مردی از جنس اخلاق
سيری در انديشه های سقراط
سقراط در سال 469 ق.م در منطقه سياسی كوچك آلوپكه در آتن، سال ها پيش از آنكه كشوری به نام يونان وجود داشته باشد، به دنيا آمد.
مقدمه:
رویداد24- سقراط در سال 469 ق.م در منطقه سياسي كوچك آلوپكه در آتن، سال ها پيش از آنكه كشوري به نام يونان وجود داشته باشد، به دنيا آمد.
او از تاثير گذارترين افراد بر فلسفه اسلامي و فلسفه غرب بود. سقراط زندگي اش را در جستجوي حكمت و تلاش براي فهم تفاوت ميان درست و نادرست گذرانده بود. وي ناداني آدمياني را كه گمان مي كردند سرشار از معرفتند، برملا كرده بود. همواره بزرگ ترين هدفش اين بود كه همچون شخصي فاضل و درستكار عمل كند و ديگران را تشويق كند كه چنين باشند. شاگردان سقراط او را خردمندترين شخص سراسر يونان مي دانستند.
سقراط با نزديك شدن به هجده سالگي، شايستگي آن را پيدا مي كرد كه شهروند آتن شود. فقط افرادي كه والدين آتني داشتند، حق شهروندي به دست مي آوردند. سقراط به عنوان شهروند، شايستگي برخورداري از امتيازات و وظايف خاصي را در دولت شهر يافت. اگرچه خانواده سقراط ثروتمند نبودند، اما بسيار مورد احترام بودند و امكان دسترسي سقراط به ثروت هاي فكري آتن را فراهم ساختند.
براي او زيستن در آن شهر در قرن پنجم ق.م نمونه اي از بودن در مكان درست در زمان درست بود. متفكران بزرگ بسياري شهروند آتن بودند و آتن به عنوان قدرتمندترين دولت شهر در دنياي يوناني، بسياري از متفكران ديگر مناطق را به سوي خود مي كشيد. سقراط در ابتدا مشتاق بود كه تعاليم اين مردان دانشمند را فرا گيرد، اما به زودي دريافت كه دانشي از آن خود دارد.
انديشه های سقراط:
سقراط مطمئنا در كودكي مشتاق بود بفهمد كه چگونه عالم و همه چيزهاي آن به وجود آمده اند. او مي خواست بداند چرا جهان اين گونه است. براي يافتن جواب اين سوالات، سقراط نيازمند آموزگاراني دانا بود.
سقراط در خانواده اي نه چندان ثروتمند به دنيا آمده بود و از اين رو بخت كمي براي فراگيري آموزشي رسمي داشت.
پرسشي كه توجه سقراط را به خودش جلب مي كرد مربوط به روح و ذهن انساني بود. او مي خواست اعمال انساني را مطالعه كند و بفهمد كه سعادت و شجاعت چيست و آنچه شخص را خوب و بد مي سازد چيست و شخص چگونه مي تواند صاحب كمال اخلاقي شود. اين تغيير بنيادي در توجه سقراط، نقطه عطفي در خود فلسفه بود.
افكار سقراط متوجه مفهوم انسانيت بود. تا آن زمان بيشتر تلاش هاي فيلسوفان و انديشمندان، درباره جهان و چيستي آن بود و اينكه از چه موادي تشكيل شده و ماده اصلي آن چيست. اما او اعلام كرد بايد جهان شناسي را كنار گذاشت و به انسانيت بازگشت. شعار او "خودت را بشناس بود". به اين ترتيب فلسفه با سقراط وارد مسير تازه اي شد.
انقلاب سقراط، وارد كردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در كانون توجه قرار دادن و تاكيد ورزيدن بر فن جدل و استدلال نظري است؛ و اين كار به معناي درون نگري، روي تافتن از جهان خارج و نظر كردن به انسان و خويشتن انسان است.
شيوه تعامل سقراط با ديگران پرسش و پاسخ بود. هدف، كشف اين بود كه شخص چقدر مي داند و واقعا به چه چيزي اعتقاد دارد.
سقراط از اين روش به نام تلنخوس (بازجویی) نام مي برد. او گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع میکرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش میگفت، همراه نشان میداد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، سپس تناقضات استدلالهای طرف مقابل آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، ادعاهایش را رد مینمود. سپس سقراط بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل، به نادانی خود پی میبرد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگ ترین دانش است.
سقراط هميشه عنوان مي كرد ما هيچ نمي دانيم و كساني را كه در عين ناداني، خود را دانا مي دانستند با سوالات و اثبات هاي خود كلافه مي كرد و اين شيوه سقراط براي بسياري آزار دهنده بود.
سقراط معتقد بود به دنبال ثروت و قدرت و شهرت بودن به سعادت منتهي نمي شود؛ سعادت پايدار تنها با در پيش گرفتن زندگاني عميق و انديشمندانه حاصل مي آيد.
از ديد سقراط، روح مهمترين جز آدمي است. همين كه روح به والاترين خيرش دست يافت، ديگر هيچ گونه علاقه اين جهاني برايش اهميت ندارد. روح، تفاوت ميان درست و غلط را مي شناسد. به گفته سقراط، عمل درست بايد از آگاهي روح نسبت به آنچه خوب است برخيزد نه اينكه جامعه اي ناآگاه آن را تحميل كند.
سقراط مي گفت كه يك حالت آرماني خوبي وجود دارد. زماني كه مردم اين حالت آرماني را تشخيص دهند و بفهمند، از انجام دادن عمل نادرست ناتوان خواهند بود. در اين حالت آن ها به طور طبيعي براي رسيدن به كمال تلاش خواهند كرد؛ و پا به پاي اين تلاش، شخصيت و زندگيشان بهتر مي شود. در نهايت آن ها سعادتمندتر مي شوند. گفت و شنود درباره موضوعات جدي به احتمال زياد مي تواند آدميان را به مراقبت از روحشان تشويق كند.
سقراط اعتقاد راسخ داشت كه هيچ كس دانسته خطا نمي كند. او استدلال مي كرد كساني كه عمل نادرستي انجام داده اند صرفا آنچه را واقعا درست بوده است در آن زمان نمي شناخته اند. به تعبير سقراط، ((زندگي ناآزموده براي انسان ارزش زيستن ندارد)).
به دليل اهميت آزمودن باورها و اعمال، سقراط به شدت جوانان را تشويق مي كرد كه خودشان فكر كنند. سقراط به جوانان توصيه مي كرد هر چيزي را كه آموخته اند، به جاي اينكه صرفا به نحو احمقانه اي تاييد كنند، به پرسش بگيرند. منظور او اين بود كه ابتدا معناي ((عمل درست)) را دريابند. به عبارت ديگر، آن ها بايد فيلسوف مي شدند و حكمت حقيقي را مي فهميدند. از اين طريق خطا كردن غيرممكن مي شد.
احترام و علاقه بی حدی که سقراط در نزد شاگردانش داشت، نه تنها به خاطر سابقه افتخار آمیز او در میدان جنگ، یا بی اعتنایی به مظاهر دنیا؛ بلکه بیش از همه به سبب فروتنی سقراط در عقل و حکمت بود. او مدعی حکمت نبود، بلکه تنها می گفت که با شور و شوق به دنبال آن می رود. مبدا فلسفه او همانا اعتراف به جهل خویشتن بود، آنچنان که می گفت: "دانم كه ندانم".
سقراط، برخلاف اكثر شهرونداني كه از او پيروي مي كردند، دموكراسي را اصلا يك نظام حكومتي ايدئال نمي ديد، و از كاوش ضعف هاي آن شرمسار نبود. يكي از اعتراضات اصلي سقراط به نحوه منصوب شدن افراد به مقام هاي سياسي بود. در آتن براي تمام شغل هاي سياسي، به جز فرماندهي نظامي، با قرعه كشي و به نحو تصادفي افرادي از ميان كساني كه در فهرست هاي خاندان هاي شهروندان بودند، انتخاب مي شدند. اما آن ها براي چنين شغل هايي هيچ آموزشي نديده بودند. سقراط اين عمل دموكراتيك خاص را حماقت محض مي دانست.
اين تفكر سقراط در نظام دموكراسي باعث شد عده اي زيادي كه اين فرصت را براي انتخاب شدن داشتند، عصباني شوند. در مجموع نوع تفكرات سقراط منجر به آن شد كه براي پاسخگويي به شاكيان در دادگاه حاضر شود. پس از بررسي و با راي بالا تصميم به اعدام سقراط گرفته شد.
پس از دفاعيات سقراط، يكي از دوستان وي نزد او رفت و پرسيد كه چرا در كار دفاع از خويش جدي نيست؟ سقراط در پاسخ گفت: ((آيا متوجه نشده اي كه من همه عمرم در حال آماده شدن بوده ام؟))
سقراط يادآور شد كه تمام زندگي اش را فقط بر سر مسئله درستي و نادرستي گذاشته است، چيزي كه به نظر او بهترين شيوه ممكن به منظور آماده شدن براي دفاع بود.
سقراط پس از آنكه مدت ها در زندان بود و به دليل اينكه هرگز حاضر نشد در دادگاه عذرخواهي و از مواضع خود عقب نشيني كند، سرانجام با نوشيدن اجباري جام زهر توسط زندانبان در سال 399 ق.م به خواب ابدي فرو رفت.
سقراط هيچ گاه زحمت نگارش انديشه هايش را به خود نداد. زندگي سقراط بيش تر به دست افلاطون و گزنفون كه از شاگردان او بودند بازسازي شده است. گزنفون در بند آخر اثرش به نام خاطرات سقراطي، درباره استادش مي نويسد: او براي من نمونه كامل نيكي و سعادت بود. اگر كسي مخالف اين نظر بود، بگذاريد صفات ديگران را با اوصاف سقراط مقايسه كند و سپس نظر دهد.
گردآورنده: محمد آیتی
منبع: كتاب سقراط، يونانی ای جويای حقيقت در عهد باستان و سايت http://fa.wikipedia.org
رویداد24- سقراط در سال 469 ق.م در منطقه سياسي كوچك آلوپكه در آتن، سال ها پيش از آنكه كشوري به نام يونان وجود داشته باشد، به دنيا آمد.
او از تاثير گذارترين افراد بر فلسفه اسلامي و فلسفه غرب بود. سقراط زندگي اش را در جستجوي حكمت و تلاش براي فهم تفاوت ميان درست و نادرست گذرانده بود. وي ناداني آدمياني را كه گمان مي كردند سرشار از معرفتند، برملا كرده بود. همواره بزرگ ترين هدفش اين بود كه همچون شخصي فاضل و درستكار عمل كند و ديگران را تشويق كند كه چنين باشند. شاگردان سقراط او را خردمندترين شخص سراسر يونان مي دانستند.
سقراط با نزديك شدن به هجده سالگي، شايستگي آن را پيدا مي كرد كه شهروند آتن شود. فقط افرادي كه والدين آتني داشتند، حق شهروندي به دست مي آوردند. سقراط به عنوان شهروند، شايستگي برخورداري از امتيازات و وظايف خاصي را در دولت شهر يافت. اگرچه خانواده سقراط ثروتمند نبودند، اما بسيار مورد احترام بودند و امكان دسترسي سقراط به ثروت هاي فكري آتن را فراهم ساختند.
براي او زيستن در آن شهر در قرن پنجم ق.م نمونه اي از بودن در مكان درست در زمان درست بود. متفكران بزرگ بسياري شهروند آتن بودند و آتن به عنوان قدرتمندترين دولت شهر در دنياي يوناني، بسياري از متفكران ديگر مناطق را به سوي خود مي كشيد. سقراط در ابتدا مشتاق بود كه تعاليم اين مردان دانشمند را فرا گيرد، اما به زودي دريافت كه دانشي از آن خود دارد.
انديشه های سقراط:
سقراط مطمئنا در كودكي مشتاق بود بفهمد كه چگونه عالم و همه چيزهاي آن به وجود آمده اند. او مي خواست بداند چرا جهان اين گونه است. براي يافتن جواب اين سوالات، سقراط نيازمند آموزگاراني دانا بود.
سقراط در خانواده اي نه چندان ثروتمند به دنيا آمده بود و از اين رو بخت كمي براي فراگيري آموزشي رسمي داشت.
پرسشي كه توجه سقراط را به خودش جلب مي كرد مربوط به روح و ذهن انساني بود. او مي خواست اعمال انساني را مطالعه كند و بفهمد كه سعادت و شجاعت چيست و آنچه شخص را خوب و بد مي سازد چيست و شخص چگونه مي تواند صاحب كمال اخلاقي شود. اين تغيير بنيادي در توجه سقراط، نقطه عطفي در خود فلسفه بود.
افكار سقراط متوجه مفهوم انسانيت بود. تا آن زمان بيشتر تلاش هاي فيلسوفان و انديشمندان، درباره جهان و چيستي آن بود و اينكه از چه موادي تشكيل شده و ماده اصلي آن چيست. اما او اعلام كرد بايد جهان شناسي را كنار گذاشت و به انسانيت بازگشت. شعار او "خودت را بشناس بود". به اين ترتيب فلسفه با سقراط وارد مسير تازه اي شد.
انقلاب سقراط، وارد كردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در كانون توجه قرار دادن و تاكيد ورزيدن بر فن جدل و استدلال نظري است؛ و اين كار به معناي درون نگري، روي تافتن از جهان خارج و نظر كردن به انسان و خويشتن انسان است.
شيوه تعامل سقراط با ديگران پرسش و پاسخ بود. هدف، كشف اين بود كه شخص چقدر مي داند و واقعا به چه چيزي اعتقاد دارد.
سقراط از اين روش به نام تلنخوس (بازجویی) نام مي برد. او گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع میکرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش میگفت، همراه نشان میداد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، سپس تناقضات استدلالهای طرف مقابل آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، ادعاهایش را رد مینمود. سپس سقراط بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل، به نادانی خود پی میبرد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگ ترین دانش است.
سقراط هميشه عنوان مي كرد ما هيچ نمي دانيم و كساني را كه در عين ناداني، خود را دانا مي دانستند با سوالات و اثبات هاي خود كلافه مي كرد و اين شيوه سقراط براي بسياري آزار دهنده بود.
سقراط معتقد بود به دنبال ثروت و قدرت و شهرت بودن به سعادت منتهي نمي شود؛ سعادت پايدار تنها با در پيش گرفتن زندگاني عميق و انديشمندانه حاصل مي آيد.
از ديد سقراط، روح مهمترين جز آدمي است. همين كه روح به والاترين خيرش دست يافت، ديگر هيچ گونه علاقه اين جهاني برايش اهميت ندارد. روح، تفاوت ميان درست و غلط را مي شناسد. به گفته سقراط، عمل درست بايد از آگاهي روح نسبت به آنچه خوب است برخيزد نه اينكه جامعه اي ناآگاه آن را تحميل كند.
سقراط مي گفت كه يك حالت آرماني خوبي وجود دارد. زماني كه مردم اين حالت آرماني را تشخيص دهند و بفهمند، از انجام دادن عمل نادرست ناتوان خواهند بود. در اين حالت آن ها به طور طبيعي براي رسيدن به كمال تلاش خواهند كرد؛ و پا به پاي اين تلاش، شخصيت و زندگيشان بهتر مي شود. در نهايت آن ها سعادتمندتر مي شوند. گفت و شنود درباره موضوعات جدي به احتمال زياد مي تواند آدميان را به مراقبت از روحشان تشويق كند.
سقراط اعتقاد راسخ داشت كه هيچ كس دانسته خطا نمي كند. او استدلال مي كرد كساني كه عمل نادرستي انجام داده اند صرفا آنچه را واقعا درست بوده است در آن زمان نمي شناخته اند. به تعبير سقراط، ((زندگي ناآزموده براي انسان ارزش زيستن ندارد)).
به دليل اهميت آزمودن باورها و اعمال، سقراط به شدت جوانان را تشويق مي كرد كه خودشان فكر كنند. سقراط به جوانان توصيه مي كرد هر چيزي را كه آموخته اند، به جاي اينكه صرفا به نحو احمقانه اي تاييد كنند، به پرسش بگيرند. منظور او اين بود كه ابتدا معناي ((عمل درست)) را دريابند. به عبارت ديگر، آن ها بايد فيلسوف مي شدند و حكمت حقيقي را مي فهميدند. از اين طريق خطا كردن غيرممكن مي شد.
احترام و علاقه بی حدی که سقراط در نزد شاگردانش داشت، نه تنها به خاطر سابقه افتخار آمیز او در میدان جنگ، یا بی اعتنایی به مظاهر دنیا؛ بلکه بیش از همه به سبب فروتنی سقراط در عقل و حکمت بود. او مدعی حکمت نبود، بلکه تنها می گفت که با شور و شوق به دنبال آن می رود. مبدا فلسفه او همانا اعتراف به جهل خویشتن بود، آنچنان که می گفت: "دانم كه ندانم".
سقراط، برخلاف اكثر شهرونداني كه از او پيروي مي كردند، دموكراسي را اصلا يك نظام حكومتي ايدئال نمي ديد، و از كاوش ضعف هاي آن شرمسار نبود. يكي از اعتراضات اصلي سقراط به نحوه منصوب شدن افراد به مقام هاي سياسي بود. در آتن براي تمام شغل هاي سياسي، به جز فرماندهي نظامي، با قرعه كشي و به نحو تصادفي افرادي از ميان كساني كه در فهرست هاي خاندان هاي شهروندان بودند، انتخاب مي شدند. اما آن ها براي چنين شغل هايي هيچ آموزشي نديده بودند. سقراط اين عمل دموكراتيك خاص را حماقت محض مي دانست.
اين تفكر سقراط در نظام دموكراسي باعث شد عده اي زيادي كه اين فرصت را براي انتخاب شدن داشتند، عصباني شوند. در مجموع نوع تفكرات سقراط منجر به آن شد كه براي پاسخگويي به شاكيان در دادگاه حاضر شود. پس از بررسي و با راي بالا تصميم به اعدام سقراط گرفته شد.
پس از دفاعيات سقراط، يكي از دوستان وي نزد او رفت و پرسيد كه چرا در كار دفاع از خويش جدي نيست؟ سقراط در پاسخ گفت: ((آيا متوجه نشده اي كه من همه عمرم در حال آماده شدن بوده ام؟))
سقراط يادآور شد كه تمام زندگي اش را فقط بر سر مسئله درستي و نادرستي گذاشته است، چيزي كه به نظر او بهترين شيوه ممكن به منظور آماده شدن براي دفاع بود.
سقراط پس از آنكه مدت ها در زندان بود و به دليل اينكه هرگز حاضر نشد در دادگاه عذرخواهي و از مواضع خود عقب نشيني كند، سرانجام با نوشيدن اجباري جام زهر توسط زندانبان در سال 399 ق.م به خواب ابدي فرو رفت.
سقراط هيچ گاه زحمت نگارش انديشه هايش را به خود نداد. زندگي سقراط بيش تر به دست افلاطون و گزنفون كه از شاگردان او بودند بازسازي شده است. گزنفون در بند آخر اثرش به نام خاطرات سقراطي، درباره استادش مي نويسد: او براي من نمونه كامل نيكي و سعادت بود. اگر كسي مخالف اين نظر بود، بگذاريد صفات ديگران را با اوصاف سقراط مقايسه كند و سپس نظر دهد.
گردآورنده: محمد آیتی
منبع: كتاب سقراط، يونانی ای جويای حقيقت در عهد باستان و سايت http://fa.wikipedia.org