با آمریکا چه کنیم؟
سید حسین موسویان، استاد دانشگاه پرینستون امریکا و معاون پیشین سیاست خارجی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی ایران در قالب یادداشتی در ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران به این سوال پاسخ داد که با آمریکا چه کنیم:
رویداد24- سید حسین موسویان، استاد دانشگاه پرینستون امریکا و معاون پیشین سیاست خارجی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی ایران در قالب یادداشتی در ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران به این سوال پاسخ داد که با آمریکا چه کنیم:
در تاریخ سیاست خاورمیانهای چند دهه اخیر امریکا 6 اصل حاکم بوده است: 1- تمایزی بین منافع حیاتی امریکا و اسرائیل نبوده است. 2- جامعه یهودیان امریکا تحت محوریت لابی صهیونیست یعنی ایپک مدیریت و متحد قرار داشته است. 3- هیچ رئیس جمهوری قدرت مقابله با لابی صهیونیست در امریکا را نداشته است. 4- هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات متفقاً متعهد به تأمین خواستههای کلیدی لابی صهیونیست بودهاند. 5- واشنگتن با هدف حفظ تسلط بر نفت، حمله نظامی به هر کشوری را مشروع میدانسته است 6- حمایت بی چون و چرای امریکا از کشورهای عربی نفتخیز به رهبری عربستان همواره برقرار بوده است. همه این اصول که سالیان دراز مبنای عملکرد سیاست امریکا در قبال ایران و خاورمیانه قرار داشته است، در دور دوم ریاست جمهوری اوباما به دلیل پایان مناقشه هستهای و راه حل دولت امریکا در مورد پروسه صلح مبتنی بر تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیلی ترک برداشته است. این تغییرات در حالی است که منافع حیاتی لابی صهیونیست و دولت نتانیاهو به عنوان متحد امریکا در: 1- ممانعت از تشکیل دو دولت فلسطین و اسرائیل، 2- استمرار بحران هستهای ایران 3- حفظ وتشدید تحریمها علیه ایران، 4- حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران 5- محو کامل تأسیسات غنیسازی ایران 6- جلوگیری از هرگونه مذاکره و همکاری منطقهای با ایران، و در نهایت 7- تحقق استراتژی انزوا و «تغییر رژیم در ایران» بوده و هنوز هم هست. حال آنکه اعراب متحد امریکا هم دقیقاً همین هفت سیاست صهیونیستها را در مورد ایران داشته و به امریکا نیز به اندازه لابی صهیونیست فشار آوردند تا مانع از تغییر رویکرد امریکا شوند.
با وجود این فشارها، شورای امنیت ملی و دولت امریکا به رهبری اوباما، در دور دوم ریاست جمهوری به این نتیجه رسید که منافع حیاتی این کشور بر مبنای هفت محور قرار دارد؛ 1- عدم ورود به جنگ جدید در منطقه و خودداری از حمله نظامی به ایران و سوریه، 2- حل مسالمتآمیز بحران هستهای ایران، 3- تضمین عدم دسترسی ایران به بمب هستهای، 4- برداشتن تحریمهای مرتبط با هستهای، 5- پذیرش غنیسازی و آب سنگین محدود و کنترل شده در ایران، 5- گفتوگو و همکاری با ایران در حل بحرانهای منطقه 6- تعلیق سیاست «تغییر نظام در ایران» و 7- ختم غائله فلسطین از طریق تشکیل دو دولت فلسطین و اسرائیل.
اوباما اولین رئیس جمهوری امریکاست که در سخنرانی شهریور 1392 خود در مجمع عمومی سازمان ملل رسماً اعلام کرد که «تغییر نظام در ایران» سیاست او نیست و آماده برقراری روابط با ایران براساس اصل احترام متقابل است و به فتوای رهبر معظم انقلاب در حرمت سلاحهای کشتارجمعی احترام میگذارد. هیچ یک از رؤسای جمهوری قبلی امریکا قدرت و شهامت پذیرش غنیسازی در ایران، رفع تحریم، پذیرش فتوای مذهبی مرجعیت شیعی و آمادگی برای گفتوگو و همکاری منطقهای با ایران را نداشتند. جناح معتدل امریکا به رهبری اوباما توانست برای تحقق اهداف خود از سد مخالفت پر قدرتترین و پرنفوذترین لابی صهیونیسم در امریکا و کنگرهای که اکثریتش در اختیار جمهوریخواهان است نیز بگذرند.
اوباما برای تحقق توافق هستهای در مورد ایران «اتاق ضد جنگ» در کاخ سفید تشکیل داد. این اتاق موظف شد سناتورها و نمایندگان حزب دموکرات برای حمایت از این توافق را راضی کند، استراتژی دفع حملات تبلیغاتی منتقدان در رسانههای امریکا را تدوین و هدایت کند، تمام دستگاههای دولت امریکا اعم از وزارت امور خارجه تا وزارتخانههای انرژی و دارایی، پنتاگون و دستگاههای امنیتی را هماهنگ و فعال کند و رهبران کشورهای قدرتمند و بانفوذ جهان را در مقابله با مخالفین داخلی به کار گیرند. تا جایی که کار به لشکرکشی خیابانی و آگهیهای تلویزیونی له وعلیه توافق هستهای کشیده و دو طرف هواداران خود را در سراسر امریکا به خیابانها کشاندند.
رئیس جمهوری امریکا با همان قاطعیت در مقابل فشار لابی قدرتمند اعراب هم ایستاد. حرف اصلی ملک سلمان پادشاه عربستان به اوباما در سفر سال 2015 به واشنگتن این بود که اگر نمیتوانید توافق هستهای را متوقف کنید، با ایران در مورد منطقه گفتوگو و همکاری نکنید و راههای دیگری را برای استمرار سیاست تحریم و فشار اجرا کنید. این اولین بار بود که یک پادشاه سعودی تقریباً سران همه کمپانیهای مهم عربستان را در سفر به امریکا همراه خود کرد. گروه اقتصادی پادشاه، جلسات مهمی با کمپانیهای امریکایی گذاشتند و دهها میلیارد دلار پروژه روی میز اقتصاد امریکا گذاشتند. اما پاسخ اوباما هم پادشاه را ناامید بازگرداند. او صراحتاً به پادشاه سعودی گفت که بحرانهای جاری منطقه بدون ایران حل نمیشود، توافق هستهای برگشتپذیر نیست، از شما در مقابل ایران محافظت میکنیم و شما هم برای حل بحران سوریه و یمن و عراق با ایران گفتوگو کنید. نهایتاً هم قول فروش مقداری اسلحه به عربستان داد که حامیان مالی جمهوریخواهان را ساکت کند.
این وضعیت مثلث «بازهای امریکا- صهیونیست- وهابیهای عرب» را به مرز جنون رسانده است. اختلافات جدی مذکور در منافع ملی دولت امریکا با دولت اسرائیل و دولتهای متحد عرب امریکا در منطقه موجب شده که: 1- حاکمیت امریکا در مورد «ایران» دچار شکافی بزرگ و بیسابقه شود، 2- دولت امریکا در مسأله ایران، در مقابل نتانیاهو و لابی صهیونیست بایستد که با پیروزی همراه بوده اما در مورد راه حل مسأله فلسطین شکست خورده است، 3- لابی صهیونیست و ایپک با حمایت جمهوریخوان و مخالفت دموکراتها از جایگاه تاریخی فراحزبی در امریکا سقوط کرده و عملاً حزبی شده است، 4- جامعه یهودیان امریکا دوقطبی شده به طوری که اکثریت، حامی سیاست اوباما در مورد ایران و تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیلی شدهاند تاجایی که نتانیاهو در سفر اخیرش به امریکا به رهبران جامعه یهودی امریکا گفت که موضوع هستهای ایران هر چه بود، تمام شد، حالا پشت سر اسرائیل متحد شوید و بالاخره؛ 5- عربستان سعودی خشمگین از سیاستهای دولت اوباما، تعادل خود را در منطقه از دست داده که نمونه آن هم تجاوز نظامی به یمن میباشد.
اما همه اینها به این معنا نیست که ما باید از این به بعد به امریکا اعتماد کنیم، یا سادهلوح باشیم و نگران «نفوذ امریکا» نباشیم یا لابی صهیونیست و اعراب در امریکا را نابود شده فرض کنیم. در تاریخ بعد از انقلاب، کسی به اندازه من برای افکار عمومی امریکا دلایل بیاعتمادی ایران به امریکا را تشریح ننموده و مطلب ننوشته است. بخش مهمی از کتاب ایران و امریکای من که در امریکا منتشر شد، در حقیقت، «منشور بی اعتمادی ایران به امریکاست.» اما لازم است بدانیم که به همان اندازه هم امریکا به ایران بیاعتماد است. کار شبانه روزی من این است که در ایالات امریکا و کشورهای مختلف جهان حقایق ایران را تشریح و از حقوق و منافع کشور و ملت دفاع میکنم. بسیار اتفاق افتاده که بعد از سخنرانی در محافل مردمی امریکا، مخالفان حاضر به من گفتهاند که «آقای موسویان! شما در حقیقت چهره ایران را بزک میکنید.» بنابراین نگرانی «خیانت بزک» هم در ایران و هم در امریکا واقعی و جدی است.
برای ما مهم این است که اولاً تحلیل واقعبینانهای از اهمیت تغییر معادلات مذکور داشته باشیم و ثانیاً بدانیم که با شکست مثلث ضد ایران (جناح تندرو جمهوریخواهان- دولت نتانیاهو و لابی صهیونیست- متحدین عرب امریکا به رهبری عربستان) در موضوع هستهای، نه تنها تقابل دو جناح پایان نیافته بلکه مرحله جدی آن آغاز شده است. روابط ایران و امریکا هنوز مرحله عبور از خصومت و تشنج را هم طی نکرده است و لذا قدرت مانور جناح مخالف بسیار بالاست. در عین حال معلوم نیست که ترکیب «باراک حسین اوباما و جان کری و مونیز» هم به این زودیها در رأس دیپلماسی امریکا تکرار شود. ضمن اینکه اکنون هم روشن شده که همه کاندیداهای فعلی ریاست جمهوری امریکا هم سیاست اوباما در مورد ایران را «وادادگی» تلقی نموده و تصریح میکنند که با ایران سخت برخورد خواهند کرد.
مسئولان ما تردید نکنند که مثلث ضد ایران، طراحی جدیدی برای «بازگشت امریکا به استراتژی 35 سال قبل» دارند و برای خاتمه ریاست جمهوری اوباما روزشماری میکنند. منافع ملی حیاتی ایران هم «ممانعت از بازگشت» امریکا به سیاستهای گذشته و استمرار روند رفع تشنج و خصومت در روابط تهران و واشنگتن میباشد. البته این به معنای برقراری روابط دیپلماتیک نیست. هرچند دولت اوباما، همانند کوبا، با وجود بیاعتمادیهای موجود به ایران آماده شکستن تابوی روابط با ایران نیز هست اما ایران به خاطر بی اعتمادی و سوء ظن شدید، آمادگی این تغییر رابطه را ندارد. اما نکته مهم، تقویت قدرت مانور جناح معتقد به گفتوگو، مصالحه و همکاری با ایران در غرب و تضعیف مثلث شوم ضد ایران است.
لذا پیشنهادم این است که شورای عالی امنیت ملی ایران این تحولات و شرایط جدید را ارزیابی و راستیآزمایی نموده و تصمیمی متناسب با واقعیات جدید بگیرد. حقیقت این است که کیفیت و وضعیت عوامل قدرت و امنیت منطقه خاورمیانه به طور کامل متحول و دگرگون شده است، هیچ کدام از عوامل منطقه و بیرون منطقهای مؤثر در منطقه، وضعیت چند دهه گذشته را ندارند. منافع و تهدیدات به طور بیسابقهای درهم تنیده شدهاند. مرزهای تنش و تخاصم فوقالعاده گستردهتر از قبل شده و معادلات قدرت و امنیت به طور اساسی پیچیدهتر شده است. بنده به عنوان یک کارشناس کوچک این ملت معتقدم با توجه به اوضاع فوق بحرانی منطقه و حل آبرومندانه بحران هستهای و ظرفیت و جایگاهی که ایران در سطح منطقهای و جهانی به دست آورده، یک فرصت تاریخی منطقهای و بینالمللی به وجود آمده که بهرهبرداری از این فرصت، نیازمند یک استراتژی جدید و متناسب با معادلات جدید قدرت در منطقه و جهان است.
برای تأمین منافع ملی کشور در این مقطع حیاتی هفت اصل زیر «شاهکلید» است:
1- نه امریکا را دستکم بگیریم و نه بیش از ظرفیتش، بزرگش کنیم که متقابلاً خود را کوچک کردهایم.
2- منافع ملی در سیاست خارجی را قربانی جناح بازیهای داخلی نکنیم. به موضوع تقابل یا تعامل با امریکا از منظر منافع ملی بنگریم و نه ازدید تثبیت و تقویت قدرت جناحی در داخل.
3- خطر نفوذ امریکا را جدی بگیریم و برای مقابله با آن راهکار داشته باشیم. درعین حال حداقل به همان اندازه هم نگران نفوذ صهیونیسم و وهابیها بر سیاستمداران و افکار عمومی امریکا علیه ایران باشیم و همچون چند دهه گذشته، میدان بزرگ نبرد ایران را یکجا به دشمن واگذار ننموده و برای دیپلماسی عمومی و لابی ایران در امریکا چارهاندیشی کنیم.
4- با گفتمان تند افراطی، سایه ترس و وحشت بر دیپلماسی ایران و دیپلماتهای خط مقدم نیندازیم، شهامت در دیپلماسی را تشویق کنیم و اعتماد به نفس خود را در عمل نشان دهیم.
5- با ایجاد وحدت ملی، اقتدار ایران را در عمل نشان دهیم و نه در شعار.
6- امریکا را همچنان تهدید جدی بدانیم و یک لحظه هم غافل نشویم اما از فرصتهای موجود هم استفاده کرده و آنها را به تهدید تبدیل نکنیم.
7- و در رأس همه نیز باور داشته باشیم اقتدار رهبری نظام و مدیریت عالیه آن، جزو لاینفک حفظ اقتدار و حاکمیت ملی ایران و پیشبرد سیاست خارجی ایران است.