تاریخ انتشار: ۰۹:۲۸ - ۱۶ آذر ۱۳۹۵

روایت رئیس سابق دانشگاه علامه از حمله به خوابگاه و زندانی شدن در دفترش از سوی یک تشکل دانشجویی

روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: هنوز پس از گذشت سال‌ها، از وقایع خوابگاه طرشت که می‌گوید، اشک در چشم‌هایش حلقه می‌بندد. دفتر کار بی‌تجملی در دل خیابان امیرآباد دارد و ساختمانی که پر از خاطرات و نوستالژی، نه‌تنها برای دانشگاهیان بلکه برای هرکسی است که اندکی با تاریخ این خیابان‌ها آشنا باشد.
رویداد۲۴- روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: هنوز پس از گذشت سال‌ها، از وقایع خوابگاه طرشت که می‌گوید، اشک در چشم‌هایش حلقه می‌بندد. دفتر کار بی‌تجملی در دل خیابان امیرآباد دارد و ساختمانی که پر از خاطرات و نوستالژی، نه‌تنها برای دانشگاهیان بلکه برای هرکسی است که اندکی با تاریخ این خیابان‌ها آشنا باشد.

آنچه از پيري مي‌گويند را در چهره‌اش مي‌بيني؛ چهره‌اي که با دردي عجيب، عجين شده است. درد انسان‌ها، بدي‌ها، سختي‌ها، و دردي که خود، بيشتر از آن رنج مي‌برد؛ درد کساني که به‌قول خودش، در بد شدنشان دست داشته است. زماني‌که از خاطرات اعتصاب غذاها و تحصن‌هاي دانشجوها حرف مي‌زند، رضايت را در وجودش مي‌بيني؛ رضايت از راضي‌کردن بچه‌هاي دانشکده ادبيات براي شکستن اعتصاب غذا، رضايت از آرام کردن دانشجويان علوم‌اجتماعي براي پايان‌دادن به تحصن، رضايت از حضورش پس از 30 دقيقه از دهکده به دانشکده علوم‌اجتماعي که حرف دانشجويش را بشنود. در دفتر نجفقلي حبيبي بوديم؛ فردي که به دور از تمامي القابِ دکتر و آقا، به‌راحتي استاد صدايش مي‌زني. مردي که با برخوردي کوتاه مي‌توانی جداي از تمامي خط‌کشي‌هاي سياسي، به خوي انساني‌اش پي ببري. سال‌ها در دانشگاه بوده و فعاليت‌هاي سياسي‌اش با حزب مشارکت گره خورده است. با اين‌حال، مخالف حضور احزاب در دانشگاه‌هاست. ساعتي صميمانه با او گپ زديم.

 


در آستانه 16 آذر هستيم و اگر نگاهي به تاريخ جنبش دانشجويي ايران کنيم، تاريخي 70 ساله پشت سر خود دارد. اگر شما قصد تحليل اين روند را داشته باشيد، آن را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟
16 آذر، روز مهمي براي دانشگاه است؛ به اين معنا که آن‌قدر سابقه تاريخي پيدا کرده که براي کشور نيز اين روز، بسيار مهم است. 16 آذر، يک مقطع تاريخي است که به نظر من پس از انقلاب، کارايي بسيار زيادي داشته؛ حتي اين روز در اوايل انقلاب، منتهي به روز وحدت حوزه و دانشگاه شد و جريان‌هاي دانشجويي، فعاليت‌هاي بسیاری در اين عرصه داشته‌اند. در سال‌هاي اخير، بي‌توجهي زيادي به جنبش دانشجويي شده است اما با وجود تحولات بسيار، سعي شد که روز 16 آذر هميشه زنده نگه داشته شود. جنبش دانشجويي به عنوان يکي از پايه‌هاي تاريخي کشور براي مبارزه با آمريکا سياست‌هاي بسيار ارزشمند است. دانشجوها با همين آگاهي، اولين جرياني بودند که اولين شهيد را در راه مبارزه با استعمار و استقلال کشور دادند و اين روحيه را تاکنون زنده نگه داشته‌اند.


پس از انقلاب، اتفاقي افتاد که جوانان و دانشــجويان، وارد عرصــه سياســت‌ورزي و تصميم‌گيري شــدند اما ايــن کار بعدهــا به‌ويژه پس از وقایع کوي در سال 78، امري اشتباه بيان شــد. شــما کدام‌يــک را صحيــح مي‌دانيــد؟
جوان‌ها که سن کمي هم دارند، ممکن است گاهی دچار اشتباه شوند ولي نبودنشان خسارت بيشتري وارد مي‌کند. الزامي نيست که تمامي جوان‌ها مديــر، وزيــر و وکيــل شــوند ولــي بايــد مراقــب باشند که فضاي سياسي و اجتماعي کشور در مسير صحيحي حرکت کند. در اوايل انقلاب، جوان‌ها در مسير انقلاب رشد کردند و نظام به آنها اعتماد کامل داشت و آنها را به‌کار گرفت. جوانان 25 يا 27 ساله، تجربه بسياری داشــتند و بــا بحران‌ها و درگيري‌هاي سياســي انقــلاب، ارتباط نزديکــي داشــتند؛ همــه ســن و ســال کمــي داشــتند امــا تجربه‌هــاي بســياري کسب کرده بودند. مهم‌تر از همه، ايمانشان بــود کــه به‌هيچ‌وجه از آن منحــرف نشــده بودنــد. عــرف، اين‌گونه اســت کــه جوان‌ها در کنــار آدم‌هاي باتجربــه تربيــت شــوند و آن زمان، مسئوليت‌ها را بپذيرند.
هراندازه از اين عرف خارج شويم با مشکل مواجه مي‌شويم و ايــن نکتــه را بايد موردتوجــه داشــته باشــيم کــه ســال‌هاي زيــادي از انقــلاب، گذشــته اســت. مشــکلي کــه در حال‌حاضر داريــم ايــن اســت کــه بعضــي از دوســتان توجــه نمي‌کننــد کــه در کشــور، حزب‌هــاي قدرتمنــد نداريــم کــه جوان‌ها در آنجا تمريــن کنش‌هــاي اجتماعــي، سياسي و مديريتي داشته باشند. از طرف ديگر در دانشگاه‌ها فضايي نداريم که دانشجويان بتواننــد ايــن تعاليــم را ببيننــد. اگــر يــک عــده تحمــل و فضــاي گفت‌وگــو و مجــادلات سياسي را در دانشگاه فراهم کنند، باعث رشد دانشــجويان مي‌شــود. يکــي از خطاهــاي دولــت احمدي‌نژاد، ايــن بــود کــه بســياري از افــراد در ســن پاييــن و بــدون طــي رونــدي، يک‌بــاره بــه مناصبــي رســيدند؛ ايــن کار باعــث شــد کــه از وجودشــان سوءاستفاده شــود و در نتيجــه، آنها نتوانستند به آن شکلي که مدنظر بود رشد کنند.


در چنــد وقــت اخيــر، اتفاقاتــي افتــاده کــه دانشــگاه‌ها بــا بحــران مخاطــب مواجــه هستند و تعداد فعالان دانشجويي نيز کــم شــده اســت. شــما دليــل ايــن اتفــاق را بســته‌بــودن فضــاي دانشــجويي در دولــت 8 ســاله احمدي‌نژاد مي‌دانيد يــا ورود نســلي جديــد بــه دانشــگا‌ه‌ها کــه ذهنيتــي متفــاوت در مقايســه بــا گذشــتگان دارنــد و نمي‌خواهنــد کار سياســي انجــام دهنــد؟
بــا جريان‌هــاي دانشــجويي به‌ســختي برخــورد شــد و جوان‌ها و خانواده‌هايشــان بــا مسئله‌اي مواجه شدند که گفتند چرا خود را بــا موضوعاتــي روبه‌رو کنيــم کــه خســارت‌هاي زيــادي داشــته باشــد. ايــن ســخت‌گيري‌ها و بگير و ببندهــا باعــث بــه‌وجــود‌آمــدن محدوديت‌هــاي فراوانــي شــد. علــت اساســي کمبود مخاطب، معلول رفتارهاي قبل است. هرکس که وارد اين فضاي فعاليت شده، خسار‌‌هاي بسياري ديده است. مهم‌ترينش اين است که حتي اگر فرد زندان رفته باشد، بايد يک‌جايي اين موضوع تمام شود اما جایی بــه آن فــرد، کار نمي‌دهند و در گزينش‌هــا رد مي‌شود؛ درنتيجه دانشجويان فکر مي‌کنند کــه مقــداري کوتــاه بياينــد ولــو اينکــه عقيده‌شان متفاوت باشد. اين سکوت يا اقبــال‌نکردن دانشــجويان بــه ايــن دليــل نيســت کــه شرايط خوب بوده بلکه يک پرهيز يا ترس است که افراد از آينده خودشان دارند و مســئوليت اجتماعــي، اخلاقــي و انساني‌شــان را انجــام نمي‌دهنــد. آيا ايــن رويــه بــراي يــک جامعه اسلامي، خوب است؟ مشخص است که خوب نيست. بايد رفتارهاي گذشته را اصلاح کنيــم. حــال کــه خــبر مي‌رســد جريان‌هــاي دانشجويي دوباره فعال شده‌اند، بسيار خوب و اميدوارکننده است؛ اين يعني به متوليان امور دانشجویی می‌فهماند که بفهمند دانشگاه ساکت نیست. بايــد دانشــگاه شــور، حــرارت و نشــاط داشــته باشــد. مســئولان بايــد مطمــئن باشــند کــه ايــن نشاط براي آينده کشور خيلي بهتر از کناره‌گيري دانشجوهاست. تعارض درون برخی رفتارهــاي مســئولان بايــد حــل شــود. از يک‌طــرف، امکانــات بســياري فراهــم مي‌شود تــا جوان‌ها درس بخواننــد، از طــرف ديگــر، افرادي که به اعمال خود آگاه نيستند، سعي مي‌کنند دانشجويان را محدود کنند؛ اين رفتار با سياست‌هاي نظام در تعارض است و نظــام هــم ايــن نــوع رفتارهــا را نمي‌خواهــد.


به نظر شما جنبش دانشجويي از چه خواسته و مطالبه‌اي غفلت کرده است؟
اکنون جنبش دانشجويي بايد با خردمندي وارد عرصه شوند؛ يعني با پرخاشگري نمي‌توانند بــه نتيجــه برسـنـد. بايــد صحبت‌ها منطقــي و عاقلانه بوده و مصلحت جامعه و کشور را در نظــر داشــته باشــند. بــا افراط و تفريط، نمي‌توان کاري انجــام داد. جريان‌هــاي دانشــجويي بايــد تجربه 35 ساله‌اي که پشت سر دارند را به نسل بعد منتقل کنند و با خردمندي، آن را سرلوحه کار خود قرار دهند.


شما به‌عنوان رئيس دانشگاه علامه با سه اتفاق مهم همراه بوديد؛ يکي زنداني‌کردن يک‌روزه شما در دفتــر رياســت؛ ديگــري، برگــزاري جلســه تحکيم وحدت و جدا شدن دو طيف علامه و شيراز و مورد دیگر، حمله به خوابگاه طرشت (همــت فعلــي) بــود. در دو اتفــاق اول، شــما با تساهل با مسئله برخورد کرديد؛ دليلش چه بود؟
درباره طيف علامه، دانشجويان تصميم به برگزاري جلسه گرفتند؛ من فقط شرايط برگــزاري جلســه را فراهــم کــردم و آنچه اتفاق افتاد تا جايي‌که به‌خاطرم هست اين بود که انجمن‌هاي اسلامي، درخواست برگزاري جلســه دادنــد و از دانشــگاه‌هاي ســطح کشــور هم دعوت کرده بودند. پس از آن، براي برگزاري و اســکان، دانشــجويانِ شهرستان‌ها درخواســت مکان کردند که هم براي اسکان بچه‌ها، جايي فراهم شده و هم بحث‌ها انجام شود. يک ديدگاه، اين بود که امکانات ندهيم؛ به‌ويژه زمانــي‌کــه مطلــع شــدم بچه‌هــا از شهرستان‌های مختلف مي‌آينــد و بعضي‌هــا که در نيمه‌شــب مي‌آينــد اگــر جايی مناســب نباشــد، خســارت زيادتــري دارد يا حتــي ممکــن بــود بــه يــک اعتراض سياسي خطرناک بدل شود. ما کاري که در آن زمان کرديم، اين بود که براي آنها مکانــي تــدارک ديديــم و دانشــکده مديريــت و حسابداري(توانير) را در اختيارشان قرار داديم و از مسئول دانشکده هم خواهش کردم که از آنها محافظــت کنــد و غــذا و مــکان در اختيارشان قرار دهد و کارهايي مانند تايپ و... هم که دارند، انجام شود و همين کار را انجام دادیم. خود دانشجويان، قصد تصميم‌گيري داشتند و ما دخالتي نداشتيم. در انتها به طيف علامه و طيف شيراز منتهي شد و صبح هم دانشجويان رفتند.


ماجــراي زندانــي‌شــدن شــما در اتــاق چــه بــود؟
هیأت ســه‌نفره‌اي کــه مجــوز برنامه‌هــا را صــادر مي‌کرد، اجــازه داده بــود کــه انجمــن اســلامي در دانشــکده ادبيــات، بــه مناســبت 16 آذر يا مراسم ديگري که خاطرم نيست، برگزار شود. بعد از آن، بسيج اعتراض کرد که بايد اين اجازه را لغو کنيد ولي ما نپذيرفتيم. آنها هم فشــار زيــادي بــراي لغــو مراســم آوردنــد. تصميمي بود که هيأت سه نفره گرفته اما دوســتان بســيجي مي‌گفتنــد نبايــد برگــزار شود و ما هم گفتيم شما نبايد بگوييد که برگــزار نشــود. دانشــگاه تصميمــي را گرفتــه و بــر آن مي‌ايســتد. صبــح در دفتر جلســه داشــتيم و از آن بيــرون نرفتــه بوديــم که بعــد معلــوم شــد اينهــا از بيــرون آمده‌ و در راهرو حدود صد نفر تجمع کرده‌اند که نتوانــم بــه بيــرون بــروم. اتفاقــا روز قبــل از آن، کتــاب شرح توحيد الصــدوق مــن از چــاپ دوم درآمده و پست آمده بود کتاب‌ها را به دفترم تحويل داده بود که در اتاق من بود. دانشــجويان آنجا بودنــد و بعــد از آن، عــده‌اي از معاونان من (دکتر سليمي) بيرون رفتند. يکي از آنها گفت زماني که من بيرون رفتم، شروع به گفتن مرگ ضد ولايت فقيه کردند. يکي از دانشجويان هم که دانشجوي همين معاون بود، آن را صدا کرد و گفت تو مي‌فهمــي ژ-3 چيــه؟ کلاشــينکف چيــه؟ جنــگ چيه؟ گفت نه. آن استاد گفته بود که من 6 مــاه در خــط ديده‌بانــي جبهــه بــوده‌ام، نــه خط مقدم؛ آنجا که بايد خيلي جلوتر بروي و بفهمــي کــه دشــمن چکار مي‌کنــد. بــدون هيچ مرخصي، 6 ماه در آنجا زندگي کرده‌ام. آن دانشــجو هــم خجالــت کشــيد و سرش را پاييــن انداخــت و رفــت.
آنها نشسته بودند و متمرکز بودند تا ظهر. ظهر عده‌اي از آنها به اتاق من آمدند و کمي خوش و بش کردنــد و از کتاب‌ها پرســيدند؛ من هم گفتم هرکدام بلد باشيد عربي بخوانيد، يــک کتــاب بــه شــما هديــه مي‌دهــم. از آن جمع فقط يک نفر توانست و يک کتاب را به او دادم و از من خواست پشت کتاب چيزي بنويســم. در ايــن هنگام کــه پشــت کتــاب چيزي مي‌نوشتم از من با لبخند عکس گرفتند و بعدهــا باعــث جنجــال و فتنه‌انگيزي بسياری در دانشگاه شد. بعدازظهر من گفتم دو کار واجب دارم که بايد بيرون بروم. يکي از کارها، مراسم مرحوم استاد عظيمي در دانشــکده اقتصــاد بــود کــه يکــي از بزرگ‌ترين اقتصاددان‌هــاي کشــور به حســاب مي‌آينــد استاد علامه هم بودند. مي‌دانستم که خيلي از وزراي دولــت مي‌آينــد و مــا بايــد حتــما بــه مجلس ختم مي‌رفتيم. گفتند که نمي‌گذاريم بــروي و نگذاشــتند. کار ديگــرم هــم ايــن بــود که همسرم مريض بود و وقت دکتر داشت و بعــد از ختــم، مي‌خواستم بــروم کــه آن را هــم نگذاشــتند. بعد از آن، به نگهبان دم در خبر دادم که خبرنگارها را راه ندهيــد و مصاحبه هم نکرديم و حتي نمايندگان مجلس که خبر را فهميده بودند، براي دلجويي آمده بودند (دوره مجلس ششم بود)‌؛ به نگهباني گفتم از آنها هم که آمده بودند، خواهش کنيد که به بالا نيايند، او هم گفت، فلاني عذر خواسته و آنها را هم راه نداديم. ساعت 11 شب بود که مديرکل حراست وزارت علــوم آمد و بــا مــن و بچه‌هــا صحبــت کــرد و ساعت یک بعــد از نصف شب بود که به من گفتند شما به خانه برو که من يادم نيست به خانه رفتم يــا نــه ولــي شــب بــه آنها گفتــم کــه دخترهــا را بــه خانه‌هايشان بفرســتيد. نگذاريــد دخترهــا بماننــد. من گفتم اينجا دکتر حبيبي ملاک نيست. شــما رئيس دانشــگاه را برداشــته و زندانــي کرده‌ايــد. ســمت مهــم اســت، شــخص مهــم نيست و بالاخره اين کارها را کردند. هنوز هم نمي‌دانند چه کارهــاي بــدي کردنــد. شرايــط امــروز آثار کار آنهاســت.

 

ماجراي خوابگاه طرشت چگونه بود؟
ماجرای خوابگاه طرشت را ساعت چهار صبح خبردار شدم. من که رفتم، به خوابگاه حمله شده بود و زخمي‌هــا را هــم بــه بيمارســتان انتقــال داده بودند. ماشين را کنار پل گذاشتم و بقيه مسير را پياده رفتم و ترس کل وجودم را گرفته بود. زماني که داخل رفتم، ديدم که چه غوغايي است. مــا مثــلا بــا هــزار زحمــت وســايلي را بــراي دانشجويان نابينا تهيه کرده بوديم که بتوانند با خط بريل کار کنند. دو جوان نابينا در يکي از اتاق‌ها بودند. من نمي‌فهمم حمله‌کنندگان چه‌جور آدم‌هايي هستند. اين دو نفر از ترس در کنار يخچال قايم شده بودند که آسيب نبينند. به اتاق ريخته بودند هم خود اينها را کتــک زده، هــم يخچــال را شکســته و هم با لگد وسايل خط بريل را شکسته بودند. اصلا اين دانشجو چه آسيبي به شما رســانده است؟ اين خاطره وحشتناک و تلخ بسيار در ذهنم مانده است. وقتي به بيمارستان رفتم، يکي از بچه‌ها روي تخت بود و خونريزي شديد داشت.


کسي کشته نشد؟
نه، شايعه شده بود که دو نفر کشته شده‌اند ولي زماني که ديدند من خيلي ناراحتم، يکي از دانشجوياني که بسيار مطلع بود، به صورت محرمانه به من گفت که اينها براي اينکه آسيب بيشتري نبينند، درجايي مخفي شده‌اند.


با بانيان اين حرکت برخورد شد؟
ما اين ماجرا را پيگيري کرديم. همين آقاي مرتضــوي در آن زمــان دادســتان تهــران بــود و در دوره دانشجويي‌اش که من رئيس دانشگاه علوم قضائي بودم، فکر مي‌کنم دانشجوي ما بود. تماس گرفت که شما به دفتر دادستاني بياييــد و پليــس از ايــن افــراد شــکايت و افــراد را هــم شناســايي کــرده و شــما اگــر مي‌خواهيــد شــکايت کنيــد، الان مي‌توانيــد چون اســم‌ها مشخص و پرونده‌هــا هم تکميل شده است. در آن زمان با مسئول حقوقي دانشگاه شکايتي عليه اين افراد تنظيم شد. بعدا در روزنامه‌ها خواندم که دادگاه طرشت برگزار شد و قاضي رأي به نقص پرونده داده است و پرونده به دادستان ارجاع داده شد. بعــدازآن، بــه آقــاي هرمــزي گفتــم پيگيــري کن که من دفعه بعد خودم مي‌خواهم به دادگاه بيايــم. بــه دادگاه انقــلاب رفتيــم و آن روز هــم روز جالــب و عجيب‌وغريبــي بــود. آقــاي سعيد عسکر زماني که من در شهرري بودم بــا پــدرش بســيار رفيــق بــودم و پــدرش انســان خوبــي بــود. مــا و پليــس به‌عنوان شــاکي در يک طــرف دادگاه و ســعيد عسکر در يک طــرف ديگر قرار داشت. زماني که دادستان پرونده را قرائــت مي‌کرد، شروع بــه خوانــدن پرونــده کرد؛ نام: سعيد، نام خانوادگي: عسکر، فرزند فلان، سابقه کيفري: ندارد. اينجا من يک دفعه متحــول شــدم و نفهميــدم حــالم بــد شــد. تمــام بدنم مي‌لرزيد و بغض هم گلويم را گرفته بود.
فقط به‌ زحمت به قاضي گفتم، آقاي قاضي، مــن مي‌خواهــم چنــد کلمــه صحبــت کنــم، قاضي هم گفت بفرماييد. من گفتم من در تمام عمرم دانشجويان حقوقي و قاضي زيادي را تربيت کرده‌ام، دانشکده علوم قضائي‌، دانشــکده حقــوق دانشــگاه تهــران، دانشــگاه تربيت‌مدرس و الان هم دانشگاه علامه. هرگز فکــر نمي‌کردم اين‌طور حقوقــدان تربيت کــرده باشــم و فکــر مي‌کنــم عمــرم ضايع شــده اســت. حالا اشک هم مي‌ريختم، بغض هم گلوي مرا گرفته بود و تمام بدنم مي‌لرزيد ولي اين حرف‌هــا را کامــلا بــه خاطــر دارم. بــا خــودم بيشتــر دعــوا کــردم. هميــن حرف‌هــا را زدم و از دادگاه بيرون زدم. با اين حالت که بيرون آمدم، مادر سعيد عسکر را ديدم که گفت آقاي دکتر، شما که ما را مي‌شناسيد. من هم گفتم من که نگفتم بچه شما اين کار را کرده، نيــروي انتظامــي شــکايت کــرده و کاري از دستم برنمي‌آيد. بعد به دانشگاه آمدم. فقط آنجا من يک اشتباهي کردم، آنجا که با قاضي حرف زدم، نمي‌دانم چرا گفتم که نمي‌خواهم اين نظرات ثبت شود؛ اصلا نمي‌فهمم. هنوز هــم نمي‌فهمــم چــه حالتــي بــه مــن دســت داد و بــه چــه فکــر کــردم اما قاضــي پشــت ميــز، اصــلا نتوانســت عکس‌العمــل نشــان دهــد. بالاخــره احســاس مي‌کردنــد يــک روزي معلمشان بوده‌ام و بعد از آن هم ديگر نرفتم. بعدا هم آقاي هرمزي گفت که دادگاه تشکيل شد. بعد که پرسيدم گفت دادگاه اعلام نقص پرونده کرده و بعد از آن هم خبر ندارم چه شد.

 


رويکــرد دولــت جديــد بــه دانشــگاه چگونــه اســت؟
بــه نظــر مــن، رويکــرد دولــت جديــد بــه دانشگاه خوب است اما توانش بيش از اين نيست. تصميمات در مورد دانشگاه‌ها بيشتر در شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي گرفته مي‌شود. دولــت هــم مي‌توانــد تنهــا بخشــي از شوراي‌عالي انقــلاب فرهنگــي را داشــته باشــد ولــي احساس من اين است که دولت مي‌خواهد دانشــگاه‌ها در يــک روال صحيــح کار کننــد امــا نــه افراط و تفريــط. اگــر آن‌قدر مي‌خواهــد کــه نمي‌شود، نبايد خيلي تقصير دولت باشد. من فکــر مي‌کنــم شوراي‌عالي انقــلاب فرهنگــي بيشتــر مي‌خواهــد مراقبــت کنــد.
پــس بــا ايــن رونــد چــرا در بعضــي دانشــگاه‌ها ماننــد اميرکبيــر و تهــران فضــاي سياســي و فرهنگــي قابــل‌قيــاس بــا علامــه نيســت؟
اين احتمال وجود دارد که دانشگاه علامه هــم کم‌کــم ايــن فرصت‌ها را به‌ دست‌ آورد. اين بستگي به فضاي دانشگاه و متوليان امور دارد کــه آرام‌آرام و خواســته و ناخواســته، ايــن اتفاق در حال انجام است. در همه جا به‌طورتدريجی کار را پيش گرفته‌انــد بــه ايــن دليــل کــه به‌يکبــاره دچار بحران نشوند.


ســخن پايانــي شــما به‌عنوان رئيس سابق دانشگاه درباره شرايط اين دانشگاه چيســت؟
دانشگاه علامه با توجه به اينکه دانشگاه علوم انساني است، نقش مهمي در فرهنگ جامعه داشته و دارد و ان‌شاء‌الله که مسئولان و متوليــان امــور و دانشــجويان موفــق باشــند و ســعي کننــد بــا تعامــل بــا مديريــت دانشــگاه، کارها را پيش برند. هرگونه تنش در اين شرايط هم به ضرر دانشگاه و هم به ضرر دانشجوهاســت. ان‌شــاءاللّــه بــا گفت‌وگو و استدلال و منطقي حل شود.

 

نظرات شما