سرپرستانی که خود بیسرپرستند!
ابوالفضل زاهدیپور*
رویداد۲۴- هر فردی از دو حالت خارج نیست. یا کفیل است و سرپرست و یا مکفول است و تحت سرپرستی. میگویند حادثه خبر نمیکند و هر آن ممکن است جای این دو عوض شود!
پرده اول:
هنوز چند صباحی است که ازدواج کردهام و زندگی رویاییام با شوهری که حاصل عشقم است شکل گرفته است. هر روز از صبح تا شب در خانهای که به سختی آن را پیدا کردیم برای عشقم که الان شوهر قانونیام است بهترین غذاها را درست میکنم. خانهای کوچک اما صمیمی داریم. بعضی شبها میرویم بیرون و با حقوق نه چندان بالای شوهرم ولی با عشق و آرامش، فست فودی میخوریم و عاشقانه قدم میزنیم و به خانه کوچک اما زیبایمان برمی گردیم.
پرده دوم:
به ناگاه تلفن زنگ میزند و صدایی غمگین و ناراحت میگوید آیا شما همسر آقای ... هستید؟ وحشتی درونم را میگیرد و میگویم بله. مگر چه شده است؟ میگویند تا بیمارستان بیایید. میروم و با صحنهای روبرو میشوم که داغش تا ابد بر دلم میماند. تصادف، مرگ و ...
پرده سوم:
اینک زنی بیسرپرست شدهام، پدر و مادرم توانی و خرجی برای من ندارند. پدرشوهرم که فوت کرده است. مادرشوهرم که با دیگری ازدواج کرده است. هیچ کاری هم ندارم. اجاره خانه سرآمده است. خدایا چه کنم؟
الو! کاریابی؟ من به دنبال کارم. در حرفه خاصی تخصص ندارم. منشی نمیخواهید؟
چند مکان به من معرفی میشود، در نهایت چیزی جز پیشنهادات شرم آور نصیبم نمیشود.
الان چند سال است که با سختی زندگی میکنم و آشیانه عشقم به تله خاکی از غم و اندوه و گذران زندگی سخت تبدیل شده است. خدایا...؟!!!
پشت پرده:
زنان سرپرست خانوار، در حقیقت زنان بیسرپرست شدهای هستند که به واسطه جبر روزگار بجای اینکه بر کسی تکیه کنند حال باید خود تکیهگاه خانوادهای باشند که هیچ گریزی از آن ندارند. این زنان مطلقه یا بیوه، افرادی در جامعه هستند که دست تقدیر چنان کرده که باید گلیم خود را از آب بکشند. اما چگونه؟ طبیعتا این افراد بواسطه اینکه خود و جامعهشان در سلامت بمانند میبایست که از سوی متولیان حاکم مورد حمایت و رسیدگی قرار گیرند. سؤال این است که فی الواقع چه نهادهایی در کشور ما پاسخگوی مشکلات چنین افرادی هستند؟ آیا این نهادها به نحو درست و متعالی وظیفه خود را انجام میدهند؟ آیا توان و اجرای رسیدگی و حل مشکلات مادی و معنوی این افراد را دارند؟ طبیعتا جوامع توسعه یافته برای اینگونه افراد، پیش از بروز هر حادثهای و در جهت نگه داشت سلامت روح و روان جامعه، رسیدگی مضاعفی به اینگونه افراد مینماید، چراکه هر زن سرپرست خانوار، هم خودش و هم افراد تحت تکفلش در آستانه و لمس مشکلات و آسیبهای اجتماعی قرار دارند و با کوچکترین تلنگری به دامان این آسیبها و سوء استفاده کنندگان میافتند. در ایران با نگاهی به آمار و تعداد این زنان سرپرست خانوار میبینیم که به علت بروز بحرانهای اجتماعی و حوادث غیرقابل پیش بینی و تراکم جمعیت، هر روز بر تعداد این زنان سرپرست خانوار افزوده میشود. وقتی در این کشور در حالت خوشبینانه از هر چهار ازدواج یکی به طلاق منجر میشود، وقتی تعداد تصادفات جادهای ما بسیار بالاست و مردان زیادی در این جادهها کشته و یا از کار افتاده میشوند، وقتی بیکاری در کشور موج میزند، وقتی نرخ اعتیاد در کشور بالا میرود و مردان زیادی در دام اعتیاد افتاده و بیقید و بیاراده شده و توانایی اداره زندگی خود را ندارند، وقتی مرد خانواده به هر دلیلی سر از زندان در میآورد، وقتی در اثر درگیری های شدید، پس از ۳۰ سال زندگی مشترک با وجود بچههای قد و نیم قد، مادر و پدر از یکدیگر جدا میشوند و مادر میماند و کوهی از مشکلات پیش رو، آنگاه است که دولت برای حل چنین معضلاتی باید که چارهای عمیق بکند وگرنه این تازه اول مشکل و بحران عظیمی است که دامان جامعه را میگیرد و روح جامعه را مکدر میکند. چنین زنانی طبیعتا اگر به موقع حمایت نشوند خواسته یا ناخواسته دچار آسیبهایی میشوند که دیگر با هیچ حمایت و بودجهای نمیتوان درستش کرد چرا که جامعه نیز در اثر این آلودگی، خود نیز آلوده میشود. بسیارند زنانی که ناخواسته دچار مصیبت شده و اینک در مقام یک سرپرست خانوار، میبایست جور تامین مخارج زندگی و بچههای خود و مسایل مالی و روحی و عاطفی زندگی را بکشند. دراین میان مشکلات اجتماعی نظیر گرانی و وضعیت اسف بار اقتصادی، نداشتن سرمایه و ذخیره مالی، نداشتن مسکن و سرپناه، نداشتن کار جهت تامین نیازهای اولیه مالی، نبود چتر حمایتی مناسب از سوی دولت و عدم حمایت لازم و به موقع ازسوی نهادهایی که طبق قانون وظیفه حراست و حمایت از این افراد را دارند نظیر بهزیستی، کمیته امداد، بخش توانمندسازی شهرداری و ... باعث میشود تا وضعیت این سرپرستان بیسرپرست روز به روز وخیمتر شود. اینجاست که جامعه بخاطر عدم کنترل و پیشگیری لازم دچار بزههای گوناگونی میشود که این زنان قربانی آن هستند. اعتیاد، فساد در اثر فقر، خودکشی، سرقت، باندبازی و ... همه و همه از مصایب این ناهنجاری ناخواسته است.
متولیان امور با اینکه از عملیات کاری خود در رفع این معضل صحبت کرده و آمار و گزارش عملکرد خود را میدهند متاسفانه از یک نقیصه بزرگ برخوردارند و آن هم عدم اطلاعات و آمار درست از میزان و تعداد زنان بیپرستی که در جای جای این کشور با مشکلات متعدد دست و پنجه نرم میکنند. این متولیان هنوز نمیدانند که چه تعداد افرادی به این گودال بزرگ افتادهاند و چه تعداد افرادی هستند که بخاطر حفظ آبروی خود هم که شده به چنین نهادها و سازمانهایی مراجعه نمیکنند و حاضر هم نیستند که مراجعه کنند چراکه در مراجعات همدردان خود به وضوح دیدهاند که بسیاری از همدردانشان نه تنها مشکلشان حل نشده که دچار مشکلات عدیده دیگری نیز شدهاند. متاسفانه قوانین حاکم بر کشور در راستای حمایت از زنان سرپرست خانوار، علاوه بر اینکه جامع و کامل نیست در اجرای آن نیز بسیار ضعیف عمل شده است. بعضی از متولیان کم کاری خود را در این زمینه با مشکل کمبود بودجه توجیه کردهاند و اقرار دارند که نمیتوانند همه این افراد را مورد حمایت قرار دهند. از سوی دیگر اندک حمایت مالیشان که چیزی حدود ۵۰ هزار تومان در ماه است را با یک حساب سر انگشتی، میبینیم که در حد یک بازی بچه ساکت کن بیش نیست. وقتی خط فقر در کشور یک میلیون تومان اعلام شده چطور یک نفر میتواند با ۵۰ هزار تومان، هم زنده بماند، هم اجاره منزل دهد، هم هزینه آب و برق خود را تسویه کند و ... فرض بگیریم که چنین زنی به دنبال کار باشد. متاسفانه بیکاری به اوج خود رسیده و شرایط کاری برای چنین زنانی اصلا فراهم نیست چه بسا که در بسیاری از مراکز خصوصی، این افراد، نگران حیثیت و سلامت جسم و روح خود هستند. تن فروشی و خودفروشی بیشترین پیشنهادی است که به این افراد میشود. در چنین شرایطی به نظر میرسد که دولت کار بسیار سختی را در حل مشکلات این قشر از جامعه که گرفتار تقدیر روزگار شدهاند در پیش رو دارد و البته دولت هیچ چارهای ندارد بجز اینکه باید معضلات و مشکلات این افراد را بطور جداگانه و خاص و اورژانسی ببیند و چاره کند. در غیراینصورت اخلاق و سلامت جامعه هر روز بیش از گذشته به انحطاط کشیده خواهد شد.
*روزنامه نگار
منبع: دوهفته نامه آیت ماندگار
پرده اول:
هنوز چند صباحی است که ازدواج کردهام و زندگی رویاییام با شوهری که حاصل عشقم است شکل گرفته است. هر روز از صبح تا شب در خانهای که به سختی آن را پیدا کردیم برای عشقم که الان شوهر قانونیام است بهترین غذاها را درست میکنم. خانهای کوچک اما صمیمی داریم. بعضی شبها میرویم بیرون و با حقوق نه چندان بالای شوهرم ولی با عشق و آرامش، فست فودی میخوریم و عاشقانه قدم میزنیم و به خانه کوچک اما زیبایمان برمی گردیم.
پرده دوم:
به ناگاه تلفن زنگ میزند و صدایی غمگین و ناراحت میگوید آیا شما همسر آقای ... هستید؟ وحشتی درونم را میگیرد و میگویم بله. مگر چه شده است؟ میگویند تا بیمارستان بیایید. میروم و با صحنهای روبرو میشوم که داغش تا ابد بر دلم میماند. تصادف، مرگ و ...
پرده سوم:
اینک زنی بیسرپرست شدهام، پدر و مادرم توانی و خرجی برای من ندارند. پدرشوهرم که فوت کرده است. مادرشوهرم که با دیگری ازدواج کرده است. هیچ کاری هم ندارم. اجاره خانه سرآمده است. خدایا چه کنم؟
الو! کاریابی؟ من به دنبال کارم. در حرفه خاصی تخصص ندارم. منشی نمیخواهید؟
چند مکان به من معرفی میشود، در نهایت چیزی جز پیشنهادات شرم آور نصیبم نمیشود.
الان چند سال است که با سختی زندگی میکنم و آشیانه عشقم به تله خاکی از غم و اندوه و گذران زندگی سخت تبدیل شده است. خدایا...؟!!!
پشت پرده:
زنان سرپرست خانوار، در حقیقت زنان بیسرپرست شدهای هستند که به واسطه جبر روزگار بجای اینکه بر کسی تکیه کنند حال باید خود تکیهگاه خانوادهای باشند که هیچ گریزی از آن ندارند. این زنان مطلقه یا بیوه، افرادی در جامعه هستند که دست تقدیر چنان کرده که باید گلیم خود را از آب بکشند. اما چگونه؟ طبیعتا این افراد بواسطه اینکه خود و جامعهشان در سلامت بمانند میبایست که از سوی متولیان حاکم مورد حمایت و رسیدگی قرار گیرند. سؤال این است که فی الواقع چه نهادهایی در کشور ما پاسخگوی مشکلات چنین افرادی هستند؟ آیا این نهادها به نحو درست و متعالی وظیفه خود را انجام میدهند؟ آیا توان و اجرای رسیدگی و حل مشکلات مادی و معنوی این افراد را دارند؟ طبیعتا جوامع توسعه یافته برای اینگونه افراد، پیش از بروز هر حادثهای و در جهت نگه داشت سلامت روح و روان جامعه، رسیدگی مضاعفی به اینگونه افراد مینماید، چراکه هر زن سرپرست خانوار، هم خودش و هم افراد تحت تکفلش در آستانه و لمس مشکلات و آسیبهای اجتماعی قرار دارند و با کوچکترین تلنگری به دامان این آسیبها و سوء استفاده کنندگان میافتند. در ایران با نگاهی به آمار و تعداد این زنان سرپرست خانوار میبینیم که به علت بروز بحرانهای اجتماعی و حوادث غیرقابل پیش بینی و تراکم جمعیت، هر روز بر تعداد این زنان سرپرست خانوار افزوده میشود. وقتی در این کشور در حالت خوشبینانه از هر چهار ازدواج یکی به طلاق منجر میشود، وقتی تعداد تصادفات جادهای ما بسیار بالاست و مردان زیادی در این جادهها کشته و یا از کار افتاده میشوند، وقتی بیکاری در کشور موج میزند، وقتی نرخ اعتیاد در کشور بالا میرود و مردان زیادی در دام اعتیاد افتاده و بیقید و بیاراده شده و توانایی اداره زندگی خود را ندارند، وقتی مرد خانواده به هر دلیلی سر از زندان در میآورد، وقتی در اثر درگیری های شدید، پس از ۳۰ سال زندگی مشترک با وجود بچههای قد و نیم قد، مادر و پدر از یکدیگر جدا میشوند و مادر میماند و کوهی از مشکلات پیش رو، آنگاه است که دولت برای حل چنین معضلاتی باید که چارهای عمیق بکند وگرنه این تازه اول مشکل و بحران عظیمی است که دامان جامعه را میگیرد و روح جامعه را مکدر میکند. چنین زنانی طبیعتا اگر به موقع حمایت نشوند خواسته یا ناخواسته دچار آسیبهایی میشوند که دیگر با هیچ حمایت و بودجهای نمیتوان درستش کرد چرا که جامعه نیز در اثر این آلودگی، خود نیز آلوده میشود. بسیارند زنانی که ناخواسته دچار مصیبت شده و اینک در مقام یک سرپرست خانوار، میبایست جور تامین مخارج زندگی و بچههای خود و مسایل مالی و روحی و عاطفی زندگی را بکشند. دراین میان مشکلات اجتماعی نظیر گرانی و وضعیت اسف بار اقتصادی، نداشتن سرمایه و ذخیره مالی، نداشتن مسکن و سرپناه، نداشتن کار جهت تامین نیازهای اولیه مالی، نبود چتر حمایتی مناسب از سوی دولت و عدم حمایت لازم و به موقع ازسوی نهادهایی که طبق قانون وظیفه حراست و حمایت از این افراد را دارند نظیر بهزیستی، کمیته امداد، بخش توانمندسازی شهرداری و ... باعث میشود تا وضعیت این سرپرستان بیسرپرست روز به روز وخیمتر شود. اینجاست که جامعه بخاطر عدم کنترل و پیشگیری لازم دچار بزههای گوناگونی میشود که این زنان قربانی آن هستند. اعتیاد، فساد در اثر فقر، خودکشی، سرقت، باندبازی و ... همه و همه از مصایب این ناهنجاری ناخواسته است.
متولیان امور با اینکه از عملیات کاری خود در رفع این معضل صحبت کرده و آمار و گزارش عملکرد خود را میدهند متاسفانه از یک نقیصه بزرگ برخوردارند و آن هم عدم اطلاعات و آمار درست از میزان و تعداد زنان بیپرستی که در جای جای این کشور با مشکلات متعدد دست و پنجه نرم میکنند. این متولیان هنوز نمیدانند که چه تعداد افرادی به این گودال بزرگ افتادهاند و چه تعداد افرادی هستند که بخاطر حفظ آبروی خود هم که شده به چنین نهادها و سازمانهایی مراجعه نمیکنند و حاضر هم نیستند که مراجعه کنند چراکه در مراجعات همدردان خود به وضوح دیدهاند که بسیاری از همدردانشان نه تنها مشکلشان حل نشده که دچار مشکلات عدیده دیگری نیز شدهاند. متاسفانه قوانین حاکم بر کشور در راستای حمایت از زنان سرپرست خانوار، علاوه بر اینکه جامع و کامل نیست در اجرای آن نیز بسیار ضعیف عمل شده است. بعضی از متولیان کم کاری خود را در این زمینه با مشکل کمبود بودجه توجیه کردهاند و اقرار دارند که نمیتوانند همه این افراد را مورد حمایت قرار دهند. از سوی دیگر اندک حمایت مالیشان که چیزی حدود ۵۰ هزار تومان در ماه است را با یک حساب سر انگشتی، میبینیم که در حد یک بازی بچه ساکت کن بیش نیست. وقتی خط فقر در کشور یک میلیون تومان اعلام شده چطور یک نفر میتواند با ۵۰ هزار تومان، هم زنده بماند، هم اجاره منزل دهد، هم هزینه آب و برق خود را تسویه کند و ... فرض بگیریم که چنین زنی به دنبال کار باشد. متاسفانه بیکاری به اوج خود رسیده و شرایط کاری برای چنین زنانی اصلا فراهم نیست چه بسا که در بسیاری از مراکز خصوصی، این افراد، نگران حیثیت و سلامت جسم و روح خود هستند. تن فروشی و خودفروشی بیشترین پیشنهادی است که به این افراد میشود. در چنین شرایطی به نظر میرسد که دولت کار بسیار سختی را در حل مشکلات این قشر از جامعه که گرفتار تقدیر روزگار شدهاند در پیش رو دارد و البته دولت هیچ چارهای ندارد بجز اینکه باید معضلات و مشکلات این افراد را بطور جداگانه و خاص و اورژانسی ببیند و چاره کند. در غیراینصورت اخلاق و سلامت جامعه هر روز بیش از گذشته به انحطاط کشیده خواهد شد.
*روزنامه نگار
منبع: دوهفته نامه آیت ماندگار
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط