چند نکته درباره قتل بابک خرمدین / قوانین، پاشنه آشیل قتلهای خانوادگی در ایران
رویداد۲۴ شادی مکی: رفته رفته وضعیت جامعه ما شبیه، اقتباسی زشتتر از داستانهای جنایی و فیلمهای ژانر تریلر میشود، نه به این دلیل که زیاد پای این فیلمها نشستهایم یا زیاد داستان جنایی میخوانیم به دلیل اینکه گویا در آستانه یک فروپاشی و بحران اجتماعی قرار گرفتهایم.
در سالهای اخیر مرتبا خبرهایی درخصوص قتلهای فجیع با زمینه خانوادگی میشنویم. در فاصله سال ۹۴ که رئیس شورای شهر کلاچای با به آتش کشیدن خانه موجب قتل همسر و دو فرزندش شد، تا اردیبهشت ۹۹ که مادری دختر ۲۱ ساله خود را در شهرستان فسا با شال خفه کرد قتلهای دیگری نیز به وقوع پیوسته است، اما شاید باید اوج این قتلها را در یکسال اخبر مورد توجه قرار داد. ریحانه عامری ۲۲ ساله با ضربات تبر پدر در خرداد ماه ۹۹ به قتل رسید، رومینای ۱۳ ساله نیز در همین تاریخ قربانی ضربات داس پدرش شد. در واقع میتوان گفت طی یکسال گذشته و در فواصل بسیار کم از یکدیگر وقوع قتلهایی فجیع و ترسناک در کشور خبرساز شدند، قتلهایی که همگی آنها توسط اعضای درجه یک خانواده و عمدتا پدران و برادران صورت گرفته بودند، قتلهایی که عمده آنها مجازات قابل توجهی برای قاتل یا قاتلین به دنبال نداشتند.
دو روز پیش اما یکی از تکاندهندهترین و سیاهترین قتلهای خانوادگی در کشور افشا شد. کارگردانی به نام «بابک خرمدین» توسط والدینش به فجیعترین شکل ممکن به قتل میرسد، پدر و مادر پیر، مرد ۴۷ ساله را با خوراندن دارو بیهوش کرده و بعد با ضربات چاقو به قتل میرسانند. از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۱۲ نیمه شب هم مشغول مثله کردن او میشوند. قطعات او را در کیسههای زباله سیاه و چمدان ریخته و در سطل زبالههای چند منطقه مختلف از شهر تهران پراکنده میکنند. فیلمی هم در رسانهها منتشر میشود که لحظه ورود خونسردانه والدین به آسانسور مجتمع مسکونی را به همراه کیسههای حاوی قطعات بدن بابک به تصویر میکشد.
پیرمرد بعد از دستگیری علت این قتل عجیب و برنامهریزی شده را آزارهای مکرر فرزندش و خلوت کردن و رابطه جنسی او با دانشجویان دخترش در منزل عنوان میکند. او در نهایت خدا رو شکر کرده و میگوید که از قتل فرزندش پشیمان نیست و احساس خوبی دارد. در این بین، اما کسی با مادر بابک صحبت نکرده است.
دوستان و نزدیکان بابک خرمدین، اما نظری متفاوت دارند آنها معتقدند که برعکس گفتههای پدر او، بابک عاشق والدینش بوده است، به دلیل دلتنگی دوره دکتری در انگلیس را رها کرده و نزد والدینش باز میگردد، آنها میگویند بابک با همه دانشجوهایش رفیق بود، اما نوع رفتارهای او با آنچه که والدین میگویند فرق داشته است.
دو روز بعد مشخص میشود که بابک تنها قربانی والدین خود ن بوده است. پیرزن و پیرمرد اعتراف میکنند که دختر و داماد سابق خود را هم با همین روش کشته و مثله کردهاند. قربانی این فرزندکشی سیاه اینبار نه یک کودک یا نوجوان غالبا دختر، که افرادی بزرگسالند که از قضای یکی از آنها هم مردی میانسال و چهرهای معروف است و قاتلین این افراد هم نه جوانانی پرزور و خشمگین که پیرمرد و پیرزنی فرتوت و پیر هستند.
سهم قوانین در وقوع قتلهای خانوادگی
به گزارش رویداد ۲۴ قتل مشمئزکننده بابک خرمدین توسط والدینش زنگ خطر را به صدا درآورده است، گویا که کشور ما در آستانه فروپاشی عمیق روانی و اجتماعی قرار دارد. این بحران طبعا عللی دارد که باید مورد بررسی قرار گرفته و با کمک گرفتن مسئولان از متخصصان برای حل آنها چارهاندیشی شود. در این گزارش برخی از این علل مورد بررسی قرار میگیرد.
سهم قوانین در پیشگیری و مجازات اعمال مجرمانه نه ناچیز است و نه قابل کتمان، اما در کشور ما قوانین در حمایت از دو گروه «فرزندکشان» و به اصطلاح «ناموسکشان» نگاشته شده است، بسیاری از وکلا بر این نکته تاکید دارند که وقتی پای کشتن فرزند به میان میآید یا علت قتل مساله ناموسی است قوانین ما به راحتی از کنار مساله میگذرد. به عنوان مثال مجازات پدر فرزند کش تنها ۳ تا ۱۰ سال حبس است، و مادری که معاون قتل بوده است به ۱۵ سال حبس محکوم میشود در این بین اگر مادر مباشر قتل باشد امکان قصاص او وجود دارد این سختگیری نسبت به زنان در قتل فرزندان هم نه در حمایت از فرزند که تنها به دلیل همان نگاه مردسالارانهای است که همه چیز از جمله زن و فرزند را ملک مرد میداند و زن حق ندارد نسبت به این حقوق مالکانه دست درازی کند.
نتیجه چنین رویکردی در قوانین است که پدر رومینا اشرفی به راحتی او را با ضربات داس به قتل میرساند در حالیکه پیش از آن کسب اطلاع کرده که مجازات قصاص در انتظارش نیست، در نهایت هم اشد مجازات در نظر گرفته شده برای او تنها ۹ سال حبس بود و بس، ق وانین خون ریخته شده بر سر و صورت برادر ۴ ساله رومینا را که زمان قتل در کنار او خوابیده بوده نمیبینند، قوانین آشفتگی روانی این کودک را در سالهای بزرگسالی نمیبینند اصلا مگر مهم است؟ پدری که مالک روح و جسم فرزند است یکی را میکشد و دیگری را تا پایان عمر در خطر افتادن به دامان انواع بیماریهای روانی قرار میدهد.
در سایه این رویکرد قوانین، نامزد یا همان پسرعموی فاطمه بریهی ۱۸ ساله او را با عنوان مسائل ناموسی سر میبرد و بعد با رضایت پدر که، ولی دم است آزاد میشود در این بین تنها رضایت پدر مهم است که به صورت غیرمستقیم این قتل را مورد تایید قرار داده.
نقص قوانین در حوزه زنان و فرزندان آنقدر مشهود است که اگر واقعا والدین بابک عاملان این قتل دردناک و برنامهریزی شده باشند به دلیل حقوق مالکانه خود بر این فرزند میانسال مجازات زیادی را تجربه نخواهند کرد در چنین وضعیتی باید هم پدر خدا را شاکر باشد که انسانی را تنها به دلیل اختلافات رفتاری و سلیقهای کشته، اما مجازات چندانی هم در انتظارش نیست.
اگر چه چند روز پیش معاون زنان و خانواده رئیس جمهوری از تصویب لایحه اصلاح ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی مربوط به تشدید مجازات پدر در صورت قتل فرزند در کمیسیون لوایح دولت خبر داد، اما قطعا تا تبدیل این لایحه به قانون سالهای طولانی وقت لازم است و در نهایت هم مشخص نیست این لایحه تا چه میزان میتواند به کاهش فرزندکشی در جامعه کمک کند.
آموزههایی که رنگ خون دارند
وقوع این قتلهای اسفبار علل دیگری هم دارد آموزش و عرفی که طی اعصار و قرون در جامعه ما شکل گرفته و در روحیات و نوع نگاه مردم ما ریشه دوانده است نقشی به شدت پررنگ در وقوع قتلهای خانوادگی دارد. قتلهایی که گاهی نام آن را فرزندکشی و گاهی ناموسی کشی میگذاریم. والدین بابک ریشه در نسل گذشته دارند و رشد و پرورش آنها توسط افرادی که ۲، ۳ نسل قبل از امروز میزیستهاند صورت گرفته است. نسلی که در آن خانواده و تشکیل آن حرمتی ویژه داشت و پدر یا مادر شدن وظیفهای حتمی بود.
با این حال مرد و زنی از همین نسل و تحت همین آموزشها آنطور که اعتراف کردهاند تنها به یک دلیل دست به این جنایت هولناک زدهاند بروز رفتارهایی از سوی فرزندشان که مورد قبول آنها نبوده است و البته آزارهایی که میگویند از سوی فرزنداشان تحمل میکردهاند.
در این شرایط دو آموزه قدیمی و سنتی به شدت در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. آموزهای که خانواده و رابطه والدین و فرزندان را به شدت مقدس میشمارد و آموزهای که قتل را به برخی بهانهها مباح و روا میداند. قتلهای که اصطلاحا قتل ناموسی خوانده میشوند قتلهایی هستند که در قوانین و عرف ما مجاز شمرده میشوند آنچنانکه بر اساس ماده ۶۳۰ مجازات اسلامی «هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد، میتواند در همان حال آنان را به قتل برساند» چرا که مرد حق دارد خشم خود را به هر شکل ممکن در چنین شرایطی بروز دهد. افسار نزدن به حس مالکانه مردان از همینجا و از همین آموزهها نشات گرفته و یکبار به نام فرزندکشی و بار دیگر به نام زنکشی سربر میآورد.
این آموزهها در تار و پود باور بسیاری از مردم ایران چه زن و چه مرد رسوخ کرده است، این رویکرد نهادینه شده در جامعه ما راه را برای قتل و کشتار به هر بهانهای به شدت هموار کرده و حتی با دادن دستاویز و توجیه اخلاقی و مذهبی و... قبح عمل قتل و گرفتن جان یک انسان را از بین برده است. این رویکرد فرهنگی باعث شده که هر وقت نوع زندگی اعضای خانواده برای عناصر ذکور آن و در مواردی حتی برای زنان خانواده قابل تحمل نباشد دست خود را به خون نزدیکان خود آغشته کنند.
در ماجرای بابک خرمدین هم به نظر میرسد آنچه پیروز میدان شده است نه عشق به خانواده و برخورد معقولانه در شرایط تنگنا که توجیه قتل یک انسان به بهانه تفاوتهای رفتاری است. همین فرهنگ و آموزه باعث میشود پدر بیهیچ شرمساری بابت قتلی چنین فاجعهبار و همراه با حیله فرزند میانسالش دست به آسمان برده و شکرگزار باشد و مادر هم تمامی احساسات مادرانه خود را کنار گذاشته و در کنار پدر ۷ ساعت مشغول مثله کردن فرزند باشد.
بیشتر بخوانید: دلایل قتلهای جنونآمیز خانوادگی/ چرا فرزندکشی زیاد شده است؟
افراطیگری، زمینهساز زنکشی/ تبعات فشار بر مردان برای کنترل حجاب زنان در جامعه چیست؟
سلامت روان و کنترل خشم پازل گمشده جامعه ایرانی
به گزارش رویداد ۲۴، اما چنین قتلی از منظر سلامت روان و فاکتورهای مرتبط با آن مانند میزان خشونت، میزان افسردگی و اضطراب و میزان نشاط اجتماعی قابل بررسی است.
۴ سال پیش بود که موسسه معتبر گالوپ کشورهای ایران، عراق و سودان جنوبی را عصبانیترین کشورهای دنیا معرفی کرد. بر اساس گزارش این موسسه۵۰درصد جمعیت ایران عصبانی هستند. کاهش آستانه تحمل یکی از علل این عصبانیت است که در سالهای اخیر جامعهشناسان و روانشناسان نسبت به آن هشدار میدهند.
از سوی دیگر در سال ۹۸ سعید نمکی، وزیر بهداشت ایران، درباره شیوع افسردگی و مشکلات و اختلالات روانی در ایران هشدار داده و آن را "زنگ خطری بزرگ" خوانده بود او حدود یک سال پیش از این تاریح هم ایران را "یکی از افسردهترین جوامع جهان" توصیف کرده بود که دچار یاس و دلمردگی بوده و با عدم نشاط در جامعه مواجه است. همچنین بنا بر برخی آمارها حدود سی درصد از افراد جامعه ما به درجاتی از اختلال روانی مبتلا هستند.
قطعا هم این میزان کینه و خشونت که در چنین قتلهایی مشاهده میشودو گویا روز به روز هم بر تعداد آن افزوده میشود، از نبود سلامت روان در جامعه خبر میدهد. در گذشته خشم والدین نهایتا منجر به طرد فرزند میشد، اما به نظر میرسد امروز این خشم میتواند جان فرزندان را با خطر مواجه کند مانند کودک ۵ سالهای که جانش طعمه خشم پدر شد و مادرش هم در آتش همین خشم مجروح شد اخبار حوادث را که مرور کنیم خبرهایی از این دست کم نیستند.
اما علت این نبود سلامت روان و خشم در جامعه چیست؟ فقدانی که در کنار نقص در قوانین باعث شده خانواده که باید مامن و ملجایی دریافت عشق و آرامش باشد تبدیل به محل تسویه حسابهای شخصی و قتلهای فجیع شود. شاید نگاهی گذرا به آنچه در جامعه ما میگذرد بد نباشد.
آیا میتوان از مردمی که به صورت مداوم در معرض انواع فشارهای سیاسی و اقتصادی بوده و پای هر برنامهای که مینشینند تنها خبرهای سیاه را میشنوند و البته با علاقهای وافر هم پیگیری میکنند، انتظار سلامت روان داشت.
مردم جامعه ما انقدر شاهد دروغ و ریا و تضاد بودهاند، آنچنان به دلیل فقدان برنامهریزیهای کارآمد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هر روز و هر لحظه به خشم آمدهاند که این عصبانیت تبدیل به بخشی از وجودشان شده و دیگر توان و مهارت کنترل آن را ندارند. جامعه ما یاد گرفته است که فریاد و خشونت بهترین راه گرفتن حق است و حق یعنی من و خواستههایم.
مردم ما در ادارات مختلف و رفتارهای حکومتی آموختهاند که خشونت تنها راه رسیدن به نظم است آنهم نظم مدنظر من، خواسته آن دیگری هم مهم نیست، وقتی پاسخ به اعتراض برای گران شدن بنزین سرکوب است چگونه میتوان از مصالحه و گفتگو سخن گفت. مردم ما آموختهاند که در مقابل آنکه زور بیشتری دارند مدارا کنند و بعد خشم خود را بر سر آنکه توان کمتری دارد خالی کنند، چرا که همین رفتار طی روزها و لحظهها بارها با خودشان انجام میشود. این خشم سرکوب شده روزی در خیابان سرباز میکند و نزاعهای خیابانی را رقم میزند و روزی دیگر در خانواده توان تفکر و تعقل را گرفته و رسم گفتگو میان اعضای خانواده را از بین میبرد.
چگونه میتوان انتظار مدارا و کنترل خشم داشت از مردمی که درباره نوع لباس و پوشش خود یا به دلیل شادیهای گروهی مانند آببازی در یک پارک باید پاسخگوی حکومت باشند و در برخوردهای قهری و چکشی نیروهای نظامی و انتظامی کشان کشان به سوی خودروهای نظامی کشیده شوند تا تعهد قانونی بدهند که دیگر شاد نخواهند بود و لباسشان را با معیارهای گروهی خاص تطبیق خواهند داد. بدون آنکه حق اعتراضی در برابر بیحرمتی و خشونت این افراد داشته باشند.
به گزارش رویداد ۲۴ قاضی شهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی تهران گفته است که به نظر میرسد پدر بابک در سلامتی کامل به سر میبرد و جنون نداشته است هرچند باید معاینات مجدد انجام شود.
همچنین او تاکید کرده که پدر بابک معتقد بوده حق داشته بابک را به خاطر فساد اخلاقیاش به قتل برساند و اعتقاد دارد که آدم باید پاک باشد.
نکته آن است که تا چه میزان میتوان به سلامت روان این زوج سالمند اطمینان داشت. این زوج به بهانه اخلاق مرزهای بی اخلاقی را در مینوردند و جان انسان را میگیرند اینگونه بهانه تراشیها از سوی پدر بابک بیش از آنکه ریشه در هر گونه تعصب اخلاقی و حتی مذهبی داشته باشد به نظر میرسد ریشه در عدم تعادل روانی و فقدان سلامت روان داشته باشد.
قطعا در جامعهای چنین پرتنش و غمافزا که در آن مردم علاوه بر دست و پنجه نرم کردم با تنگناهای معیشتی باید تحت نظارت مداوم گروهی خاصی از جامعه بوده و معیارهای خود را با معیارهای آنها تطبیق دهند خشم و درد عادی و توجیه شده است، از چنین مردمی نمیتوان توقع رفتارهای معقولانه اجتماعی داشت مردم ما طی سالیان راه احترام به دیگر سبکهای زندگی را نیاموختهاند و خشونتورزی در برابر تفاوتها تبدیل به یکی از راههای حل مساله برای آنها شده است.
در حقیقت قتل دردناک بابک شاید تنها بهانهای شد برای اینکه لزوم بازنگری دوباره به خودمان و جامعهمان را به خاطر آوریم.
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
بر آورند غلامان او درخت از بیخ