وفاق ملی از منظر اصلاحطلبان| میردامادی: وفاق ملی راهی برای دموکراسی است | عبدی: وفاق بدون قدرت فایده ندارد
رویداد ۲۴| تاکید مسعود پزشکیان بر «وفاق ملی» در جریان انتخابات اخیر که مشخصه اصلی آن بدون تعارف، قهر بخش عمدهای از مردم با صندوق رای بود؛ به برگ برنده او تبدیل شد و وی را به پاستور رساند.
در واقع طرح این ایده توانست در گام نخست و در سطح جامعه یک همراهی نسبی فراهم کند. همراهی که مصادق آن افزایش مشارکت در انتخابات بود.
آنچه بعد از انتخابات در مرکز توجه قرار گرفت، اما این بود که «وفاق ملی» در سطح حاکمیت و در لایه قدرت چطور عمل خواهد کرد و چه نتایجی را رقم خواهد زد.
از همین رو شاهد بگومگوی تحلیلگران و رسانهها در دو جریان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا درباره این مفهوم بودیم. رسانههای جریان بازنده در انتخابات طی روزها و هفتههای گذشته بارها نسبت به ارائه تعریف مورد نظر خود از این مفهوم اقدام کردهاند. آنها وفاق ملی را هرجا که منجر به افزایش قدرت جریان خود و سپردن کرسیها به نیروهای مورد نظرشان بوده، تحسین کرده و هرجا هم که از قدرت و نفوذشان کاسته مورد نقد قرار دادهاند.
در مقابل، اما جریان اصلاحطلب دائما تلاش کردهاند که با ارائه تعاریف دقیق از این مفهوم، مانع از تحریف آن شوند.
مروری بر مواضع و اظهارات سیاسیون و رسانههای این جریان مشخص خواهد کرد که وفاق ملی از نگاه اصلاحطلبان دقیقا چیست و چطور به کارآمدی دولت پزشکیان کمک خواهد کرد.
از همیاری تا دموکراسی
در همین راستا، محسن میردامادی در یادداشتی که «مشق نو» منتشر کرده، نوشته: «اصطلاح consociationalism که در متون علوم سیاسی «همیاری» ترجمه میشود، به نوعی دموکراسی اطلاق میگردد که در صدد سامانبخشی به مشارکت در قدرت، از طریق واگذاری حقوق جمعی به گروههای متنوع، در کشوری است که در برگیرنده جوامع مختلف و بعضاً متعارض است. یک کشور همیار به کشوری اطلاق میشود که دارای تقسیمبندیهای مهم داخلی در زمینههای مذهبی، قومی، زبانی و امثال آن است به نحوی که هیچیک از آنها به اندازه کافی بزرگ نیست که گروه اکثریت را شکل دهد، و در عین حال تلاش میکند از طریق مشورت میان نخبگان گروههای اصلی اجتماعی ثبات خود را حفظ کند. کشورهای دارای نظامهای همیار نوعاً متفاوت از کشورهایی هستند که نظامهای انتخاباتی اکثریتی دارند و معمولاً دارای نظام انتخاباتی تناسبی هستند.»
او به تعریف آکادمیک این مفهوم از نگاه اندیشمندان مختلف اشاره کرده و نوشته: «آرند لیجپهارت نظریه همیاری را تنها برای کشورهای اروپایی فوقالذکر مطرح نمیکند بلکه این دیدگاه بدبینانه را که: «در کشورهای تقسیمبندی شدهی قومی جهان سوم دموکراسی محکوم به شکست است» به چالش میکشد. وی معتقد است این کشورها نیز با مدل همیاری میتوانند دارای دموکراسی باشند.»
میردامادی تصریح کرده: «در نظامهای همیار، نوعاً براساس اصولی که در قوانین اساسی کشور درج شده، هیچ گروهی به تنهایی تصمیمگیر نهایی نیست و صرف اکثریت بودن چنین حقی برای آنها ایجاد نمیکند. در برخی موارد گروههای اقلیت برای حفظ منافع حیاتیشان از حق وتو برخوردارند. اگرچه نظام همیاری نوعاً در رابطه با کشورهای دارای نظام پارلمانی مطرح بوده، ولی میتواند برای دیگر نظامها نیز موضوعیت داشته باشد. در کشور ما نیز با توجه به تجربهها و فراز و نشیبها و تعارضات مستمر و فزاینده گذشته و نارساییهایِ ساختاری شاید چنین مدلی بتواند برای شرایط پیچیده جامعه مورد توجه و تأمل قرارگیرد و راهحلی ارائه دهد.»
وی در ادامه این یادداشت به وضعیت سیاسی و اجتماعی موجود در کشور و عملکرد نیروهای اصلاحطلب و اصولگرا اشاره و اینطور جمع بندی کرده که «موضوع مهمی که در شرایط جدید باید مورد توجه قرار گیرد، پیدایش نیروهای جدید و تأثیرگذار در عرصه سیاسی کشور و در موازنه قوا است. امروز جمعیتی که در انتخابات شرکت نمیکنند، پتانسیل مهمی هستند که حکومت نمیتواند آنها را نادیده بگیرد. زنان، جوانان، و اقلیتهای قومی و مذهبی که در گذشته معمولاً مورد توجه جدی حکومتگران نبودهاند و جایگاه درخوری در ساختار سیاسی کشور نداشتهاند، امروز بهمراتب مطالبهگرتر از گذشته هستند و حکومت نمیتواند به شکل گذشته یکطرفه در مورد آنها تصمیمگیری کند. اینک، با توجه به تجارب طولانی و پرهزینه گذشته که در حال حاضر هیچ نیرو و جناحی از آن احساس رضایت نمیکند و با توجه به موازنه جدیدی که در کشور بهوجود آمده، به نظر میرسد جامعه نیازمند اتخاذ رویکردی عقلانیتر و تعاملگرایانه از سوی حاکمیت است. رویکردی که بتواند در برگیرنده همه نیروها و پتانسیلهای بالفعل و بالقوه جامعه، فراتر از صرف جریانهای سیاسی سنتی، باشد. شعار وفاق ملی که آقای پزشکیان در انتخابات اخیر مطرح کرده و مورد اقبال نسبی قرار گرفته است، در صورت عدم توقف در ظواهر، میتواند شروع فصل جدیدی در عرصه سیاسی کشور باشد. شرط لازم موفقیت چنین رویکردی تبیین و تعریف وفاق ملی و همچنین انعطافپذیری بازیگران سیاسی و اجتماعی و بهخصوص همراهی همه قوا و کانونهای قدرت با آن است. البته، نفس رئیسجمهور شدن آقای پزشکیان را میتوان گام اول در همراهی کانونهای قدرت تلقی کرد. شاید این رویکرد جدید در حال تجربه از آخرین فرصتهای نظام برای عبور از بحرانهای داخلی و خارجی باشد.»
وفاق در سطوح مختلف
دیگر چهرههای اصلاحطلب نیز کم و بیش نظر مشابهی درباره وفاق ملی دارند. اگرچه که برخی از آنها در ارائه تعریف مورد نظر خود مثل میردامادی آکادمیک برخورد نکرده و با اشاره به وضع موجود در کشور و به صورت مصداقی سخن میگویند. مثلا آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات اغلب به اهمیت ایجاد وفاق ملی در دو سطح وفاق بین مردم و مسئولان و وفاق بین نیروهای سیاسی تاکید کرده است. او میگوید: ««وفاق ملی مقدمه آشتی ملی است و برای تحقق آشتی ملی نیز باید پذیرفت که «ایران برای همه ایرانیان» است. رأی اعتماد مجلس به وزرای پیشنهادی دکتر پزشکیان میتواند اولین گام برای حرکت در مسیر وفاق ملی باشد. هر چند تا رسیدن به معنای حقیقی این وفاق فاصله بسیار است.»
جواد امام سخنگوی جبهه اصلاحات نیز پیشتر گفته بود: «برای تحقق وفاق ملی نیازمند تجدیدنظر در رویکردها هستیم. هم در رویکردهای امنیتی و هم در رویکردهای سیاسی باید این تجدیدنظر صورت بگیرد. در حوزه سیاست خارجی و تعامل با دنیا، بحث احیای برجام و تصویب FATF مواردی است که برای خروج از وضعیت فعلی به آن نیازمند هستیم. وفاق ملی تنها نمیتواند شعار و برنامه دولت باشد بلکه همه قوا و همه ارکان حاکمیت باید این ضرورت را حس کرده و آن را بپذیرند.»
کاهش تنازع و ارتقای شاخصها
روزبه کردونی، فعال سیاسی اصلاحطلب که در کمپین انتخاباتی پزشکیان نیز حضور داشت نیز بر این مهم تاکید دارد که «وفاق ملی که رویکرد و دال مرکزی گفتمانی دولت مسعود پزشکیان است باید خروجی و دستاورد خود را در افزایش رفاه عمومی در ابعاد مختلف، بهبود وضعیت مردم، محقق شدن مطالبات شهروندان، کاهش شکاف طبقاتی و ارتقا شاخصهای عدالت در همه ابعاد نشان دهد». او میگوید: «مسیر تحقق وفاق ملی را باید از کاهش تنازعها در کشور جستجو کرد.»
بهزاد نبوی، دیگر فعال سیاسی اصلاحطلب است که اخیرا به تعریف وفاق ملی پرداخته و گفته: «در مورد مقوله وفاق ملی، ۲بحث کلی در اذهان عمومی وجود دارد؛ نخست افراد و گروههایی که با دیدگاهها و گفتمان دکتر پزشکیان چندان موافقتی ندارند، معتقدند وفاق ملی به معنای همدلی حاکمیت با اکثریت مردم است. البته حرف خوبی است. اینکه حاکمیت با مردم همراهی و همدلی داشته باشد، بحث خوبی است و حتی ضروری است، اما معتقدم نکتهای که دکتر پزشکیان طرح کرده؛ برداشت دیگری از «وفاق» است. به نظر میرسد که هدف دکتر پزشکیان از طرح شعار وفاق ملی، در واقع آشتی و نزدیکی طیفهای مختلف سیاسی حول منافع ملی باشد. این برداشت من از معنا و مفهوم وفاق در این برهه است. یک مثال برای شما میزنم تا بحث شفافتر شود، دکتر پزشکیان در مصاحبهها و مناظرههای قبل و پس از انتخابات، مرتب تاکید داشت که «نباید با هم دعوا کنیم.» این عبارت به زبان ساده تعریف وفاق ملی است. یعنی طیفها، گروهها و جریانات مختلف سیاسی به جای اینکه در مقابل هم قرار بگیرند، برای حفظ منافع ملی به مشترکات توجه کرده و در کنار هم قرار بگیرند.
این مفهومی است که رییسجمهور منتخب مدنظر دارد و معنای آشتی و نزدیکی گروهها و جناحهای سیاسی حول منافع ملی از آن متبادر میشود. برداشت من هم از شعار وفاق ملی، برداشت دوم است. نه اینکه مخالف برداشت نخست باشم یا برداشت نخست اشتباه باشد، اما گزارهای که دکتر پزشکیان مطرح کرده و برای تحقق آن تلاش میکند، برداشت دوم است.»
محمود صادقی، دیگر عضو جبهه اصلاحات نیز میگوید: «در شرایط فعلی به عنوان مهمترین ضرورت در مفهوم وفاق ملی باید این عنصر یعنی وفاق بین مردم که عنصر سازنده حکومت هستند و اراده آنها در نظام جمهوری اسلامی سازنده دولت و حاکمیت هستند با حاکمیت صورت گیرد و حول این دو عنصر یعنی ملت و دولت وفاق شکل بگیرد. بر این مبنا باید دید که چه مسائل، موضوعات و محورهایی برای شکلگیری این وفاق اهمیت دارند. به نظر من میتوان این مولفهها را در گفتمان آقای دکتر پزشکیان هم پیدا کرد. اگر چه نظم گفتاری ندارد، اما در مجموع گفتمان آقای پزشکیان در این جنبه برجسته است.»
مختصات وفاق
برخی از چهرههای اصلاحطلب نیز نگران آن هستند که به بهانه وفاق ملی برخی نکات مهم در اداره کشور مثل سهم جریان برنده در انتخابات در قدرت سیاسی، نادیده گرفته شود. مثلا رسول منتجبنیا گفته: «وفاق ملی بعد از رأی آوردن و بعد از انتخابات مطرح شد و هنوز هم معنی وفاق ملی تعریف نشده است. وفاق ملی به معنای آش شلهقلمکار نیست.»
عباس عبدی، تحلیلگر اصلاحطلب نیز چند روز قبل در یادداشتی بین وفاق در حوزه اخلاق و سیاست تفکیک قائل شد و خطاب به پزشکیان نوشت: «در واقع وفاق و پرهیز از اختلاف و جنگ ناشی از موازنه قوا و نه یک امر اخلاقی است. اگر شما نتوانید وفاق را به موازنه قوا متکی کنید، بلافاصله علیه سیاست وفاق اقدام خواهند کرد. اگر قدرت داشتید، دوست و دشمن تابع وفاق با شما خواهند شد و اگر قدرت نداشته باشید، دوست هم به وفاق شما پشت میکند، چه رسد به دشمن. مساله وفاق در ایران، دو وجه متمایز و ضمنا مرتبط با هم دارد؛ اول وفاق درون ساختار قدرت است.»
وی افزود: «مساله اصلی که مغایر با وفاق عمل میکند، مخالفت تندروها با اتکا به منابع و نهادهای قدرت است. برای نمونه تندروهای مخالف که در جریان انتخابات سه شکست سخت خوردند، خطری برای شما ندارند که مفید هم هستند، ولی وابستگیهای آنان به منابع عمومی و روابط قدرت مساله اصلی است. نمونه آن کیهان است که از منابع عمومی برای مخالفت با دولت استفاده میکند. یا رفتارهای صدا و سیما که نسبت به آن باید حساس باشید. نکته دیگری که این مخالفتها را حساستر میکند، بهرهمند بودن آنان از تبعیضهای نظارتی است. اگر در دولت پیش کسی کوچکترین تعریضی به دولت و رییس آن میکرد که شائبه نادرست بودن آن وجود میداشت، فوری با احضار یا دادگاه و تذکر مواجه میشد (نمونه آقای محمد مهاجری)، ولی اکنون وجود چنین تبعیضهایی به شکل معکوس و علیه دولت میتواند خطرناک باشد.»