نگاه «محمد کیانوش راد» به تازهترین ساخته «بهروز شعيبي»:
«سیانور»؛ پايان دگماتيسم و رهايي از دوگانه انگاریهای زيانبار
محمد كيانوش راد، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت پس از به تماشا نشستن فیلم «سیانور» ساخته بهروز شعيبي نقدی بر این فیلم به نگارش در آورد.
رویداد۲۴- محمد كيانوش راد، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت پس از به تماشا نشستن فیلم «سیانور» ساخته بهروز شعيبي نقدی بر این فیلم به نگارش در آورد.
آنچه در پی می آید نقد این فعال سیاسی اصلاح طلب بر این فیلم است: فيلم سيانور را به توصيه دوستي آرمانخواه و پرشور، كه در حسرت روزهاي آرماني گذشته مانده است و از روزمرگيها و مصلحتاندیشیهای امروز برآشفته است ديدم. از فيلم خوشش آمده بود و بر او اثر نهاده بود و اين خود دليلي مضاعف براي ديدن فيلم شد. او چه پرحرارت و راست میگفت، كه فداکاریهای واقعبینانه و بهدوراز فرصتطلبیها و دنياطلبي امروز نياز زمانه ماست.
مبارزه براي خدا و يا فدايي خلق شدن، واژههایی است كه امروزه كمتر در ميان فعالان سياسي بگوش میرسد. فيلم سيانور تلنگري در اين وانفساي سرگشتگیها است. تلنگري براي ترمز زدن و كمي ايستادن و مرور گذشته و نگاهي به آينده؛ سيانور برشي از يك رخداد مهم در تاريخ معاصر ايران در دهه ٥٠ خورشيدي است؛ داستان مبارزه وزندگی چریکهای مسلمان، كه گروهي از آنان با استحاله و تغيير ايدئولوژيك، ماركسيسم را میپذیرند.
مركزيت جديد، تقي شهرام، وحيد افراخته و بهرام آرام، ماركسيست شده و براي تفوق سازماني و بازسازي تشكيلات با ايدئولوژي ماركسيسم، راهحل را در حذف فيزيكي اعضاي منتقد و مخالف خويش، مثل مرتضي صمديه لباف و مجيد شريف واقفي، كه بر انديشه ديني خويش اصرار داشتند، میجویند.
صرفنظر از جنبههای تكنيكي و فني فيلم، كه با تعلیقهای مناسب، ريتم تند و فضاهاي بازسازیشدهی واقعي، تماشاگر تا پايان، به دنبال قصهای باورپذیر، با كارگردان همراهي میکند و براي تمام شدن فيلم لحظهشماری نمیکند.
مسئله فيلم چيست؟
مسئله اصلي فيلم عبور از دوگانه سازیهای دگماتيسمي است. در اين فيلم تنها محكوم قطعي، تقي شهرام و همفكران او افراخته و بهرام آراماند. هرچند بيننده از منطق و چرايي دقيق اين تصفیههای داخلي تقي شهرام هم دقیقاً آگاه نمیشود و صرفاً نوعي ماجراجويي ساده و كودكانه رو احتمالاً برداشت میکند.
در اين فيلم، حتی ساواك نيز، با ذهنيت مبارزان پيش از انقلاب چندان همخواني ندارد. ساواك و ساواکیها، نرمتر و هم در برخورد با مبارزان تا حدي شايد، محق مینمایند.
عشق امير و هما هم در هالهای از شك و ابهام است، نه از سوزوگدازهای عاشقانه نشاني هست و نه از فداكاري درراه عشق. در پايان ماجرا بازهم براي هما، قصه همان است كه بود. سيانور راه زندگي را سد میکند.
در اين فيلم هیچکس محكوم نيست، جز تقي شهرام ماركسيست ِدگماندیش. در اين فيلم حتی ساواك هم خيلي بد نيست. كسي را هم در حد و اندازه قهرمان نمیبینیم. درحالیکه فيلم میتوانست و میبایست، (به دلیل وفاداري به نقلِ روايتِ برشي از تاريخ معاصر ایران) بر جنبههای مثبت و خارقالعاده گروهي از بنیانگذاران سازمان، كه انسانهایی فداكار، استثنايي و بزرگتر زمانه خود بودند انگشت نهاده و به حقیقتهای تاريخي وفادار باشد.
بااینحال، مهمترین ويژگي مثبت فيلم، دوري از کلیشههای ذهني حاكم است. دوري از دوگانه انگاریهایی كه در زندگي روزانه با آن مواجههایم. میتوان با نگاهي به فلسفه چند فرهنگي، از مرزهای عبور ناپذير دوگانه سازیهای قطعي و دوگانه انگاریها خارج شد. دوگانه انگاري خود و ديگري، خودي و غيرخودي، عشق و نفرت، فرهنگ ما و فرهنگ آنها، ذهنيت و عينيت، درك ديگري با عينك خودمان و درك ديگري از نگاه خودش، نسبي انگاري و جزماندیشی و بالاخره بقول «برايان في» داستان گفتن و زيستنِ داستان.
آيا مبارزه و فداکاری و فدايي شدن درراه آرمانها جداي از زندگي است؟ آيا ميان سيانور وزندگی، لزوماً يكي را بايد برگزيد؟ در رويارويي اين دوگانه، عشق را فداي آرمانهایمان كنيم، يا از آرمانهايمان دست بشوييم؟
فيلم به دنبال يافتن پاسخي به اين دغدغههاست. كارگردان، بیآنکه خودپاسخ مشخصي بدهد، تماشاگر را براي درك پاسخ رها میکند.
اگر فيلم تماشاگر را به تأمل براي درك اين مسئله و تلاش براي فهميدن پاسخي - ولو - متفاوت رسانده باشد، فيلم ازنظر مضمون موفق بوده است.
در شكلي از نگرش به تاريخ، تاريخ خوانش گذشته نيست. تاريخ چيزي نيست جز بازانديشي گذشته. همه تاريخ، تاريخ زمان حال است. مورخ از زمان حال آغاز میکند و به گذشته میرود زيرا هرچه دارد متعلق به زمان حال است. مورخ حين رفتن به گذشته، تمامي پیشفرضهای ايدئولوژيكي، روششناختی و هستي شناختي خود را همراه میبرد. او با ديدگاه خاص خود رخداد را بررسي میکند تا تفسيري جديد ارائه دهد.
در اين نگاه كه در تاریخنویسی فوكو میتوان آن را يافت، «تاريخ سراسر تفسير است، حقيقتي وجود ندارد، هرچه هست،تفسيري تازه است. حقيقت حاصل بازتوليد قدرت -دانش است».
در فيلم كمتر میتوان به دنبال محكوم كردن كسي يا چيزي بود. از دیالوگهای ماندگار كمتر نشاني خواهيم يافت. شايد شرايط و محدودیتها هم در لكنت بياني فیلمساز بیتأثیر نبوده است.
ديدن اين فيلم براي جوانان امروز و ديروز قابلتأمل است. توجه به نقش پررنگ زنان در سير مبارزات انقلابي ازجمله نكات فراموششدهای است كه از جنبههای قابلتحسین فيلم است.
با دیدن فيلم، گروهي، برگي از تاريخ معاصر ايران را با روايتي جذاب از فیلمساز میبینند و گروهي، جواني خود را بربادرفته خواهند يافت و گروهی با حس نوستالژیک و گاه افسوس بر آرزوهاي ازدسترفته، در آرزوی بازيافت روزهاي خوش فداييِ شدن براي خدا و يا فدايي خلق شدن، با فيلم همراه و همدل خواهند شد و گروهي نيز، با ترمز زدن و ايستادن، كمي به گذشته و حال و آیندهی خويش مینگرند، اما همچنان راه ماندگاري ارزشها، فداكاري و ايثار است.