارتقای کارش باشد، راهنماییهایی به او ارائه میکنم اما این که یک هنرجوی صفر کیلومتر را آموزش دهم، باید بگویم خیر.
بگذارید کمی بحث را به سمت تخصص شما بکشانیم. روش یا ترفند انجام یک بازی توسط شعبدهبازها به عنوان برگ برنده نمایششان است اما یک سری از بازیهای قدیمی مثل غیب شدن دستمال در مشت دست بین عموم لو رفته است. این لورفتنها به فعالیت شعبدهبازها لطمه نمیزند؟
در انجمن بینالمللی شعبدهبازی که در آمریکا دایر است، قانونی وجود دارد که به شعبدهبازها میگوید باید به خاطر افزایش نوآوری و خلاقیت، ترفند بازیهای قدیمی را لو دهید. شعبدهبازی سرشار از قوانین فیزیک، شیمی و ریاضی به همراه سرعت عمل و قدرت بیان است. شعبدهباز باید خلاقیت بالایی برای تهیه بازیهای جدید داشته باشد.
آیا تا به حال پیش آمده است که در وسط اجرا، ترفند یک بازی را لو بدهید؟
خیر. مگر این که برای بچههای مدارس بازی خاصی را اجرا کرده باشم. مثلا اگر در یک بازی از شمشیر استفاده کنم، کودک مدرسهای که نمایش مرا میبیند، عاشق این کار میشود. بنابراین من خود را موظف میدانم که یک سری چیزها را به او توضیح دهم یا حتی ترفند بازی را لو بدهم تا به خودش آسیب نزند.
بیشتر از چه ابزارهایی برای شعبدهبازی استفاده میکنید؟
۲۵ سال است که وقتی برای اجرا در فلان برنامه دعوت میشوم، بدون هیچ گونه ابزاری روی صحنه میروم که همین مسئله تعجب همگان را برمیانگیزد. حتی بسیار پیش آمده که روی صحنه یا پشت رادیو به طور کاملا بداهه، بازی را طراحی و اجرا کردهام. وقتی در رادیو برنامه اجرا میکنم، قبل از شروع به رانندگانی که صدای مرا میشنوند، تذکر میدهم که ابتدا ماشین را پارک کنند؛ چرا که توجه و تمرکزشان از رانندگی سلب خواهد شد. سبک برخی از اجراهای من به گونهای است که روشندلان عزیز هم میتوانند با شنیدن آن به هیجان بیایند و لذت ببرند. از سال ۱۳۵۱ هم توانستم شعبدهبازی «منتال» را ترتیب دهم. فعالیتهایی مثل متوقف کردن نبضم، هیپنوتیزم کردن تماشاچی و خم کردن فلزات با تمرکز از این قبیلاند. حتی گاهی با دهان بسته هم حرف میزنم (باخنده). میمون عروسکی دارم به نام جودی. وقتی در خیابان آن را روی دوشم میگذارم و قدم میزنم، با دهان بسته حرف میزنم. کسانی که از کنارم رد میشوند، با تعجب به من و جودی نگاه میکنند (بلند میخندد).
با توجه به اجراهای متعددی که در خارج از کشور داشتهاید، فکر میکنید در حین اجرای یک شعبده، چه فرقی بین مخاطب ایرانی با خارجی وجود دارد؟
به طور کلی من دوست دارم مردم و مخاطبانم بخندند. همیشه وقتی نمایش هیجانانگیزی اجرا میکنم، در لابهلای نمایش، دیالوگهای طنز هم وارد میکنم؛ چرا که از شنیدن صدای خنده تماشاچیان لذت میبرم. ایرانیها خیلی سخت میخندند؛ در حالی که خارجیها این طور نیستند. از طرف دیگر ایرانیها خیلی عجله دارند که ببینند آخر شعبده چه میشود. در حالی که یک فرد خارجی معمولا از فرآیند یک نمایش لذت میبرد. به همین خاطر یک هنرمند باید مخاطب خود را بشناسد.
شعبدهبازی در کدام کشورهای جهان جایگاه بهتر و محبوبتری دارد؟
اگر به کشورهای اروپایی و آمریکایی نگاه کنید، میبینید که به کودکان در مدارس و در اوقات فراغت، شعبده و تردستی یاد میدهند. اگر در این کشورها به فروشگاههای فروش لوازم شعبدهبازی نگاهی بیندازید، مردم عادی را میبینید که بسته به ایدهشان، این لوازم را خریداری میکنند. علاوه بر اینها، در کشورهای عربی نیز شعبدهبازی طرفداران زیادی دارد.
اگر دوست دارید میتوانید این سؤال را جواب ندهید اما احتمالا مخاطبان این مصاحبه هم دوست دارند بدانند که «پریستو»ی معروف بابت اجرای هر برنامه شعبدهبازی چقدر درآمد دارد؟
من برای هر اجرا در تهران سهونیم میلیون تومان و در شهرستانها چهارونیم میلیون تومان دریافت میکنم. زمان هر برنامه هم بین ۳۰ تا ۴۵ دقیقه است.