علی اکبر دهخدا؛ کسی که یک تنه نثر فارسی را زیر و رو کرد
رویداد۲۴ | «اگر از فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگان ادبِ ایران زمین به اندازهء دهخدا به فرهنگِ ملی ما ایرانیان خدمت کرده است. کار عظیم و مردانه استاد علی اکبر دهخدا دربارهء واژگان زبان فارسی از کارهای کارستانی است که توفیق انجام آن را باید موهبتی الهی برای زبان فارسی و برای بنیادگذارِ آن به شمار آورد. دهخدا در چند حوزهء فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است. تنها امثال و حکم او، کافی است که مولفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به لغتنامه بزرگ او. عظمت کار دهخدا وقتی آشکارتر می شود که می بینیم او در عرصهء خلاقیت ادبی نیز در دو حوزهء شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحول است.» استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
علی اکبر دهخدا در آبان ماه سال ۱۲۵۷ در محله سنگلج تهران متولد شد. پدرش خانبابا خان که سپاهی و از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از زاده شدن وی از قزوین خارج شد و در تهران اقامت گزید. هنگامی که او نه ساله بود پدرش در بروجرد فوت کرد و مادرش تربیت او را به عهده گرفت. در آن زمان غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را آغاز کرد و دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد او آموخت.
دهخدا از نخستین فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی بود و پس از اتمام دوره تحصیلاتش به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ بهعنوان منشی سفیر کشورهای بالکان عازم وین شد و پس از دو سال در ۱۲۸۴ به ایران بازگشت.
بازگشت دهخدا به ایران همزمان با آغاز مشروطیت بود. ابتدا به مدت شش ماه در اداره شوسه خراسان که در مقاطعه حسینآقا امینالضرب بود، بهعنوان معاون و مترجم مسیو دوبروک مهندس بلژیکی استخدام شد.
دهخدا در همین ایام با همکاری مرحوم جهانگیرخان شیرازی، روزنامه معروف صوراسرافیل را منتشر کرد. ستون طنز چرند و پرند به قلم دهخدا و با امضای دخو در این روزنامه نوشته میشد. سبک نگارش این ستون در ادب فارسی بیسابقه بود و مکتب جدیدی را در عالم روزنامهنگاری و نثر معاصر فارسی پدیدآورد. دهخدا با شجاعت و جسارت تمام، مفاسد اجتماعی و سیاسی آن روزگار را با روش طنز در آن روزنامه منتشر میکرد. وی یکی از بنیانگذاران طنز در ایران است.
پس از روی کار آمدن محمدعلی شاه و مخالفت وی با مشروطیت و به بسته شدن مجلس و جمعی از آزادیخواهان تبعید و دستگیر و اعدام شدند و دهخدا که جزو گروه آزادیخواهانی بود که به پاریس تبعید شد. وی در آنجا و سپس در سوئیس به انتشار مجدد روزنامه صوراسرافیل اقدام کرد. و پس از خلع محمدعلی شاه، به ایران آمد و به عنوان نماینده به مجلس شورای ملی راهیافت.
دهخدا از زمان تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی را تا سال ۱۳۲۰ به عهده داشت. در این سال از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار لغتنامه پرداخت. در همین دوران بود که در جواب استفسار دوستان که چرا شعر و نثری به سبک آنچه در صور اسرافیل منتشر میکرد نمیسراید و نمینویسد، میگفت: «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامهها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغتنامه وظیفهای دشوار و خستهکننده و طاقتسوز ولی واجب را تحمل نماید.» به سردبیر مجله آینده، محمود افشار یزدی که از او مقاله میخواست (پس از شهریور ۱۳۲۰) با بیمیلی و اکراه نوشت که «اگر میسر شد و گرفتاریها اجازه داد مقالاتی میفرستم، با شرط عدم تحریف»؛ اما کمتر برای مطبوعات دست به قلم میبرد.
علامه دهخدا پس از آن سال ۱۳۲۰ از امور سیاسی و دولتی کنارهگرفت و به کارهای فرهنگی مشغول شد و تا پایان عمر پرثمر خویش، به مطالعه و پژوهش ادامه داد و با چهل سال زحمت شبانه روزی به تدوین و تالیف لغتنامه پرداخت.
لغتنامه دهخدا که برخلاف نامش نوعی دانشنامه است، در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثالوحکم که شامل همه ضربالمثلها و احادیث و حکمتها در زبان فارسی است، خود به تنهایی نشاندهنده دانش و شخصیت علمی دهخدا میباشند.
علامه دهخدا هشتم اسفند سال ۱۳۳۴ چشم از جهان فروبست و در ابنبابویه دفن شد.
انقلاب علامه دهخدا در نوشتار فارسی
ادبیات فارسی تاریخی کهن دارد و قدمت آن به قرن نهم میلادی بازمیگردد. فارسی، زبان شعرای بزرگ است، پارهای از برجستهترین آثار منظوم تاریخ ادبیات جهان به فارسی نوشته شده اند و به همین دلیل هنر شاعری موفقیتی بیش از انواع دیگر نوشتار داشته است. در واقع دو گونه اصلی ادب فارسی شعر و نثر هستند و در این میان شعر همواره دست بالا را داشته و نثر فارسی همواره در حاشیه شعر فارسی قرار گرفته است. اما انقلاب مشروطه و ورود تجدد به ایران به نقش حاشیهای نثر فارسی پایان داد.
پیش از انقلاب مشروطه، نثر فارسی مملو از مغلق نویسی و تکلف و اطناب بود و اقلیت کوچکی از آن سر درمی آوردند. اما پس از آن به تدریج از دست دربار و منشیان و مستوفیها خارج شد و به سوی پیراستگی و سادگی رفت. دلیل این تحول عظیم، تحول زیست ایرانیان بود. شیوه پیشین نگارش جوابگوی تحولات آن عصر نبود. مطبوعات و روشنفکران می بایست نه با اقلیت درس خوانده و نخبه جامعه، بلکه با اکثریت کم سواد ارتباط برقرار می کردند. نظام نوپای مشروطه محتاج معرفی و شناخت عمومی بود. بنابراین تغییر در روش نگارش به امری لازم و غیرقابل اجتناب شد. واسطه انتقال از نثر کهن به نثر مدرن نیز نویسندگانی بودند که پای در هر دو سمت نوشتار سنتی و کهن داشتند؛ نویسندگانی مانند علامه علیاکبر دهخدا.
نشریه تایمز لندن در گزارش خود از انقلاب مشروطه به این تحول زبانی اشاره کرده و مینویسد: «روشنفکران ایرانی به پیروی از آرمانهای اروپایی، خودکامگی را به باد انتقاد گرفته و حس میکنند چنین حکومتی در شان ایرانیان نیست و مردم را از مواهب دموکراسی محروم ساخته است. آنها به نظامی که شکاف موجود میان وضعیت فقیر و غنی را مجاز میدارد، سخت انتقاد برده و اتهام خطير فساد و بیکفایتی به دیوان سالاران وارد کرده اند. این ادبیات انقلابی عمیقا مورد پسند اینتلیجنتسیای [تحصیلکردگان] ایران قرار گرفته است، نه تنها بدین سبب که باعث اصلاح نادرستیها میشود، بلکه چون زبان جدیدی به کار میبرد و طعم دلپذیر واقعیت زنده را دارد.»
ولتر ایران
علامه دهخدا با نوشتن آثاری مانند «چرند و پرند» ژانر ادبی جدیدی به زبان فارسی افزود و سبک نگارش تازهای آفرید که منبع الهام نویسندگان بعدی شد. به تعبیر حسن کامشاد، طنز دهخدا به راستی تازگی داشت چون نه تنها نهادهای «نظم قدیم» را به باد تمسخر میگرفت، بلکه همهنگام معیاری برای واقعگرایی اجتماعی در نثر به دست میداد. حسن کامشاد در کتاب پایهگذاران نثر جدید فارسی مینویسد: «دهخدا با رشادت و بدون انگیزه شخصی، این سلاح جدید [یعنی نثر نوین] را به کار بست و تمامی عناصری را که در نظر آزادیخواهان عصر سد راه پیشرفت جامعه بودند به سخره گرفت و رسوا کرد؛ از جمله محمدعلی شاه را که سرگرم توطئه علیه مشروطیت بود، درباریان و وزیران فاسد که به ظاهر مجلس ملی را میستودند ولی در باطن میکوشیدند مصوبات آن را خنثی سازند؛ و آخوندهای متعصبی که زبان قلمبه سلمبه و آکنده از ترکیبات عربی آنها به ویژه تبحر هزل و هجو دهخدا را برمیانگیخت. دهخدا خوب میدانست که در حمله به این عناصر میتواند به شوخ طبعی و تیزذهنی مردمانش تکیه کند.»
مقالات دهخدا علاوه بر اهمیت سیاسی و اجتماعی، زبان فارسی را قادر ساخت قدمی مهمی برای رهایی از طرز بیان ملالآور و فرسوده عهد کهن بردارد. آثار پدران مشروطه در تحقق این رهایی اثر زیادی داشتند و دهخدا این روند را ادامه داد و آن را تکامل بخشید. مقالات چرند و پرند به زبان زندهی گفت و شنود نگاشته شدند و نویسنده با طنزی استادانه و بازی با واژهها، شور و سرزندگی و روح تازهای به کالبد زبان نوشتاری دمید. نثر دهخدا نشان موید این ایده بود که زبان فارسی غنی و انعطافپذیر است و با کاربرد مبتکرانه آن میتوان امکانهای متعددی در انحای بیان و خلق ادبی آفرید.
نثر دهخدا همچنین تاثیر عمیقی بر ادبیات داستانی داشت. دکتر رضا براهنی معتقد است که گرچه دهخدا خودش هرگز قصه ننوشت، اما با نثرش بزرگترین کمک را به پیدایش قصه در زبان فارسی کرد: «او با نثر ساده و عامیانه و حتی تیپهای مختلف آدمهای اجتماعی، آهنگ و ریتمی داد که نثر فارسی قبلا فاقد آن بود. دهخدا حلقهای است بین نثر صریح و رُک ولی غیرداستانی دوران بلافاصله پیش از مشروطیت و نثر قصهی جمالزاده و هدایت. شکستن زبان بهصورت عامیانه، تا پیش از دهخدا وجود نداشت. نثر دهخدا، پلی است بین قصهنویسی و روزنامهنویسی؛ نثری است روزنامهای که بهجای آنکه یک روزنامهنگار بنویسد، یک ادبدان مینویسد؛ نثری است که عامیانه است، بدون آنکه مبتذل باشد و طنز است، بدون آنکه به هجو بینجامد.»
نمونههایی از نثر دهخدا
«اگر به یک نفر مسلمان ایرانی بگویند: مؤمن! آب دماغت را بگیر، مقدس! چرک گوشَت را پاک کن، دشمنِ معاویه! ساق جورابت را بالا بکش، کار بهاختصار برای این بیچاره مشقت و مصیبت بزرگی است. اما اگر بگویی: آقای سیّد! پیغمبر شو، جناب شیخ! ادعای امامت کن، حضرتِ حجتالاسلام! نایب امام باش، فوراً مخدومی چشمها را با حالت بهت به دَوَران میاندازد، چهره را حالتِ حزن میدهد، صدایش خفیف میشود و بالاخره سینهاش را سپر ِتیرِ شماتتِ محجوبین، منافقین و ناقضین عصر میسازد؛ یعنی تمام ذراتِ وجود آقا برای نزولِ وحی و الهام حاضر میگردد، منتها در روزهای اول صدایی مثل دبیبِ نَمل یا طنینِ نَحل به گوش آقا رسیده، بعد از چند روز جبرئیل را در کمالِ ملکوتیاش به چشم سر میبیند... در مدت ۱۳۰۰ سال با آنهمه آیات بینات، با آنهمه اوامر صریحه و با آیهی وافیِ هدایهُ وَالّذین جَاهَدُوا فینا... الخ، چنان ما را به تعبّد و قبول کورکورانهی اصول و فروع مذهب خودمان مجبور کردند و چنان راهِ غور و تأمل و توسعهی افکار را به روی ما سد نمودند که امروز در تمام وسعتِ عالم اسلامی ایران، یک طلبه، یک عالم و یک فقیه نیست که بتواند اقلاً یک ساعت بدون برداشتن چماق تکفیر، که آخرین وسیلهی غلبه بر خصم است، با یک کشیش عیسوی، با یک خاخام یهودی و با یک حشیشی مدعی قطبیت، اقلا یک ساعت منظم و موافق منطق صحبت کند... بلی، این است حال یک ملتِ بدبخت که از حقیقت مذهب خود بیخبر و به اطاعت تعبّدی و کورکورانه مجبور است و این است عاقبت امّتی که علمای آن جز نفسپرستی و حُبّ ریاست مقصدی ندارند.» از مقالهی ظهور جدید، منتشره در شمارهی چهارم روزنامهی صوراسرافیل
«بعد از چندین سال مسافرت هندوستان و دیدن ابدال و اَوتاد و مهارت در کیمیا و لیمیا و سیمیا الحمدلله به تجربه بزرگی نایل شدم و آن دوای ترک تریاک است. اگر این دوا را در هریک از ممالک خارجه کسی کشف میکرد ناچار صاحب امتیاز می شد، انعامات میگرفت، در همه روزنامهها نامش به بزرگی درج میشد اما چه کنیم که در ایران کسی قدردان نیست! عادت، طبیعت ثانوی است. همین که کسی به کاری عادت کرد دیگر به این آسانیها نمیتواند ترک کند و علاج این است که به ترتیب مخصوصی و به مرور زمان آن را کم کند تا وقتی که به کلی از سرش بیفتد.
حالا من به تمام برادران مسلمان و غیور تریاکی خود اعلان می کنم که ترک تریاک به این صورت ممکن است که: اولا در امر ترک مصمم باشند، ثانیا مثلاً یک نفر که روزی دو مثقال تریاک میخورد روزی یک گندم از تریاک کم کرده و دو گندم مرفین به جای آن زیاد کند. کسی که ده مثقال تریاک میکشد روزی یک نخود کم کرده و دو نخود حشیش مصرف کند و همین طور مداومت کند تا وقتی که دو مثقال تریاک خوردنی به چهار مثقال مرفین و ده مثقال تریاک کشیدنی به بیست مثقال حشیش برسد. بعد از آن تبدیل خوردن مرفین به آبدزدک [سرنگ] مرفین و تبدیل حشیش به خوردن دوغ وحدت بسیار آسان است. برادران غیور تریاکیِ من در صورتی که خدا کارها را اینطور آسان کرده چرا خودتان را از زحمت حرفهای مفت مردم و تلف کردن این همه مال و وقت نمیرهانید؟ ترک عادت در صورتی که به این قِسم بشود موجب مرض نیست و کار خیلی آسانی است و همیشه بزرگان و متشخصین هم که میخواهند عادت زشتی را از سر مردم بیندازند همین طور می کنند.» از کتاب چرند و پرند
دوستانش کمکش کردند اما نامی از آنها نیاورده است.
کمی تاریخ بخوانید تا متوجه شوید