تاریخ انتشار: ۰۹:۳۸ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۵
گزارش رویداد۲۴ از روز هشتم جشنواره فیلم فجر

روز فیلم‌های ناتمام/ یادم تو را فراموش،نازل‌ترین فیلم‌فارسی‌ تاریخ سینما

روز هشتم جشنواره روز فیلم‌های ناتمام بود. فیلم‌هایی که فارغ از سایر مشکلاتشان معلوم نبود چرا تمام می‌شوند. حالا باید معضل پایان‌بندی را هم به فیلم‌های امسال جشنواره اضافه کرد. معضلی که به نظر می‌رسد راه‌حلی برای آن وجود ندارد.
رویداد۲۴-مازیاروکیلی: روز هشتم جشنواره فیلم فجر با نمایش چهار فیلم دیگر در پردیس سینمایی چارسو ادامه پیدا کرد: چراغ‌های ناتمام(مصطفی سلطانی)، یادم تورُ فراموش(علی عطشانی)، سدمعبر(محسن قرائی) و پشت دیوار سکوت(مسعود جعفری جوزانی).

 چراغ‌های ناتمام فیلمی بود آکنده از شعار. کارگردان و نویسنده فیلم لحظه‌ای از صدور بیانیه دست نمی‌کشیدند. نه تنها در قالب دیالوگ‌های سطحی که حتی به لحاظ تصویری مدام شعار می‌دادند و بیانیه صادر می‌کردند.

فیلم داستان نویسنده دغدغه‌مندی است که نمی‌تواند خلاف دغدغه و آرمانش حرکت کند. برای همین هرجا که به او کاری پیشنهاد می‌شود، چون با آرمان‌هایش جور در نمی‌آید سریع از آن کار بیرون می‌آید.

تا این‌که یک استاد ادبیات از او می‌خواهد داستان پانزده شهید را که از آن‌ها مقداری نامه و عکس با قی مانده را بنویسد. 

فیلم، فیلم بسیار عجیبی است. عجیب نه از این باب کار متفاوتی انجام می‌دهد و نگاه خلاقانه‌ای دارد. از این جهت عجیب است که تمام عوامل این فیلم متوجه نشده‌اند دارند چه داستان شعاری و تکراری را روایت می‌کنند.

عجیب است چون عوامل سازنده فیلم متوجه این موضوع نبوده‌اند که دارند یک داستان سطحی را به بدترین شکل ممکن روایت می‌کنند. شخصیت اصلی فیلم با بازی بد مجید صالحی مدام ایده‌هایش را فریاد می‌زند. از ابتدا تا انتهای فیلم مدام در حال صدور بیانیه‌های اجتماعی است.

بیشتر از آن‌که نویسنده‌ای صاحب دغدغه باشد پسر سرتقی است که با سایرین لج می‌کند. از همه بدتر آن ماجرای ذهنی نویسنده است که وارد زندگی یکی از این پانزده رزمنده می‌شود. 

چراغ‌های ناتمام پر است از شعارهای یک بار مصرف اجتماعی. بیشتر از این‌که یک فیلم باشد شبیه یکی از صفحات روزنامه‌های سیاسی است. شبیه مقاله‌هایی است که از سر احساسات سطحی نویسنده نوشته شده‌اند. از همه بدتر فیلم فقط تمام می‌شود.

حتی یک پایان درست و درمان هم وجود ندارد که بر مبنای آن بشود فیلم را قضاوت کرد.

دومین فیلم به نمایش درآمده دیروز یادم تو را فراموش علی عطشانی، یکی از توهین‌آمیزترین و بدترین فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایران بود.

داستان فیلم داستان مشهور پرونده ناصر محمدخانی فوتبالیست معروف و شهلا جاهد است.فیلم قرار است با محوریت قرار دادن عشق دیوانه‌وار شخصیت میترا حجار به حسین یاری داستانش را پیش ببرد.

اما این شخصیت عشقی ندارد، فقط دیوانه است. اعمالی که از او سر می‌زند بیشتر شبیه رفتارهای یک دختر دبستانی لوس است که دچار عارضه خودکم بینی است. فیلم از همان آغاز فریاد می‌زند چقدر سطحی است. 

از نحوه بازگشت میترا حجار تا رفتارهایی که بروز می‌دهد. از شخصیت مازیار فلاحی و همسرش که شبیه عروسک‌هایی هستند که صرفاً برای پرکردن صحنه از آن‌ها استفاده شده. اساساً صحبت کردن درباره وجوه مختلف چنین فیلمی بی‌فایده است.

فیلم از نازل‌ترین فیلم‌فارسی‌های قبل از انقلاب هم نازل‌تر است. صرفاً مشتی تصاویر متحرک است که پشت سر هم قطار شده تا شاید با دیدن آن‌ها تماشاگر چیزی دستگیرش بشود.

اما تماشاگر از دیدن این حجم صحنه‌های مبتذل و زشت بیشتر حالش بد می‌شود تا مثلاً به وجد بیاید. وقتی چنین نگاه سست و ارتجاعی را در یک فیلم می‌بینیم متوجه می‌شویم فیلمفارسی هنوز زنده است و با قدرت به حیاتش در سینمای ایران ادامه می‌دهد.

سومین فیلم به نمایش درآمده دیروز سد معبر محسن قرائی بود. فیلمی که خوب شروع می‌شود. فضای کنترل‌شده‌ای دارد و برای ما شخصیت‌های ملموس می‌سازد. بازی‌های فیلم هم خوب است و حتی حامد بهداد فیلم کاملاً کنترل شده است.

هر چند دغدغه‌های کاراکترها چندان قابل باور نیست، اما آن هم زیاد اذیت نمی‌کند. مشکل از جایی شروع می‌شود که حامد بهداد و نادر فلاح تصادف می‌کنند. درست جایی که به نظر می‌رسد فیلم دارد وارد یک چالش اخلاقی جذاب می‌شود ناگهان پایان میابد. پایانی سست، ضعیف و به شدت غیرمنطقی که از فرط ناگهانی بودن تماشاگر را بهت زده می‌کند. 

این پایان به شکلی است که انگار نیم ساعت از فیلم گم شده است. فیلم سد معبر در شکل فعلی علی‌رغم اجرای خوب کارگردان فیلمی ابتر است. با این پایان فیلم نزول وحشتناکی دارد و این نزول بیش از هر چیز در فیلم‌نامه فیلم به چشم می‌خورد. فیلم آخری که روز گذشته به نمایش درآمد پشت دیوار سکوت مسعود جعفری جوزانی بود. 

فیلمی درباره ایدز که سعی می‌کرد درباره این پدیده مهم اجتماعی هشدار دهد. اما بیشتر شبیه یک آگهی کشدار صد دقیقه‌ای بود که پر شده بود از داستانک‌های بی‌ربط و سانتی‌مانتال.

نقطه اوج چنین داستانک‌هایی روح سرگردان پدری است که برای دخترش کباب می‌خرد. مسعود جعفری جوزانی کارگردان محترم و معتبری است. اما دارد این اعتبار را در جایی خرج می‌کند که کارنامه‌اش را زیر سوال می‌برد.

ایران برگر و پشت دیوار سکوت کارنامه سازنده جاده‌های سرد و شیر سنگی را دچار تردید جدی می‌کند. وقتی کارگردان با تجربه‌ای مثل جعفری جوزانی نتواند یک داستان ساده تعریف کند، از سایرین چه توقعی می‌توان داشت.

روز هشتم جشنواره روز فیلم‌های ناتمام بود. فیلم‌هایی که فارغ از سایر مشکلاتشان معلوم نبود چرا تمام می‌شوند. حالا باید معضل پایان‌بندی را هم به فیلم‌های امسال جشنواره اضافه کرد. معضلی که به نظر می‌رسد راه‌حلی برای آن وجود ندارد.


خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان