توسعه با نسخه سنگک و بربری؟
اخیرا مصطفی داننده در یادداشتی تحت عنوانِ سنگک و بربری توانستند چرا بقیه نتوانند، میپرسد: «تا حالا فکر کردهاید که چرا نان سنگک و بربری اینهمه میان مردم طرفدار دارد؟ آنهم درست زمانی که نانهای مختلف فانتزی ازجمله انواع باگتها وارد کشور شده است. نانهایی که احتیاجی نیست برای آنها صف بایستی و بهسرعت میتوانی آن را تهیه کنید.»
رویداد۲۴ یادداشتی کوتاه که در سایتهای مختلف موردتوجه قرار گرفت. موفقیت سنگک و بربری باوجود رقبای خارجی، گزاره زیبایی به نظر میرسد که متاسفانه درست نیست. نگارنده میخواهد بگوید که کالای باکیفیت مستقل از کشور سازنده در بازار موفق میشود و نتیجه میگیرد: «نانهای سنتی ایران راه خود را پیدا کرده است و میتواند نمونه خوبی برای همه آنهایی باشد که میخواهند کالای داخلی به مردم بدهند.»
قبل از هرچیز لازم است درنظر بگیریم که نان خارجی هرگز وارد کشور نشده است. نانهای فانتزی همانقدر کالایی ایرانی هستند که سنگک و بربری. گندم ایرانی است و آرد، نانوا ایرانی و حتی دستور پخت هم ایرانی. کافی است در یک نانواییِ واقعا فرانسوی (مثلا در پاریس) به تنوع و کیفیت نان توجه کنید تا متوجه شوید نانی که ما اسمش را گذاشتهایم «فرانسوی» آنقدرها هم فرانسوی نیست. وقتی میبینیم که اقبال نسبت به سنگک بهتر از «باگت فرنگی» است، شاید نتیجه بهتر این باشد که ما در کپی کردن نانهای فرنگی موفق عمل نکردهایم. درست مثل مقایسه سنگک و باگت، شاید که پراید هم تلاش ناموفق ما برای کپی کردن یک محصول فرنگی باشد، نه محصولی که ریشه در اعماق فرهنگ ما دارد.
یک مورد دیگر که دارد نادیده گرفته میشود، مزیت نسبی است. تصور کنید به نانوا بگوییم «همین مردمی که برای سنگک تو صف کشیدهاند، برای کباب و برنج و حتی خودرویی که تو تولید کنی، صف خواهند کشید.» با توهم «تو میتوانی» و بدون در نظر گرفتن مرز امکانات تولیدِ این نانوای بینوا و با تشویق کردن او به تولید «تقریبا همهچیز» همان کسبوکار موفقی که داشت را هم از بین خواهیم برد. درحالیکه او میتوانست تمرکزش را بر روی تخصصش بگذارد و با پول حاصل از فروش سنگک بقیه نیازهایش را بخرد. آیا صاحب نانوایی سنگکی هرگز نان لواش و فانتزی نمیخرد؟ اصلا چه ایرادی دارد که ما نان ارزان خود را صادر کنیم و با درآمد ارزی حاصل، نان از فرانسه بیاوریم؟ با چنین درآمدی میتوانیم صف سنگکی را تا آنسوی کره زمین طویل کنیم و از تجربه دامنه وسیعی از نان، از ژاپن تا مکزیک خوشحالتر شویم.
ما باید فرش، زعفران، موسیقی سنتی، ترمه، خوشنویسی، مینا و منبت تولید کنیم و چیزهایی را که حتی در کپی کردنشان هم خوب نیستیم بخریم. اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ برای اینکه سعی نمیکنیم! در خارج برای کالای ایرانی متقاضی وجود دارد. اما ما با برچسب قاچاق معکوس، جلوی صادراتشان را میگیریم و در داخل با بستن مرز به روی کالای خارجی، موفقیتمان در فروش «تنها گزینه پیشِ روی مردم» را جشن میگیریم. درست مثل سنگک و پراید.
مورد سومی که دارد نادیده گرفته میشود این است که آیا «آزادسازی قیمت نان» واقعا رخ داده؟ آیا نانوا الان حق دارد سنگک خود را با هر قیمتی که میخواهد بفروشد، بدون آنکه به قیمت مصوب انواع و اقسام شوراهای نظارت و تنظیم بازار و صنف و غیره توجه داشته باشد؟ نتیجه قیمتگذاری و حمایت دستوری از مصرفکننده، سنگکهایی با نصف طول سابق است که روی آنها باید با ذرهبین دنبال کنجد بگردیم. آیا بیست سال پیش هم سنگک سنتی ایرانی، همینی بود که امروز میبینیم؟
اگر میخواهیم درس بگیریم، صدالبته که سنگک مثال فوقالعادهای است. نانوا هرگز نمیتواند دست نامرئی را نادیده بگیرد. اگر زورش به عدد قیمت نرسد، میتواند وزن چانه را کم کند یا مشتش را برای برداشتن کنجد کوچکتر بگیرد. اگر امکان این کار را هم از او بگیریم، درِ مغازهاش را میبندد و میرود دنبال یک کسبوکار دیگر.
قبل از هرچیز لازم است درنظر بگیریم که نان خارجی هرگز وارد کشور نشده است. نانهای فانتزی همانقدر کالایی ایرانی هستند که سنگک و بربری. گندم ایرانی است و آرد، نانوا ایرانی و حتی دستور پخت هم ایرانی. کافی است در یک نانواییِ واقعا فرانسوی (مثلا در پاریس) به تنوع و کیفیت نان توجه کنید تا متوجه شوید نانی که ما اسمش را گذاشتهایم «فرانسوی» آنقدرها هم فرانسوی نیست. وقتی میبینیم که اقبال نسبت به سنگک بهتر از «باگت فرنگی» است، شاید نتیجه بهتر این باشد که ما در کپی کردن نانهای فرنگی موفق عمل نکردهایم. درست مثل مقایسه سنگک و باگت، شاید که پراید هم تلاش ناموفق ما برای کپی کردن یک محصول فرنگی باشد، نه محصولی که ریشه در اعماق فرهنگ ما دارد.
یک مورد دیگر که دارد نادیده گرفته میشود، مزیت نسبی است. تصور کنید به نانوا بگوییم «همین مردمی که برای سنگک تو صف کشیدهاند، برای کباب و برنج و حتی خودرویی که تو تولید کنی، صف خواهند کشید.» با توهم «تو میتوانی» و بدون در نظر گرفتن مرز امکانات تولیدِ این نانوای بینوا و با تشویق کردن او به تولید «تقریبا همهچیز» همان کسبوکار موفقی که داشت را هم از بین خواهیم برد. درحالیکه او میتوانست تمرکزش را بر روی تخصصش بگذارد و با پول حاصل از فروش سنگک بقیه نیازهایش را بخرد. آیا صاحب نانوایی سنگکی هرگز نان لواش و فانتزی نمیخرد؟ اصلا چه ایرادی دارد که ما نان ارزان خود را صادر کنیم و با درآمد ارزی حاصل، نان از فرانسه بیاوریم؟ با چنین درآمدی میتوانیم صف سنگکی را تا آنسوی کره زمین طویل کنیم و از تجربه دامنه وسیعی از نان، از ژاپن تا مکزیک خوشحالتر شویم.
ما باید فرش، زعفران، موسیقی سنتی، ترمه، خوشنویسی، مینا و منبت تولید کنیم و چیزهایی را که حتی در کپی کردنشان هم خوب نیستیم بخریم. اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ برای اینکه سعی نمیکنیم! در خارج برای کالای ایرانی متقاضی وجود دارد. اما ما با برچسب قاچاق معکوس، جلوی صادراتشان را میگیریم و در داخل با بستن مرز به روی کالای خارجی، موفقیتمان در فروش «تنها گزینه پیشِ روی مردم» را جشن میگیریم. درست مثل سنگک و پراید.
مورد سومی که دارد نادیده گرفته میشود این است که آیا «آزادسازی قیمت نان» واقعا رخ داده؟ آیا نانوا الان حق دارد سنگک خود را با هر قیمتی که میخواهد بفروشد، بدون آنکه به قیمت مصوب انواع و اقسام شوراهای نظارت و تنظیم بازار و صنف و غیره توجه داشته باشد؟ نتیجه قیمتگذاری و حمایت دستوری از مصرفکننده، سنگکهایی با نصف طول سابق است که روی آنها باید با ذرهبین دنبال کنجد بگردیم. آیا بیست سال پیش هم سنگک سنتی ایرانی، همینی بود که امروز میبینیم؟
اگر میخواهیم درس بگیریم، صدالبته که سنگک مثال فوقالعادهای است. نانوا هرگز نمیتواند دست نامرئی را نادیده بگیرد. اگر زورش به عدد قیمت نرسد، میتواند وزن چانه را کم کند یا مشتش را برای برداشتن کنجد کوچکتر بگیرد. اگر امکان این کار را هم از او بگیریم، درِ مغازهاش را میبندد و میرود دنبال یک کسبوکار دیگر.
منبع: تجارت نیوز