مادرید علیه مادرید؛ به استقبال یک دوئل تمام اسپانیا
متن پیش رو در نود منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
رویداد24-شنبه شب سن سیرو میلان میزبان بزرگانی است که می خواهند از شکیل ترین فستیوال فوتبال اروپا رونمایی کنند؛ رئال مادرید، آتلتیکو مادرید. برای دومین بار در تاریخ لیگ قهرمانان اروپا، تیم های فینالیست از یک شهر هستند که هر دو بار همین دو تیم مادریدی برگزار کننده فینال بودند. فینال این فصل بین دو تیم اسپانیایی برگزار می شود که اصلاً شباهتی بهم ندارند، و از اینرو رقابت بین آنها پر از تضاد است؛ چیزی مثل جنگ دارا و ندار، زور آزمایی بچه محصل و بچه متصل! و حتی شاید تضاد دو فرهنگ مختلف از دو طبقه جامعه. رئال با فلسفه فوتبال کاملاً هجومی بازی می کند، و آتلتیکو با فوتبال کاملاً دفاعی اما حساب شده. حساب قهرمانی های رئال از دست شان خارج شده، اما آتلتیکو فقط چند ثانیه با کسب اولین عنوان قهرمانی خود در لیگ قهرمانان فاصله داشت که سرخیو راموس همه آرزوهای آنها را بر باد داد. پایه گذار یکی بچه های محصل ایالت باسک اسپانیا بودند و بنیانگذاران تیم دیگر آدم های متصل، یعنی همان هایی که در آن زمان به پادشاه و سیستم حکومتی اسپانیا وصل بودند. یک طرف آنقدر پول دارد که همه ستاره های مستطیل سبز را به خدمت بگیرد، طرف دیگر هم حتی یک یورو بدون حساب و کتاب خرج نمی کند یعنی ندارد که بخواهد خرج کند. یک تیم هر ستاره و فوق ستاره ای را که اراده کند فوراً دست به جیب شده و آنقدر پول به پایش می ریزد تا آن بازیکن را به خدمت بگیرد مثل رونالدو، اما تیم دیگر به خاطر کم پولی یا بی پولی، چاره ای ندارد جز خریدن پیرمرد گل نزنی مثل فرناندو تورس.
و شنبه شب دیداری برگزار خواهد بین تمام این تفاوتها و تضادها. خیلی از اهالی فوتبال، رئال را مستحق قهرمانی می دانند به خاطر سوابق طولانی و پرافتخارش، سیستم بازی هجومی و زیبا، ستاره های بزرگ و محبوب، و البته به خاطر سبک فوتبال آتلتیکو که آن را کثیف می دانند. اما این همه داستان نیست؛ اگر نگاه عمیقتری به مسائل مرتبط با دو باشگاه داشته باشیم، چه بسا که خیلیها تغییر عقیده داده و دیگر اینقدر از بازی دفاعی شاگردان سیمئونه حرص نخورند و به سیمئونه حق بدهند که چرا با این سیستم بازی می کند.
برخی از مورخان ورزشی مدعی هستند باشگاه و هواداران رئالی که خیلی خیلی به سوابق و افتخارات پرشمار خود می نازند، بخش اعظم این فخر و مباهات را باید وامدار و سپاسگزار افراد بانفوذ و سیاسیون اسپانیایی در زمان سلطنت آلفونسوی سیزدهم باشند که تصمیم گرفتند برای خوشایند پادشاه اسپانیا و البته افزایش محبوبیت او در میان مردم و علاقمندان به فوتبال، باشگاه فوتبال رئال مادرید را تأسیس کرده و از این طریق توجه مردم را بیشتر به سمت پادشاه و خاندان سلطنتی جلب کنند. پس رئال از نظر سرمایه های مالی و حمایت های پشت پرده هیچ کمبودی نداشت؛ این تیم قدرتمند دوران درخشانی را سپری کرد و همه حریفان را قلع و قمع می کرد و در جاهایی که در درون زمین کاری از دست بازیکنان برنمی آمد، مسئولان و مدیران بانفوذ متصل به دربار دست به کار شده و برای موفقیت تیم شان از هرگونه اعمال نفوذ و فعالیت های غیرفوتبالی دریغ نمی کردند! اما در طول تاریخ، هیچ دورانی را نمی توان به یاد آورد که اقدامات و فعالیت های سلطنتی مورد حمایت پادشاهان، از سوی قشر متوسط و عامه مردم بدون پاسخ گذاشته شود. درست یک سال پس از تأسیس رئال مادرید توسط خاندان سلطنتی اسپانیا، گروهی از دانشجویان ایالت باسک برای عرض اندام و نوعی مبارزه خاموش با پادشاه، که در سال های آخر حکومت و پیش از فرار از اسپانیا، علناً از دیکتاتوری میگوئل پریمو ریورا حمایت می کرد، تیم فوتبال آتلتیکو مادرید را تشکیل دادند. و این سرآغازی بود برای رقابت، و البته مبارزه پنهان، بین دو تیمی که یکی برخاسته از دل مردم و دانشجویان بود و پایگاه خانواده سلطنتی آلفونسوی سیزدهم بود. پرواضح است که چنین نبردی را نمی توان برابر و عادلانه دانست، اما آنچه را که نمی توان برای همیشه سرکوب ساخت، اراده مردمی است. آتلتیکو از همان بدو تأسیس در هیچ دوره ای برتر و سرتر از رئال نبوده است، چه از زمانی که پادشاه اسپانیا برای کسب افتخار و شهرت پشت سرهم تورنمنت های معتبر بین المللی را برگزار و تمام عناوین قهرمانی را درو می کرد، اما آتلتیکو مجبور بود تا فقط به بازی در لیگ اسپانیا بسنده کند، و چه در تمام سال هایی که رئال به واسطه ستارگانی که داشت و گاهی به خاطر اعمال نفوذهای بیرون از زمین پیروز می شد و جام روی جام می گذاشت؛ با این همه عناوین قهرمانی، رئالیها پیش همه تیمها به موزه افتخارات خود پُز می دادند و فخر فروشی می کردند، اما آتلتیکو در اندیشه تثبیت آرمان تسلیم ناپذیری در تیمش بود. حکایت رقابت و مبارزه دو تیم شده بود مثل یک بچه پولدار و یک بچه فقیر که هر دو سر یک کلاس می نشستند. یکی به پول خود می نازد و آن را به رخ دیگری می کشد، اما بچه فقیر سعی می کند نداشته هایش را با کسب علم و داشتن روحیه محکم جبران کند. فقط طی ۳۰ سال، رئال مادرید پنج بار استادیوم خانگی خود را تغییر داد تا ورزشگاه بزرگتری در اختیار داشته باشند؛ رئال چند سال یکبار، اثاث کشی می کرد و به خانه جدید خود می رفت اما آتلتیکو حتی در دوره ای که موفقیت های بسیار زیادی در سطح باشگاه های اروپا به دست آورده بود، به خاطر مشکلات و بحران های مالی باشگاه مجبور به فروش استادیوم خانگی مترو پولیتن شد تا اینکه در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی استادیوم ویسنته کالدرون را به عنوان ورزشگاه خانگی خود افتتاح کرد. چرخ روزگار برای دو تیم اینگونه می گشت که رئال مادرید را با عناوینی مثل تیم کهکشانیها، سلطان یا شاه شاهان خطاب می کردند، اما آتلتیکو به خاطر نوع طراحی و رنگ لباس بازیکنانش، به تیم زیرشلواریها معروف شده بود.
اما اندیشه و باور ذاتی آتلتیکو طی همه آن سالها در یک چیز خلاصه می شد: تسلیم ناپذیری. یعنی این واقع بینی در بین اعضای تیم وجود داشت که رقیب از پشتوانه عظیم و بی انتهای پول و قدرت برخوردار است و شکست دادن آنها به این سادگی امکان پذیر نیست. از اینرو، فلسفه و شعاری را باور خود ساختند که اگر نمی توانیم راحت بر آنها پیروز شویم، تسلیم هم نخواهیم شد؛ اگر نمی توانیم آنها را به زمین بزنیم، زمین هم نخواهیم خورد؛ و اگر نمی شود به زانو درآورد، به زانو هم نمی افتیم!
و از همان روزها این اندیشه در بدنه باشگاه نفوذ کرد و کم کم برای آنها به باور تبدیل شد؛ باوری که رگه های آن را می توان حتی در سیستم بازی امروزی آتلتیکو هم مشاهده کرد. البته رئال مادرید از اواسط قرن گذشته دیگر ماهیت یک تیم متعلق به خاندان سلطنتی را نداشت و مردمیتر شد و از اینرو هواداران بسیار پرشماری از قشر عامه مردم را همراه خود دید؛ اما نه می توان فلسفه ریشه ای باشگاه را تغییر داد و نه می توان حافظه تاریخی مردم را از آنها گرفت، به همین علت هنوز هم بسیاری از فوتبال دوستان، رئال مادرید را تیمی متعلق و متصل به یک جریان بالا دستی می دانند؛ علاوه بر این، آلفونسوی سیزدهم و پسرش آنقدر در رئال خرج کردند و به آنها پول دادند که زیر بنای بسیار مطمئن و مستحکمی برای چندین دهه آینده این درست کردند؛ میراثی که رئال تا همین سالها هم از آن بهره برده و شاید به چند نسل بعدی هم برسد. بیچاره آتلتیکوی بی کس و بی پول........
بدون شک هر تیمی چه در لیگ قهرمانان و چه در لیگ های داخلی کشور، با توجه به داشتهها و نیروی انسانی که در اختیار دارد اقدام به برنامه ریزی و طراحی تاکتیک هایی می کند تا بهترین راه برای رسیدن به پیروزی و کسب عنوان قهرمانی را در اختیار بگیرد. بدون تردید سیمئونه اینگونه می اندیشد که وقتی بازیکنی مثل مسی یا رونالدو را ندارد تا بتواند خط دفاع و دروازه حریفان را ویران کند، پس باید از یک مهاجم فرصت طلب، هرچند تنبل، مثل فرناندو تورس استفاده کرد؛ یعنی سیمئونه و شاگردانش با این هدف در اکثر مسابقات خود وارد میدان می شوند که اگر فقط یک فرصت داشتی و آن را گل کردی، و مطمئن هستی همان یک گل هم برای پیروزی کافیست، پس دیگر چه لزومی دارد تا برای گرفتن توپ از حریف خودمان را به آب و آتش بزنیم تا مثلاً یک گل دیگر هم بزنیم!!؟ ما گل پیروزی را زده ایم، پس آنها هر کاری که می خواهند با توپ بکنند، تنها کاری که ما می کنیم اینست که تسلیم نشویم و از همان یک گل دفاع کنیم.
اگر بخواهیم همین نگاه عمیق را در مورد کهکشانی های رئال هم داشته باشیم، به این نتیجه مهم می رسیم که همه باشگاهها از ابتدا با یک فسلفه و ایدئولوژی خاص تأسیس و راه اندازی می شوند؛ فلسفه ای که نطفه حیات باشگاه بوده و آثار وجودی آن هم احتمالاً برای همیشه باقی می ماند. رئال هم از این قاعده مستثنی نیست؛ برای جذب بازیکنان جدید، سفید پوشان مادریدی علاوه بر نیازهای تاکتیکی و مسائل فنی، به جنبه های دیگری از جمله تبلیغات و اسپانسرهای مالی هم توجه می کنند. تمام بازیکنان مورد نظر مربی را جذب کرده و سایر امکانات موفقیت را در اختیار او قرار می دهند، اما از دادن یک چیز بسیار مهم به مربی خودداری می کنند، و آن هم زمان کافی برای پیاده کردن برنامه هاست. به نظر می رسد روحیه برتر و بالاتر بودن از دیگران هنوز هم در اندیشه های مسئولان و مدیران رئال وجود دارد؛ تصور اینکه مربی به هیچ وجه حق اشتباه کردن و بد نتیجه گرفتن ندارد، و در غیر اینصورت تنها گزینه آنها اخراج است، از تفکر خود کامل بینی و دگر ناقص بینی نشأت می گیرد؛ یعنی خود را کامل و بدون هیچ نقصی می پندارند و همه تقصیرات را بر گردن دیگران می اندازند.
و این رویه چیزی نیست که در مکتب تیمی مثل آتلتیکو پذیرفته باشد. آتلتیکو استعدادهای جوان و کمتر شناخته شده مثل سرخیو آگوئرو را به خدمت می گیرد، و در صورت پیشرفت و ارتقاء سطح کیفی، او را با سود بسیار بالایی به سایر تیم های بزرگ و متمول واگذار می کند.
و اما کلام آخر؛ با همه آنچه که در مورد سیاست های غیر قابل قبول در باشگاه رئال مادرید گفته شد، که می توان آنها را نقاط ضعف اساسی باشگاه دانست، با این وجود کهکشانی های مادرید به اندازه بیست برابر بیشتر از تیمی مثل آتلتیکو افتخار و عناوین قهرمانی دارد؛ این رئال است که شنبه برای کسب یازدهمین قهرمانی در اروپا به میدان می آید، این بازی های رئال مادرید است که میلیونها نفر از سرتاسر جهان را پای تلویزیون میخکوب می کند، و ستاره های رئال هستند که محبوبیت بی نظیری بین هواداران اسپانیایی و غیراسپانیایی دارند، و.... با همه آنچه که در مورد سیاست های قابل دفاع تیم سیمئونه گفتیم، اما آتلتیکو مادرید همان تیمی است که به دلیل نداشتن تجربه و سطح کیفی مناسب، در آخرین ثانیه های فینال دو سال قبل مغلوب ضربه سر سرخیو راموس می شود و در وقت های اضافه چنان مقهور هنرنمایی ستاره هایی مثل گرت بیل و کریستیانو رونالدو شدند که بعید نیست آثار منفی آن شکست، در بازی شنبه شب هم تأثیر خودش را بگذارد. پس آنچه که در پایان بر روی تابلو حک می شود، پیروزی یا شکست تیم است؛ یعنی همان نتیجه ای که به عنوان مهم ترین و اصلی ترین معیار موفقیت از نظر هواداران و کارشناسان قلمداد می شود. و انصافاً رئال مادرید، علاوه بر بازی های زیبایی که به نمایش می گذارد، از نظر نتیجه و کسب قهرمانی در جایگاهی قرار دارد که برای آتلتیکو قابل باور نیست. وقتی که مثلاً سرخیو راموس یا کریستیانو رونالدو جام قهرمانی را بالای سر خواهد برد، دیگر هیچ کس به فلسفه باشگاه، ماهیت مؤسسان و ارائه بازی تماشاگر پسند و ...... نه اهمیت می دهد و نه به آن فکر می کند!! ضرب المثلی در فوتبال اروپا رایج است که می گوید: با هر روش و سیستمی که تیم پیروز شود، همان سیستم حتماً روش موفق و درست بازی کردن است!
منبع: نود
و شنبه شب دیداری برگزار خواهد بین تمام این تفاوتها و تضادها. خیلی از اهالی فوتبال، رئال را مستحق قهرمانی می دانند به خاطر سوابق طولانی و پرافتخارش، سیستم بازی هجومی و زیبا، ستاره های بزرگ و محبوب، و البته به خاطر سبک فوتبال آتلتیکو که آن را کثیف می دانند. اما این همه داستان نیست؛ اگر نگاه عمیقتری به مسائل مرتبط با دو باشگاه داشته باشیم، چه بسا که خیلیها تغییر عقیده داده و دیگر اینقدر از بازی دفاعی شاگردان سیمئونه حرص نخورند و به سیمئونه حق بدهند که چرا با این سیستم بازی می کند.
برخی از مورخان ورزشی مدعی هستند باشگاه و هواداران رئالی که خیلی خیلی به سوابق و افتخارات پرشمار خود می نازند، بخش اعظم این فخر و مباهات را باید وامدار و سپاسگزار افراد بانفوذ و سیاسیون اسپانیایی در زمان سلطنت آلفونسوی سیزدهم باشند که تصمیم گرفتند برای خوشایند پادشاه اسپانیا و البته افزایش محبوبیت او در میان مردم و علاقمندان به فوتبال، باشگاه فوتبال رئال مادرید را تأسیس کرده و از این طریق توجه مردم را بیشتر به سمت پادشاه و خاندان سلطنتی جلب کنند. پس رئال از نظر سرمایه های مالی و حمایت های پشت پرده هیچ کمبودی نداشت؛ این تیم قدرتمند دوران درخشانی را سپری کرد و همه حریفان را قلع و قمع می کرد و در جاهایی که در درون زمین کاری از دست بازیکنان برنمی آمد، مسئولان و مدیران بانفوذ متصل به دربار دست به کار شده و برای موفقیت تیم شان از هرگونه اعمال نفوذ و فعالیت های غیرفوتبالی دریغ نمی کردند! اما در طول تاریخ، هیچ دورانی را نمی توان به یاد آورد که اقدامات و فعالیت های سلطنتی مورد حمایت پادشاهان، از سوی قشر متوسط و عامه مردم بدون پاسخ گذاشته شود. درست یک سال پس از تأسیس رئال مادرید توسط خاندان سلطنتی اسپانیا، گروهی از دانشجویان ایالت باسک برای عرض اندام و نوعی مبارزه خاموش با پادشاه، که در سال های آخر حکومت و پیش از فرار از اسپانیا، علناً از دیکتاتوری میگوئل پریمو ریورا حمایت می کرد، تیم فوتبال آتلتیکو مادرید را تشکیل دادند. و این سرآغازی بود برای رقابت، و البته مبارزه پنهان، بین دو تیمی که یکی برخاسته از دل مردم و دانشجویان بود و پایگاه خانواده سلطنتی آلفونسوی سیزدهم بود. پرواضح است که چنین نبردی را نمی توان برابر و عادلانه دانست، اما آنچه را که نمی توان برای همیشه سرکوب ساخت، اراده مردمی است. آتلتیکو از همان بدو تأسیس در هیچ دوره ای برتر و سرتر از رئال نبوده است، چه از زمانی که پادشاه اسپانیا برای کسب افتخار و شهرت پشت سرهم تورنمنت های معتبر بین المللی را برگزار و تمام عناوین قهرمانی را درو می کرد، اما آتلتیکو مجبور بود تا فقط به بازی در لیگ اسپانیا بسنده کند، و چه در تمام سال هایی که رئال به واسطه ستارگانی که داشت و گاهی به خاطر اعمال نفوذهای بیرون از زمین پیروز می شد و جام روی جام می گذاشت؛ با این همه عناوین قهرمانی، رئالیها پیش همه تیمها به موزه افتخارات خود پُز می دادند و فخر فروشی می کردند، اما آتلتیکو در اندیشه تثبیت آرمان تسلیم ناپذیری در تیمش بود. حکایت رقابت و مبارزه دو تیم شده بود مثل یک بچه پولدار و یک بچه فقیر که هر دو سر یک کلاس می نشستند. یکی به پول خود می نازد و آن را به رخ دیگری می کشد، اما بچه فقیر سعی می کند نداشته هایش را با کسب علم و داشتن روحیه محکم جبران کند. فقط طی ۳۰ سال، رئال مادرید پنج بار استادیوم خانگی خود را تغییر داد تا ورزشگاه بزرگتری در اختیار داشته باشند؛ رئال چند سال یکبار، اثاث کشی می کرد و به خانه جدید خود می رفت اما آتلتیکو حتی در دوره ای که موفقیت های بسیار زیادی در سطح باشگاه های اروپا به دست آورده بود، به خاطر مشکلات و بحران های مالی باشگاه مجبور به فروش استادیوم خانگی مترو پولیتن شد تا اینکه در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی استادیوم ویسنته کالدرون را به عنوان ورزشگاه خانگی خود افتتاح کرد. چرخ روزگار برای دو تیم اینگونه می گشت که رئال مادرید را با عناوینی مثل تیم کهکشانیها، سلطان یا شاه شاهان خطاب می کردند، اما آتلتیکو به خاطر نوع طراحی و رنگ لباس بازیکنانش، به تیم زیرشلواریها معروف شده بود.
اما اندیشه و باور ذاتی آتلتیکو طی همه آن سالها در یک چیز خلاصه می شد: تسلیم ناپذیری. یعنی این واقع بینی در بین اعضای تیم وجود داشت که رقیب از پشتوانه عظیم و بی انتهای پول و قدرت برخوردار است و شکست دادن آنها به این سادگی امکان پذیر نیست. از اینرو، فلسفه و شعاری را باور خود ساختند که اگر نمی توانیم راحت بر آنها پیروز شویم، تسلیم هم نخواهیم شد؛ اگر نمی توانیم آنها را به زمین بزنیم، زمین هم نخواهیم خورد؛ و اگر نمی شود به زانو درآورد، به زانو هم نمی افتیم!
و از همان روزها این اندیشه در بدنه باشگاه نفوذ کرد و کم کم برای آنها به باور تبدیل شد؛ باوری که رگه های آن را می توان حتی در سیستم بازی امروزی آتلتیکو هم مشاهده کرد. البته رئال مادرید از اواسط قرن گذشته دیگر ماهیت یک تیم متعلق به خاندان سلطنتی را نداشت و مردمیتر شد و از اینرو هواداران بسیار پرشماری از قشر عامه مردم را همراه خود دید؛ اما نه می توان فلسفه ریشه ای باشگاه را تغییر داد و نه می توان حافظه تاریخی مردم را از آنها گرفت، به همین علت هنوز هم بسیاری از فوتبال دوستان، رئال مادرید را تیمی متعلق و متصل به یک جریان بالا دستی می دانند؛ علاوه بر این، آلفونسوی سیزدهم و پسرش آنقدر در رئال خرج کردند و به آنها پول دادند که زیر بنای بسیار مطمئن و مستحکمی برای چندین دهه آینده این درست کردند؛ میراثی که رئال تا همین سالها هم از آن بهره برده و شاید به چند نسل بعدی هم برسد. بیچاره آتلتیکوی بی کس و بی پول........
بدون شک هر تیمی چه در لیگ قهرمانان و چه در لیگ های داخلی کشور، با توجه به داشتهها و نیروی انسانی که در اختیار دارد اقدام به برنامه ریزی و طراحی تاکتیک هایی می کند تا بهترین راه برای رسیدن به پیروزی و کسب عنوان قهرمانی را در اختیار بگیرد. بدون تردید سیمئونه اینگونه می اندیشد که وقتی بازیکنی مثل مسی یا رونالدو را ندارد تا بتواند خط دفاع و دروازه حریفان را ویران کند، پس باید از یک مهاجم فرصت طلب، هرچند تنبل، مثل فرناندو تورس استفاده کرد؛ یعنی سیمئونه و شاگردانش با این هدف در اکثر مسابقات خود وارد میدان می شوند که اگر فقط یک فرصت داشتی و آن را گل کردی، و مطمئن هستی همان یک گل هم برای پیروزی کافیست، پس دیگر چه لزومی دارد تا برای گرفتن توپ از حریف خودمان را به آب و آتش بزنیم تا مثلاً یک گل دیگر هم بزنیم!!؟ ما گل پیروزی را زده ایم، پس آنها هر کاری که می خواهند با توپ بکنند، تنها کاری که ما می کنیم اینست که تسلیم نشویم و از همان یک گل دفاع کنیم.
اگر بخواهیم همین نگاه عمیق را در مورد کهکشانی های رئال هم داشته باشیم، به این نتیجه مهم می رسیم که همه باشگاهها از ابتدا با یک فسلفه و ایدئولوژی خاص تأسیس و راه اندازی می شوند؛ فلسفه ای که نطفه حیات باشگاه بوده و آثار وجودی آن هم احتمالاً برای همیشه باقی می ماند. رئال هم از این قاعده مستثنی نیست؛ برای جذب بازیکنان جدید، سفید پوشان مادریدی علاوه بر نیازهای تاکتیکی و مسائل فنی، به جنبه های دیگری از جمله تبلیغات و اسپانسرهای مالی هم توجه می کنند. تمام بازیکنان مورد نظر مربی را جذب کرده و سایر امکانات موفقیت را در اختیار او قرار می دهند، اما از دادن یک چیز بسیار مهم به مربی خودداری می کنند، و آن هم زمان کافی برای پیاده کردن برنامه هاست. به نظر می رسد روحیه برتر و بالاتر بودن از دیگران هنوز هم در اندیشه های مسئولان و مدیران رئال وجود دارد؛ تصور اینکه مربی به هیچ وجه حق اشتباه کردن و بد نتیجه گرفتن ندارد، و در غیر اینصورت تنها گزینه آنها اخراج است، از تفکر خود کامل بینی و دگر ناقص بینی نشأت می گیرد؛ یعنی خود را کامل و بدون هیچ نقصی می پندارند و همه تقصیرات را بر گردن دیگران می اندازند.
و این رویه چیزی نیست که در مکتب تیمی مثل آتلتیکو پذیرفته باشد. آتلتیکو استعدادهای جوان و کمتر شناخته شده مثل سرخیو آگوئرو را به خدمت می گیرد، و در صورت پیشرفت و ارتقاء سطح کیفی، او را با سود بسیار بالایی به سایر تیم های بزرگ و متمول واگذار می کند.
و اما کلام آخر؛ با همه آنچه که در مورد سیاست های غیر قابل قبول در باشگاه رئال مادرید گفته شد، که می توان آنها را نقاط ضعف اساسی باشگاه دانست، با این وجود کهکشانی های مادرید به اندازه بیست برابر بیشتر از تیمی مثل آتلتیکو افتخار و عناوین قهرمانی دارد؛ این رئال است که شنبه برای کسب یازدهمین قهرمانی در اروپا به میدان می آید، این بازی های رئال مادرید است که میلیونها نفر از سرتاسر جهان را پای تلویزیون میخکوب می کند، و ستاره های رئال هستند که محبوبیت بی نظیری بین هواداران اسپانیایی و غیراسپانیایی دارند، و.... با همه آنچه که در مورد سیاست های قابل دفاع تیم سیمئونه گفتیم، اما آتلتیکو مادرید همان تیمی است که به دلیل نداشتن تجربه و سطح کیفی مناسب، در آخرین ثانیه های فینال دو سال قبل مغلوب ضربه سر سرخیو راموس می شود و در وقت های اضافه چنان مقهور هنرنمایی ستاره هایی مثل گرت بیل و کریستیانو رونالدو شدند که بعید نیست آثار منفی آن شکست، در بازی شنبه شب هم تأثیر خودش را بگذارد. پس آنچه که در پایان بر روی تابلو حک می شود، پیروزی یا شکست تیم است؛ یعنی همان نتیجه ای که به عنوان مهم ترین و اصلی ترین معیار موفقیت از نظر هواداران و کارشناسان قلمداد می شود. و انصافاً رئال مادرید، علاوه بر بازی های زیبایی که به نمایش می گذارد، از نظر نتیجه و کسب قهرمانی در جایگاهی قرار دارد که برای آتلتیکو قابل باور نیست. وقتی که مثلاً سرخیو راموس یا کریستیانو رونالدو جام قهرمانی را بالای سر خواهد برد، دیگر هیچ کس به فلسفه باشگاه، ماهیت مؤسسان و ارائه بازی تماشاگر پسند و ...... نه اهمیت می دهد و نه به آن فکر می کند!! ضرب المثلی در فوتبال اروپا رایج است که می گوید: با هر روش و سیستمی که تیم پیروز شود، همان سیستم حتماً روش موفق و درست بازی کردن است!
منبع: نود