وصیتنامه من آن فیلم مستند است؛
خیابانی: من محبوب نیستم عادل محبوب است
جواد خیابانی همچنان یکی از مهمترین نام های مارکت گزارشگری ورزشی در ایران است . روند سینوسی خیابانی در کار حرفهای گزارشگری و اجرا، بارها و بارها باعث شده است او با نقدها و تمجیدهای مختلفی مواجه باشد.
رویداد۲۴ به بهانه اتفاقی که او را دوباره سر زبان ها انداخته مصاحبه مفصل سروش هفتگی با او را می خوانیم:
اولین جرقههای گزارشگری و اجرا در وجود شما در چه زمانی خورد؟
قبل از انقلاب در کوچه و محله خودمان که به «تهِ سپه» (انتهای خیابان امام خمینی فعلی) معروف بود، کاسبی میکردم؛ شیرینی، شکلات، بلال، گیلاس، آلبالو، آبمیوه و هر تنقلات دیگر را بساط میکردم و میفروختم تا هم خرج تحصیل خودم را کسب کنم و هم به مادر و پدرم کمک کنم.
در سالهای بعد از انقلاب که بزرگتر شدم سعی کردم بیشتر از قبل کمکخرج خانواده باشم. در استادیومها کلاه آفتابگیر، ساندویچ و پرچم میفروختم، در آن سالها هم مجید وارث، داریوش کاووسی، جهانگیر کوثری و بهرام شفیع را میدیدم و احساس میکردم که میخواهم در کنار آنها به گزارش فوتبال بپردازم.
در سالهای 1353 تا 1357 من مجری مراسم صبحگاهی دبستان جیحون در خیابان هاشمی تهران بودم. در آن سالها و در ابتدای حضورم در دبستان، با توجه به اینکه قد و قامت بلندی داشتم و از همان روزها کتاب و مجله و شعر و داستان هم میخواندم، برای کلاس چهارم و پنجمیها مراسم مدرسه را اجرا میکردم. مراسم سادهای بود؛ هر روز صبح، اهتزاز پرچم ایران و سرود ملی و ورزش صبحگاهی با موسیقیای که از رادیو به صورت همزمان پخش میشد.
از همان سالها عاشق فوتبال هم بودم. یادم است که بازی ایران و اسرائیل را در بازیهای آسیایی تهران، در ورزشگاه بودم. مسابقه پرسپولیس با کریستالپالاس را هم دیدم. بازی دو تیم تاج و شهباز و مسابقه تراکتورسازی با نیروی اهواز و دهها مسابقه دیگر را هم تماشا کردم. همیشه گزارشگران را در کنار زمین میدیدم یا صدایشان را در تلویزیون و رادیو میشنیدم و فکر میکردم که روزی در جایگاه عطاالله بهمنش یا حبیبالله روشنزاده باشم. البته هرگز نمیتوان جای این دو بزرگوار را گرفت. آنها بهترینهای شغل ما بوده و هستند.
هیچ وقت داخل زمین بازی هم میکردید؟
در اوایل دهه شصت فوتبال هم بازی میکردم. در المپیک دانشجویی سال 1364 به تیم ملی دانشجویان هم دعوت شدم. آن سالها همه سفرها لغو میشد. قرار بود با تیم ملی به یوگسلاوی برویم، اما نرفتیم و بعداً در مرداد 1365 به پا و کمر من آسیبی جدی وارد شد و نه فقط فوتبال بازی کردن، بلکه راه رفتن ساده را هم از یاد بردم. در چابهار و بوشهر و... کارگری و باربری میکردم. به فرزندان کارفرماها و مهندسان اسکلهها و باراندازها درس خصوصی میدادم.
دو سال بعد ادامه تحصیل دادم و مقطع مهندسی متالوژی را تمام کردم، معلم شدم و در هنرستانهای تهران و بندرعباس تدریس کردم. پس از اتمام دانشگاه رسماً به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدم و از 1368 در هنرستان شهید رجائی تهران به تدریس دروس فنی و کار عملی در رشته اتومکانیک مشغول شدم.
در 1369 به بندرعباس رفتم و به مدت دو سال معاون آموزشی هنرستان رجائی بندرعباس بودم. در بازگشت به تهران، در هنرستان توحید مشغول تدریس دروس فنی شدم و در دبیرستان شرافتی تهران به تدریس شیمی و فیزیک پرداختم تا اینکه برای دومین بار در دانشگاه هنر و برای کارگردانی سینما قبول شدم. این رشته را به خاطر هزینه بالا و نداشتن بنیه مالی ادامه ندادم، اما همان سالها در برنامههای تلویزیونی مانند «یک مسابقه سی سؤال»، «نامها و نشانهها»، «مسابقه هفته» (با اجرای مرحوم منوچهر نوذری) و... شرکت میکردم.
در گروههای مختلف ورزشی، هنری، عکاسی، سینمایی، جغرافیایی، تاریخی و... شرکت میکردم تا اینکه در 1370، مردی به نام مجید خالقی، از مردان نیک گروه فرهنگ و ادب شبکه یک سیما، به من نیرویی عالی و انرژی فوقالعادهای داد و بعد از تستی ده دقیقهای مرا گزارشگر برنامه خودش به نام «آنچه شما خواستهاید» کرد. در این راه از کمکهای مرحوم کامبیز مدنیپور که مسابقات بسکتبال را گزارش میکرد هم بسیار بهرهمند شدم و رفتهرفته آمدم و در مسیری قرار گرفتم که در حال حاضر به اینجایش رسیدهام.
نخستین گزارش و نخستین اجرایتان را به خاطر دارید؟
در مسابقه فوتبال ملی و غیرزنده بازی ایران با تیم باشگاهی گرمیوی برزیل در 1371 بود. در مسابقات غیرزنده خارجی هم، مسابقه میلان با سامپدوریا در همان سال. نخستین گزارش پخش زنده داخلی هم، پرسپولیس با کشاورز بود که اگر اشتباه نکنم، در 1373 برگزار شد. اولین سفر ورزشی به عربستان بود با تیم ملی فوتبال جوانان ایران. اولین اجرا هم در برنامهای بود به نام «در قلمرو ورزش» از شبکه اول سیما که آن نیز سال 73 پخش میشد. اولین برنامه هم که تهیهکنندگی آن را برعهده داشتم، «معرفی ورزشها» از شبکه سه سیما در 1375 بود. البته قبل از همه این گزارشها و زمانی که هنوز شبکه سه تأسیس نشده بود، به امجدیه و آزادی میرفتم و حدود سه سال در کنار گزارشگران میایستادم تا فقط یک دقیقه گزارش کنم، اما هرگز فرصت به من نمیرسید، اما هیچگاه ناامید نمیشدم و هفته بعد باز هم به ورزشگاه میرفتم.
بهترین روز و بدترین روز شما در این حرفه چه روزهایی بود؟
بهترین را کم داشتم که همان گزارشهای کم و خوب را مردم باید نظر بدهند نه من، اما بدترین و تلخترین گزارش من، مسابقه پرسپولیس با نفت در 1393 بود که بیست دقیقه قبل از بازی، مطلع شدم مادرم از دنیا رفته است. جالبترین بازی هم در همین جام 2018 بود؛ مسابقه مراکش با اسپانیا که تصور میکنم تنها مسابقهای بود که فقط یک بیننده داشت و آن هم خودم بودم. حتی ناظر پخش هم در آن موقع مسابقه ایران با پرتغال را میدید نه مسابقه مرا!
بازی امسال ایران و اسپانیا در جام جهانی را شما گزارش کردید. باتوجه به جوّ بازی و فشاری که اسپانیا روی دروازه ایران میآورد، گزارش این بازی برایتان سخت نبود؟
اگر عاشق نباشی همه بازیها سخت است و اگر بیتفاوت باشی همه بازیها آسان. صد البته که نمیتوان همه را راضی کرد. شغل ما و علاقهمان طوری است که رضایت همه را نمیتوانیم بهدست بیاوریم. ما برای همه مردم از هر قشری حرف میزنیم. موافق داریم، مخالف هم داریم. شنونده باسواد داریم، بیسواد یا کمسواد هم داریم، اما فوتبال به سواد و مدرک تحصیلی نیست و همه حق دارند که نظر بدهند، نظرات هم متفاوت است. گزارشگر باید کار خودش را بکند، به کارش ایمان داشته باشد، نترسد، نلرزد و محکم باشد. قبل از بازی ایران و اسپانیا با عادل خیلی حرف زدم، او خیلی کمکم کرد. با مدیر شبکه، با مدیر گروه، با مهدیهاشمی، با حسین ذکایی، با همه دوستانم صحبت کردم و همه فقط یک توصیه داشتند، خودت باش و بازی را گزارش کن. من هرگز ادعا نمیکنم که بهترینم؛ زیرا نیستم، اما دستکم میدانم که به خاطر شرمنده نشدن در مقابل مردم، تمام سعی خودم را میکنم.
خیلیها در زندگیشان به دنبال اتفاقی هستند که زندگی خود را به قبل و بعد از آن تقسیم کنند. آیا بازی ایران و استرالیا این نقطه در زندگی حرفهای شماست؟
مسلماً اینطور نیست؛ همه کارهایم را دوست دارم. آن مسابقه خاص بود، اما اینکه خطکشی کنم و قبل و بعد از آن را متفاوت جلوه بدهم نه؛ اینطور نیست. البته بعد از آن بازی توقع مردم از من خیلی بالا رفت؛ همه میخواستند در تمام بازیها همان باشم که در 8 آذر بودم، اما این نه به لحاظ رفتاری و روان شناختی میسر است و نه به لحاظ حرفهای و نه حتی تاریخی.
من به تمام علاقمندان به فوتبال و ورزش احترام میگذارم و برای همه آنان اهمیت قائل هستم و هیچگاه این موفقیت من باعث نشده است اظهار فخر یا مباهات کنم. برای من برخورد با مخاطبان و اقشار مردم مثل دیگران است، البته در این راه حتماً اشتباه کردهام و دلی را رنجاندهام که از همه دلها و مهربانهای هموطنم معذرت میخواهم. میگویند «تاریخ همیشه در حال تکرار است»، اما انگار این جمله تکراری درباره 8 آذر 76 مصداق ندارد. آن روز، روزی بود تکرار ناشدنی؛ احساس مردم و خواست یک ملت در تحقق یک رؤیا.
چطور شد که برای اجرای آن بازی انتخاب شدید و به همراه تیم ملی به استرالیا و سپس جام جهانی رفتید؟
این نظر مدیران وقت سازمان بود. از همه آنها ممنونم که به من اعتماد کردند و هنوز هم به من اعتماد دارند و احترام میگذارند.
در آن سالها فرمول خاصی برای انتخاب گزارشگران بود؟
خیر؛ هیچ فرمولی نبود، درحال حاضر هم نیست. هر که خوب باشد هست، هر که خوب نباشد نیست؛ این تنها فرمول ماست. من مدتی به خاطر مشکلاتم تمرکز نداشتم و خوب نبودم. بدرفتاری میکردم، انسانیتم را از یاد برده بودم، خودخواه شده بودم، هوا برم داشته بود. همان زمان دچار مشکلات بیشتری هم شدم، اما انتقادها را شنیدم، خیلیهایشان درست بود. درس خواندم، مطالعه کردم، خواندم، نوشتم، ترجمه کردم، منتشر کردم، دیده شدم، نقد شدم، حتی مورداتهام قرار گرفتم، اما ایستادم.
جام جهانی فرانسه هم نقطهعطفی است در کارنامه هنریتان؛ از آن جام و بازیهای خاصش برای ما بگویید.
بارها گفتهام که گزارش ایران ـ استرالیا را دوست ندارم؛ زیرا این گزارش باعث شده بود همه از من توقع زیادی داشته باشند. بازی ایران ـ یوگسلاوی در جام جهانی و فینال برزیل و فرانسه که از استادیوم پاریس گزارش کردم، مسابقه پرسپولیس با الیمای قزاقستان، مسابقه استقلال با الاتحاد عربستان و... را خیلی بیشتر از آن مسابقه دوست دارم.
بازی فوتبال بین تیمهای ایران و آمریکا درجام جهانی فرانسه به دلیل اهمیت بازی در مقابل امریکا و باتوجه به اهمیتی که پیروزی تیم ایران در مقابل آمریکا داشت و باتوجه به حضور بعضی از افراد در ورزشگاه و جوی که ایجاد شده بود، یکی از سختترین گزارشهای ورزشی من بهشمار میآید. مسابقه ایران با یوگسلاوی در سنتاتین گزارشی خوب از نظر فنی، آماری و تحقیقاتی بود. نوار مسابقه موجود است و همگان میتوانند دوباره آن را تماشا کنند.
مسابقه ایران با عربستان در تهران ( 2ـ0 ) نیز گزارشی هیجانی بود با همه خصوصیات عشق به سرزمین و کشور و پرچم که حاشیه خیلی کمی داشت، اما بعداً برایم مسئلهساز شد. حتی هموطنان عربزبان من نیز تصورات دیگری کردند درحالیکه لفظ عربها که در آن گزارش به کار بردم، فقط اختصاص به یازده بازیکن تیم عربستان داشت؛ همانگونهکه وقتی در مسابقه آلمان با انگلستان که آلمان پنج گل خورد، گفتم آلمانها تحقیر شدند، هرگز منظورم ملت بزرگ آلمان نبود و نیست.
شب بازی ایران و آمریکا و برد شیرین ما، توانستید به هتل بچهها سر بزنید؟
بله؛ شب قبل از بازی سفیر ایران در فرانسه مهمانی شامی داد که رفتم و فیلم هم گرفتم؛ فیلمیکه هنوز بسیاری از دقایق آن، مثل مصاحبهام با مایکل جردن و مارادونا هیچ جایی پخش نشده است. فیلم مستندی خواهم ساخت و این فیلم را بهعنوان وصیتنامه یا دردنامه یا رنجنامه به یکی از دوستانم میسپارم تا پس از مرگم منتشر کند.
شما در جامهای جهانی بعدی و مسابقات المپیک هم به عنوان گزارشگر از طرف تلویزیون اعزام شدید. آن جامها به لذتبخشی مسابقات 98 فرانسه بود؟
بله بود؛ حتی بیشتر. من عاشق حضور در پارالمپیک هستم. در المپیک آتلانتای 1996 هم بودم. قبل از آن هم بعنوان والنتیر (نیروی رایگان) در مقدمات المپیک بارسلونا، زلزله رودبار، زلزله ترکیه، زلزله بم، سونامیشرق آسیا و... به مردم کمک کردهام. در المپیک سیدنی 2000، آتن 2004، لندن 2012 و ریو 2016 نیز حضور داشتم. در 7 دوره جام جهانی گزارش کردهام. در بازیهای آسیایی، جام ملتهای آسیا و جاهای مختلف با ورزشکاران، مربیان، داوران و مردم 80 کشور دنیا مستقیماً در تماس بودهام.
شاید اسماً 55 سالم باشد، اما در تجربه، حدود 200 سال سن دارم و این خیلی به من کمک میکند و اینها را که دارم، از مردمم و کشورم دارم و هر گز به این کشور اهانت نخواهم کرد و مردمش را بد جلوه نخواهم داد، اما دوست دارم مردم کشورم آگاهتر بشوند، بیشتر بخوانند و بیشتر بدانند. در 14 روز مسابقات پارالمپیک پکن، روزی دو بار شاهد بودم که ورزشگاه بزرگ پکن پر از تماشاگر میشد و در هر نوبت، 90 هزار نفر به ورزشگاه میآمدند تا نابینایان، معلولان و عقبافتادگان ذهنی را تشویق و ترغیب به کسب افتخار و حس زندگی بهتر کنند. سؤالی از خوانندگان محترمتان دارم؛ شما اگر در ایران شاهد چنین مسابقاتی باشید، به ورزشگاه میروید؟
آیا برای تماشای معلولان و تشویق آنها میروید تا خود را بیابند یا فقط به استقلال و پرسپولیس فکر میکنید؟ آیا تا به حال دیدهاید که 50 هزار نفر داوری بینوا یا بازیکن فوتبال یا گزارشگری بیگناه را فقط به خاطر اینکه فلان توپ فوتبال را کرنر گرفته یا پنالتی اعلام کرده است، دشنام بدهند؟ تصور میکنید این موضوع از کجا ناشی شده است؟ من بهجرئت میگویم جوانان پاک این سرزمین هرگز مقصر نیستند، مگر من و شما که منادی امورات فرهنگی جامعه هستیم، برای آنها چه کردهایم جز ایجاد محدودیت؟ آیا توانستهایم الگوهای رفتاری خوبی به آنها معرفی کنیم؟
در بازیهای المپیک، هم با ورزشکاران دیگر رشتهها گفتوگو کردید و هم از مسابقات دیگر گزارش گرفتید. هیچوقت علاقه نداشتید که رشتههای دیگر را بهطور حرفهای دنبال کنید؟
بله دنبال کردهام؛ در 1373 سریال معرفی ورزشها را ساختم. در همه رشتههای ورزشی هم اطلاعات کمی در حد خودم دارم و به همه آنها پرداختهام. همیشه والیبال، بسکتبال، دومیدانی و ژیمناستیک و... را نگاه میکنم. مایکل فلپیس را میشناسم. اگر با مارادونا مصاحبه کردهام یا مایکل جردن هم مصاحبه اختصاصی دارم، مارک اسپیتز و نادیا کومانچی، ماریا شاراپووا، جان مک انرو یا یوسین بولت را هم میشناسم.
با اصل قضیه که همه چیز باید تخصصی باشد کاملاً موافقم، ولی مگر گزارشگر اجتماعی فقط باید درباره وضعیت خانههای سالمندان گزارش تهیه کند؟ مثلاً اگر به سراغ کتابفروشیها و... رفت، گناه کرده است؟ بد نیست اشاره کنم در کنار بیژن خراسانی، تنها گزارشگری که غیر از فوتبال رشتههای دیگر ورزشی را هم گزارش کرده است، من هستم که در بازیهای المپیک تقریباً از همه رشتهها گفتهام؛ البته هرگز اظهارنظر شخصی نمیکنم و فقط رویداد مذکور را گزارش میکنم.
در ضمن، فراموش نکنید که عادل فردوسیپور اطلاعات تنیس فوقالعاده دارد یا رضا جاودانی کشتی را مثل وکالت دادگستری و حقوق از حفظ است و من درباره بیشتر رشتههای ورزشی به خاطر مجری بودن در برنامههای غیرفوتبالی، اطلاعات خوبی دارم. حالا این ایراد است یا حسن ماست؟ باز هم تأکید میکنم ما هیچیک ادعای گزارشگری فلان رشته ورزشی را نداریم، ولی مطمئنیم که بهعنوان مجری رسانه تصویری، میتوانیم درباره همه ورزشها، حرفهای عادی و اطلاعاتی و آماری بزنیم.
بهدور از این فضاها و رفتارها، آیا شوخی جالب توجهی با اجراها یا گزارشهای شما شده است که خودتان هم خوشتان آمده باشد؟
خیلی زیاد؛ همهشان برایم جذاب است. مثلاً دابسمشی که من فریاد میزنم «گل... گل...» و در آخرش میگم «نه نمیشه» یا دابسمشی که بعد از راهیابی به جام جهانی ساخته شد و در آن از جملات «سلام روسیه! سلام جام جهانی! سلام مسکو!» استفاده شد، برایم جالب بود و از سازندگانشان بسیار ممنونم. در ضمن، هیچگاه از داشتن دشمن نترس، از انجام ندادن درست آرمانهای خودت وحشت کن. اینها که دشمن من نیستند، هنرمندانی هستند که کارشان را خوب انجام دادهاند، اما اگر حتی دشمن من هم باشند، از این رفتار ناراحت نمیشوم.
من خودم گروهی از منصفترین و حتی منتقدترین دوستان رسانهای را دعوت کردم تا گزارشهای مرا نقد کنند و برای این کار حتی جلسات هفتگی گذاشتم تا ایرادها را برطرف کنم. برای من حرف کودکی هشت ساله هم اهمیت دارد. اینگونه نیست که بگویم چون آن پسر یا دختر شانزده سال دارد پس هیچی نمیداند؛ اصلاً اینطور نیست.
من به همه مخاطبانم احترام میگذارم. 8آذر 76 من بازی ایران ـ استرالیا را گزارش کردم و یک هفته پس از آن، در همه روزنامههای آن زمان از آن گزارش انتقاد شد، باور میکنید؟ مدتی بعد همانهایی که انتقاد میکردند گفتند خیابانی دیگر نمیتواند آن بازی را تکرار کند و برای همین افت کرده است! اینها را شنیدم و خواندم و سعی کردم خودم را تغییر دهم.
وجهه اجتماعی شما در حال حاضر و پس از حضور پررنگ در زلزله کرمانشاه خیلی تغییر کرد و محبوبیتتان چند برابر شد. چه شد که احساس کردید مردم سرپل ذهاب به حمایت شما احتیاج دارند؟
مردم ما در این رخدادها در جهان بیمانندند. انسانها در هیچیک از ویژگیهایشان به اندازه نیکی کردن به همنوعان خود، مهربانرفتار نیستند. این را با همه وجودم از مردمم آموختم. من چون فکر میکنم فقط یک بار زندگی خواهم کرد، پس هر کار خوبی را که میتوانم انجام دهم، هر مهربانی را که میتوانم به مخلوقات خدا نشان دهم باید انجام دهم. نباید آن را فراموش کنم یا برای بعد بگذارم چون بار دیگری متولد نمیشوم.
چند روز بعد از زلزله به آنجا رفتید و تا چه مدت ماندید؟
روز دوم در منطقه بودم و تا حدود یک ماه قبل که خانههای مردم (37 خانه در 4 روستا) را تحویل بدهم، مدام در رفتوآمد به منطقه بودم. البته هنوز هم دوستشان دارم. کمپین ما تمام شد و امیدوارم آن مردم رنجدیده کمی محکمتر شوند و خودشان همتی کنند تا در کنار کمکهای دولت و بنیاد مسکن بتوانند زندگیشان را از نو بسازند.
همراهی هنرمندان، ورزشکاران، سلبریتیها و مردم در زمینه کمکرسانی به زلزلهزدگان چطور بود؟
برخی از نامهربانان کارشان فقط نق زدن و گلایه است. همه مردم در این واقعه تلخ کمک کردند. به عقیده من اگر انسان باشی هرگز از درد دیگران برای شهرت خودت استفاده نمیکنی. اعتقاد دارم که انسان بد وجود ندارد، همه خوب هستند مگر اینکه شرایط بد انسانها را بد تربیت کند. همه خوب هستند، همه خوب بودند، همه کمک کردند.
برنامه فصل داغ فوتبال، حضوری جدی از شما در سمت اجرای برنامه ورزشی است. ممکن است کمکم وارد فضای اجرا شوید و گزارشگری را رها کنید؟
سؤالتان برایم جالب بود؛ مثل پارسال که وقتی کتاب پپ گواردیولا را منتشر کردم، همه گفتند خیابانی هم وارد عرصه کتاب و قلم شد درحالیکه کتاب سهگانه «پپ» سیامین کتاب من بود! بیست سال قبل در روزنامههای صبح امروز، سلام، بیان، آفتاب یزد و... دبیر سرویس ورزشی بودم و الآن که در جایی متنی مینویسم، همه میگویند اوه اوه خیابانی هم نوشت! وحالا این سؤال از شما. پاسخش این است که من از سالها قبل اجرا کردهام.
در سالهای اخیر فرصتی برای این کار نداشتم. از 1373 شروع به اجرا کردم. برنامههای «در قلمروی ورزش»، «ایران در جام جهانی 1998»، «ایران و جام ملتهای 1996»، «جنگ ورزش»، «همگام با ورزش»، «ما، شما، ورزش»، «نیمه سوم»، «یک دنیا، یک جام» و دهها برنامه دیگر را اجرا کردهام. با قاسم دلقوی، محمدعلی محبتی، مجید اعلایی، نادر کاشانی، مهدی هاشمی، حسن مزینانی، سعید هاشمی و... در اجراها کار کردهام. در استیج و برنامههای خارج از سازمان هم، خودم سالهاست که تهیه و اجرا میکنم و حدود 4 هزار برنامه استیج در سراسر ایران و بسیاری از کشورها داشتهام که مدیریت و اجرا کردهام.
الآن حدود پانزده سال است که برنامه «فوتبال برتر» را اجرا میکنم و این برنامه اولین اجرای من نیست، اما اینجا راحتتر هستم؛ زیرا مدیر شبکه ورزش، آقای شیعه را مثل آقای زمانی خیلی دوست دارم. دو هفته قبل از آغاز برنامه، مهدی هاشمی که در احیای دوباره زندگی کاریام خیلی به من کمک کرد، گفت شبکه ورزش برنامهای دارد که میخواهد تو اجرایش کنی. گفتم اولاً تو که میگویی، حتماً این کار را میکنم. در ضمن چون آقای شیعه در این شبکه مدیر هستند، بسیار مایلم تا این کار را بکنم؛ زیرا ایشان در پارالمپیک ریو 2016 مدیر ما بودند و انسانیت و روش مدیریتی ایشان را خیلی میپسندم.
حتی در سالهایی که مدیر پخش شبکه سه بودند هم با ایشان بسیار راحت بودم. البته اجرای این برنامه متفاوت شد؛ شاید به این خاطر که وقت خوبی داریم، دکور خوبی داریم، تهیهکننده خوبی داریم و کلاً فضایی است که به من اجازه میدهد تا راحت باشم و با مردم نه از موضع بالا، بلکه در کنارشان و همراهشان حرف بزنم. شاید هم تجربه سالها کار در اجرا و گزارش و حرفشنوی از انتقادها کمکم کرده است. همه میگویند خیابانی پیر شده است و باید برود، اما گزارشگری ورزشی بر خلاف عقیده آنها، برعکس است؛ کسی که پیر شده است باید از پختگی و احساس واقعیاش بگوید.
من اعتقاد راسخ دارم که گزارشگر باید مسن و باتجربه باشد. جوانان بیایند و تجربه کنند، اما بهراحتی نباید پشت میکروفون بایستند. این میکروفون قدمت و تاریخ دارد. حرمت و احترام دارد. نه اینکه جوانها رعایت نمیکنند، نه، بلکه یقین دارم وقتی تجربهشان بیشتر شد، قدر موقعیت خود را بهتر میفهمند. در هیچ کانال تلویزیونی در دنیا، جوانان تا سی سالگی گزارش نمیکنند. خودتان شبکههای ماهوارهای و کانالهای ورزشی را ببینید و مثال بیاورید. در بازی ایران و آمریکا در فرانسه، من 32 سال داشتم و جوانترین بودم. گزارشگران دیگر کشورها دستکم سنشان در آن مسابقه 60 سال بود. مطمئن هستم که اگر الآن آن مسابقه را گزارش کنم، خیلی از حرفها را نمیگویم و سعی میکنم بهتر و پختهتر حرف بزنم.
شما عاشقانه زمان زیادی از زندگیتان را صرف فوتبال کردید. حالا این ورزش در زندگی شخصی شما هم حضور پررنگی دارد؟
اول اینکه اجازه دهید به کارم و به مردمم که برنامههای فوتبال یا غیرفوتبال مرا دیدهاند، فخر نفروشم. اگر در سازمان کار کرده و برنامه اجرا کردهام، حقوقش را گرفتهام. برای همین اول از خدا و سپس از مردم و درنهایت از همه مدیران و همکارانم بسیار ممنونم، اما اینکه عاشق کارم باشم، بله هستم. من اگر عاشق کارم نبودم این همه زمان و حدود سی سال دوام نمیآوردم. هر برنامه برایم جدید است. هر مسابقه با قبلی متفاوت است. با تجربهتر شدهام. نگاهم بهتر و دقیقتر شده است. هرگز کامل نشدهام و تلاش میکنم باز هم بهتر بشوم. هنوز هم پر از ایراد هستم و از همه درس میگیرم. شاید برای همین است که مدام به دانشگاه میروم و مدارک متعددی میگیرم.
اصلاً اصل مدرک برایم اهمیتی ندارد، اما اصلیت دانشافزایی و مطالعه را دوست دارم؛ چه مطالعه آزاد و چه تحصیل دانشگاهی، هر دو را دوست دارم و خوشحالم که در مقطع دکترای دوم خودم، سراغ صنعت و اقتصاد نرفتم و جامعهشناسی ورزشی را انتخاب کردم که از دکتر بهرام قدیمی به خاطر این انتخاب و راهنمایی بسیار ممنونم. من نه از کتاب خواندن خسته میشوم، نه از درس خواندن و نه از فیلم دیدن. برای همین است که امسال باید برای دومین مدرک دکترای خودم به جلسه دفاع از پایاننامه بروم. امیدوارم بتوانم از پایاننامهام دفاع کنم.
خانوادهتان با حضور طولانیمدت در برنامههای ورزشی (مثل جام جهانی امسال که شاید به 12 ساعت در روز هم بکشد) مشکلی ندارند؟
وقتی میخواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه را از دست دادهای که این را بهدست آوردهای؟ من زندگی و جوانی خودم را در گروی تحصیلات و کار و کسب مخارج خانواده گذاشتهام. به قول معروف ما جوانی نکردیم، در اوج جوانی فقط کار کردیم و سختی کشیدیم. دلم میخواهد دخترم که همه زندگی من است و همسرم که دوستش دارم، به جای من راحت باشند. سختیهای من مهم نیست، راحتی و آسایش آنهاست که اهمیت دارد.
فوتبال را تا جایی که به آسایش خانوادهام لطمه نزند، نگاه میکنم. آنها هم چون میدانند من عاشق فوتبال و کارم هستم، شرایط را برایم مهیا میکنند. باور کنید در خانه ما از ماهواره بهدرستی استفاده میشود. همه کانالهای بدآموز را حذف کردهام و فقط چند کانال خبری، اجتماعی، موسیقی و ورزشی ماندهاند که به تناوب از آنها استفاده میکنم. من برای فوتبال به دنیا نیامدهام، اما با فوتبال از دنیا خواهم رفت. من برای فوتبال و خانوادهام زندگی میکنم. برای خانواده خودم تلاش میکنم تا جایی که به کارم و علاقه ذاتیام به فوتبال لطمه نخورد، پس ابتدا به فکر آنها هستم.
در ضمن، بیشتر مسابقات فوتبال را از کانالهای ترکیه و فرانسه نگاه میکنم و چون خودم به زبان استانبولی، انگلیسی و کمی آلمانی و همسرم نیز به زبان فرانسه و یکی از دوستانم به زبان ایتالیایی تسلط دارد، ارتباط خوبی با گزارشگران آنها برقرار میکنم و از نظر آموزشی نیز کمک میشوم. دوستان بسیار خوبی هم در تلویزیونهای جهان دارم؛ برای مثال در تلویزیونهای برزیل، آرژانتین، ژاپن، هند، ایتالیا، سوئد، مراکش، تونس، قطر و ترکیه.
مسیر گزارشگری تلویزیون را که از حدود 60 سال پیش شروع شده و به امروز رسیده است، چطور تجزیه وتحلیل میکنید؟ گزارشگران ما مسیر را درست رفتهاند؟
گزارشگری ورزشی، کاری تجربی در میدان عمل است. بسیاری از گزارشگران با آزمون و خطاهای بسیار به جایگاههای امروزی رسیدهاند و گزارشگران محبوبی هم هستد که با مطالعه و تجربه به مراتب بالایی در این حوزه دست یافتهاند. به عقیده من، چند نکته کلیدی را باید برای گزارشگر شدن رعایت کرد. دقت و نکتهسنجی، صراحت و شفافیت در گفتار، تسلط بر زبان خارجی، اطلاع از رویدادهای پیرامون، چه ورزشی و چه غیرورزشی، عدم خودباوری کاذب یا غرور و فخرفروشی به مخاطب، صدای مناسب و بداههپردازی. مهمترین نقدی که به گزارشگران دارم، فقط احساس خوب به کشور، مردم و شغلمان است. ما وظیفه نداریم که خودمان را تحقیر کنیم. به عقیده من، گزارشگرانی مثل مزدک میرزایی، هادی عامل، عادل فردوسیپور، محمدرضا احمدی و بسیاری دیگر از همکاران ورزشی ما، نابغهاند و در دنیا بهترین هستند. در جا نزدهاند و همواره به پیش میروند؛ زیرا هرکس میخواهد جلو برود باید وسعت نظر داشته باشد.
صداقت در اجرا و بر زبان آوردن حس و حال درونی در لحظات حساس مسابقههای فوتبال، یکی از دلایل اصلی محبوبیت شما در بین علاقهمندان به فوتبال است. این خصلتها را در گزارشگرهای جوان این روزهای رسانه ملی میبینید؟
من محبوب نیستم، فقط معروف هستم، شناختهشدهام. به نظرم، محمدحسین فهمیده محبوب دل مردم است. قاسم سلیمانی محبوب دل مردم است. عادل فردوسیپور است که بهخاطر نبوغش محبوب است. مزدک است که بهخاطر قدرت بیان و عالی حرف زدنهایش محبوب است. محمدرضا احمدی است که بهخاطر باادب بودنش محبوب است. من در زندگی سراسر رنج و سختی خودم، هیچگاه احساس بدبختی نکردهام. بسیار بدبختی کشیدهام، پر از رنج، زخم و درد بودهام، اما بدبخت نبودهام. در عین فقر، ثروتمند بودهام و خوشحالم که مردم برای رفع مشکلاتشان به من رجوع میکنند. کاری از من برنمیآید و توانا نیستم، اما همین که مرا امین خود میدانند، برایم بسیار باارزش است.
چه خبر از زلزلهزدگان کرمانشاه؟
ارتباط با مردم دردمند همیشه خوب است. همیشه موجب بروز حس خوب در دل و درون میشود، اما به خاطر مشغله فراوان در جام جهانی و بعد از آن بازیهای آسیایی جاکارتا و نیز امتحانات دانشگاهی و نگارش پایان نامه خودم، الآن دیگر خیلی کمتر شده است. میدانم که در بعضی حرفهایم نسبت به آن مردم کوتاهی کردهام، اما چارهای ندارم.
بعضی از خیران قولهایی دادند که انجام نشد و به تبعیت از آن، من هم بدقول شدم. من و ما با همه توانمان کمک کردیم؛ به آنها نه، به خودمان کمک کردیم. به خودمان رسیدیم تا بدانیم که چه دردی در این کشور وجود دارد. آنجا نیازی به زلزله نداشت. مردمان آن منطقه سالهاست که رنج میکشند و دردمندی را پیشه خود کردهاند، اما مردانشان خیلی مرد هستند و زنهایشان هم خیلی پاک و مهربان و البته کمتوقع و قانع هم هستند. من که هستم؟ من خودم یک کارمندم، پولی یا سرمایهای ندارم. درواقع، این زلزله همه ما را تکان داد. آنها بینوا بودند، دردمند بودند و با زلزله بیچارهتر شدند، اما زلزله ما را هم اذیت کرد. دیدیم که در کشورمان فقر و نداری بیداد میکند و مسئولان فقط حرف میزنند و شعار میدهند.
در این واقعه، کمپین ما به آن صورت پولی جمع نکرد. جمع کمکهای نقدی ما به یکصدم بقیه هم نرسید. ما در کمپین خودمان که با کمک پدافند ارتش کرمانشاه بود، فقط کانکس و اسباب و غذا و نیازهای گذران در آن دوران سخت را جمع میکردیم و به منطقه میبردیم. هرکه هم میخواست پولی بدهد، بلافاصله از خودش میخواستیم که خرید کند یا به ما بدهد و سریعاً نیازها را میخریدیم و میبردیم یا میفرستادیم.
وجوه نقد را هم بلافاصله به معتمدان میدادیم تا خانهسازی را شروع کنند که کردند و خانههایی برای زنان دردمند، پیرمردان ازکارافتاده و دختران و پسران بیسرپرست ساختیم و تحویل دادیم. آنهایی که کمک شدند، بدانند کار من نبود و تکتک این مردم در آن کمکها نقش داشتند. آنهایی هم که نتوانستم برایشان کاری کنم، مرا ببخشند؛ زیرا دستم خالی ماند و برخی از افراد که قول داده بودند، به وعده خود عمل نکردند.
منبع: ورزش سه
خبر های مرتبط