اعترافات مردی که همسایهاش را با ۱۱ ضربه چاقو کشت
رویداد۲۴| در گرگ و میش سحرگاهی از خواب بیدار شده بودم تا برای رفتن به سرکارم آماده شوم. اعضای خانوادهام نیز در شهرستان بودند و من در طبقه سوم واحد آپارتمانی تنها بودم که ناگهان کلیدی در قفل چرخید و ...
به گزارش روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات مردی است که همسایه طبقه چهارم مجتمع مسکونی اش را با ۱۱ضربه چاقو به قتل رساند وسپس خود را تسلیم قانون کرد. متهم این پرونده جنایی که ادعا میکند جوان ۳۰ساله پا برهنه درآن ساعت سحرگاه قصد سرقت از منزلش را داشت پس ازآن که به سوالات تخصصی قاضی وحیدخاکشور (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) پاسخ داد، بادستور مقام قضایی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی قرارگرفت تا زوایای پنهان این جنایت هولناک بررسی شود.
بنابراین تحقیقات گستردهای با نظارت سرهنگ محمدرضا فدائیان (رئیس پلیس آگاهی مشهد) برای ریشه یابی حقیقت ماجرا آغاز شد. در همین حال عامل جنایت سحرگاهی به سوالات خبرنگار ارشد روزنامه خراسان نیز درباره قصه زندگی اش پاسخ داد.
*نامت چیست؟
رسول-الف.
*چندسال داری؟
متولد ۱۳۷۰ هستم.
*اهل مشهدی؟
نه! در شهرستان لایین (کلات) به دنیا آمدم.
*تا چه مقطعی تحصیل کردی؟
در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم.
*پدر ومادرت درقید حیات هستند؟
پدرم زمانی که من نوجوانی ۱۵ساله بودم به دلیل بیماری سرطان خون از دنیا رفت چرا که دیگر کلیه وکبدش هم درگیر بیماری شده بود، اما مادرم خدارا شکر زنده است.
*به تنهایی زندگی میکند؟
نه! یک برادر کوچکتر دارم که هنوز محصل است ولی مخارج مادرم را من میپردازم.
*به چه شغلی مشغول بودی؟
از حدود یک سال قبل در بخش خدمات یکی از دانشگاههای معتبر دولتی کار میکردم.
*متاهلی؟
بله! دختری خردسال هم دارم که شیرخواره است.
*به موادمخدر هم اعتیاد داری؟
نه! به هیچ وجه! من با آن که در شرایط سخت اقتصادی بزرگ شدم و با کارگری روزگارم را میگذرانم، اما هیچ گاه به سوی اعتیاد نرفتم و اوقات فراغتم را با ورزش پر میکردم.
*در چه رشتهای ورزش میکردی؟
بیشتر در رشته دو ومیدانی و فوتبال فعالیت میکردم، اما در دو ومیدانی حتی مقامهای کشوری هم در مسابقات روستایی و عشایری کسب کردم.
*چندسال قبل ازدواج کردی؟
حدود ۵ سال قبل.
*با همسرت چگونه آشنا شدی؟
قبلا در یک شرکت تولیدی کیک و کلوچه کار میکردم که همسرم را آن جا دیدم و به او پیشنهاد ازدواج دادم، اما او گفت باید با خانواده اش صحبت کنم! من هم بعد از انجام تحقیقات مرسوم نزد خانواده اش رفتم و او را خواستگاری کردم چرا که آنها نیز در یکی از روستاهای اطراف لایین زندگی میکردند.
*گفتی در شرایط سخت اقتصادی بزرگ شدی، چرا؟
چون پدرم یک کارگر ساده بود وبعد از مرگ او خیلی در وضعیت نامناسب قرارگرفتیم. در واقع مادرم با کارگری در منازل مردم مارا بزرگ کرد و من هم مجبور بودم برای کمک به مخارج زندگی کارگری کنم.
*منزلی که در آن جنایت رخ داد اجارهای بود؟
نه! بعد از ازدواج با همسرم و با تسهیلات بانکی ازدواجمان و اندوختهها و مقداری هم قرض از دیگران، واحد آپارتمانی را ۵ سال قبل خریدم.
*ماجرای قتل چگونه رخ داد؟
برای نماز بیدار شده بودم تا بعد به سر کارم بروم، اما ناگهان احساس کردم کلیدی در قفل واحد مسکونیام چرخید. هراسان و سراسیمه به طرف در رفتم که در یک لحظه همسایه طبقه بالایی را مقابلم دیدم که چاقو کشید. من هم با او درگیر شدم و چاقو را از دستش گرفتم. البته آنها دو نفر بودند که جوان دیگر از صحنه حادثه گریخت و من ضربات چاقو را بر پیکر همسایه طبقه چهارم فرود آوردم که با پای لخت قصد ورود به منزلم را داشت.
* چرا تصور کردی که آنها برای سرقت آمدهاند؟
چون قبلا هم از ساختمان لوازمی گم میشد ولی ما نمیتوانستیم به کسی مشکوک شویم. حتی دو بار همسرم گفت که در خانه باز شده ولی باور نمیکردم.
* الان از وقوع این حادثه پشیمانی؟
خیلی زیاد! هنوز هم در شوک هستم. دلم میخواهد زمان به گذشته برگردد تا من هیچ حرکتی نمیکردم؛ اما در آن لحظه به طور عجیبی تحت فشار بودم مجبور شدم از خودم دفاع کنم. در واقع این در قفل جنایت چرخید! کاش وقتی چاقو را گرفتم خودم را کنترل میکردم.
*از دوران کودکی چیزی به خاطر داری؟
دوران کودکی را با کمکهای دیگران گذراندم. حتی مادرم برای ما کفش و لباس دست دوم میگرفت. با وجود این، وقتی به سن نوجوانی رسیدم به کارگری روی آوردم و فقط به کار چسبیدم. در این شرایط، اما هیچ گاه کار خلافی نکردم که امروز شرمنده باشم.
* با همسایه ات (مقتول) ارتباط هم داشتی؟
نه! من او را اولین بار در ۴ ماه قبل دیدم و برای پرداخت هزینههای آب مصرفی صحبت کردم، چون همه واحدهای مسکونی از یک کنتور استفاده میکنند.
*یعنی برخوردی با او نداشتی؟
اصلا او را نمیدیدم، چون در یک ساعت خاصی به منزل نمیآمد.
* حرف پایانی؟
کاش این اتفاق نمیافتاد. اکنون خانوادهام آواره هستند و یک جوان هم در این ماجرا کشته شده است. کاش او در آن ساعت سحرگاه به خانهام وارد نمیشد و من هم عجولانه به دنبالش نمیدویدم.