تاریخ انتشار: ۱۳:۴۸ - ۲۷ تير ۱۴۰۲
تعداد نظرات: ۵ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

سیداشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال کیست؟

در موارد متعددی با روشنفکران به بهانه اینکه تهدید منافع ملی هستند، برخورد شده است و در چند نمونه آنها به عنوان اینکه دیوانه هستند، به تیمارستان برده شده‌اند. سیداشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال یکی از همین نمونه‌‎هاست که با دستور رضاشاه پهلوی به دارالمجانین برده شد.

نسیم شمال

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «از میان مردم بیرون آمد، با مردم زیست، در میان مردم فرو رفت و شاید هنوز در میان مردم باشد. این مرد نه وزیر شد، نه وکیل شد، نه رئیس اداره شد، نه پولی به هم زد، نه خانه ساخت، نه ملک خرید، نه مال کسی را با خود برد، نه خون کسی را به گردن گرفت. شاید روز ولادت او را هم کسی جشن نگرفت و من خود شاهدم که در مرگ او ختم هم نگذاشتند. من ساده‌تر و بی‌ادعاتر و کم‌آزارتر و صاحب‌دل‌تر و پاک‌دامن‌تر از او کسی را ندیدم. خوش‌روی و خوش‌خوی، دوست‌باز، صمیمی و کریم، بخشنده، نیکوکار، بی‌اعتنا به مال دنیا و به صاحبان جاه و جلال. گدای راه‌نشین را بر مال‌دار کاخ‌نشین همیشه ترجیح داد. آنچه کرد و گفت، برای همین مردم خرده‌پای بی‌کس بود. یقین داشته باشید که اجر او در آزادی ایران کمتر از اجر ستارخان، پهلوان بزرگ، نبود.» سعید نفیسی، درباره نسیم شمال

«گردیده وطن غرقه اندوه و محن وای / ای وای وطن وای
خیزید و روید از پی تابوت وکفن وای / ای وای وطن وای
از خون جوانان که شده کشته در این راه / رنگین طبق ماه
خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن وای /‌ ای وای وطن وای»

سرکوب اهل فکر در دوره مشروطه که ایران هنوز تبدیل به دولت/ملت نشده بود و مذهب و سنت در همه چیز سلطه داشت، بیشتر به واسطه نسبت دادن کفر و ارتداد به آن‌ها انجام می‌شد. شاه، فرّه ایزدی و وجود خدایی داشت و روحانیون از معدود طبقاتی بودند که قدرت ورود به سنت را داشتند و حتی قدرتشان به واسطه استفاده از دین بر شاه می‌چربید.

ایده تهدید روشنفکران برای کشور از کجا آمد؟

با روی کار آمدن رضاشاه پهلوی و تبدیل ایران به یک دولت-ملت با قدرت مرکزی نیرومند و روبنای ایدئولوژیک، سرکوبی از نوعی دیگر هم به‌وجود آمد و آن عبارت بود از تهدید دانستن روشنفکران برای «کشور»، «ملت» یا منافع ملی.

پیش‌فرض دولت-ملت‌ها که تماما متاثر از انقلاب کبیر فرانسه شکل یافته‌اند، «عقلانی» و «قانونی» بودن اصول و ساختار‌های سیاسی آنهاست. طرفداران دولت‌های ملی مدعی قانون‌گرایی و عقل‌گرایی هستند اگر چه خود ملیت باوری ایده‌ای چندان عقلانی نیست.

این امر به تعبیر فوکویی باعث می‌شود حکومت‌های مدرن عناصر «غیرعقلانی» و «بی‌قانون» را حذف کنند. در ایران نیز موردی از حذف روشنفکران به خاطر چنین گفتمانی داریم: «سیداشرف‌الدین حسینی» معروف به «نسیم شمال» که از مبارزان مشروطه‌خواه و از پیشگامان روزنامه‌نگاری در ایران بود که به‌واسطه دوران دشوار کودکی و زیستن در فقر و فاقه، شخصیتی آزادی‌خواه و برابری‌طلب و همزمان سازش‌ناپذیر داشت.

نسیم شمال در طول حیات خود فقط درباره آزادی و برابری نوشت و همراه با محرومان و مردم علیه استبداد جنگید. او در در قزوین زاده شد و در کودکی پدرش را از دست داد و با غصب اموال پدرش خانواده‌اش دچار مشکلات فراوان شدند.

سیداشرف الدین با وجود این مشکلات در گیلان و آذربایجان تحصیلاتش را به پایان برد و در رشت ساکن شد. جوانی او مصادف بود با دوران شکوهمند انقلاب مشروطه و نسیم شمال نیز از دوران جوانی به گروه مشروطه‌خواهان پیوست. وی در رشت روزنامه نسیم شمال را منتشر کرد و انتشار این روزنامه مهم را در تهران نیز ادامه داد.

همزمان سرودن شعر را نیز آغاز کرد و تخلص خود را در عالم شعر نیز همان نسیم شمال قرار داد. دلیل این نام گذاری نیز این بود که سیداشرف الدین فراوان به دیوان حافظ تفال می‌زد و با آغاز جنبش مشروطه در تفعل خود به این بیت حافظ برخورده بود: «خوش خبر باشی‌ای نسیم شمال / که به ما می‌رسد زمان وصال»

وی در اشعارش مستقیما به مشروطه واکنش نشان می‌داد. برای مثال در آغاز جنبش چنین سرود: «در هزار و سیصد و بیست و چهار / چون که شد مشروطه این شهر و دیار / کردم ایجاد این نسیم نغز را / عطر بخشیدم ز بویش مغز را»


بیشتر بخوانید: تاریخ دردناک روشنفکری در ایران / نویسندگانی که سرکوب یا کشته شدند


به گزارش رویداد۲۴ زمانی که محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست، نسیم شمال به صف مبارزان با استبداد پیوست و هنگامی که مشروطه‌خواهان در باغ شاه به دار آویخته شدند سرود: «تا کله شخنا ملنگ است / تا در دل ما غبار و زنگ است / تا پیر دلیل مست و منگ است / تا رشته بدست این دبنگ است / این قافله تا به حشر لنگ است / تا مصدر کار مستبد است / تا دل به نفاق مستعد است / تا ملت ما به شاه ضد است / تا شاه به خائنین ممد است / جان کندن و سعی ما جفنگ است / این قافله تا به حشر لنگ است»

با فتح تهران، نسیم شمال با قهرمانان ملی، ستارخان و باقر خان وارد پایتخت شد و روزنامه نسیم شمال در پایتخت به صورت منظم منتشر شد. منتشر شدن این روزنامه در پایتخت باعث شد هواراران وی بیش از پیش شوند. سیداشرف الدین خود روی کاغذ‌هایی شعر‌ها و محتوای روزنامه را می‌نوشت و آن‌ها را به چاپخانه می‌داد تا حروفچینی شود و خودش غلط‌گیری را به عهده می‌گرفت.

همانگونه که سعید نفیسی نوشته است، «هنگامی که روزنامه‌فروشان دوره‌گرد فریاد سر می‌دادند و روزنامه او را اعلان می‌کردند، مردم برای خرید هجوم می‌آوردند. زن و مرد، پیر و جوان، کودک و برنا، باسواد و بی‌سواد این روزنامه را دست‌به‌دست می‌گرداندند.»

ویژگی شعر نسیم شمال

شعرای پیش از مشروطه پیشین از کاربرد زبان عوام، یعنی زبان واقعی و مورد استفاده در زیست روزمره، در شعر خود پرهیز داشتند. زبان و فن بیان آن‌ها منحصر به صنایع کهنه ادبی بود و هنوز به زیست عینی و روزمره انسان‌ها وارد نشده بود اما ادبای عصر مشروطه در آثار خود به کرات از زبان و ادبیات عامه استفاده می‌کردند چرا که تاثیر سیاسی اجتماعی برای آن‌ها مهمترین وظیفه ادبیات بود.

ماشاالله آجودانی این مطلب را در کتاب یا مرگ یا تجدد چنین بیان می‌کند: «خَلف‌ترین شاعران این دوره، آنانی هستند که به مقتضیات سیاسی و اجتماعی و ضروریت‌های تاریخی زمان خود پاسخی مناسب داده‌اند. شاعرانی چون نسیم شمال، عشقی، عارف قزوینی، فرّخی یزدی، لاهوتی از این زمره‌اند. شعر این شاعران، شعر واقعی دورۀ مشروطه است که هم از حیث زبان و هم از حیث محتوا، با شعر دورۀ بازگشت، دارای تفاوت‌های اساسی است. کاری را که نویسندگان این دوره در نثر در پیش گرفتند، اینان در شعر ادامه دادند؛ یعنی سعی کردند زبان شعر و زبان نوشتار را به زبان تخاطب و گفتار نزدیک کرده است. شعری با زبانی نزدیک به زبان مردم و برای مردم که رسالت آن همانند رسالت روزنامه‌ها خبررسانی و آگاه کردن مردم از اخبار و وقایع سیاسی به شیوۀ درست و انقلابی آن بوده است.»

این ویژگی باعث می‌شود نوعی طنز خلاقانه وارد کار نسم شمال شود: «ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز / بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز»

نسیم شمال از طنز خود برای اشاره به مشکلات اجتماعی مانند فاصله طبقاتی و فقر استفاده می‌کند:

«آخ عجب سرماست امشب ای ننه
ما که می‌میریم در هذالنسه
تو نگفتی می‌کنیم امشب الو؟
تو نگفتی می‌خوریم امشب پلو؟
اغنیا مرغ و مسما می‌خورند
با غذا کنیاگ و شامپا میخورند
منزل ما جمله سرما می‌خـورند
خانه ما بدتر اسـت از گردنه»

در شعر فوق زبان طنز شاعر محتوای تلخ شعر را تعدیل می‌کند و لحن صمیمانه آن باعث می‌شود دامنه مخاطبان بالقوه شعر گسترش یابد. از این منظر نسیم شمال را می‌توان سرآمد ادبایی دانست که زبان و اصطلاحات عامه را وارد ادبیات کردند. به تعبیر غلامحسین یوسفی در کتاب «چشمه روشن» نسیم شمال حتی در میان شاعران عصر مشروطه که آجودانی ذکر می‌کند پا را فراتر نهاده و «هرگونه لفظ و ترکیب و اشاره و تعبیر و مثل و نیز هر جا زبان شکسته را برای بیان مقصود خود لازم دیده، بی‌پروا در شعر آورده، زیرا منظور او انتقال افکار و معانی به مردم، هم به زبان مردم بود. به‌طوری‌که هرچه زودتر و آسان‌تر و بهتر به‌منظور پی برند.»

اجزای مضمونی و بافت کلامی شعر اشرف‌الدّین حسینی را سیاق محاورات عامیانه تشکیل می‌دهد. او به طرز دل‌نشینی، فرهنگ‌عامه را در خدمت شعر طنز خود گرفت و آن را به‌مثابه ابزاری مؤثر در مبارزات سیاسی دوران مشروطه به کار بست. وی در ترکیب شعر خود از اجزای ساختار‌های کلام اصناف و اقشار مختلف، اصطلاحات عامیانه، واژه‌ها و افعال مهجور، نام‌های عوام ساخته، ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات، واژگان صوتی، لالایی‌ها و... استفاده کرد.


بیشتر بخوانید: مشهورترین نویسندگان زندانی شده ایران


روزنامه نسیم شمال

صفحه نخست روزنامه نسیم شمال

روزنامه نسیم شمال در چهار صفحه و در قطع وزیری هفته‌ای یک بار منتشر می‌شد. انتشار این روزنامه از سال ۱۲۸۶ آغاز شد و تا دوران پهلوی ادامه داشت. سیداشرف الدین حسینی برای فروش روزنامه هم از کودکان دبستانی استفاده می‌کرد. آن‌ها به سرعت شعر‌های روزنامه را حفظ می‌کردند و در خیابان می‌خواندند. با وجود قیمیت بیشتر این نشریه نسبت به روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها از اقبال خوبی در بین تهرانی‌ها برخوردار بود، اما قلم تند و تیز وی باعث شده بود دشمنانش زیاد شوند. عاقبت او را گرفتند و به دارالمجانین فرستادند.

سعید نفیسی می‌نویسد: «او را به تیمارستان شهر نو که در آن زمان «دارالمجانین» می‌گفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معما‌های حوادث این دوران زندگی ماست. در تیمارستان جز من و مهدی ساعی که در پایان عمر با او نزدیک شده بود، گویا دیگر کسی به‌سراغش نرفت. کجا بودند این گروه مردمی که در عیادت و مشایعت لاشه بی‌قدروقیمت این کاخ‌نشینان پیش‌دستی می‌کنند؟ این مرد، بزرگ‌تر از آن بود که به پرسش و دل‌جویی ایشان نیازمند باشد.»

نسیم شمال تا پایان عمر در تیمارستان و همانجا درگذشت. ولی با وجود حذفش توسط حکومت استبدادی، تاثیر ماندگاری بر عرصه ادبیات و اندیشه داشت. او را می‌توان مصداق جمله ویکتور هوگو دانست: «قاطع‌ترین نتیجه مستقیم یک انقلاب سیاسی، یک انقلاب ادبی است.»

با وجود اینکه بردن او به دارالمجانین باعث تعجب همگان شد اما این اقدامی معمول و بهنجار در عصر مدرن بوده است. هملانطور که متفکرانی مانند فوکو نشان داده‌اند قدرت مدرن همواره با یک نوع کنارگذاری و حذف صدا‌هایی که «با عقل سلیم» همنوا نبوده‌اند، هژمونیک شده است.

سید اشرف الدین گیلانی نسیم شمال

ماموران در حال بردن نسیم شمال به تیمارستان هستند


بیشتر بخوانید: میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل؛ روزنامه نگار پیشگام، قربانی استبداد


در دولت‌های مدرن گفتمان مخالف نه به عنوان یک صدای دیگر، بلکه به عنوان بیماری روانی شناسایی شده و از عرصه اجتماع «عقلانی» کنار گذاشته شده است. فوکو از نوابغی چون نیچه، ونگوگ، آنتونن آرتو و... نام می‌برد که تمام آن‌ها را در زمان حیات دیوانه و روانی نامیده بودند.

در موارد فراوانی این برچسب روانی و دیوانه زدن به انسان‌ها از محتوای حقیقی سخن و اظهارات آن‌ها ناشی می‌شده است. نسیم شمال نیز خود به صورتی آیرونیک، یکی از مهمترین اشعارش را از زبان یک دیوانه سروده بود:

«دوش می‌گفت این سخن دیوانه‌ای بی بازخواست، درد ایران بی دواست
عاقلی گفتا که از دیوانه بشنو حرف راست، درد ایران بی دواست
مملکت از چارسو در حال بحران و خطر، چون مریض محتضر
با چنین دستور این رنجورمهجور از شفاست، درد ایران بی دواست»

همین طنز و گزندگی شعر اوست که وی را ماندگار خواهد کرد. سعید نفیسی در مقاله زیبای خود درباره مرگ وی می‌نویسد: «خبر مرگ او را هم به کسی ندادند. آیا راستی مرد؟ نه، هنوز زنده است و من زنده‌تر از او نمی‌شناسم.»

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۷
1
13
خدایش رحمت کند
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۷
1
13
بر اهل فکر و شعور کاملا روشن شده که استبداد رو با روشنفکری و حقوق شهروندی میانه ای نیست سیاست دروغ گویی وقتی به ابزار مذهب مسلح بشه یک دنیا عالم و روشنفکر هم یارای مقابله باهاش رو ندارن تنها چیزی که مقابل اینگونه سیستم ها میتواند بایستد و پیروز شود شعور عامه مردمه که خیلی سخت سطح بالای اون در جامعه یافت میشه مصداق بارزش جامعه خودمونه ....
ناشناس
|
Netherlands
|
۰۳:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۸
3
4
بعد از همین پرداختن به شاه از دیدار او با هویدا و سفر به شوروی و ساخت بیمارستان در دهه 40 و50 یکی هم پرداختند به نسیم شمال تا برچسب غش کردن به سمت شاه به انها نخورد. همین که کامنتهای مخالفت با این اوزگلها را تایید نمیکنی معلوم است قضیه از چه قرار است!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۱۱ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۹
1
6
او به علت سکونت در گیلان، گیلانی نامیده شده ولی اصالتا از شهر طنز پرور عبيد زاکانی، دهخدا، نوذری و.. یعنی قزوین بوده است
حسین زیبا پسند
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۵۹ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
0
0
جناب اشرف الدین گیلانی نوه شهید ثالث هست که مقبره شهید ثالث در جوار شاهزاده حسین در قزوینه. علت مرگ خوردن یازده زخم قمه در مسجد...گویا پدرشون هم امام جمعه قزوین بودند.در شش ماهگی نسیم شمال پدر هم مرحوم میشن.و سهم الارث خانواده نسیم شمال کلا زیر سیبیلی خورده میشه. مادرش هم اجبارا با یه روحانی دیگه ازدواج میکنه و باقی ماجرا که نسیم شمال تحت حمایت دوستان پدر و جد و طبق گزارشات برادر بزرگتر به طلبگی میپردازد.خلاصه عمامه سرش میگذارد ولی به نظر می رسه از ادامه تحصیل تو رشته های دینی زده میشه.به دلیل عملکرد مسلمانان خصوصا بسیاری از بزرگان و عالمان دینی. می ره مهندسی .نقشه کسی راه و ساختمان و معماری.می خونه. بخت بدش با وجود تحصیلات دینی و مهندسی.باز میمونه بیکار. همون اهرم فشاری که انگلیسها بوسیله قسمت حاکم جامعه ایران ،پوست ایرانیهای محکوم به اطاعت رو درزمان قاجاریه باهاش خوب کندن.تو سفرنامه ابراهیم بیگ هم به سیل مردان ایرانی بدبخت موجود در عثمانی بگیر تا ارمنستان و... اشاره میکنه بعد میگن سیاحتنامه ابراهیم بیگ یه رومان نوشته زین العابدین مراغه ای هست.در حالیکه مو به مو واقعیتها و مشخص هست فردی غیر نویسنده با خصوصیات خاص. با عشق به ایران .اصلا دیده هاش رو فهرست وار توضیح داده و هم نزده . که اتفاقا همین روزها عکس های منتشر شده از جامعه ایرانی زمان قاجار نشون میده.همون طور که عمو حسن تو سیاحتنامه ابراهیم بیگ نوشته. جوان بیچاره یک از صد دیده هاش رو ننوشته.فقط به اولویت ها اشاره کرده و بر اثر شوک پس از سانحه زمین گیر و نهایت در اثر نا امیدی مرده.نسیم شمال هم با وجود هوش و دانش و تحصیلات بسیار بخاطر پاچه خوار نبودن که بماند داشتن سر سبز و زبان سرخ حق گو بالای صفحه اول آیه امن یجیب رو می نوشته.تنها شانس اون ترور ناصرالدین شاخ و فتح تهران و برکناری محمد علی میرزا بوده ولی نهایتا سال ۱۳۱۲ زرنگ های تهران تو نمیری میزنن . میکشنش تهران . مدتی چاپ نسیم شمال و سر موقع پشت ایشون رو خالی میکنن. بعد هم رضا شاه نسیم شمال رو فرستاد یه جایی از شهر نو. که اون زمان محل زندگی زنان بجا مانده از حرمسراهای.شاه و شاهزاده های قاجاری بوده و برای آن زنان کاری به غیر از تن فروشی وجود نداشت. که انجام دهند. اسم این محله اول محله قاجار بوده و نیمه کاره و محل جمع شدن خلافکاران .بعد از انقراض قاجار . زنان حرمسراهای قاجاری اینجا آورده و تغییراتی برای اتصالش به شهردادند.شد شهرنو. دارالمجانین شهر نو. شهر غم ... مراجعه شود به کتاب با من به شهر نو بیایید.حتما برای نسیم شمال دیدن ۲۴ ساعته اوج بی اخلاقی و بی تفاوتی و بی شخصیتی ، بی کارکتری = بی وجودی، جامعه ایرانی وحشتناک بوده.که رضا شاه فرستاد اونجا. که این رشته کوه های امید هم از بهبود وضع ایران به دلیل دیدن واقعی ترین صحنه ها از فرهنگ مردم ایران دوران خودش کاملا ناامید بشه.مثل تمام افراد مشهور و وطن خواه که خیلی زودتر از او ناامید شده بودند.هرکسی هشیار شد در ملک ری یا گریزد یا که ایرانی خورد حلوای وی. نکته اینجاست که سعید نفیسی هم نخواسته برای آیندگان بفرماید که دارالمجانین شهر نو چطور جایی بوده و دکتر و پرستارهاش و مراجعیین کیا بودند. باز هم داریم ناله میکنیم.
نظرات شما